صراط: مرگ عبدالله پادشاه عربستان و تماسهای مکرر دوستان و پیامهای بیشمار در شبکههای اجتماعی موجب شد تا دوباره توضیحی درباره مرگ او و ارتباطش با ظهور بنویسم:
1. همه شیعیان باید امید داشته باشند که هر لحظه ممکن است ظهور را درک کرده و باید خود را مهیا برای یاری رساندن به حضرت مهدی(عج) کنیم، چرا که «إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدا وَ نَرَاهُ قَرِیبا»، اما باید مراقب بود که از هول حلیم در دیگ نیفتیم!
2. تجربه ثابت کرده است، طی سالیان متمادی هر یک از افراد حتی عالمان به امر تطبیق دست زدهاند، به اشتباه رفته و ظهوری در کار نبوده است و تنها احساسی کاذب در میان مردم پدید آمده که باعث سوءاستفاده مدعیان شده و بیشترین بهره را مدعیان دروغین بردهاند، لذا باید توجه کرد اگر بزرگانی مانند سید بن طاوس و علامه مجلسی در تطبیقهای احتمالی خود به خطا رفتهاند، ما باید احتیاط بیشتری کنیم.
3. تطبیق یک روایت به واقعهای خارجی و بیرونی نیاز به دلیل محکم و قرینه روشن دارد و نمیتوان صرف یک احتمال در برابر دیگر احتمالها معنایی را به روایات تحمیل کرد، لذا هیچ یک از ادله ذکر شده در مورد مرگ عبدالله و ظهور حضرت مهدی(عج) صراحتی و دلالتی بر این مطلب ندارد و دوستانی صرف احتمال را برای خود قطعی گرفتهاند.
4. چهار روایت را در اثبات مدعای مرگ عبدالله پادشاه عربستان و ظهور حضرت مهدی(عج) ذکر کردهاند که به نقد آنها میپردازیم:
الف) عن مسند احمد عن النبی(صلی الله علیه وآله): یحکم الحجاز رجل اسمه علی اسم حیوان اذا رایته حسبت فی عینه الحول من البعید و اذا اقتربت منه لا تری فی عینه شیئا ،یخلفه له أخ اسمه عبد الله ،ویل لشیعتنا منه- أعادها ثلاثا-بشرونی بموته أبشرکم بظهور الحجة.[1]
رسول خدا(ص) فرمود: بر حجاز (عربستان) مردی که اسمش، اسم حیوان است، حکومت میکند (فهد=یوزپلنگ)، اگر از دور به او نگاه کنی، درچشمش انحراف (چپی) میبینی، ولی اگر به او نزدیک شدی، در چشمش مشکلی نمیبینی، جانشین یا خلیفهاش برادرش که اسمش عبدالله است، خواهد بود، وای بر شیعه ما از دست او، پس این جمله را سه بار تکرار کرد: بشارت مرگش را به من بدهید، شما را به ظهور حجت بشارت میدهم.
اولین منبع نقل این روایت، کتاب «250 علامة حتی ظهور الامام المهدی(علیه السلام)» اثر محمدعلی طباطبایی حسنی است و نگارنده نیز در منبع دیگر بدان برخورد نکردم.[2]
با مراجعه به کتاب مسند احمد بن حنبل و سایر متون روایی شیعه و سنی روشن میشود که این روایت وجود خارجی نداشته و تا کنون کسی آن را ذکر نکرده است، جالب اینکه نویسنده کتاب«250 علامت»، خود نیز این روایت را در هیچ منبع حدیثی ندیده است و در استناد آن به مسند احمد و رسول خدا(ص) چنین میگوید: «هذا الخبر نقله إلیّ أحد الفضلاء المطلعین»[3]، این خبر را یکی از فضلای مطلع!!! برای من نقل کرده است.
