صراط: آمریکاییها برای مقابله با ایران انقلابی، از تعریف برخی مفاهیم و پدیدهها نیز عدول کردند.
رویکرد سیاست خارجی آمریکا طی دهههای اخیر در سراسر جهان بهصورت اعم و در منطقهی خاورمیانه بهطور اخص، همواره بحثبرانگیز بوده است. برخی بر این اعتقادند که این جهتگیری متناسب با مناطق مختلف دنیا متفاوت است و عدهای نیز بر این باورند که منافع مادی و ملی آمریکا سرلوحهی سیاستگذاران خارجی آمریکاست.
در حقیقت منازعه میان کسانی است که از یکسو منافع مادی ایالات متحده را مبنای سیاست خارجی آمریکا در اقصی نقاط جهان تعریف میکنند و کسانی که رویکرد سیاستگذاران این کشور را بسته به مناطق مختلف جهان در برخی موارد متأثر از ارزشهای آمریکایی میدانند.
یکی از مواردی که در این زمینه قابل ذکر است مفهوم و پدیدهی تروریسم است. تروریسم که در جهان اسلام عقبهای طولانی دارد، طی دهههای گذشته، محل بحث بوده است. کشورهایی همچون عراق که نظم بینالمللی تعریفشده توسط قدرتهای بینالمللی را با چالش روبهرو ساختهاند در لیست کشورهای حامی تروریسم قرار گرفتند. از طرف دیگر، گروههای همچون حماس و حزبالله که از نظر جمهوری اسلامی جبههی مقاومت را تشکیل دادهاند و در پی دفاع از تمامیت سرزمینی و پس گرفتن سرزمینهای اشغالیشان هستند، از طرف آمریکاییها در صدر گروههای تروریستی قرار گرفتهاند.
اما آنچه بیش از پیش سیاستهای ایالات متحده را در منطقهی خاورمیانه با ابهام و دوگانگی مواجه ساخته، نگاهی است که این کشور به سازمان مجاهدین خلق و فعالیتهای آن در عراق داشته است. البته روی کار آمدن دولتهای نزدیک به جمهوری اسلامی ایران در عراق و اعتراضهای مردمی و خودجوش صورتگرفته، سبب گردید فعالیتهای آنها برضد نظام جمهوری اسلامی ایران با چالش روبهرو شود و سرانجام دولت نوری مالکی این گروه تروریستی را از عراق اخراج سازد. با این حال، بررسی سیاستهای آمریکا در قبال عراق طی دهههای گذشته و نوع نگاهی که سیاستگذاران آمریکایی به سازمان مجاهدین خلق ظرف دهههای گذشته داشتهاند، خالی از لطف به نظر نمیرسد.
عراق و تروریسم
با فروپاشی امپراتوری عثمانی و پدید آمدن کشور عراق از دل آن، این سرزمین همواره در کانون تحولات منطقهای و بینالمللی بوده است. موقعیت ویژهی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی عراق سبب شده است این کشور از اهمیت شایانی در میان قدرتهای بینالمللی برخوردار باشد. در سال 1979 وزارت خارجهی آمریکا نام چند کشور را در لیست کشورهای حامی تروریسم قرار داد. از نظر آمریکاییها، این کشورها مکرراً از اقدامات تروریستی بینالمللی حمایت میکنند. این کشورها شامل لیبی، عراق، یمن جنوبی و سوریه میشدند. بعدها در سال 1982 کوبا نیز در این لیست قرار گرفت.
این سالها همزمان بود با وقوع تحولات انقلابی در ایران و روی کار آمدن یک نظام سیاسی که خود را پرچمدار مبارزه با استکبار جهانی و در رأس آن، آمریکا میدانست. نظامی که خواهان ایجاد نظم بینالمللی عادلانه و به دور از سلطه بود. این امر آمریکا را برآن داشت تا به مقابله با انقلاب اسلامی دست زند.
