صراط: هاشم آقاجری، فعال سیاسی اصلاحطلب، در بخشی از یک میزگرد با ماهنامه ایران فردا که پیرامون افکار مرحوم شریعتی برگزار شده، گفته است:
«بسیاری از جریاناتی که شریعتی را متهم به التقاط کردهاند، سودای نابگرایی دارند، اما نابگرایی یک توهم است. بحث بر سر قرائتها از اسلام است...اندیشهها در طول تاریخ با هم داد و ستد میکنند و در یک بافت متنوع و متحول شکل مییابند که در آن اساسا نابگرایی، ریشهگرایی و خاستگاهگرایی امکان ندارد... آیتالله خمینی در طرح برخی واژگانش مانند مستضعف، مستکبر، جنگ فقر و غنا و ... از شریعتی تأثیر گرفته بود چون کتب شریعتی به واسطه حضور برخی افراد مانند آقای دعایی به دست آقای خمینی میرسید»
او همچنین گفته است: (شریعتی) باور نداشت که میتوان با تکرار حرفهای گذشته فقها و فلاسفه، اسلام را به صحنه آورد و تغییر آفرید...علمای سنتی ما یا به شدت ناگشوده و بسته بودند یا گاه به صورت مخفی از افکار نو بهره میبردند.
*علت کنایههای همیشگی هاشم آقاجری با اسلام ناب و فقها مشخص نیست.
او نه تنها یکبار در سال 81 به ساحت مراجع تقلید بیاحترامی کرده و به این واسطه مورد تعقیب قضایی قرار گرفته بود بلکه در سال 87 نیز طی یک سخنرانی گفته بود:«در حکومت ما از هیچ فقیهی حکمی پیرامون مسایل اخلاقی و کرامت انسانی ندیدیم و تمامی موارد در جهت خرد کردن انسانیت و سلطهپذیری بوده است»!
از جمله صحبتهای او نیز تأکید بر مسئله «اصلاح اسلام»! است که البته معلوم نیست او همچنان بر این نظر ابراز شده از سوی خود در سالهای دور، اصرار داشته باشد.
درباره اظهارات اشاره شده در بالا و منهای مسئله مرحوم شریعتی؛ باید بیان کرد که بحث قرائتهای مختلف از اسلام! و نفی نابگرایی با هدف کوبش اسلام ناب محمدی(ص) و مکتب امام(ره)، گفتمان غلطی است که عبدالکریم سروش بعنوان مروّج آن شناخته میشود.
«نفی نابگرایی» به لحاظ اسلامی، منطقی و عقلایی دچار اشکال است زیرا بشر بصورت قابل اثباتی میتواند با فهم درست و استفاده از آموزههای وحیانی در کنار تعالیم پیامبر خاتم(ص) و ائمه اطهار(س) به فهم حقیقت ناب و مُرّ مطلوب نائل شود و حتی آنچنان بر مبنای آن راه سپارد که فهم اغلاطش برای انسانهای عادی ناممکن باشد.
به سخن دیگر اینکه اگرچه مقام عصمت جز برای 14 معصوم(علیهمالسلام) ممکن نیست اما تالیتِلو معصوم بودن و حرکت در مسیر تفکر ناب یا همان اسلام ناب محمدی(ص) نه تنها ممکن و میسور که عین فرایندهای حیات معقول در جهان معقولات است.
گفتنیست که بحث مبارزه با حقیقت اصیل و پراکنش گفتمان نفی نابگرایی! مسئلهای است که امروزه حتی توسط متفکرین غربی ضدّ صهیونیسم نیز فهمیده و رصد شده است.
«مانوئل گالیانا روس» نویسنده و محقق اسپانیایی در کتاب خود با عنوان «لابی صهیونیستی در اسپانیا» درباره مفهوم نسبیگرایی (دوری از فهم حقیقت ناب و ترویج گفتمان قرائتهای مختلف) به تلاش لابیهای یهودی و تشکلهای فراماسونری در این زمینه اشاره میکند و با نام بردن از یک کلوپ یهودی تحت عنوان «کلوپ مادرید» مینویسد:
«(هدف این گروهها) بوجود آوردن جوامعی است با نسبیگرایی اخلاقی و باورهای الحادی، با مواضع سست و تغییرپذیر که در آنها گفتگو و اجماع حکمفرما باشد و اصول و ارزشهای اخلاقی تغییرناپذیر و غیر قابل انکاری وجود نداشته باشد چرا که در این صورت این ارزشها به عنوان مصادیق بنیادگرایی قلمداد خواهند شد»!
همچنین درباره این گفته آقاجری مبنی بر اینکه امام راحل از سخنان شریعتی تأثیر میپذیرفته است نیز باید گفت که امام خمینی(ره) مقدم بر شریعتی و حتی مقدم بر طرح مباحث کمونی و پرولتری در ایران؛ از مفاهیم فقیر و غنی و استضعاف و غیره یاد کرده است و جدای از آن؛ مسئله فقر و غنا در شریعت مقدس اسلام نیز مفهومی عمیق و مورد توجه است.