ب) روایت شیخ طوسی
غط، الغیبة للشیخ الطوسی الْفَضْلُ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ دُرُسْتَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ ع یَقُولُ مَنْ یَضْمَنْ لِی مَوْتَ عَبْدِاللَّهِ أَضْمَنْ لَهُ الْقَائِمَ ثُمَّ قَالَ إِذَا مَاتَ عَبْدُاللَّهِ لَمْ یَجْتَمِعِ النَّاسُ بَعْدَهُ عَلَى أَحَدٍ وَ لَمْ یَتَنَاهَ هَذَا الْأَمْرُ دُونَ صَاحِبِکُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ یَذْهَبُ مُلْکُ سِنِینَ وَ یَصِیرُ مُلْکَ الشُّهُورِ وَ الْأَیَّامِ فَقُلْتُ یَطُولُ ذَلِکَ قَالَ کَلَّا.
1. این روایت را تنها شیخ طوسی در کتاب الغیبه نقل کرده است و در هیچ یک از کتب حدیثی مشابهی ندارد.
2. در این روایت عنوان عام یک فرد با نام عبدالله آمده و هیچ دلالتی بر اینکه او پادشاه عربستان است ندارد و در کنار احتمال ذکر شده میتوان این احتمال را داد که مراد پادشاه اردن یا فرد دیگری باشد که در سالهای دیگری بیاید و چه دلیل وجود دارد که تطبیق آن بر پادشاه عربستان درست بوده، ولی تطبیق ما به پادشاه اردن اشتباه باشد؟
3. على بن یوسف بن المطهر حلی –برادر علامه حلی و متوفای 703 ه – در کتاب خود مراد از این عبدالله را آخرین پادشاه بنیالعباس(عبدالله المستعصم-656 ق-) میداند و واقعهای است که رخ داده است.[4]
پس این روایت صراحت و دلالتی ندارد و در کنار آن احتمال دیگر هم وجود داشته که به تعبیر ما طلبهها اذا جاء احتمال بطل استدلال.
ج)الغیبة للنعمانی ابْنُ عُقْدَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یُوسُفَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ ابْنِ الْبَطَائِنِیِّ عَنْ أَبِیهِ وَ وُهَیْبٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ بَیْنَا النَّاسُ وُقُوفاً بِعَرَفَاتٍ إِذْ أَتَاهُمْ رَاکِبٌ عَلَى نَاقَةٍ ذِعْلِبَةٍ یُخْبِرُهُمْ بِمَوْتِ خَلِیفَةٍ عِنْدَ مَوْتِهِ فَرَجُ آلِ مُحَمَّدٍ ع وَ فَرَجُ النَّاسِ جَمِیعاً وَ قَالَ ع إِذَا رَأَیْتُمْ عَلَامَةً فِی السَّمَاءِ نَاراً عَظِیمَةً مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ تَطْلُعُ لَیَالِیَ فَعِنْدَهَا فَرَجُ النَّاسِ وَ هِیَ قُدَّامَ الْقَائِمِ بِقَلِیلٍ.
میگویند در این روایت اشاره به عرفات در عربستان شده و اینکه در ماه ذیالحجه خبر از مرگ پادشاهی میدهند.
خب در نقد باید چنین گفت:
اولاً این روایت تنها در غیبت نعمانی ذکر شده و در سند آن حسن بن علی بن ابی حمزه است که رجالیون در مورد او گفتهاند دروغگوی خبیث است و او از واقفیه است.
ثانیاً: هیچ کجای این روایت نامی از آن پادشاه و کشور تحت سیطره او نبرده و گفته در عرفات خبر مرگ پادشاهی میدهند، شما چگونه این را به پادشاه عربستان نسبت میدهید؟
ثالثاً: این روایت میگوید مرگ آن پادشاه در موسم حج و ماه ذیالحجه است، در حالی که ملک عبدالله در ربیع الثانی فوت کرده است.