اما آنچه به نقطهی عطفی در مسیر این روند از تحولات تبدیل شد، بحران گروگانگیری بود که بهعنوان یک کاتالیزور، دامنهی تنش و تخاصم میان ایران و ایالات متحده را تشدید کرد. این حادثه باعث شد آمریکاییها دورهای از تحریمها را برضد جمهوری اسلامی آغاز کنند که تا به امروز ادامه داشته است. همچنان آنها برای مقابله با ایران انقلابی، از تعریف برخی مفاهیم و پدیدهها نیز عدول کردند. در همین ارتباط، رفتار دوگانهی آمریکاییها در برابر تروریسم بهصورت واضح و آشکاری در آغاز جنگ ایران و عراق نمایان شد؛ بهنحویکه در مارس 1982 (اسفند 1360) دولت ریگان نام عراق را از فهرست کشورهای حامی تروریسم حذف کرد.
این تلاشها در راستای تغییر موازنهی جنگ به نفع عراقیها صورت میگرفت. در حقیقت کاخ سفید با خروج عراق از لیست کشورهای حامی تروریسم، زمینهی صدور اسلحه و مهمات را برای کمک به رژیم بعث عراق تسهیل مینمود. آمریکا در سال 1984 اعلام کرد: «پیروزیهای ایران با منافع ایالات متحده مغایر است.» و در دسامبر 1984 (دیماه 1362) جفری کمپ، مسئول شرق نزدیک در شورای امنیت ملی آمریکا، با تهیهی گزارشی برای رابرت مکفارلین، مدعی شد: «آیتالله خمینی تهدیدی برای منافع غرب بهشمار میرود.» و به وی توصیه کرد عملیات مخفی را که حتی ممکن است به سقوط دولت ایران منتهی شود، مدنظر قرار دهد.
در همین دوران، بنا به گزارش تهیهشده توسط تاور و مکفارلین و دیگر اعضای شورای امنیت ملی آمریکا (The tower Commission Report)، آنها از دورنمای سقوط ایران به دامان شوروی سابق به هراس افتاده بودند. در ژانویهی 1985 (30 دیماه 1362) جورج شولتز، وزیر خارجهی وقت آمریکا، اعلام کرد: «ایران حامی تروریسم بینالمللی است. لهذا از این پس دولت آمریکا به همپیمانان خود فشار خواهد آورد که ارسال اسلحه به ایران را متوقف کنند.» در فوریهی 1985 (بهمن 1363) کارخانهی هلیکوپترسازی بل با فروش 45 فروند هلیکوپتر بزرگ به عراق موافقت کرد. اینها همه نشانههایی از برخوردهای دوگانهی دولت آمریکا با پدیدهی تروریسم بود که در این مقطع خاص تاریخی بهخوبی قابل مشاهده است.
سازمان مجاهدین خلق و تروریسم
سازمان مجاهدین خلق در دههی 1960 بهعنوان حامل یک ایدئولوژی ضدامپریالیستی جذاب در محیطهای دانشگاهی ایران شکل گرفت؛ یک سازمان در ابتدا اسلامی با گرایشهای مارکسیستی که هدفش سرنگونی رژیم شاه بود. این سازمان در سالهای پایانی حکومت پهلوی، دچار استحاله شد و گرایشهای اسلامی خود را کنار گذاشت. همین امر نیز در ریزش محبوبیت آن نقش بسزایی داشت.
پس از پیروزی انقلاب، این گروه به دلیل انحرافات اعضای آن و پشت کردن به انقلاب مردمی ایران، از صحنهی سیاست ایران حذف شد. اعضای مجاهدین برای حفظ جان خود، ابتدا به پاریس گریخته و سپس به عراق رفتند؛ چراکه صدام در آن زمان درگیر جنگ با ایران بود و بهشدت خود را نیازمند متحدینی در این نبرد میدید و اینگونه بود که میلیونها دلار پول، تجهیزات و انواع سلاح در اختیار این سازمان قرار گرفت.
آنها کار را به جایی رساندند که با صدام دست دوستی و اتحاد دادند و عملاً در مقابل ملت ایران ایستادند. البته این تنها مردم و نظام جمهوری اسلامی نبودند که بهشدت در برابر مجاهدین ایستادند، بلکه بسیاری از عراقیها هم به دلیل نقشی که این گروه در همکاری با صدام و بهویژه در سرکوبهای خونین کردها و شیعیان داشته است، از آن بیزارند.
سابقهی حملات تروریستی سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به دههی 1970 بازمیگردد؛ زمانی که این سازمان علیه رژیم شاه و همچنین ایالات متحده، به دلیل حمایتش از این رژیم، فعالیت میکرد. وزارت خارجهی آمریکا بر این باور است که این سازمان در سال 1973 یک حسابرس ارتش آمریکا را که در تهران مستقر بوده، به قتل رسانده است و در سال 1975 نیز دو مشاور نظامی دیگر آمریکایی را کشته است. به این لیست باید سه تن از مدیران شرکت راک ول اینترنشنال و یک نفر هم از شرکت تگزاکو را افزود.
