صراط: روزنامه آرمان نوشت: ابراهيم اصغرزاده از دانشجويان مسلمان پيرو خط امام و از بنيانگذاران دفتر تحكيم وحدت است.
اصغرزاده نماينده تهران در دوره سوم مجلس شوراي اسلامي، عضو شوراي اول شهر تهران بود. وي با انتقاد از فقدان استراتژي مناسب دولت روحاني براي مهارتندروها عنوان ميكند: «دولت آقاي روحاني در نظريه و تئوري كمبود ندارد بلكه فاقد استراتژي است». نكته مهم اينكه تندروها در تلاش هستند در انتخابات آينده دوباره به مجلس باز گردند، اما مشخص نيست استراتژي دولت براي مهار اين گروه دقيقا چيست؟ در ادامه متن گفتوگوي آرمان با ابراهيم اصغرزاده را از نظر ميگذرانيد.
دولت آقاي روحاني در ادامه مسير خود با چه چالشها و فرصتهايي روبهرو خواهد شد؟
فرصتها و چالشهاي اين دولت با آنچه در دولتهاي سازندگي و اصلاحات وجود داشت چندان تفاوتي ندارد. با اين حال دولت روحاني مزيتها و تهديدات جديد نيز پيش رو دارد. روحاني زمين سوختهاي را به ارث برده است. ساختمان متروكهاي به او دادهاند كه مستاجر قبلي آن را شخم زده است. احمدينژاد طي هشت سال رياست خود بر قوه مجريه با شیوه خاص خلقالساعه خود، اقتصاد، صنعت و كشاورزي را به هم ریخت. البته يكي از مزيتهاي ناشي از عملكرد دولت احمدينژاد اين واقعيت است كه براي نخستينبار پس از انقلاب اكثريت مردم، از بالا و پايين، فقير و غني، روستايي و شهري، از متدين تا مليگرا، دريافتند كه از آتش راديكاليسم و افراط آبي براي مملكت گرم نميشود. عملكرد دولت قبل باعث شد عينك و «نگاه» كلي جامعه نسبت به تصميمات خلقالساعه دگرگون و منفي شود. خلاصه اينكه حناي عوام فريبي رنگ باخت و تودهها از وسوسه «افسانه چريك نجاتبخش» دلسرد شدند. اين خود يك «فرصت طلايي» است براي دولت روحاني و براي كساني كه به اصلاحطلبي و ميانه روي معتقدند. بهويژه براي اصلاحطلبان و اصولگرايان معتدلي كه از طريق صندوق راي مسير پيشروي تندروها و كانديداي مشخص آنها را مسدود كردند. درعين حال اصليترين چالش دولت روحاني هم هست چرا؟ زيرا نگاه نخبهگراي ميانهروها، پايگاه اجتماعي و تودهاي دولت را ميتواند در معرض فروپاشي قرار دهد. تجربه شده كه در انقلابهاي بزرگ، دولتهاي پس از انقلاب دچار وضعيت «پاندولي» و نوسان ميشوند؛ به اين معني كه گاهي كرسي قدرت دست نيروهاي تندرو و گاهي دست نيروهاي محافظهكار ميافتد. اين عدم قطعيت و بيثباتي به همراه خود فرصتها و چالشهايي نو نيز پديد ميآورد. البته انقلابها پس از مدت زمان معيني به ثبات و تعادل ميرسند. به همين دليل بسياري از تحليلگران پيشبيني ميكردند پس از دولت سازندگي و اصلاحات، دولتي بر سر كار خواهد آمد كه به مراتب «اصلاحطلبتر» از دولتهاي گذشته خواهد بود و سياستهاي كلان دولت سازندگي و اصلاحات را با شتاب بيشتر تداوم خواهد بخشيد. اما ديديد چگونه طبقات و اقشار پايين دستي كه عمدتا مطالبات و خواستههايشان در آن دولتها ديده نشده بود در انتخابات سال84 رفتند سراغ شعارهاي جذاب.
درحقيقت دولت احمدينژاد انحراف معيار طبيعي دولتهاي برنامه محور قبل از خود بود. يك دولت استثنايي كه البته هنوز هم كه هنوز است خطر بازگشت و تكرارش كشور را تهديد ميكند. دولتهاي سازندگي و اصلاحات طي 16 سال مديريت متاسفانه نتوانستند دستاوردهاي دموكراتيك و اصلاحطلبانه خود را تثبيت و نهادينه كرده و مشاركت سياسي تودهها را در قالبهاي مدني، سنديكايي و حزبي سازمان دهند و به يك سنت تبديل نمايند. خيلي زود دير شد و اشخاصي كه برنامهمحور نبودند، دست بالا را پيدا كردند. يكي ديگر از فرصتهاي پيش روي روحاني اعتماد مجدد مردم به اثرگذاري صندوق راي و كاهش شكاف دولت - ملت است. از آن سو چالش ديگري هم مقابل دولت شكل گرفته و آن اين است كه دولت به پرسشگري مردم، احزاب، نهادهاي مدني و مطبوعات توجهي نكند و بخواهد وقت خود را صرف چانهزنيهاي پشت پرده نمايد. اكثر مردم حالا فهميدهاند كه تصميمات خلقالساعه و غيركارشناسانه دولت قبل چگونه منجر به تحريم، فساد مالي و نابساماني اقتصادي شده است. توزيع همگن آراي روحاني در ميان همه گروههاي اجتماعي و در مناطق مختلف كشور از مناطق مركزي و شهرهاي بزرگ تا روستاهاي دورافتاده و محروم نشان ميدهد رياست او با مخالفت يا مقاومت بخش خاص يا طبقاتي خاص از جامعه روبهرو نيست يا به تعبيري در جامعه راي منفي ندارد. حتي با اينكه او يك روحاني شيعه است تركيب آراي او حكايت از این دارد كه همه اقوام و طوايف ايراني و خرده فرهنگها از لر، ترك، فارس گرفته تا كرد، بلوچ، تركمن و عرب به او توجه داشتهاند. مشابه همين فرصت براي او در جامعه جهاني ايجاد شده يعني بسياري از جوامع كه از افراط خسته شدهاند تحت هر عنوان و به هر نحو ميخواهند جنبههاي اعتدالي و تعاملگرايانه ايران را برجسته كنند و اين مطالبه داخلي و خارجي سرمايه سياسي و رواني ارزشمندي براي دولت است.