جالب آنکه قبل از آقاجری، صادق زیباکلام نیز چندی قبل ادعا کرده بود که شناسنامه غربستیزی امثال جلال آل احمد و شهید آوینی، در حقیقت صادره از حزب توده ایران(که تفکرات کمونیستی وابسته به شوروی داشت) است!
ادعای پایانی آقاجری مبنی بر اینکه شریعتی معتقد بود نمیتوان با تکرار حرفهای گذشته فقها و فلاسفه، اسلام را به صحنه آورد! نیز حرف صحیح و مدللی نیست و ناشی از عدم شناخت صحیح از مفهوم «فقه» و اسلام و تشیّع است.
در واقع منهای اینکه مرحوم شریعتی واقعاً چنین اعتقادی داشته یا این سخن مدعای شخص آقاجری است؛ باید اشاره کرد که اولاً قدیمی بودن یک حرف دلیل غلط بودن آن نیست و ثانیاً ذات حقیقت ناب و به تبع آن اسلام ناب و تفقّه شیعی نیز چیزی غیر از درک حقیقت در هر عرصهای برای رسیدن به حقیقت متعالی نیست.
و واضح آنکه در این راه، تعالیم وحیانی، قرآن کریم، منویات ائمه اطهار(س) و عقل جمعی نیز به کمک تفکر صحیح میآیند تا حقیقت ناب شناخته، دیده و لمس شود.
لذا اینکه عدهای در این عرصه، چند جلد کتاب متعلق به ماکیاولی و انگلس و پوپر و آمارتیاسن و ... را بر سر دست گرفته و اقدام به کوبش دیگران و متهم کردن آنها به بنیادگرایی میکنند؛ نشانه عاقل و مدرن بودن آنها و متحجّر بودن بقیه نیست.
اسلام ناب همچنان که از عملکرد ائمه طاهرین(س) نیز قابل لمس و مشاهده است با هر تفکری به محاجّه مینشیند و سخن هرکسی ولو کافر را هم میشنود و به آنها با دلیل و برهان پاسخ میگوید اما اینکه کسی از این شنوندگی، توقع عدم رعایت پیشفرضها (مثل ضرورت نفی عقلایی طواغیت) و یا انقیاد از هر سخن باطلی را داشته باشد؛ توقعیست بیجا که رهنمون به حقیقت و روشنایی نخواهد بود.
«بسیاری از جریاناتی که شریعتی را متهم به التقاط کردهاند، سودای نابگرایی دارند، اما نابگرایی یک توهم است. بحث بر سر قرائتها از اسلام است...اندیشهها در طول تاریخ با هم داد و ستد میکنند و در یک بافت متنوع و متحول شکل مییابند که در آن اساسا نابگرایی، ریشهگرایی و خاستگاهگرایی امکان ندارد... آیتالله خمینی در طرح برخی واژگانش مانند مستضعف، مستکبر، جنگ فقر و غنا و ... از شریعتی تأثیر گرفته بود چون کتب شریعتی به واسطه حضور برخی افراد مانند آقای دعایی به دست آقای خمینی میرسید»
او همچنین گفته است: (شریعتی) باور نداشت که میتوان با تکرار حرفهای گذشته فقها و فلاسفه، اسلام را به صحنه آورد و تغییر آفرید...علمای سنتی ما یا به شدت ناگشوده و بسته بودند یا گاه به صورت مخفی از افکار نو بهره میبردند.
*علت کنایههای همیشگی هاشم آقاجری با اسلام ناب و فقها مشخص نیست.
او نه تنها یکبار در سال 81 به ساحت مراجع تقلید بیاحترامی کرده و به این واسطه مورد تعقیب قضایی قرار گرفته بود بلکه در سال 87 نیز طی یک سخنرانی گفته بود:«در حکومت ما از هیچ فقیهی حکمی پیرامون مسایل اخلاقی و کرامت انسانی ندیدیم و تمامی موارد در جهت خرد کردن انسانیت و سلطهپذیری بوده است»!
از جمله صحبتهای او نیز تأکید بر مسئله «اصلاح اسلام»! است که البته معلوم نیست او همچنان بر این نظر ابراز شده از سوی خود در سالهای دور، اصرار داشته باشد.
درباره اظهارات اشاره شده در بالا و منهای مسئله مرحوم شریعتی؛ باید بیان کرد که بحث قرائتهای مختلف از اسلام! و نفی نابگرایی با هدف کوبش اسلام ناب محمدی(ص) و مکتب امام(ره)، گفتمان غلطی است که عبدالکریم سروش بعنوان مروّج آن شناخته میشود.