رابعاً: این روایت را آقایانی که عشق تطبیق دارند، سالها پیش به مرگ صدام تطبیق دادند و گفتند: که در ماه ذیالحجه کشته خواهد شد، ملک عبدلله است، در حالی که ما فکر میکنیم، این فرد صدام بوده است که چند سال قبل دقیقاً در همین ایام کشته شد، ایشان میفرمود که بنده با سایت بنت جبیل که از سایتهای بسیار فعال در زمینه مصداقشناسی عصر ظهور بوده و محققین آن از رزمندگان حزب الله لبنان هستند، همکاری دارم از اعضاء این سایت میفرمودند که رفقای ما از حزب الله لبنان در مراسم دو سال پیش حج که تشریف داشتند نقل میکنند که دقیقاً وقوع این حادثه را به چشم خود دیدهاند، زمانی که یکی از این وهابیون داغدار مرگ صدام سوار بر جیب آمریکایی وارد صحرای منی شده و خبر مرگ صدام را اعلام کرد و غوغایی در بین وهابیون طرفدار صدام ایجاد شد که چرا چنین فاجعهای باید در روز عید قربان برای ما روی دهد.(عید قربان آنها مصادف با روز عرفه در ایران بوده است)
د) حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِاللَّهِ الْبَرْقِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّهِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِاللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ زَکَرِیَّا عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: یَمُوتُ سَفِیهٌ مِنْ آلِ الْعَبَّاسِ بِالسِّرِّ یَکُونُ سَبَبُ مَوْتِهِ أَنَّهُ یَنْکِحُ خَصِیّاً فَیَقُومُ فَیَذْبَحُهُ وَ یَکْتُمُ مَوْتَهُ أَرْبَعِینَ یَوْماً فَإِذَا سَارَتِ الرُّکْبَانُ فِی طَلَبِ الْخَصِیِّ لَمْ یَرْجِعْ أَوَّلُ مَنْ یَخْرُجُ إِلَى آخِرِ مَنْ یَخْرُجُ حَتَّى یَذْهَبَ مُلْکُهُمْ.
این روایت نیز هیچ اشاره ای ندارد و بلکه میگوید یکی از بیعقلها و نادانان بنی عباس وقتی که میخواهد تعرض جنسی به غلام خود کند، غلامش او را میکشد و این مرگ را چهل روز مخفی میکنند.
به صراحت این مطلب خلاف مرگ عبدالله پادشاه عربستان و وقایع رخ داده است که باطل بودنش واضح است.
به امید ظهور
*پینوشتها:
[1]. مائتان وخمسون علامة حتی ظهور، ص 137
[2].این فرد خود را به صورت خود خوانده علامه معرفی میکند و مبلغینی از احمد، جهت انحراف ذهن مخاطبان از او با عنوان علامه طباطبایی نام میبرند تا گمان شود نویسنده کتاب، علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان است!!
[3].همان،ص 137
[4]. ر.ک. العدد القویّة، ص78
1. همه شیعیان باید امید داشته باشند که هر لحظه ممکن است ظهور را درک کرده و باید خود را مهیا برای یاری رساندن به حضرت مهدی(عج) کنیم، چرا که «إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدا وَ نَرَاهُ قَرِیبا»، اما باید مراقب بود که از هول حلیم در دیگ نیفتیم!
2. تجربه ثابت کرده است، طی سالیان متمادی هر یک از افراد حتی عالمان به امر تطبیق دست زدهاند، به اشتباه رفته و ظهوری در کار نبوده است و تنها احساسی کاذب در میان مردم پدید آمده که باعث سوءاستفاده مدعیان شده و بیشترین بهره را مدعیان دروغین بردهاند، لذا باید توجه کرد اگر بزرگانی مانند سید بن طاوس و علامه مجلسی در تطبیقهای احتمالی خود به خطا رفتهاند، ما باید احتیاط بیشتری کنیم.
3. تطبیق یک روایت به واقعهای خارجی و بیرونی نیاز به دلیل محکم و قرینه روشن دارد و نمیتوان صرف یک احتمال در برابر دیگر احتمالها معنایی را به روایات تحمیل کرد، لذا هیچ یک از ادله ذکر شده در مورد مرگ عبدالله و ظهور حضرت مهدی(عج) صراحتی و دلالتی بر این مطلب ندارد و دوستانی صرف احتمال را برای خود قطعی گرفتهاند.