چرا دولت آقاي روحاني در تحقق شعارهاي انتخاباتي خود در زمينه تقويت جامعه مدني وفضاي باز سياسي به دستاوردهاي مهمي نرسيده است؟آيا كارشكنيهاي مخالفان سبب كندي حركت دولت در اين زمينه شده است؟
آقاي روحاني از اين لحاظ فاقد استراتژي است. يعني برنامه مشخصی جهت حفظ و تقويت پايگاه اجتماعي خود ندارد. ولي در عوض رقباي شكستخورده انتخاباتياش از استراتژي و منابع مالي گسترده برخوردارند و هم مصمماند كه دولت فعلي را زمين گير كنند. تمركز روحاني بر روابط خارجي به ويژه توافق با گروه 1+5 نه تنها لازم كه با توجه به تاثير تحريمها فوريت مضاعف دارد. درست مانند بيماري كه تب تند بالاي چهل درجه دارد طبيب بايد نخست به هر نحو جلوي تشنج بيمار را بگيرد و بعد برود سراغ درمان كامل او. جامعه را نميشود همينطوري به امان خدا رها كرد. اينجا ايران است با تمدن و فرهنگي چند هزار ساله و سنت مشروطه خواهي كه قدمتش به بيش از يك قرن ميرسد. از آن زمان كه پرستيژ بينالمللي ايران آسيب ديد و تحريمهاي فلجكننده عليه ما اعمال شد بحران كارآمدي دولت را در بر گرفت. اكثريت ايرانيان تصميم گرفتند كشور را از انزوا خارج كنند و به ايران هراسي پايان دهند پس با هوشمندي خود را به صندوق راي رساندند و طرحهای تندروها جهت بركشاندن يك احمدينژادي ديگر را نقش بر آب كردند. دولت روحاني مكلف است اين زحمات و دستاوردها را بازگشتناپذير سازد. از اينرو اولويت روحاني نخست بيرون كشيدن پرونده هستهاي ايران از شوراي امنيت سازمان ملل است كه بخشی از آن بهدليل ندانم كاريهاي قبلي گره خورده است. تا قبل از احمدينژاد موضوع پرونده هستهاي ايران در آژانس انرژي اتمي مطرح بود. اما وقتي پرونده هستهاي ايران به شوراي امنيت سازمان ملل ارجاع داده شد يك اجماع جهاني عليه «ايران هسته اي» شكل گرفت و ايران هراسي به اوج خود رسيد. تا زماني كه پرونده در اختيار آژانس قرار داشت مساله در حد يك مناقشه فني و حقوقي دنبال ميشد اما زماني كه موضوع به شوراي امنيت سازمان ملل ارجاع شد پاي امنيت و صلح جهاني و تضمين و تعهد پيش كشيده شد حالا ديگر خارج كردن پرونده از دستور شوراي امنيت نيازمند هر پنج رأي كشورهاي داراي حق وتو است. در دوره اصلاحات تمام تلاش ما اين بود كه اجماعي عليه ايران صورت نگيرد و قضيه به شوراي امنيت ارجاع نشود. بنابراين حل مناقشه هستهاي يكي از دغدغههاي اصلي آقاي روحاني است. راهكار نرمش قهرمانانه رهبري شرايطي براي دولت فراهم كرد كه با يك تير دو نشان بزند. اول با ديپلماسي عمومي تصوير مغشوش جامعه جهاني را نسبت به ايران اصلاح كند و دوم اينكه ديپلماسي خود را بر محور منافع ملي تنظيم نمايد. با تمام اين اوصاف اين دغدغه يك مخالف عمده داشت آن هم تندروهایی بودند كه گاهی برخی ازآنها نانشان در به هم ريختن كافه و راه انداختن دعواست. دومين دغدغه جذب و انباشت سرمايه جهت ايجاد ثبات در بازار كار و توليد است چون كيسه دولت خالي است و پيش نياز اين برنامه ثبات سياسي و اقتصادي است. اولويت ديگر دولت بايد بسط سرمايه اجتماعي، آشتي و همبستگي ملي باشد كه اين نيز خود نيازمند توسعه سياسي و فرهنگي و اجراي قانون اساسي است. آزاديهاي سياسي و احترام به حقوق فردي و مشاركت شهروندان همواره از مطالبات معوق طبقات متوسط و مدرن جامعه بوده است. مانند تقويت جامعه مدني و گسترش آزاديهاي سياسي و مطبوعاتي و آزادي عمل بیشتر نهادهاي صنفي و سياسي براي دفاع از حقوق مردم. البته در زمينه محروميت دانشجويان ستارهدار از حق تحصيل، حقوق شهروندي گامهایی برداشته شده است. آقاي روحاني خودش در مبارزات انتخاباتي مكررا اعلام كرد كه فضاي امنيتي را خواهد شكست چه در حوزههاي هنري و فرهنگي و چه در عرصه سياسي و اجتماعي. ايشان به عنوان يك حقوقدان به اين نكته اهتمام داشت كه ممكن است قادر نباشد تمام وعدههاي خود را عملي كند. تندروها معتقدند كه بايد باب گفتوگو و مذاكره با دنيا را بست. اين دوستان ميگويند منتقدان و دگرانديشان يا هركس كه متفاوت از ما ميانديشد را بايد نامحرم و شهروند درجه دو دانست. از نظر تندروها تنها راه نجات رفتار به سبك احمدينژاد و بستن راه هر نوع مصالحه با غرب است. آنها هشت سال اجازه دادند به نام سياست نگاه به شرق، روسيه با كارت ايران بازي كند و از غرب امتياز بگيرد اما حاضر نشدند به كمك جامعه جهاني به روسيه فشار بياورند تا تن به حق و حقوق ايران در درياي خزر بدهد و سهم واقعي مالكيت ايران بر بستر دريا را به رسميت بشناسد. هنوز زنده هستند كساني كه خاطره اشغال آذربايجان، كردستان و يكسوم از خاك كشور توسط قواي استالين را شاهد بودند. از اين منظر فرقي ميان پوتين و استالين وجود ندارد. به هر حال تندروها درصددند دوباره به قدرت بازگردند آنها در دوره احمدينژاد به موقعيت و فرصتهاي رانتي بيشماري دست يافتهاند كه قدرت مانور آنها در برابر روحاني را افزايش ميدهد.
اين رانتها از چه راههايي به دست آمده است؟
بهقول قديميها «ماهي از سر گنده شود ني ز دم». رانت آنجا به دست ميآيد كه همه براي درآمد و امتيازات مادي نگاهشان به اصليترين منبع توزيع ثروت يعني دولت است. ربودن سهم بيشتر و عبور از مرزهاي قانوني و مال خود كردنها ميشود رانت. اين پديده «مارپيچ» در دولت احمدينژاد به اوج رسيد. اختلاسهاي ميلياردي و كاهش سرمايه اجتماعي و شكاف اعتماد عمومي به دولت در انتخابات 92 تا حدودي ترميم شد، ولي مانند آتش زير خاكستر است. رانت چه سياسي و چه اقتصادي منجر به تبعيضات ناروا ميشود. رانت جامعه را به دو قطب «ويژهخوار – قرباني» كه در آن اكثريتي قرباني سودجويي اقليت ميشوند تقسيم ميكند. امتيازات اقتصادي و اجتماعي، مناصب اداري، تسهيلات مالی و بانكي، پاداشهاي سياسي و منزلتي، فرصتهاي تحصيلي و شغلي خارج از مدار رقابت و شايستگي حرفهاي در اختيار خواص قرار ميگيرد و منجر به پيدايش گروههاي نوكيسه ميشود.