این حملات محدود به افراد نمیشد و بعضاً نهادهای نظامی و فرهنگی آمریکایی مستقر در ایران را نشانه میگرفت. بسیاری از مؤسسات و نهادهای آمریکایی که مشغول فعالیت در ایران بودند در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، هدف حملات سازمان مجاهدین خلق قرار گرفتند.
حملات تروریستی مجاهدین به سالهای قبل انقلاب محدود نماند. اگرچه سرپیکان حملات به سمت جمهوری اسلامی تغییر مسیر داده بود. حمله به مقر دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد در سال 1992 در نیویورک، بهترین و مهمترین مثال در این زمینه است. این روند حکایت از آن داشت که مشی مسلحانه و تروریستی سازمان همچنان ادامه دارد. دولت ایالات متحده در سال 1997 با توجه به شناختی که از این گروه علیه منافع خود داشت، این گروه را در لیست سازمانهای تروریستی قرار داد. این تصمیم دلیل روشن دیگری نیز داشت. انتخاب سید محمد خاتمی به ریاستجمهوری ایران، که از او بهعنوان میانهرو و اصلاحطلب یاد میشد، سیاستمداران آمریکایی را برآن داشت تا به فکر بهبود روابط با ایران بیفتند.
بدینترتیب این گروه را بازیچهی سیاستهای خود قرار دادند. در همان اوان، مارتین ایندیک، معاون وزارت خارجهی آمریکا در امور خاور نزدیک، به این واقعیت اذعان نمود. این واقعیت توسط مقامات دیگری از ایالات متحده نیز اذعان شده است. بار دیگر در تاریخ 12 ژانویهی سال 2009، وزارت امور خارجهی آمریکا مجاهدین خلق را یک گروه تروریستی شناخت.
اما این دوگانگی در رفتار آمریکا در قبال پدیدهی تروریسم، به بهترین وجه در سالهای اخیر قابل مشاهده است؛ بهنحویکه علیرغم نقش برجسته و پررنگ این سازمان در حوادث تروریستی علیه جمهوری اسلامی، این کشور همواره به دنبال بهانهای برای خارج کردن نام این گروهک از سازمانهای تروریستی فعال بوده است. این بهانه در سال 2012 پس از کشوقوسهای فراوان توسط وزارت خارجهی آمریکا مطرح شد.در اطلاعیهی روز جمعه 28 سپتامبر (هفتم مهر) وزارت خارجهی آمریکا آمده است: «وزیر خارجهی آمریکا (هیلاری کلینتون) بنا بر مفاد قانونی تصمیم گرفت که سازمان مجاهدین خلق و حامیان این گروه را از فهرست سازمانهای تروریستی ایالات متحده خارج کند.»
علت این تصمیم «عدم ارتکاب به اعمال تروریستی در ده سال گذشته» توسط سازمان مجاهدین اعلام شده است. علاوه بر این، اعلام علنی سازمان مجاهدین خلق برای کنارهگیری از فعالیتهای مسلحانه و همکاری اعضای این گروه در تخلیهی اردوگاه اشرف عراق، دیگر مواردی است که کاخ سفید را برای حذف نام این گروه از لیست سازمانهای تروریستی، مجاب کرده است.
طنز مطلب در اینجاست که سرویسهای اطلاعاتی و پلیس فدرال آمریکا بر نقش این سازمان در ارتکاب جرائم تروریستی علیه دانشمندان هستهای صحه میگذارند، اما آن را در تصمیمگیریهایشان نادیده میانگارند. با این وجود، در بیانیهی وزارت خارجهی آمریکا آمده است که «حذف نام سازمان مجاهدین خلق به این معنی نیست که ما (دولت آمریکا) سابقهی فعالیتهای این گروه را از یاد بردهایم؛ فعالیتهایی که به کشتن شهروندان آمریکایی در ایران در دههی هفتاد میلادی انجامید و هم حملهای که در داخل خاک آمریکا در سال 1992 توسط این گروه صورت گرفت. همچنین با توجه به بدرفتاریهایی که این سازمان با اعضای خود کرده است.»