4. چهار روایت را در اثبات مدعای مرگ عبدالله پادشاه عربستان و ظهور حضرت مهدی(عج) ذکر کردهاند که به نقد آنها میپردازیم:
الف) عن مسند احمد عن النبی(صلی الله علیه وآله): یحکم الحجاز رجل اسمه علی اسم حیوان اذا رایته حسبت فی عینه الحول من البعید و اذا اقتربت منه لا تری فی عینه شیئا ،یخلفه له أخ اسمه عبد الله ،ویل لشیعتنا منه- أعادها ثلاثا-بشرونی بموته أبشرکم بظهور الحجة.[1]
رسول خدا(ص) فرمود: بر حجاز (عربستان) مردی که اسمش، اسم حیوان است، حکومت میکند (فهد=یوزپلنگ)، اگر از دور به او نگاه کنی، درچشمش انحراف (چپی) میبینی، ولی اگر به او نزدیک شدی، در چشمش مشکلی نمیبینی، جانشین یا خلیفهاش برادرش که اسمش عبدالله است، خواهد بود، وای بر شیعه ما از دست او، پس این جمله را سه بار تکرار کرد: بشارت مرگش را به من بدهید، شما را به ظهور حجت بشارت میدهم.
اولین منبع نقل این روایت، کتاب «250 علامة حتی ظهور الامام المهدی(علیه السلام)» اثر محمدعلی طباطبایی حسنی است و نگارنده نیز در منبع دیگر بدان برخورد نکردم.[2]
با مراجعه به کتاب مسند احمد بن حنبل و سایر متون روایی شیعه و سنی روشن میشود که این روایت وجود خارجی نداشته و تا کنون کسی آن را ذکر نکرده است، جالب اینکه نویسنده کتاب«250 علامت»، خود نیز این روایت را در هیچ منبع حدیثی ندیده است و در استناد آن به مسند احمد و رسول خدا(ص) چنین میگوید: «هذا الخبر نقله إلیّ أحد الفضلاء المطلعین»[3]، این خبر را یکی از فضلای مطلع!!! برای من نقل کرده است.
ب) روایت شیخ طوسی
غط، الغیبة للشیخ الطوسی الْفَضْلُ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ دُرُسْتَ عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ ع یَقُولُ مَنْ یَضْمَنْ لِی مَوْتَ عَبْدِاللَّهِ أَضْمَنْ لَهُ الْقَائِمَ ثُمَّ قَالَ إِذَا مَاتَ عَبْدُاللَّهِ لَمْ یَجْتَمِعِ النَّاسُ بَعْدَهُ عَلَى أَحَدٍ وَ لَمْ یَتَنَاهَ هَذَا الْأَمْرُ دُونَ صَاحِبِکُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ یَذْهَبُ مُلْکُ سِنِینَ وَ یَصِیرُ مُلْکَ الشُّهُورِ وَ الْأَیَّامِ فَقُلْتُ یَطُولُ ذَلِکَ قَالَ کَلَّا.
1. این روایت را تنها شیخ طوسی در کتاب الغیبه نقل کرده است و در هیچ یک از کتب حدیثی مشابهی ندارد.
2. در این روایت عنوان عام یک فرد با نام عبدالله آمده و هیچ دلالتی بر اینکه او پادشاه عربستان است ندارد و در کنار احتمال ذکر شده میتوان این احتمال را داد که مراد پادشاه اردن یا فرد دیگری باشد که در سالهای دیگری بیاید و چه دلیل وجود دارد که تطبیق آن بر پادشاه عربستان درست بوده، ولی تطبیق ما به پادشاه اردن اشتباه باشد؟
3. على بن یوسف بن المطهر حلی –برادر علامه حلی و متوفای 703 ه – در کتاب خود مراد از این عبدالله را آخرین پادشاه بنیالعباس(عبدالله المستعصم-656 ق-) میداند و واقعهای است که رخ داده است.[4]
پس این روایت صراحت و دلالتی ندارد و در کنار آن احتمال دیگر هم وجود داشته که به تعبیر ما طلبهها اذا جاء احتمال بطل استدلال.
ج)الغیبة للنعمانی ابْنُ عُقْدَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ یُوسُفَ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ ابْنِ الْبَطَائِنِیِّ عَنْ أَبِیهِ وَ وُهَیْبٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ بَیْنَا النَّاسُ وُقُوفاً بِعَرَفَاتٍ إِذْ أَتَاهُمْ رَاکِبٌ عَلَى نَاقَةٍ ذِعْلِبَةٍ یُخْبِرُهُمْ بِمَوْتِ خَلِیفَةٍ عِنْدَ مَوْتِهِ فَرَجُ آلِ مُحَمَّدٍ ع وَ فَرَجُ النَّاسِ جَمِیعاً وَ قَالَ ع إِذَا رَأَیْتُمْ عَلَامَةً فِی السَّمَاءِ نَاراً عَظِیمَةً مِنْ قِبَلِ الْمَشْرِقِ تَطْلُعُ لَیَالِیَ فَعِنْدَهَا فَرَجُ النَّاسِ وَ هِیَ قُدَّامَ الْقَائِمِ بِقَلِیلٍ.