اين وضعيت محصول دولت احمدينژاد است يا هميشه وجود داشته است؟
بيماري اقتصاد ايران ساختاري و تاريخي است ولي در مواقعي كه عوامل خارجي بر آن تاثير ميگذارند بيماريش عود ميكند. ميدانيد كه در ايران طبقات اجتماعي تفكيك نشدهاند و بخش خصوصي بسيار نحيف و وابسته به قدرت است. چه زمان پهلوي و چه حالا. مداخلههای غیرضرور برخی نهادها در اقتصاد و وجود تحريمهاي بينالمللي به رشد طبقهاي نوكيسه كمك كرده است. ما براي توسعه نيازمند توجه ويژه به صنعت و منابع سرمايهاي و درآمد ارزي هستیم. تكنولوژي روز، مواد اوليه ارزان، دانش فني، مديريت متخصص و نيروي انساني ماهر پادزهر آن است. امروزه در دنيا هيچ كشوري فقط با اتكاي محض به منابع داخلي خود به عنوان عوامل توليد تكيه نميكند بلكه حساب ويژهاي روي منابع بينالمللي براي افزايش قدرت توليد باز كرده و سعي ميكند تا چند برابر منابع داخلي خود از منابع خارجي استفاده كند. يك اقتصاد سالم و مولد بدون حضور در بازارهاي بينالمللي و افزايش قدرت رقابتپذيري معنا ندارد. اقتصاد ايران طي سالهاي گذشته سهم خود از بازارهاي جهاني را از دست داد و دچار ركود شد و با فاصله گرفتن از فضاي رقابتي، كارآيي خود را نيز از دست داد ضمن اينكه گرفتن سهم از بازارهاي بينالمللي نيازمند وجود شرايط عادي در فضاي سياسي يك كشور است. پس اگر كشوري در حالت تحريم قرار بگيرد نميتواند سهم مناسبي از بازارهاي بينالمللي داشته باشد. حدود يك سوم اقتصاد ايران «زيرزميني» است كه تحريمها ابعاد آن را گسترش داده است. به همين دليل آقاي روحاني براي اينكه بتواند به اهداف از پيش تعيين شده دولت خود دست پيدا كند ميبايست بخشي از انرژي و وقت خود را صرف مهار و كنترل تندروها و نيروهاي خودسري كند كه از اين منابع تغذيه مينمايند.
دولت آقاي روحاني بيش از اندازه انرژي خود را صرف تندروهاي سياسي نكرده است؟ به نظر ميآيد حركت دولت كند شده و فاقد برندگي لازم در برخي مسائل است.
كجا دولت توانسته دستاوردهاي انتخابات 92 را تثبيت و نهادينه كند كدام طرح يا لايحه و مقررهاي را سراغ داريد كه به مهار نيروهاي تند انجاميده باشد و منشأ ابتكارش دولت باشد؟ دولت فاقد استراتژي براي مهار تندروها و جلوگيري از بازگشت مجدد آنها به قدرت است. شايد بهلحاظ تئوريك تمهيدات ذهني داشته باشد ولي چيزي كه جلوي نيروهاي خودسر را ميگيرد استراتژي است نه تئوري. به همين دليل هنوز صحبت از امكان بازگشت تندروها ميشود. اگر آنها بتوانند در مجلس آينده از يك فراكسيون قدرتمند برخوردار شوند كار دولت سخت ميشود. نيروهاي تندرو بدون پرداخت هزينه ميتوانند سازمان اداري كشور را مختل و در برنامههاي توسعه اقتصادي و سياسي گسست ايجاد كنند.
چرا دولت فاقد يك استراتژي مناسب براي برخورد با تندروهاست؟
چون دقیقا گروه هوادارش را شناسایی نکرده و نميداند با كدام بايد ائتلاف كند و از كدام بايد دوري كند. مهمترين فرصت آقاي روحاني حمايت گفتمان قدرتمند تحولخواهي و اصلاحطلبي از وي است. اما آقاي روحاني در برابر آسيب ديدن نيروهاي اصلاحطلب جامعه و روشنفكران بهجز واكنش عاطفي كوچكترين اقدامي نكرده است. دولت دارد به شكلهاي مختلف خود را توجيه و به نديدن ميزند. در شرايط فعلي هيچيك از فعالان اصلاحطلب و كنشگران مدني بار اضافي روي دوش دولت نگذاشتهاند ولي دولت با کمتوجهي بار سنگين حمايت از خود را روي دوش آنها گذاشته است.
برخي توجيهات و سيگنالهاي فراجناحي كه از سوي دولت به نام «اعتدال» پراكنده ميشود سبب فاصله گرفتن روشنفكران از دولت آقاي روحاني در دراز مدت نميشود؟
اتفاقا انديشه و فلسفه اعتدال نيست كه موجب پراكندگي ميشود بلكه کمتوجهی در برابر قانونشكني است كه به دلسردي نخبگان و روشنفكران جامعه ميانجامد. با اينكه ملت بزرگ و فداكار ايران مركب از هر قوم و طائفهاي مثل هميشه آمادگي ايثار، مقاومت و ايستادگي برابر تجاوز را دارند با اين حال بازدارندگي تنها در چارچوب سياسي و ديپلماتيك هم امري ممكن و هم امري مطلوب است. اگر اينطور پيش رود احتمال دارد حاميان دولت در انتخابات آينده شكست بخورند.
در انتخابات رياستجمهوري آينده؟
خير در همين انتخابات آينده مجلس شوراي اسلامي. اگر در انتخابات پيش روي مجلس اصولگرايان تندرو به پيروزي برسند عملا دولت آقاي روحاني به شكست زودرسي تن داده است. تشكيل يك مجلس دست راستي بهشدت موقعيت دولت را متزلزل خواهد كرد. آنگاه هر توافقي از سوي دولت با كشورهاي خارجي ولو توافق خوب به عنوان معاهده تركمنچاي تبليغ و اجازه ابتكار از دولت در سياست خارجي و داخلي گرفته خواهد شد. روحاني نميتواند منفعلانه منتظر پايان دوره چهارساله بماند و توقع داشته باشد مردم دوباره مانند سال92 به ميدان بيايند و به وي رأي بدهند. آقاي روحاني علاوه براينكه موظف است از حقوق سياسي شهروندان دفاع و مراقبت كند، وظيفه دارد شرايط برگزاري يك انتخابات سالم و عادلانه را براي تمامي جريانهاي سياسي متعهد به قانون اساسي فراهم نمايد. دولت به دليل در اختيار داشتن شبكه اداري استانداري، فرمانداري، و بخشداريها و همچنين تعهد قانوني و اخلاقي و ضمنا مسئوليت هياتهاي اجرايي براي ايجاد مقدمات يك انتخابات عادلانه و سالم مسئوليت دارد. دولت حتي در زمينه استفاده نابرابر از فضاي تبليغاتي، رواني بهويژه رسانههاي جمعي و مساله مهم «اقتصاد انتخابات» و گردش مالي هزينههاي انتخاباتي نقش بسيار مهمي ايفا ميكند. دولت بايد پيرامون دخالت نيروهاي خودسر امكان بهرهبرداري از منابع مالي غير شفاف در انتخابات راهبردي منسجم و مستحكم داشته باشد. من در راهپيمايي22بهمن شركت داشتم و ديدم گروههاي تندرو چگونه بذر ترديد ميپراكنند و دولت حتي نتوانسته براي نمونه يك پوستر يا پلاكارد تبليغي در دفاع از برنامههايش توزيع كند. وقتي دولت از اهميت تبليغ در چنين جشني كه متعلق به همه مردم است غافل ميماند چگونه خواهد توانست در فاصله كوتاه تا انتخابات مجلس از عدم توازن مالي و توزيع ناعادلانه امكانات تبليغي جلوگيري كند؟
يعني معتقديد آقاي روحاني موفق نشده رابطه مناسبي با مردم برقرار كند؟
نبايد از اين نكته غافل شد كه پيروزي آقاي روحاني شكاف دولت-ملت را نسبت به گذشته ترميم كرد. شكافي كه به هر دليل در انتخابات رياستجمهوري سال 88 تشديد شده بود. علاوه بر تغییر عمودي دولت-ملت با يك تغییر افقي ميان نهادهاي انتصابي و انتخابي مواجه هستيم كه خوشبختانه آقاي روحاني با سياست تعامل و همكاري اين شكاف را نيز به حداقل رساند و سبب همگرايي نهادها و بخشهاي داخلي نظام به يكديگر شد. آقاي روحاني رابطه خوب خود با رهبري را كه از گذشته داشته توسعه بخشيد.
