صراط: امروز سالروز وفات حضرت امالبنین (س) است که در تقویم جمهوری اسلامی ایران با عنوان روز تکریم مادران و همسران شهدا نامگذاری شده است و مادر شهیدان سیفالدینی و مادربزرگ شهید محسن برهانی که امالبنین کرمان خوانده میشود به همین مناسبت میزبان جمعی از مسئولان و جانبازان ویلچری کرمان بود.
وقتی دعای جلیلهالسادات خانم زیر ناودان طلا برآورده شد
جلیلهالسادات قوامی مادر شهیدان سیفالدینی سال 1338 وقتی که فقط یک پسر داشت به سفر حج مشرف شد، او به زیر ناودان طلا رفت و به خدا گفت، خدایا! دلم چهار تا پسر دیگه هم میخواهد، دوست دارم، پسرهایم زیاد شوند.
خداوند مهربان دعای جلیلهالسادات خانم را برآورده کرد و چهار تا پسر دیگر هم به او داد، اما این مادر سه تا از این پسرها را در دوران دفاع مقدس به خدا تقدیم کرد.
معاون استاندار کرمان: مادر شهیدان سیفالدینی «امالبنین» زمان ماست
ساعت به 10 صبح نزدیک میشود که به منزل مادر شهیدان محمدحسن، محمدحسین و محمدعباس سیفالدینی و مادربزرگ شهید محسن برهانی میرسم، جلیلهالسادات خانم چادر نماز گلداری به سر دارد و با مهربانی به مهمانان خوشآمد میگوید.
حمید ذکااسدی معاون سیاسی امنیتی استاندار کرمان، سردار محمدرضا حسنیسعدی مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان کرمان و تعدادی از شهدای ویلچری در منزل این مادر بزرگوار حضور دارند.
کمکم تعداد دیگری از مهمانان از راه میرسند و با نثار شاخههای گل سرخ به جلیلهالسادات خانم ادای احترام میکنند، مادر شهیدان سیفالدینی وقتی یک شاخه گل سرخ را از دست یکی از جانبازان ویلچری میگیرد با مهربانی به وی میگوید: شما از گل بهتر هستید.
دیوارهای خانه پر از قابهای عکس است، عکسهای شهیدان محمدحسن، محمدحسین و محمدعباس سیفالدینی و پدر و مادر آنها و تصاویری از امام خمینی (ره) و رهبر معظم انقلاب اسلامی در درون قابها جا خوش کردهاند، بیشک هر یک از این تصاویر دنیایی خاطره به همراه دارد و خدا میداند، جلیلهالسادات خانم در تنهایی چه حرفها و درددلهایی با این آدمهای درون قاب داشته است.
حمید ذکااسدی معاون سیاسی امنیتی استاندار کرمان با گرامیداشت سالروز وفات حضرت امالبنین (س) و روز تکریم مادران و همسران شهدا خطاب به مادر شهیدان سیفاللهی میگوید: شما امالبنین زمان ما هستید.
سردار محمدرضا حسنیسعدی مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران از همه میخواهد تا برای شادی روح شهدا به ویژه شهیدان سیفالدینی و پدر بزرگوار آنها فاتحه بخوانند.
حاضران در منزل شهیدان سیفالدینی صلوات میفرستند و فاتحه میخوانند، فاتحهخوانی که تمام میشود، معاون سیاسی امنیتی استاندار کرمان از مادر شهیدان سیفالدینی میخواهد تا برای کارگزاران دولت دعا کند که بتوانند به مردم خدمت کنند.
مادر شهیدان سیفالدینی هم به ترور بسیاری از مسئولان نظام در ابتدای انقلاب اسلامی اشاره میکند و برای تنها ماندن مقام معظم رهبری دل میسوزاند و ادامه میدهد: امام خمینی (ره) تا حدودی پشتوانه داشتند.
بچههایی که شیر پاک خوردند
سردار محمدرضا حسنیسعدی نیز به مادر شهیدان سیفالدینی میگوید: بچههای شما شیر پاک و لقمه حلال خوردند و برای خدا، اسلام، قرآن و امام حسین (ع) به جبهه رفتند.
جلیلهالسادات قوامی هم در تایید سخنان سردار حسنیسعدی عنوان میکند: پسرهایم اهل قرآن، دعا و مسجد بودند و حواسشان به اعمال و رفتارشان بود.