میگویند در این روایت اشاره به عرفات در عربستان شده و اینکه در ماه ذیالحجه خبر از مرگ پادشاهی میدهند.
خب در نقد باید چنین گفت:
اولاً این روایت تنها در غیبت نعمانی ذکر شده و در سند آن حسن بن علی بن ابی حمزه است که رجالیون در مورد او گفتهاند دروغگوی خبیث است و او از واقفیه است.
ثانیاً: هیچ کجای این روایت نامی از آن پادشاه و کشور تحت سیطره او نبرده و گفته در عرفات خبر مرگ پادشاهی میدهند، شما چگونه این را به پادشاه عربستان نسبت میدهید؟
ثالثاً: این روایت میگوید مرگ آن پادشاه در موسم حج و ماه ذیالحجه است، در حالی که ملک عبدالله در ربیع الثانی فوت کرده است.
رابعاً: این روایت را آقایانی که عشق تطبیق دارند، سالها پیش به مرگ صدام تطبیق دادند و گفتند: که در ماه ذیالحجه کشته خواهد شد، ملک عبدلله است، در حالی که ما فکر میکنیم، این فرد صدام بوده است که چند سال قبل دقیقاً در همین ایام کشته شد، ایشان میفرمود که بنده با سایت بنت جبیل که از سایتهای بسیار فعال در زمینه مصداقشناسی عصر ظهور بوده و محققین آن از رزمندگان حزب الله لبنان هستند، همکاری دارم از اعضاء این سایت میفرمودند که رفقای ما از حزب الله لبنان در مراسم دو سال پیش حج که تشریف داشتند نقل میکنند که دقیقاً وقوع این حادثه را به چشم خود دیدهاند، زمانی که یکی از این وهابیون داغدار مرگ صدام سوار بر جیب آمریکایی وارد صحرای منی شده و خبر مرگ صدام را اعلام کرد و غوغایی در بین وهابیون طرفدار صدام ایجاد شد که چرا چنین فاجعهای باید در روز عید قربان برای ما روی دهد.(عید قربان آنها مصادف با روز عرفه در ایران بوده است)
د) حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِاللَّهِ الْبَرْقِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّهِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِاللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ زَکَرِیَّا عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: یَمُوتُ سَفِیهٌ مِنْ آلِ الْعَبَّاسِ بِالسِّرِّ یَکُونُ سَبَبُ مَوْتِهِ أَنَّهُ یَنْکِحُ خَصِیّاً فَیَقُومُ فَیَذْبَحُهُ وَ یَکْتُمُ مَوْتَهُ أَرْبَعِینَ یَوْماً فَإِذَا سَارَتِ الرُّکْبَانُ فِی طَلَبِ الْخَصِیِّ لَمْ یَرْجِعْ أَوَّلُ مَنْ یَخْرُجُ إِلَى آخِرِ مَنْ یَخْرُجُ حَتَّى یَذْهَبَ مُلْکُهُمْ.
این روایت نیز هیچ اشاره ای ندارد و بلکه میگوید یکی از بیعقلها و نادانان بنی عباس وقتی که میخواهد تعرض جنسی به غلام خود کند، غلامش او را میکشد و این مرگ را چهل روز مخفی میکنند.
به صراحت این مطلب خلاف مرگ عبدالله پادشاه عربستان و وقایع رخ داده است که باطل بودنش واضح است.
به امید ظهور
*پینوشتها:
[1]. مائتان وخمسون علامة حتی ظهور، ص 137
[2].این فرد خود را به صورت خود خوانده علامه معرفی میکند و مبلغینی از احمد، جهت انحراف ذهن مخاطبان از او با عنوان علامه طباطبایی نام میبرند تا گمان شود نویسنده کتاب، علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان است!!
[3].همان،ص 137
[4]. ر.ک. العدد القویّة، ص78