آيا اين احتمال وجود دارد كه آقاي روحاني با چالش پشتوانه اجتماعي خود مواجه شود؟
شكست دولت نه تنها آقاي روحاني كه حتي اصلاحطلبان را هم دچار بحران و فروپاشي پشتوانه خواهد كرد. بهنظرم بهنوعي سرنوشت هر دو بههم گره خورده است. به هر حال آقاي روحاني با حمايت همهجانبه اصلاحطلبان بهقدرت رسيد. سعيد حجاريان در جايي گفته بود «اگر اصلاحطلبان بشكنند، آقاي روحاني خواهد شكست». من اما جايي گفتم اگر آقاي روحاني بشكند، اصلاحطلبان هم خواهند شكست. تودههاي مردم هنگامي كه از كج فهميهاي گروههاي آريستوكرات نخبه گرا و شعارهاي بهظاهر لوكس طبقه متوسط و روشنفكران برخاسته از آن خسته ميشوند ناخودآگاه به سمت پوپوليسم تمايل پيدا ميكنند. تسلط راديكالهاي كنگره آمريكا بر كاخ سفيد هم نتايج نامطلوبي براي دولت معتدل روحاني دارد. اعضاي كنگره حتي نسبت به نامهنگاري اوباما با مقامات ايراني واكنش غضب آلود نشان دادند تا چه رسد به پذيرش توافق مبتني بر حفظ منافع دو كشور. جمهوريخواهان در تلاشند با زير سوال بردن هر نوع توافق اوباما با ايران منافع تبليغي آن را براي خود مصادره نمايند و نگذارند رياست دموكراتها بر كاخ سفيد ادامه پيدا كند. آنها همچنان خواستار تحريم بيشتر و فشار افزونتر به ايران هستند. در نتيجه پيروزي جمهوريخواهان در انتخابات رياستجمهوري ميتواند به ضرر منافع ملي ايران باشد و شكست نيروهاي معتدل در انتخابات مجلس ايران ميتواند روند سقوط دموكراتها را تسريع كند. يكبار ديگر پس از ماجراي تسخیر سفارت آمريكا در تهران دوباره تحولات انتخاباتي دو كشور بههم گره خورده.
يكي از انتقاداتي كه به دولت آقاي روحاني وارد ميشود«لكنت زبان» در ارتباط با مردم است. همچنين به نظر ميرسد گردش نخبگان در دولت آقاي روحاني به خوبي شكل نميگيرد و اغلب تصميمات در اتاقهاي دربسته گرفته ميشود. اين در حالي است كه در حافظه كوتاهمدت مردم احمدنژادي قرار دارد كه خلقالساعه تصميم ميگرفت و همواره در بين مردم حضور داشت. آيا بهتر نبود آقاي روحاني به صورت ملايم از پوپوليسم فاصله ميگرفت و نه به صورت دفعي و با شيب تند؟
اتفاقا برخي اقدامات دولت مانند سفرهاي استاني و پرداخت يارانه اگر براي احمدينژاد پوپوليستي و خلقالساعه بود براي اين دولت بهصورت رويهاي معمول درآمده است. با اين وجود ستاد دولت ضعيف عمل ميكند. حتي دولت در استقرار سازمان برنامه و بودجه و شفاف كردن بخشهاي پنهان اقتصاد سايه ضعيف ظاهر گرديده است. اساسا محبوبیت دولت نيازمند حفظ بدنه اجتماعي دولت به ويژه گروههاي اجتماعي نظير زنان، جوانان و دانشجويان، كارگران و كشاورزان، اقوام و اقليتهاي فرهنگي و ديني ميباشد. يعني بايد دولت قدرت بسيجكنندگي خودش را حفظ و تقويت كند و هزينه اداره كشور را پايين بياورد. تصميمگيري در اتاقهاي دربسته و غيرشفاف، قدرت دولت در معادلات داخلي را كاهش ميدهد. از اين لحاظ دولت مبتلا به لكنت زبان است. مثلا همين مذاكرات هستهاي كه قرار است به توافقي منجر شود كه مبتكرش دولت است اگر دولت برنامه نداشته باشد توسط تندروها مصادره خواهد شد و آنها هر نوع توافق با هر محتوا و نتيجهاي را شكست تلقي خواهند کرد و به تحقير دولتمردان خواهند پرداخت.
اين عده چه كساني هستند؟ چه دلايلي براي كار خود دارند؟
كساني معتقدند اگر قرار بر امضاي چيزي به نام نظام است چرا آنها اين كار را نكنند تا مزاياي آن را به سبد جناح و جبهه خود بريزند. برخي اصولگراها بر اين باورند كه اگر پرخاشگري آقاي احمدينژاد و دولتش نبود غربيها پاي ميز مذاكره نمينشستند. ميگويند اگر نظريه روحاني راهگشا بود كه بايد همان ده سال پيش در مذاكرات سعدآباد جواب ميداد. در نتيجه تندروها خود را آماده ميكنند تا از فرداي توافق نقاط ضعف را به پاي دولت روحاني و نقاط قوت آن را نتيجه زحمات دولت احمدينژاد بنويسند. البته ديگر جريانهاي سياسي هم براي فرداي توافق و پايان مذاكرات در حال آرايش گرفتند. به خاطر داشته باشيم پس از پذيرش «قطعنامه598» عدهاي آمدند گفتند ايران نبايد قطعنامه را ميپذيرفت زيرا صلح با صدام نماد شكست ارزشهاي انقلاب است. جامعه اما آگاهانه به كمك جريانات و نخبگان سياسي، دانشگاهيان و روحانيون اقدام امام(ره) را با تمام وجود پذيرفت و آن را معادل پيروزي و نشانه صلحطلبي خود دانست. اگر نسبت به هزينه طولاني شدن جنگ حرف و حديثي بود اما پيرامون پذيرش قطعنامه عموم مردم رضايت داشتند. حالا نيز مساله مهم اين است كه فرداي توافق هستهاي صاحبان اصلي كه مردمند چه تفسيري از آن داشته باشند. ببينيد چگونه هرچه به توافق احتمالي ايران و غرب نزديكتر ميشويم اسرائيل آشفتهتر ميگردد. سخنراني نتانياهو در كنگره آمريكا چيزي جز سراسيمگي و هراس از توافق بود؟ اين هراس بيش از هر چيز ناشي از آن است كه ميبيند دولت روحاني توانسته بر اساس ديپلماسي برد- برد خود منافع ملي ايران را بيشتر از قبل تضمين و ارتقا بخشد و باب تعامل و مراوده با غرب را بگشايد. آيا علت عصبانيت رژیم اشغالگر و عربستان چيزي جز اين است؟
اصغرزاده نماينده تهران در دوره سوم مجلس شوراي اسلامي، عضو شوراي اول شهر تهران بود. وي با انتقاد از فقدان استراتژي مناسب دولت روحاني براي مهارتندروها عنوان ميكند: «دولت آقاي روحاني در نظريه و تئوري كمبود ندارد بلكه فاقد استراتژي است». نكته مهم اينكه تندروها در تلاش هستند در انتخابات آينده دوباره به مجلس باز گردند، اما مشخص نيست استراتژي دولت براي مهار اين گروه دقيقا چيست؟ در ادامه متن گفتوگوي آرمان با ابراهيم اصغرزاده را از نظر ميگذرانيد.