رویکرد سیاست خارجی آمریکا طی دهههای اخیر در سراسر جهان بهصورت اعم و در منطقهی خاورمیانه بهطور اخص، همواره بحثبرانگیز بوده است. برخی بر این اعتقادند که این جهتگیری متناسب با مناطق مختلف دنیا متفاوت است و عدهای نیز بر این باورند که منافع مادی و ملی آمریکا سرلوحهی سیاستگذاران خارجی آمریکاست.
در حقیقت منازعه میان کسانی است که از یکسو منافع مادی ایالات متحده را مبنای سیاست خارجی آمریکا در اقصی نقاط جهان تعریف میکنند و کسانی که رویکرد سیاستگذاران این کشور را بسته به مناطق مختلف جهان در برخی موارد متأثر از ارزشهای آمریکایی میدانند.
یکی از مواردی که در این زمینه قابل ذکر است مفهوم و پدیدهی تروریسم است. تروریسم که در جهان اسلام عقبهای طولانی دارد، طی دهههای گذشته، محل بحث بوده است. کشورهایی همچون عراق که نظم بینالمللی تعریفشده توسط قدرتهای بینالمللی را با چالش روبهرو ساختهاند در لیست کشورهای حامی تروریسم قرار گرفتند. از طرف دیگر، گروههای همچون حماس و حزبالله که از نظر جمهوری اسلامی جبههی مقاومت را تشکیل دادهاند و در پی دفاع از تمامیت سرزمینی و پس گرفتن سرزمینهای اشغالیشان هستند، از طرف آمریکاییها در صدر گروههای تروریستی قرار گرفتهاند.
اما آنچه بیش از پیش سیاستهای ایالات متحده را در منطقهی خاورمیانه با ابهام و دوگانگی مواجه ساخته، نگاهی است که این کشور به سازمان مجاهدین خلق و فعالیتهای آن در عراق داشته است. البته روی کار آمدن دولتهای نزدیک به جمهوری اسلامی ایران در عراق و اعتراضهای مردمی و خودجوش صورتگرفته، سبب گردید فعالیتهای آنها برضد نظام جمهوری اسلامی ایران با چالش روبهرو شود و سرانجام دولت نوری مالکی این گروه تروریستی را از عراق اخراج سازد. با این حال، بررسی سیاستهای آمریکا در قبال عراق طی دهههای گذشته و نوع نگاهی که سیاستگذاران آمریکایی به سازمان مجاهدین خلق ظرف دهههای گذشته داشتهاند، خالی از لطف به نظر نمیرسد.
عراق و تروریسم
با فروپاشی امپراتوری عثمانی و پدید آمدن کشور عراق از دل آن، این سرزمین همواره در کانون تحولات منطقهای و بینالمللی بوده است. موقعیت ویژهی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی عراق سبب شده است این کشور از اهمیت شایانی در میان قدرتهای بینالمللی برخوردار باشد. در سال 1979 وزارت خارجهی آمریکا نام چند کشور را در لیست کشورهای حامی تروریسم قرار داد. از نظر آمریکاییها، این کشورها مکرراً از اقدامات تروریستی بینالمللی حمایت میکنند. این کشورها شامل لیبی، عراق، یمن جنوبی و سوریه میشدند. بعدها در سال 1982 کوبا نیز در این لیست قرار گرفت.
این سالها همزمان بود با وقوع تحولات انقلابی در ایران و روی کار آمدن یک نظام سیاسی که خود را پرچمدار مبارزه با استکبار جهانی و در رأس آن، آمریکا میدانست. نظامی که خواهان ایجاد نظم بینالمللی عادلانه و به دور از سلطه بود. این امر آمریکا را برآن داشت تا به مقابله با انقلاب اسلامی دست زند.
اما آنچه به نقطهی عطفی در مسیر این روند از تحولات تبدیل شد، بحران گروگانگیری بود که بهعنوان یک کاتالیزور، دامنهی تنش و تخاصم میان ایران و ایالات متحده را تشدید کرد. این حادثه باعث شد آمریکاییها دورهای از تحریمها را برضد جمهوری اسلامی آغاز کنند که تا به امروز ادامه داشته است. همچنان آنها برای مقابله با ایران انقلابی، از تعریف برخی مفاهیم و پدیدهها نیز عدول کردند. در همین ارتباط، رفتار دوگانهی آمریکاییها در برابر تروریسم بهصورت واضح و آشکاری در آغاز جنگ ایران و عراق نمایان شد؛ بهنحویکه در مارس 1982 (اسفند 1360) دولت ریگان نام عراق را از فهرست کشورهای حامی تروریسم حذف کرد.