«نفی نابگرایی» به لحاظ اسلامی، منطقی و عقلایی دچار اشکال است زیرا بشر بصورت قابل اثباتی میتواند با فهم درست و استفاده از آموزههای وحیانی در کنار تعالیم پیامبر خاتم(ص) و ائمه اطهار(س) به فهم حقیقت ناب و مُرّ مطلوب نائل شود و حتی آنچنان بر مبنای آن راه سپارد که فهم اغلاطش برای انسانهای عادی ناممکن باشد.
به سخن دیگر اینکه اگرچه مقام عصمت جز برای 14 معصوم(علیهمالسلام) ممکن نیست اما تالیتِلو معصوم بودن و حرکت در مسیر تفکر ناب یا همان اسلام ناب محمدی(ص) نه تنها ممکن و میسور که عین فرایندهای حیات معقول در جهان معقولات است.
گفتنیست که بحث مبارزه با حقیقت اصیل و پراکنش گفتمان نفی نابگرایی! مسئلهای است که امروزه حتی توسط متفکرین غربی ضدّ صهیونیسم نیز فهمیده و رصد شده است.
«مانوئل گالیانا روس» نویسنده و محقق اسپانیایی در کتاب خود با عنوان «لابی صهیونیستی در اسپانیا» درباره مفهوم نسبیگرایی (دوری از فهم حقیقت ناب و ترویج گفتمان قرائتهای مختلف) به تلاش لابیهای یهودی و تشکلهای فراماسونری در این زمینه اشاره میکند و با نام بردن از یک کلوپ یهودی تحت عنوان «کلوپ مادرید» مینویسد:
«(هدف این گروهها) بوجود آوردن جوامعی است با نسبیگرایی اخلاقی و باورهای الحادی، با مواضع سست و تغییرپذیر که در آنها گفتگو و اجماع حکمفرما باشد و اصول و ارزشهای اخلاقی تغییرناپذیر و غیر قابل انکاری وجود نداشته باشد چرا که در این صورت این ارزشها به عنوان مصادیق بنیادگرایی قلمداد خواهند شد»!
همچنین درباره این گفته آقاجری مبنی بر اینکه امام راحل از سخنان شریعتی تأثیر میپذیرفته است نیز باید گفت که امام خمینی(ره) مقدم بر شریعتی و حتی مقدم بر طرح مباحث کمونی و پرولتری در ایران؛ از مفاهیم فقیر و غنی و استضعاف و غیره یاد کرده است و جدای از آن؛ مسئله فقر و غنا در شریعت مقدس اسلام نیز مفهومی عمیق و مورد توجه است.
جالب آنکه قبل از آقاجری، صادق زیباکلام نیز چندی قبل ادعا کرده بود که شناسنامه غربستیزی امثال جلال آل احمد و شهید آوینی، در حقیقت صادره از حزب توده ایران(که تفکرات کمونیستی وابسته به شوروی داشت) است!
ادعای پایانی آقاجری مبنی بر اینکه شریعتی معتقد بود نمیتوان با تکرار حرفهای گذشته فقها و فلاسفه، اسلام را به صحنه آورد! نیز حرف صحیح و مدللی نیست و ناشی از عدم شناخت صحیح از مفهوم «فقه» و اسلام و تشیّع است.
در واقع منهای اینکه مرحوم شریعتی واقعاً چنین اعتقادی داشته یا این سخن مدعای شخص آقاجری است؛ باید اشاره کرد که اولاً قدیمی بودن یک حرف دلیل غلط بودن آن نیست و ثانیاً ذات حقیقت ناب و به تبع آن اسلام ناب و تفقّه شیعی نیز چیزی غیر از درک حقیقت در هر عرصهای برای رسیدن به حقیقت متعالی نیست.
و واضح آنکه در این راه، تعالیم وحیانی، قرآن کریم، منویات ائمه اطهار(س) و عقل جمعی نیز به کمک تفکر صحیح میآیند تا حقیقت ناب شناخته، دیده و لمس شود.
لذا اینکه عدهای در این عرصه، چند جلد کتاب متعلق به ماکیاولی و انگلس و پوپر و آمارتیاسن و ... را بر سر دست گرفته و اقدام به کوبش دیگران و متهم کردن آنها به بنیادگرایی میکنند؛ نشانه عاقل و مدرن بودن آنها و متحجّر بودن بقیه نیست.
اسلام ناب همچنان که از عملکرد ائمه طاهرین(س) نیز قابل لمس و مشاهده است با هر تفکری به محاجّه مینشیند و سخن هرکسی ولو کافر را هم میشنود و به آنها با دلیل و برهان پاسخ میگوید اما اینکه کسی از این شنوندگی، توقع عدم رعایت پیشفرضها (مثل ضرورت نفی عقلایی طواغیت) و یا انقیاد از هر سخن باطلی را داشته باشد؛ توقعیست بیجا که رهنمون به حقیقت و روشنایی نخواهد بود.