دولت آقاي روحاني در ادامه مسير خود با چه چالشها و فرصتهايي روبهرو خواهد شد؟
فرصتها و چالشهاي اين دولت با آنچه در دولتهاي سازندگي و اصلاحات وجود داشت چندان تفاوتي ندارد. با اين حال دولت روحاني مزيتها و تهديدات جديد نيز پيش رو دارد. روحاني زمين سوختهاي را به ارث برده است. ساختمان متروكهاي به او دادهاند كه مستاجر قبلي آن را شخم زده است. احمدينژاد طي هشت سال رياست خود بر قوه مجريه با شیوه خاص خلقالساعه خود، اقتصاد، صنعت و كشاورزي را به هم ریخت. البته يكي از مزيتهاي ناشي از عملكرد دولت احمدينژاد اين واقعيت است كه براي نخستينبار پس از انقلاب اكثريت مردم، از بالا و پايين، فقير و غني، روستايي و شهري، از متدين تا مليگرا، دريافتند كه از آتش راديكاليسم و افراط آبي براي مملكت گرم نميشود. عملكرد دولت قبل باعث شد عينك و «نگاه» كلي جامعه نسبت به تصميمات خلقالساعه دگرگون و منفي شود. خلاصه اينكه حناي عوام فريبي رنگ باخت و تودهها از وسوسه «افسانه چريك نجاتبخش» دلسرد شدند. اين خود يك «فرصت طلايي» است براي دولت روحاني و براي كساني كه به اصلاحطلبي و ميانه روي معتقدند. بهويژه براي اصلاحطلبان و اصولگرايان معتدلي كه از طريق صندوق راي مسير پيشروي تندروها و كانديداي مشخص آنها را مسدود كردند. درعين حال اصليترين چالش دولت روحاني هم هست چرا؟ زيرا نگاه نخبهگراي ميانهروها، پايگاه اجتماعي و تودهاي دولت را ميتواند در معرض فروپاشي قرار دهد. تجربه شده كه در انقلابهاي بزرگ، دولتهاي پس از انقلاب دچار وضعيت «پاندولي» و نوسان ميشوند؛ به اين معني كه گاهي كرسي قدرت دست نيروهاي تندرو و گاهي دست نيروهاي محافظهكار ميافتد. اين عدم قطعيت و بيثباتي به همراه خود فرصتها و چالشهايي نو نيز پديد ميآورد. البته انقلابها پس از مدت زمان معيني به ثبات و تعادل ميرسند. به همين دليل بسياري از تحليلگران پيشبيني ميكردند پس از دولت سازندگي و اصلاحات، دولتي بر سر كار خواهد آمد كه به مراتب «اصلاحطلبتر» از دولتهاي گذشته خواهد بود و سياستهاي كلان دولت سازندگي و اصلاحات را با شتاب بيشتر تداوم خواهد بخشيد. اما ديديد چگونه طبقات و اقشار پايين دستي كه عمدتا مطالبات و خواستههايشان در آن دولتها ديده نشده بود در انتخابات سال84 رفتند سراغ شعارهاي جذاب.
درحقيقت دولت احمدينژاد انحراف معيار طبيعي دولتهاي برنامه محور قبل از خود بود. يك دولت استثنايي كه البته هنوز هم كه هنوز است خطر بازگشت و تكرارش كشور را تهديد ميكند. دولتهاي سازندگي و اصلاحات طي 16 سال مديريت متاسفانه نتوانستند دستاوردهاي دموكراتيك و اصلاحطلبانه خود را تثبيت و نهادينه كرده و مشاركت سياسي تودهها را در قالبهاي مدني، سنديكايي و حزبي سازمان دهند و به يك سنت تبديل نمايند. خيلي زود دير شد و اشخاصي كه برنامهمحور نبودند، دست بالا را پيدا كردند. يكي ديگر از فرصتهاي پيش روي روحاني اعتماد مجدد مردم به اثرگذاري صندوق راي و كاهش شكاف دولت - ملت است. از آن سو چالش ديگري هم مقابل دولت شكل گرفته و آن اين است كه دولت به پرسشگري مردم، احزاب، نهادهاي مدني و مطبوعات توجهي نكند و بخواهد وقت خود را صرف چانهزنيهاي پشت پرده نمايد. اكثر مردم حالا فهميدهاند كه تصميمات خلقالساعه و غيركارشناسانه دولت قبل چگونه منجر به تحريم، فساد مالي و نابساماني اقتصادي شده است. توزيع همگن آراي روحاني در ميان همه گروههاي اجتماعي و در مناطق مختلف كشور از مناطق مركزي و شهرهاي بزرگ تا روستاهاي دورافتاده و محروم نشان ميدهد رياست او با مخالفت يا مقاومت بخش خاص يا طبقاتي خاص از جامعه روبهرو نيست يا به تعبيري در جامعه راي منفي ندارد. حتي با اينكه او يك روحاني شيعه است تركيب آراي او حكايت از این دارد كه همه اقوام و طوايف ايراني و خرده فرهنگها از لر، ترك، فارس گرفته تا كرد، بلوچ، تركمن و عرب به او توجه داشتهاند. مشابه همين فرصت براي او در جامعه جهاني ايجاد شده يعني بسياري از جوامع كه از افراط خسته شدهاند تحت هر عنوان و به هر نحو ميخواهند جنبههاي اعتدالي و تعاملگرايانه ايران را برجسته كنند و اين مطالبه داخلي و خارجي سرمايه سياسي و رواني ارزشمندي براي دولت است.