ذکااسدی معاون استاندار کرمان در ادامه بیان میکند: راه و هدف همه شهدا یکی بود به همین علت وصیتنامه آنها شبیه به یکدیگر است.
دو خط نامه برای مادر
مادر شهیدان سیفالدینی که انگار چند روزی بیشتر از شهادت فرزندانش نگذشته است، با لحنی مادرانه و آرام به روایت شهادت سومین فرزند شهیدش میپردازد و میگوید: محمدعباس در حوزه درس میخواند، چند روزی از او بیخبر بودم به پسر پسرعمویم که در حوزه بود، تلفن زدم و گفتم، پسرم چند روزی میشود که به خانه نیامده است، شما میدانی، کجاست و او پاسخ داد، محمدعباس به جبهه رفته است.
قوامی ادامه میدهد: محمدعباس چند بار میخواست به جبهه برود، اما به او میگفتند، دو تا از برادرهایت در جبهه هستند و نمیتوانیم تو را هم به جبهه بفرستیم، اما آنقدر پیگیری کرد تا توانست جواز حضور در جبهه را بگیرد.
وی تصریح میکند: محمدعباس رفت که رفت و فقط دو جمله برای ما نوشت که من به جبهه رفتم، شاید بتوانم قدمی بردارم، شما نگران من نباشید، مشکلی نیست، فقط گاهی اینجا ترقهبازی میشود.
مادر شهیدان سیفالدینی اضافه میکند: محمدعباس یک بار هم نزدیک عید نوروز تلگراف زده بود که برای عید میخواستم، بیایم کرمان، اما وقتی امام فرمودند، جبههها را تنها نگذاریم، من ماندم و بعد از عید میآیم، اما هشت روز بعد از عید خبر شهادتش را آوردند.
قوامی از روزی سخن به میان میآورد که خبر شهادت محمدعباس را آوردند و میگوید: فردی که خبر شهادت محمدعباس را آورده بود به من گفت، پسرم زخمی شده، اما انگار میدانستم، پسرم شهید شده است، پرسیدم، شهید شده یا زخمی و خبر شهادتش را به من دادند.
جلیلهالسادات خانم آهی میکشد و ادامه میدهد: انگار همین دیروز بود که داغ دیدم، به معراج شهدا رفتم و محمدعباس را دیدم، با اینکه دستهایش قطع شده بود اما از زمان زنده بودنش هم خوشگلتر شده بود.
معاون سیاسی امنیتی استاندار کرمان به مادر شهیدان سیفالدینی دلداری میدهد و میگوید: از برکت خون شهدای شما امروز مرزهای جمهوری اسلامی به نزدیکی مرزهای رژیم صهیونیستی و یمن رسیده است.
اشکهای امالبنین کرمان برای امالبنین کربلا
سردار حسنیسعدی دوباره برای شادی روح شهدا طلب فاتحه میکند و سپس یکی از مداحان در وصف حضرت امالبنین (س) و ابوالفضل عباس (ع) پسر باوفای این بانوی بزرگوار مدیحهسرایی و مرثیهخوانی میکند.
جلیلهالسادات خانم بر مصیبتهایی که بر امالبنین گذشت، اشک میریزد و با قامت خمیده به پا میخیزد و به آقا امام حسین (ع) سلام میدهد.
شهیدان سیفالدینی به روایت داماد خانواده
اما احمد برهانی پدر شهید محسن و داماد خانواده سیفالدینی از حضور مسئولان و جانبازان در منزل شهیدان سیفالدینی قدردانی میکند و با تسلیت سالروز رحلت حضرت امالبنین (س) میگوید: وقتی زندگینامه شهدا را مطالعه میکنیم و یا وصیتنامه آنها را میخوانیم، متوجه میشویم آنها در مدرسه، مسجد و محل کار از بهترین افراد بودند.
وی در ادامه سخنان خود درباره ویژگیهای شهیدان سیفالدینی و شهید برهانی سخن میگوید و میافزاید: شهید محمدحسن بزرگترین شهید خانواده است که معلم بود.
برهانی ادامه میدهد: زمانی که شهید محمدحسن سیفالدینی میخواست، مشغول به کار شود به آموزش و پرورش رفت و از مسئولان خواست تا وی را به یکی از محرومترین مناطق استان کرمان بفرستند و آنها این شهید بزرگوار را به یکی از روستاهای محروم کوهبنان اعزام کردند.
