این شعر طنز، سروده حسن شاه رجب بوده و در روزنامه قانون منتشر شده است.
لازم به بیان نیست، که پیداست شریف است / دارای کت و پیرهن و ساعت و کیف است!
کی گفته که این آدم پرزور ضعیف است؟ / او که همه را یک تنه در رینگ حریف است
این مرد ضخیم است، نگویید ظریف است
کارآمد و باتجربه و پختهترین است / گم کرده میدان سیاسات همین است
با شخصیت و باادب و خوب و وزین است / اینها همهاش هیچ! نظیف است و عفیف است
این مرد ضخیم است، نگویید ظریف است
شادابی و سرزندگیاش نیک عیان است / «چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است؟»
انگار پسرخاله کفاشچیان است! / چون مثل وی انگار زمینگیر طلیفهست
این مرد ضخیم است، نگویید ظریف است
در خاطرش ایام هدر شب شده دارد / معشوق گرفتار تبِ تب شده دارد
حمّام قوانین مصوب شده دارد / صابون به تنش خورده و جوینده لیف است
این مرد ضخیم است، نگویید ظریف است
شاید بشود جان به لب او برسانیم / شاید بشود خاک رسش را بکشانیم
شاید بشود تحت فشارش بچلانیم / اما مگر او درخور اقدام سخیف است؟
این مرد ضخیم است، نگویید ظریف است
سرباز وطن را که خدا خیر دهادش / باشد که شود تیزتر از تیز مدادش!
نابود شود هر که بکوشد به عنادش / این دیگر از آن بیوطنیهای کثیف است
این مرد ضخیم است، نگویید ظریف است
هشیاری او مایه خوشحالی خلق است / او باعث این حال خوش و عالی خلق است
کارش سبب منفعت مالی خلق است / میلطفد و میگویدش انجام وظیفهست
این مرد ضخیم است، نگویید ظریف است
کاری که بنا شد به توافق برسانیم / باید به همه همّت خود را بنشانیم!
ما متحد و همدل و همفکر و زبانیم / از همدلی ماست که اوضاع ردیف است
این مرد ضخیم است، نگویید ظریف است