چرا دولت آقاي روحاني در تحقق شعارهاي انتخاباتي خود در زمينه تقويت جامعه مدني وفضاي باز سياسي به دستاوردهاي مهمي نرسيده است؟آيا كارشكنيهاي مخالفان سبب كندي حركت دولت در اين زمينه شده است؟
آقاي روحاني از اين لحاظ فاقد استراتژي است. يعني برنامه مشخصی جهت حفظ و تقويت پايگاه اجتماعي خود ندارد. ولي در عوض رقباي شكستخورده انتخاباتياش از استراتژي و منابع مالي گسترده برخوردارند و هم مصمماند كه دولت فعلي را زمين گير كنند. تمركز روحاني بر روابط خارجي به ويژه توافق با گروه 1+5 نه تنها لازم كه با توجه به تاثير تحريمها فوريت مضاعف دارد. درست مانند بيماري كه تب تند بالاي چهل درجه دارد طبيب بايد نخست به هر نحو جلوي تشنج بيمار را بگيرد و بعد برود سراغ درمان كامل او. جامعه را نميشود همينطوري به امان خدا رها كرد. اينجا ايران است با تمدن و فرهنگي چند هزار ساله و سنت مشروطه خواهي كه قدمتش به بيش از يك قرن ميرسد. از آن زمان كه پرستيژ بينالمللي ايران آسيب ديد و تحريمهاي فلجكننده عليه ما اعمال شد بحران كارآمدي دولت را در بر گرفت. اكثريت ايرانيان تصميم گرفتند كشور را از انزوا خارج كنند و به ايران هراسي پايان دهند پس با هوشمندي خود را به صندوق راي رساندند و طرحهای تندروها جهت بركشاندن يك احمدينژادي ديگر را نقش بر آب كردند. دولت روحاني مكلف است اين زحمات و دستاوردها را بازگشتناپذير سازد. از اينرو اولويت روحاني نخست بيرون كشيدن پرونده هستهاي ايران از شوراي امنيت سازمان ملل است كه بخشی از آن بهدليل ندانم كاريهاي قبلي گره خورده است. تا قبل از احمدينژاد موضوع پرونده هستهاي ايران در آژانس انرژي اتمي مطرح بود. اما وقتي پرونده هستهاي ايران به شوراي امنيت سازمان ملل ارجاع داده شد يك اجماع جهاني عليه «ايران هسته اي» شكل گرفت و ايران هراسي به اوج خود رسيد. تا زماني كه پرونده در اختيار آژانس قرار داشت مساله در حد يك مناقشه فني و حقوقي دنبال ميشد اما زماني كه موضوع به شوراي امنيت سازمان ملل ارجاع شد پاي امنيت و صلح جهاني و تضمين و تعهد پيش كشيده شد حالا ديگر خارج كردن پرونده از دستور شوراي امنيت نيازمند هر پنج رأي كشورهاي داراي حق وتو است. در دوره اصلاحات تمام تلاش ما اين بود كه اجماعي عليه ايران صورت نگيرد و قضيه به شوراي امنيت ارجاع نشود. بنابراين حل مناقشه هستهاي يكي از دغدغههاي اصلي آقاي روحاني است. راهكار نرمش قهرمانانه رهبري شرايطي براي دولت فراهم كرد كه با يك تير دو نشان بزند. اول با ديپلماسي عمومي تصوير مغشوش جامعه جهاني را نسبت به ايران اصلاح كند و دوم اينكه ديپلماسي خود را بر محور منافع ملي تنظيم نمايد. با تمام اين اوصاف اين دغدغه يك مخالف عمده داشت آن هم تندروهایی بودند كه گاهی برخی ازآنها نانشان در به هم ريختن كافه و راه انداختن دعواست. دومين دغدغه جذب و انباشت سرمايه جهت ايجاد ثبات در بازار كار و توليد است چون كيسه دولت خالي است و پيش نياز اين برنامه ثبات سياسي و اقتصادي است. اولويت ديگر دولت بايد بسط سرمايه اجتماعي، آشتي و همبستگي ملي باشد كه اين نيز خود نيازمند توسعه سياسي و فرهنگي و اجراي قانون اساسي است. آزاديهاي سياسي و احترام به حقوق فردي و مشاركت شهروندان همواره از مطالبات معوق طبقات متوسط و مدرن جامعه بوده است. مانند تقويت جامعه مدني و گسترش آزاديهاي سياسي و مطبوعاتي و آزادي عمل بیشتر نهادهاي صنفي و سياسي براي دفاع از حقوق مردم. البته در زمينه محروميت دانشجويان ستارهدار از حق تحصيل، حقوق شهروندي گامهایی برداشته شده است. آقاي روحاني خودش در مبارزات انتخاباتي مكررا اعلام كرد كه فضاي امنيتي را خواهد شكست چه در حوزههاي هنري و فرهنگي و چه در عرصه سياسي و اجتماعي. ايشان به عنوان يك حقوقدان به اين نكته اهتمام داشت كه ممكن است قادر نباشد تمام وعدههاي خود را عملي كند. تندروها معتقدند كه بايد باب گفتوگو و مذاكره با دنيا را بست. اين دوستان ميگويند منتقدان و دگرانديشان يا هركس كه متفاوت از ما ميانديشد را بايد نامحرم و شهروند درجه دو دانست. از نظر تندروها تنها راه نجات رفتار به سبك احمدينژاد و بستن راه هر نوع مصالحه با غرب است. آنها هشت سال اجازه دادند به نام سياست نگاه به شرق، روسيه با كارت ايران بازي كند و از غرب امتياز بگيرد اما حاضر نشدند به كمك جامعه جهاني به روسيه فشار بياورند تا تن به حق و حقوق ايران در درياي خزر بدهد و سهم واقعي مالكيت ايران بر بستر دريا را به رسميت بشناسد. هنوز زنده هستند كساني كه خاطره اشغال آذربايجان، كردستان و يكسوم از خاك كشور توسط قواي استالين را شاهد بودند. از اين منظر فرقي ميان پوتين و استالين وجود ندارد. به هر حال تندروها درصددند دوباره به قدرت بازگردند آنها در دوره احمدينژاد به موقعيت و فرصتهاي رانتي بيشماري دست يافتهاند كه قدرت مانور آنها در برابر روحاني را افزايش ميدهد.
اين رانتها از چه راههايي به دست آمده است؟
بهقول قديميها «ماهي از سر گنده شود ني ز دم». رانت آنجا به دست ميآيد كه همه براي درآمد و امتيازات مادي نگاهشان به اصليترين منبع توزيع ثروت يعني دولت است. ربودن سهم بيشتر و عبور از مرزهاي قانوني و مال خود كردنها ميشود رانت. اين پديده «مارپيچ» در دولت احمدينژاد به اوج رسيد. اختلاسهاي ميلياردي و كاهش سرمايه اجتماعي و شكاف اعتماد عمومي به دولت در انتخابات 92 تا حدودي ترميم شد، ولي مانند آتش زير خاكستر است. رانت چه سياسي و چه اقتصادي منجر به تبعيضات ناروا ميشود. رانت جامعه را به دو قطب «ويژهخوار – قرباني» كه در آن اكثريتي قرباني سودجويي اقليت ميشوند تقسيم ميكند. امتيازات اقتصادي و اجتماعي، مناصب اداري، تسهيلات مالی و بانكي، پاداشهاي سياسي و منزلتي، فرصتهاي تحصيلي و شغلي خارج از مدار رقابت و شايستگي حرفهاي در اختيار خواص قرار ميگيرد و منجر به پيدايش گروههاي نوكيسه ميشود.
