سه‌شنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۸ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۴:۵۴

ازغدی: فوق دکترای کتابخوانی دارم

حسن رحیم‌پور ازغدی عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت: یکی از دوستان از من پرسید که رشته‌ات چیست و من گفتم که فوق دکترای کتابخوانی دارم! بنده ادعا می‌کنم که زیاد می‌خوانم و سعی دارم درست بخوانم و بر کتاب‌ها حاشیه بزنم.
کد خبر : ۲۳۱۹۲۴
صراط: نخستین نشست از سلسله نشست‌های تخصصی «گفت‌وگو با اصحاب علوم اجتماعی» با حضور حسن‌ رحیم‌پور ازغدی و دانشجویان و نخبگان علوم اجتماعی در این مؤسسه برگزار شد.
 
در این نشست، سه کتاب «عقلانیت؛ بحثی در مبانی جامعه‌شناسی توسعه»، «گفت‌و‌گوی انتقادی در علوم اجتماعی» و «علوم اجتماعی و رودربایستی عقلانیت»، که توسط استاد ازغدی به رشته تحریر درآمده بود، مورد نقد و بررسی قرار گرفت.
 
در این نشست رحیم‌پور ازغدی ضمن ابراز خرسندی از برگزاری چنین جلساتی جهت نقد کتاب عنوان کرد: این کتاب‌هایی که اینجا ارائه کردیم هیچکدام به معنی دقیق کلمه کتاب نبوده و نیست. من در دهه 70 یک سری جلساتی با دانشجویان و اساتید علوم اجتماعی داشتم. بعضی از آن جمع‌ها دوستان هم‌فکر بودند و برخی جمع‌های مخالف و کلاً دعوت می‌کردند برای رد کردن و حتی برای نشنیدن! در دهه 70 جنبه علمی کرسی‌های آزاداندیشی و نظریه‌پردازی و نقد خیلی مطرح نبود و بیشتر جنبه‌های سیاسی مطرح بود و گفتمانی غالب، گفتمان سکولاریزم با لعاب مذهب که از طرف دولت هم تقویت می‌شد، بود.
 
وی بیان کرد : در آن گفتمان سکولاریستی اصل مفهوم علوم‌ انسانی با رویکرد اسلامی را مسخره می‌کردند. این اصل که علوم انسانی با یک مبنا و با یک جهت گیری فقط معنا دارد، از الان خیلی پذیرفته‌تر بود و اصلاً جلساتی شبیه جلسات ما در آن زمان، خیلی مخاطب و مشتری نداشت و اگر کسانی چنین حرف‌هایی می‌زدند، مورد تمسخر و توهین قرار می‌گرفتند. به خصوص اگر کسی رشته تحصیلی رسمی‌اش جامعه‌شناسی و علوم سیاسی و اینها نبود. البته الان هم این‌کارها را می‌کنند ولی در آن زمان خیلی علنی‌تر بود.
 
استاد ازغدی افزود: خود این الان یک بحثی است که حلقه‌های بحث در علوم‌ انسانی باید جنبه‌های آکادمیک داشته باشد ولی در متون کلاسیک نباید خلاصه شود. این اصلی است که اگر بپذیرید، استارت خیلی از گفت‌وگوهای جدی زده می‌شود و اگر نپذیرید در همان کلیشه‌ها می‌مانید. من راجع به خودم بحث نمی‌کنم. بنده ادعایی نداشته و ندارم. اما ادعا دارم که زیاد می‌خوانم و سعی می‌کنم که درست بخوانم و همچنین کتابی را نمی‌خوانم الا اینکه قلمی در دست داشته باشم و به آن کتاب حاشیه بزنم. این ادعا را من دارم.
 
وی بیان کرد: یکی از دوستان به من گفت که شما رشته‌ات چیست و دکترای چه رشته‌ای داری؟! گفتم که من فوق دکتری کتابخوانی دارم! بعضی‌ها به امثال ما می‌گویند که چرا شما در هر زمینه‌ای از قبیل علوم اجتماعی، علوم سیاسی، فلسفه، اقتصاد، فقه، اصول، معرفت‌شناسی و … حرف می‌زنید؟ من راجع به خود حرف نمی‌زنم بلکه راجع به پدیده غیرکلاسیک و غیرکلیشه‌ای صحبت می‌کنم که در طول تاریخ اتفاق افتاده و اتفاقاً این مسیر درست‌تر و راحت‌تری برای تغییر پارادایم‌ها در رشته‌های مختلف علوم‌انسانی است.
 
وی افزود: به این خیلی توجه کنید که رشته‌های آکادمیک رسمی تقریباً گرفتار جزمیات کلاسیکی شده‌اند که غالباً اثبات نشده است و به عنوان اصول موضوعه و پیش‌فرض‌ها پذیرفته می‌شود. معمولاً نمی‌گذارند که کسی سوال کند که اصل و مبنای این جزمیات از کجا آمد! یکی از کارهایی که من توصیه می‌کنم انجام بدهید و کمی این کار را خودم انجام داده‌ام این است که اگر ریشه‌یابی کنید، کسانی که به عنوان نظریه‌پردازان برجسته کلاسیک در علوم انسانی به طور عام و در علوم اجتماعی به طور خاص شناخته‌شده‌ هستند، غالباً مونتاژکار هستند! یعنی همین چهره‌های درجه اولی که می‌شناسیم. یعنی کسانی که پدران پارادایم‌های مختلف در عرصه‌های گوناگون علوم‌انسانی‌اند.
 