این تلاشها در راستای تغییر موازنهی جنگ به نفع عراقیها صورت میگرفت. در حقیقت کاخ سفید با خروج عراق از لیست کشورهای حامی تروریسم، زمینهی صدور اسلحه و مهمات را برای کمک به رژیم بعث عراق تسهیل مینمود. آمریکا در سال 1984 اعلام کرد: «پیروزیهای ایران با منافع ایالات متحده مغایر است.» و در دسامبر 1984 (دیماه 1362) جفری کمپ، مسئول شرق نزدیک در شورای امنیت ملی آمریکا، با تهیهی گزارشی برای رابرت مکفارلین، مدعی شد: «آیتالله خمینی تهدیدی برای منافع غرب بهشمار میرود.» و به وی توصیه کرد عملیات مخفی را که حتی ممکن است به سقوط دولت ایران منتهی شود، مدنظر قرار دهد.
در همین دوران، بنا به گزارش تهیهشده توسط تاور و مکفارلین و دیگر اعضای شورای امنیت ملی آمریکا (The tower Commission Report)، آنها از دورنمای سقوط ایران به دامان شوروی سابق به هراس افتاده بودند. در ژانویهی 1985 (30 دیماه 1362) جورج شولتز، وزیر خارجهی وقت آمریکا، اعلام کرد: «ایران حامی تروریسم بینالمللی است. لهذا از این پس دولت آمریکا به همپیمانان خود فشار خواهد آورد که ارسال اسلحه به ایران را متوقف کنند.» در فوریهی 1985 (بهمن 1363) کارخانهی هلیکوپترسازی بل با فروش 45 فروند هلیکوپتر بزرگ به عراق موافقت کرد. اینها همه نشانههایی از برخوردهای دوگانهی دولت آمریکا با پدیدهی تروریسم بود که در این مقطع خاص تاریخی بهخوبی قابل مشاهده است.
سازمان مجاهدین خلق و تروریسم
سازمان مجاهدین خلق در دههی 1960 بهعنوان حامل یک ایدئولوژی ضدامپریالیستی جذاب در محیطهای دانشگاهی ایران شکل گرفت؛ یک سازمان در ابتدا اسلامی با گرایشهای مارکسیستی که هدفش سرنگونی رژیم شاه بود. این سازمان در سالهای پایانی حکومت پهلوی، دچار استحاله شد و گرایشهای اسلامی خود را کنار گذاشت. همین امر نیز در ریزش محبوبیت آن نقش بسزایی داشت.
پس از پیروزی انقلاب، این گروه به دلیل انحرافات اعضای آن و پشت کردن به انقلاب مردمی ایران، از صحنهی سیاست ایران حذف شد. اعضای مجاهدین برای حفظ جان خود، ابتدا به پاریس گریخته و سپس به عراق رفتند؛ چراکه صدام در آن زمان درگیر جنگ با ایران بود و بهشدت خود را نیازمند متحدینی در این نبرد میدید و اینگونه بود که میلیونها دلار پول، تجهیزات و انواع سلاح در اختیار این سازمان قرار گرفت.
آنها کار را به جایی رساندند که با صدام دست دوستی و اتحاد دادند و عملاً در مقابل ملت ایران ایستادند. البته این تنها مردم و نظام جمهوری اسلامی نبودند که بهشدت در برابر مجاهدین ایستادند، بلکه بسیاری از عراقیها هم به دلیل نقشی که این گروه در همکاری با صدام و بهویژه در سرکوبهای خونین کردها و شیعیان داشته است، از آن بیزارند.
سابقهی حملات تروریستی سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به دههی 1970 بازمیگردد؛ زمانی که این سازمان علیه رژیم شاه و همچنین ایالات متحده، به دلیل حمایتش از این رژیم، فعالیت میکرد. وزارت خارجهی آمریکا بر این باور است که این سازمان در سال 1973 یک حسابرس ارتش آمریکا را که در تهران مستقر بوده، به قتل رسانده است و در سال 1975 نیز دو مشاور نظامی دیگر آمریکایی را کشته است. به این لیست باید سه تن از مدیران شرکت راک ول اینترنشنال و یک نفر هم از شرکت تگزاکو را افزود.