اين وضعيت محصول دولت احمدينژاد است يا هميشه وجود داشته است؟
بيماري اقتصاد ايران ساختاري و تاريخي است ولي در مواقعي كه عوامل خارجي بر آن تاثير ميگذارند بيماريش عود ميكند. ميدانيد كه در ايران طبقات اجتماعي تفكيك نشدهاند و بخش خصوصي بسيار نحيف و وابسته به قدرت است. چه زمان پهلوي و چه حالا. مداخلههای غیرضرور برخی نهادها در اقتصاد و وجود تحريمهاي بينالمللي به رشد طبقهاي نوكيسه كمك كرده است. ما براي توسعه نيازمند توجه ويژه به صنعت و منابع سرمايهاي و درآمد ارزي هستیم. تكنولوژي روز، مواد اوليه ارزان، دانش فني، مديريت متخصص و نيروي انساني ماهر پادزهر آن است. امروزه در دنيا هيچ كشوري فقط با اتكاي محض به منابع داخلي خود به عنوان عوامل توليد تكيه نميكند بلكه حساب ويژهاي روي منابع بينالمللي براي افزايش قدرت توليد باز كرده و سعي ميكند تا چند برابر منابع داخلي خود از منابع خارجي استفاده كند. يك اقتصاد سالم و مولد بدون حضور در بازارهاي بينالمللي و افزايش قدرت رقابتپذيري معنا ندارد. اقتصاد ايران طي سالهاي گذشته سهم خود از بازارهاي جهاني را از دست داد و دچار ركود شد و با فاصله گرفتن از فضاي رقابتي، كارآيي خود را نيز از دست داد ضمن اينكه گرفتن سهم از بازارهاي بينالمللي نيازمند وجود شرايط عادي در فضاي سياسي يك كشور است. پس اگر كشوري در حالت تحريم قرار بگيرد نميتواند سهم مناسبي از بازارهاي بينالمللي داشته باشد. حدود يك سوم اقتصاد ايران «زيرزميني» است كه تحريمها ابعاد آن را گسترش داده است. به همين دليل آقاي روحاني براي اينكه بتواند به اهداف از پيش تعيين شده دولت خود دست پيدا كند ميبايست بخشي از انرژي و وقت خود را صرف مهار و كنترل تندروها و نيروهاي خودسري كند كه از اين منابع تغذيه مينمايند.
دولت آقاي روحاني بيش از اندازه انرژي خود را صرف تندروهاي سياسي نكرده است؟ به نظر ميآيد حركت دولت كند شده و فاقد برندگي لازم در برخي مسائل است.
كجا دولت توانسته دستاوردهاي انتخابات 92 را تثبيت و نهادينه كند كدام طرح يا لايحه و مقررهاي را سراغ داريد كه به مهار نيروهاي تند انجاميده باشد و منشأ ابتكارش دولت باشد؟ دولت فاقد استراتژي براي مهار تندروها و جلوگيري از بازگشت مجدد آنها به قدرت است. شايد بهلحاظ تئوريك تمهيدات ذهني داشته باشد ولي چيزي كه جلوي نيروهاي خودسر را ميگيرد استراتژي است نه تئوري. به همين دليل هنوز صحبت از امكان بازگشت تندروها ميشود. اگر آنها بتوانند در مجلس آينده از يك فراكسيون قدرتمند برخوردار شوند كار دولت سخت ميشود. نيروهاي تندرو بدون پرداخت هزينه ميتوانند سازمان اداري كشور را مختل و در برنامههاي توسعه اقتصادي و سياسي گسست ايجاد كنند.
چرا دولت فاقد يك استراتژي مناسب براي برخورد با تندروهاست؟
چون دقیقا گروه هوادارش را شناسایی نکرده و نميداند با كدام بايد ائتلاف كند و از كدام بايد دوري كند. مهمترين فرصت آقاي روحاني حمايت گفتمان قدرتمند تحولخواهي و اصلاحطلبي از وي است. اما آقاي روحاني در برابر آسيب ديدن نيروهاي اصلاحطلب جامعه و روشنفكران بهجز واكنش عاطفي كوچكترين اقدامي نكرده است. دولت دارد به شكلهاي مختلف خود را توجيه و به نديدن ميزند. در شرايط فعلي هيچيك از فعالان اصلاحطلب و كنشگران مدني بار اضافي روي دوش دولت نگذاشتهاند ولي دولت با کمتوجهي بار سنگين حمايت از خود را روي دوش آنها گذاشته است.
برخي توجيهات و سيگنالهاي فراجناحي كه از سوي دولت به نام «اعتدال» پراكنده ميشود سبب فاصله گرفتن روشنفكران از دولت آقاي روحاني در دراز مدت نميشود؟
اتفاقا انديشه و فلسفه اعتدال نيست كه موجب پراكندگي ميشود بلكه کمتوجهی در برابر قانونشكني است كه به دلسردي نخبگان و روشنفكران جامعه ميانجامد. با اينكه ملت بزرگ و فداكار ايران مركب از هر قوم و طائفهاي مثل هميشه آمادگي ايثار، مقاومت و ايستادگي برابر تجاوز را دارند با اين حال بازدارندگي تنها در چارچوب سياسي و ديپلماتيك هم امري ممكن و هم امري مطلوب است. اگر اينطور پيش رود احتمال دارد حاميان دولت در انتخابات آينده شكست بخورند.
در انتخابات رياستجمهوري آينده؟
خير در همين انتخابات آينده مجلس شوراي اسلامي. اگر در انتخابات پيش روي مجلس اصولگرايان تندرو به پيروزي برسند عملا دولت آقاي روحاني به شكست زودرسي تن داده است. تشكيل يك مجلس دست راستي بهشدت موقعيت دولت را متزلزل خواهد كرد. آنگاه هر توافقي از سوي دولت با كشورهاي خارجي ولو توافق خوب به عنوان معاهده تركمنچاي تبليغ و اجازه ابتكار از دولت در سياست خارجي و داخلي گرفته خواهد شد. روحاني نميتواند منفعلانه منتظر پايان دوره چهارساله بماند و توقع داشته باشد مردم دوباره مانند سال92 به ميدان بيايند و به وي رأي بدهند. آقاي روحاني علاوه براينكه موظف است از حقوق سياسي شهروندان دفاع و مراقبت كند، وظيفه دارد شرايط برگزاري يك انتخابات سالم و عادلانه را براي تمامي جريانهاي سياسي متعهد به قانون اساسي فراهم نمايد. دولت به دليل در اختيار داشتن شبكه اداري استانداري، فرمانداري، و بخشداريها و همچنين تعهد قانوني و اخلاقي و ضمنا مسئوليت هياتهاي اجرايي براي ايجاد مقدمات يك انتخابات عادلانه و سالم مسئوليت دارد. دولت حتي در زمينه استفاده نابرابر از فضاي تبليغاتي، رواني بهويژه رسانههاي جمعي و مساله مهم «اقتصاد انتخابات» و گردش مالي هزينههاي انتخاباتي نقش بسيار مهمي ايفا ميكند. دولت بايد پيرامون دخالت نيروهاي خودسر امكان بهرهبرداري از منابع مالي غير شفاف در انتخابات راهبردي منسجم و مستحكم داشته باشد. من در راهپيمايي22بهمن شركت داشتم و ديدم گروههاي تندرو چگونه بذر ترديد ميپراكنند و دولت حتي نتوانسته براي نمونه يك پوستر يا پلاكارد تبليغي در دفاع از برنامههايش توزيع كند. وقتي دولت از اهميت تبليغ در چنين جشني كه متعلق به همه مردم است غافل ميماند چگونه خواهد توانست در فاصله كوتاه تا انتخابات مجلس از عدم توازن مالي و توزيع ناعادلانه امكانات تبليغي جلوگيري كند؟
يعني معتقديد آقاي روحاني موفق نشده رابطه مناسبي با مردم برقرار كند؟
نبايد از اين نكته غافل شد كه پيروزي آقاي روحاني شكاف دولت-ملت را نسبت به گذشته ترميم كرد. شكافي كه به هر دليل در انتخابات رياستجمهوري سال 88 تشديد شده بود. علاوه بر تغییر عمودي دولت-ملت با يك تغییر افقي ميان نهادهاي انتصابي و انتخابي مواجه هستيم كه خوشبختانه آقاي روحاني با سياست تعامل و همكاري اين شكاف را نيز به حداقل رساند و سبب همگرايي نهادها و بخشهاي داخلي نظام به يكديگر شد. آقاي روحاني رابطه خوب خود با رهبري را كه از گذشته داشته توسعه بخشيد.