این پدر شهید اضافه میکند: شهید محمدحسن سیفالدینی همیشه عادت داشت یک هفته قبل از آغاز سال تحصیلی به محل کار خود برود، اما قبل از اعزام به جبهه از وی پرسیدم، آیا امسال خیال نداری به مدرسه بروی و این شهید گفت: امسال کلاس و مدرسه من در جبهه است و اگر آن جبهه را حفظ کنیم، کلاس درس اینجا هم برقرار میماند.
برهانی درباره شهید محمدحسین سیفالدینی میگوید: شهید محمدحسین یکی از مربیان پرورشی مجموعه تربیت معلم شهید رجایی کرمان بود و بنا به وظیفه مربیگریاش به دانشجویان توصیه میکرد به جبهه بروند و این طور نبود که خودش را کنار بکشد، بلکه با اینکه همسر و فرزند داشت به جبهه رفت و در عملیات والفجر هشت شیمیایی شد و دو سال سختیهای جانبازی را به جان خرید و به شهادت رسید.
وی همچنین درباره شهید محمدعباس سیفالدینی بیان میکند: شهید محمدعباس طلبه بود و چند هزار حدیث را حفظ کرده بود، اما زمانی که احساس کرد به وجودش در جبهه نیاز است از کلاسهای درس دست کشید و به جبهه رفت و وقتی به شهادت رسید، زندهیاد آیتالله حقیقی با اندوه فراوان بیان کرد، حوزه علمیه کرمان عالم فاضلی را از دست داد.
شهیدی که بشارت شهادتش را گرفته بود
برهانی به بیان خاطرهای از فرزند شهیدش محسن برهانی میپردازد که نوه خانواده سیفالدینی است و میافزاید: در یادداشتی که از شهید محسن دیدم، وی با اشاره به یک آیه قرآن نوشته بود من با خداوند معامله کردم و بعد از یک سال تمرین خودسازی خداوند را شاکرم که شهادت را نصیبم کرد و ما نمیدانیم، محسن چگونه بشارت شهادتش را دریافت کرده بود.
وی همچنین با اشاره به حضور مسئولان در منزل مادر شهیدان سیفالدینی تصریح میکند: این حضور و دلجویی از مادر شهدا بیانگر این امر است که این مسئولان به خانواده شهدا علاقه دارند.
شناخت حق از باطل دشوار شده است
در همین حال معاون سیاسی امنیتی استاندار کرمان با یادآوری بخشی از خاطرات خود از دوران دفاع مقدس بیان میکند: در آن زمان همه دنیا بر علیه ما بودند و ما با خود فکر میکردیم، اوضاع به کجا میرسد و حالا میبینیم، هفت، هشت کشور به زعم خودشان قدرتمند جهان یک طرف میز و بچههای جمهوری اسلامی هم یک طرف میز نشستند و با هم مذاکره کردند و خداوند این عزت را از برکت خون شهدا به ما داد.
حمید ذکااسدی ادامه میدهد: حاج قاسم سلیمانی در دوران دفاع مقدس خط کرخه را در دست داشت و ما فکر میکردیم اوضاع به کجا میرسد و امروز غرب رود اردن و یمن از خطوط پدافندی ماست.
وی با اشاره به اینکه خداوند همیشه نشانههایش را برای ما زنده نگه میدارد، خاطرنشان میکند: مادر شهیدان سیفالدینی امالبنین زمان ماست و ما از وی روحیه میگیریم.
این مسئول با یادآوری نامگذاری سال جاری از سوی مقام معظم رهبری با عنوان «دولت و ملت، همدلی و همزبانی» میگوید: امیدواریم در سال جاری که با پیروزی سیاسی و نظامی برای ایران همراه است بتوانیم در خدمت مردم باشیم.
ذکااسدی تاکید میکند: گاهی به این موضوع فکر میکنیم که اگر در دوران دفاع مقدس شهید میشدیم، بهتر بود، زیرا هرچه زمانه جلو میرود، شناخت حق از باطل پیچیدهتر میشود و اگر حواسمان نباشد، گرفتار میشویم.
حرفهای جلیلهالسادات خانم با آدمهای درون قاب
اما پسر بچهای هم که به دیدار مادر شهیدان سیفالدینی آمده است، دکلمهای را در وصف شهیدان قرائت میکند و بعد از آن هر یک از مهمانان یکی پس از دیگری با این مادر شهید خداحافظی میکنند و باز هم جلیلهالسادات خانم میماند و آدمهای درون قابهای عکس و هزاران حرف نگفته... .