استاد ازغدی بیان داشت: یکی از کارهایی که نقطه شروع تئوریزه شدن هرچه دقیق‌تر علوم انسانی با رویکرد اسلامی است، شالوده‌شکنی نظریه‌پردازان کلاسیک علوم اجتماعی است! این شالوده‌شکنی به دو شکل قابل انجام است. اول بررسی اضلاع و سلول‌های اولیه نظریه‌های مطرح شده توسط این افراد است. این سلول‌های چه چیزهایی بودند و چگونه این افراد اینها را مونتاژ کردند. مثلاً مارکسیسم کدام بخشش به اقتصاد سیاسی انگلیس مربوط است، و کدام قسمتش به سوسیالیسم فرانسوی مربوط است، و کدام بخشش را از هگل می‌گیرد و در نهایت اینها را چگونه ترکیب می‌کند که اسمش می‌شود مارکسیسم؟!
 
وی افزود: یا مثلاً فروید، معرفت‌شناسی‌اش را از کجا گرفته است؟ بذرهای اولیه روان‌کاوی را از کجا گرفته است؟ یعنی پیش‌فرض‌هایش چیست؟ یا مثلاً نگاه کانتی در کدام نظریات به چه میزان موثر بوده است؟ و از این قبیل مطالعات برای شالوده‌شکنی باید انجام شود. نکته مهم این است که مراد ما از این کار شناسنامه‌سازی برای افراد نبود. ما باید هم چه کسی گفته، هم چی گفته، هم از کجا آورده و در کجا اثبات کرده را بررسی کنیم. شما وقتی یک نظریه را تجزیه می‌کنی، ابهت خیلی از چیزها پیش پایتان می‌ریزد. دقیقا چیزی که خود غربی‌ها ادعا دارند و می‌گویند برق قداست هیچ فرد و چیزی ما را نمی‌گیرد. این حرف ادعای قشنگی است ولی عمل نشد!
 
وی افزود: دوم شالوده‌شکنی، تعبدشکنی است. اینها به اسم عقلانیت مدرن، مقدسات دینی را قداست‌زدایی کردند و مقدسات جدیدی برای ما خلق کردند به طوری که همه آن‌ها را به عنوان محکمات و پیش‌فرض‌های قطعی پذیرفته‌اند. اصلاً در ریشه‌ها کسی سوال نمی‌کند. آن قدر علامت سوال و یا لااقل جای طرح سوال وجود دارد که شما وقتی کسی نظریه‌ای را می‌چیند و جلو می‌آورد، متوجه می‌شوید که بر همان اولین قطعات نظریه باید علامت سوال می‌گذاشتید و نباید اجازه پیشروی به او می‌دادید. وقتی مفروضات غلط مطرح باشد، سوالات غلط نیز مطرح می‌شود.
 
ازغدی در ادامه گفت: نکته دیگری که من در دهه 70 مطرح می‌کردم، تناقض‌های نظریات شخص واحد، به عنوان بنیان‌گذار مکتب واحد است. بسیاری از اینها شاعرانه و با ادبیات رمانتیک حرف زده‌اند. فردی در معرفت‌شناسی نظریه‌ای می‌دهد و بعد در موضع روانشناسی که حرف می‌زند خلاف آن مطلبی که در باب معرفت‌شناسی گفته، سخنوری می‌کند! و اصلا به حرفش در معرفت‌شناسی کاری ندارد! خوب با آن مبنای اپیستمولوژی که نمی‌توان در روانشناسی چنین نظریه‌ای را داد. بعد همین آدم می‌رود در حوزه اقتصاد صحبت می‌کند و حرف‌های دیگری می‌زند که با مطالب قبلی‌اش متناقض است. چرا وقتی در فلسفه سیاسی از جامعه تعریفی ارائه می‌دهی، در حوزه اقتصاد و به هنگام نظریه‌پردازی به آن تعریف پایبند نیستی؟
 
وی افزود: اغلب رشته‌های علوم اجتماعی در رابطه با فضای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی کشور خاصی به وجود آمده است. مثلاً در جامعه‌ای در یک زمانی مساله خودکشی مطرح می‌شود. نه فقط در بعد اجتماعی بلکه حساسیت‌های شخصی نیز در نظریات موثر است. دو صاحب مکتب در علوم اجتماعی وجود دارند که به عنوان پدران این جریان معرفی می‌شوند. برای یکی مسائلی مثل خودکشی، تغییر مذهب و این طور مسائل، خیلی مطرح بوده و می‌نشسته سال‌ها در این مورد کار کردن. آن نظریه‌پرداز دیگر اصلا یکبار هم اینها را در نظریات خودش نیاورده است.
 
استاد ازغدی بیان داشت: کل علوم اجتماعی روی شانه سی، چهل نفر جلو آمده و بقیه به اینها حاشیه و تعلیقات می‌زنند و سر سفره اینها مدرک می‌گیرند و زندگی می‌کنند. خود این سی چهل نفر باید شالوده‌شکنی شوند. حرف‌های اثبات نشده، سوالات غلط، حرف‌های متناقض و مبانی همه باید بررسی و شالوده‌شکنی شوند. یک تعریف غلط از دین ارائه می‌دهند و سپس شروع به بررسی رابطه دین با خانواده و غیره را توصیف می‌کنند. خوب قبل از توصیف، این تعریف از دین باید ثابت شود. این شالوده‌شکنی از دغدغه‌های من در طول چندین دهه اخیر بوده است.
 
درادامه این نشست، دانشجویان علوم اجتماعی و حضار صاحب نظر به نقد کتب رحیم‌پور پرداختند.
 
منبع: روابط عمومی مؤسسه اشراق