آيا اين احتمال وجود دارد كه آقاي روحاني با چالش پشتوانه اجتماعي خود مواجه شود؟
شكست دولت نه تنها آقاي روحاني كه حتي اصلاحطلبان را هم دچار بحران و فروپاشي پشتوانه خواهد كرد. بهنظرم بهنوعي سرنوشت هر دو بههم گره خورده است. به هر حال آقاي روحاني با حمايت همهجانبه اصلاحطلبان بهقدرت رسيد. سعيد حجاريان در جايي گفته بود «اگر اصلاحطلبان بشكنند، آقاي روحاني خواهد شكست». من اما جايي گفتم اگر آقاي روحاني بشكند، اصلاحطلبان هم خواهند شكست. تودههاي مردم هنگامي كه از كج فهميهاي گروههاي آريستوكرات نخبه گرا و شعارهاي بهظاهر لوكس طبقه متوسط و روشنفكران برخاسته از آن خسته ميشوند ناخودآگاه به سمت پوپوليسم تمايل پيدا ميكنند. تسلط راديكالهاي كنگره آمريكا بر كاخ سفيد هم نتايج نامطلوبي براي دولت معتدل روحاني دارد. اعضاي كنگره حتي نسبت به نامهنگاري اوباما با مقامات ايراني واكنش غضب آلود نشان دادند تا چه رسد به پذيرش توافق مبتني بر حفظ منافع دو كشور. جمهوريخواهان در تلاشند با زير سوال بردن هر نوع توافق اوباما با ايران منافع تبليغي آن را براي خود مصادره نمايند و نگذارند رياست دموكراتها بر كاخ سفيد ادامه پيدا كند. آنها همچنان خواستار تحريم بيشتر و فشار افزونتر به ايران هستند. در نتيجه پيروزي جمهوريخواهان در انتخابات رياستجمهوري ميتواند به ضرر منافع ملي ايران باشد و شكست نيروهاي معتدل در انتخابات مجلس ايران ميتواند روند سقوط دموكراتها را تسريع كند. يكبار ديگر پس از ماجراي تسخیر سفارت آمريكا در تهران دوباره تحولات انتخاباتي دو كشور بههم گره خورده.
يكي از انتقاداتي كه به دولت آقاي روحاني وارد ميشود«لكنت زبان» در ارتباط با مردم است. همچنين به نظر ميرسد گردش نخبگان در دولت آقاي روحاني به خوبي شكل نميگيرد و اغلب تصميمات در اتاقهاي دربسته گرفته ميشود. اين در حالي است كه در حافظه كوتاهمدت مردم احمدنژادي قرار دارد كه خلقالساعه تصميم ميگرفت و همواره در بين مردم حضور داشت. آيا بهتر نبود آقاي روحاني به صورت ملايم از پوپوليسم فاصله ميگرفت و نه به صورت دفعي و با شيب تند؟
اتفاقا برخي اقدامات دولت مانند سفرهاي استاني و پرداخت يارانه اگر براي احمدينژاد پوپوليستي و خلقالساعه بود براي اين دولت بهصورت رويهاي معمول درآمده است. با اين وجود ستاد دولت ضعيف عمل ميكند. حتي دولت در استقرار سازمان برنامه و بودجه و شفاف كردن بخشهاي پنهان اقتصاد سايه ضعيف ظاهر گرديده است. اساسا محبوبیت دولت نيازمند حفظ بدنه اجتماعي دولت به ويژه گروههاي اجتماعي نظير زنان، جوانان و دانشجويان، كارگران و كشاورزان، اقوام و اقليتهاي فرهنگي و ديني ميباشد. يعني بايد دولت قدرت بسيجكنندگي خودش را حفظ و تقويت كند و هزينه اداره كشور را پايين بياورد. تصميمگيري در اتاقهاي دربسته و غيرشفاف، قدرت دولت در معادلات داخلي را كاهش ميدهد. از اين لحاظ دولت مبتلا به لكنت زبان است. مثلا همين مذاكرات هستهاي كه قرار است به توافقي منجر شود كه مبتكرش دولت است اگر دولت برنامه نداشته باشد توسط تندروها مصادره خواهد شد و آنها هر نوع توافق با هر محتوا و نتيجهاي را شكست تلقي خواهند کرد و به تحقير دولتمردان خواهند پرداخت.
اين عده چه كساني هستند؟ چه دلايلي براي كار خود دارند؟
كساني معتقدند اگر قرار بر امضاي چيزي به نام نظام است چرا آنها اين كار را نكنند تا مزاياي آن را به سبد جناح و جبهه خود بريزند. برخي اصولگراها بر اين باورند كه اگر پرخاشگري آقاي احمدينژاد و دولتش نبود غربيها پاي ميز مذاكره نمينشستند. ميگويند اگر نظريه روحاني راهگشا بود كه بايد همان ده سال پيش در مذاكرات سعدآباد جواب ميداد. در نتيجه تندروها خود را آماده ميكنند تا از فرداي توافق نقاط ضعف را به پاي دولت روحاني و نقاط قوت آن را نتيجه زحمات دولت احمدينژاد بنويسند. البته ديگر جريانهاي سياسي هم براي فرداي توافق و پايان مذاكرات در حال آرايش گرفتند. به خاطر داشته باشيم پس از پذيرش «قطعنامه598» عدهاي آمدند گفتند ايران نبايد قطعنامه را ميپذيرفت زيرا صلح با صدام نماد شكست ارزشهاي انقلاب است. جامعه اما آگاهانه به كمك جريانات و نخبگان سياسي، دانشگاهيان و روحانيون اقدام امام(ره) را با تمام وجود پذيرفت و آن را معادل پيروزي و نشانه صلحطلبي خود دانست. اگر نسبت به هزينه طولاني شدن جنگ حرف و حديثي بود اما پيرامون پذيرش قطعنامه عموم مردم رضايت داشتند. حالا نيز مساله مهم اين است كه فرداي توافق هستهاي صاحبان اصلي كه مردمند چه تفسيري از آن داشته باشند. ببينيد چگونه هرچه به توافق احتمالي ايران و غرب نزديكتر ميشويم اسرائيل آشفتهتر ميگردد. سخنراني نتانياهو در كنگره آمريكا چيزي جز سراسيمگي و هراس از توافق بود؟ اين هراس بيش از هر چيز ناشي از آن است كه ميبيند دولت روحاني توانسته بر اساس ديپلماسي برد- برد خود منافع ملي ايران را بيشتر از قبل تضمين و ارتقا بخشد و باب تعامل و مراوده با غرب را بگشايد. آيا علت عصبانيت رژیم اشغالگر و عربستان چيزي جز اين است؟