این حملات محدود به افراد نمیشد و بعضاً نهادهای نظامی و فرهنگی آمریکایی مستقر در ایران را نشانه میگرفت. بسیاری از مؤسسات و نهادهای آمریکایی که مشغول فعالیت در ایران بودند در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، هدف حملات سازمان مجاهدین خلق قرار گرفتند.
حملات تروریستی مجاهدین به سالهای قبل انقلاب محدود نماند. اگرچه سرپیکان حملات به سمت جمهوری اسلامی تغییر مسیر داده بود. حمله به مقر دفتر نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد در سال 1992 در نیویورک، بهترین و مهمترین مثال در این زمینه است. این روند حکایت از آن داشت که مشی مسلحانه و تروریستی سازمان همچنان ادامه دارد. دولت ایالات متحده در سال 1997 با توجه به شناختی که از این گروه علیه منافع خود داشت، این گروه را در لیست سازمانهای تروریستی قرار داد. این تصمیم دلیل روشن دیگری نیز داشت. انتخاب سید محمد خاتمی به ریاستجمهوری ایران، که از او بهعنوان میانهرو و اصلاحطلب یاد میشد، سیاستمداران آمریکایی را برآن داشت تا به فکر بهبود روابط با ایران بیفتند.
بدینترتیب این گروه را بازیچهی سیاستهای خود قرار دادند. در همان اوان، مارتین ایندیک، معاون وزارت خارجهی آمریکا در امور خاور نزدیک، به این واقعیت اذعان نمود. این واقعیت توسط مقامات دیگری از ایالات متحده نیز اذعان شده است. بار دیگر در تاریخ 12 ژانویهی سال 2009، وزارت امور خارجهی آمریکا مجاهدین خلق را یک گروه تروریستی شناخت.
اما این دوگانگی در رفتار آمریکا در قبال پدیدهی تروریسم، به بهترین وجه در سالهای اخیر قابل مشاهده است؛ بهنحویکه علیرغم نقش برجسته و پررنگ این سازمان در حوادث تروریستی علیه جمهوری اسلامی، این کشور همواره به دنبال بهانهای برای خارج کردن نام این گروهک از سازمانهای تروریستی فعال بوده است. این بهانه در سال 2012 پس از کشوقوسهای فراوان توسط وزارت خارجهی آمریکا مطرح شد.در اطلاعیهی روز جمعه 28 سپتامبر (هفتم مهر) وزارت خارجهی آمریکا آمده است: «وزیر خارجهی آمریکا (هیلاری کلینتون) بنا بر مفاد قانونی تصمیم گرفت که سازمان مجاهدین خلق و حامیان این گروه را از فهرست سازمانهای تروریستی ایالات متحده خارج کند.»
علت این تصمیم «عدم ارتکاب به اعمال تروریستی در ده سال گذشته» توسط سازمان مجاهدین اعلام شده است. علاوه بر این، اعلام علنی سازمان مجاهدین خلق برای کنارهگیری از فعالیتهای مسلحانه و همکاری اعضای این گروه در تخلیهی اردوگاه اشرف عراق، دیگر مواردی است که کاخ سفید را برای حذف نام این گروه از لیست سازمانهای تروریستی، مجاب کرده است.
طنز مطلب در اینجاست که سرویسهای اطلاعاتی و پلیس فدرال آمریکا بر نقش این سازمان در ارتکاب جرائم تروریستی علیه دانشمندان هستهای صحه میگذارند، اما آن را در تصمیمگیریهایشان نادیده میانگارند. با این وجود، در بیانیهی وزارت خارجهی آمریکا آمده است که «حذف نام سازمان مجاهدین خلق به این معنی نیست که ما (دولت آمریکا) سابقهی فعالیتهای این گروه را از یاد بردهایم؛ فعالیتهایی که به کشتن شهروندان آمریکایی در ایران در دههی هفتاد میلادی انجامید و هم حملهای که در داخل خاک آمریکا در سال 1992 توسط این گروه صورت گرفت. همچنین با توجه به بدرفتاریهایی که این سازمان با اعضای خود کرده است.»