صراط: حسین قدیانی نوشت: اینی که در حسینیه امام خمینی، هم حضرت آقا، هم رئیس قوه مجریه صحه بر این مهم گذاشتند که تحریمها هرگز آن اثر مد نظر دشمن را نداشته، حکایت از 2 نکته مهم دارد؛ نخست، ایستادگی دائمی ملت ایران در برابر فشارها، دوم، ذکاوت ملت ایران در تبدیل همیشگی تهدیدها به فرصتها.
ذیل نکته نخست، میتوان به دستنوشتههای انبوه، ساده، باشکوه، خودجوش و خودنوشت مردم اشاره کرد در همین مراسم تشییع شهدا. اینکه ملت با خط خودشان، دستخط خودشان بردارند روی یک کاغذ بزرگ، حرف و حدیث بر مدار عزت برانند و آدمی را یاد شهادتنامه شهدا بیندازند؛ اینکه ملت، دهه شصتی و بدون تکلفات مرسوم، حضور بهم رسانند؛ اینکه ملت، از فرط شعار مبنی بر شعور، فیالواقع حنجره خود را به جایگاه مراسم بدل کنند؛ اینکه ملت بعد از گذشت ساعاتی بشدت گرم و داغ، هنوز دوست داشته باشند مراسم ادامه داشته باشد؛ اینکه ملت حرف خود را «بشدت صریح» اما «بشدت صحیح» آن هم با بلندترین فریاد ممکن سردهد؛ جملگی تداعیگر آن یومالله بیمثال بود در دیماه هشتاد و اشک! اگر نهمین روز دهمین ماه از سال 88 را ملت و با استعانت از حضرت ربوبیت، خلق کرد تا فقط و فقط از عشق خمینیوار خود به خامنهای سخن بگوید، بیست و ششم خرداد 94 هم تنها و تنها حکایت از همین عشق داشت لیکن این بار، شیداییتر و شهداییتر! پس به کوری چشم تحریم و تحریمکننده، این ملت، هرگز دستبردار از ولایت نیست، چرا که دستبردار از عزت نیست! همین شعار جاودان و عزتمند «مرگ بر آمریکا» یعنی اگر شیطان بزرگ، همه دنیا را هم بخواهد به ما بدهد لیکن بدان شرط که دست از آرمان شهدا برداریم، پاسخ ملت در یک کلام مختصر و مفید این است: «هیهات منا الذله»! منتهای مراتب، اساس مساله اینجاست؛ دشمن زیادهخواه، فیالحال، نه فقط در هیچ باغ سبزی را نشان نمیدهد، بلکه علیالدوام با رفتار و گفتار وقیحانه خود دارد این را به ما میگوید؛ «تو بیا زیر بلیت من، تحقیر هم بشو، تو سری هم بخور، هستهای را هم بده، نخبههای مملکتت را هم جلوی میز بازجوهای ما بنشان، اندرونی خودت را هم هویدا کن» و از این قبیل. بنابراین ایستادن زیر پرچم شیطان بزرگ، بیش و پیش از آنکه آخرت ما را خراب کند، مخرب همین دنیای ما است! فلذا و در اینجا، هر چقدر شعار «هیهات منا الذله» با عقل ولو عقل صرفا مادینگر، جور درمیآید، پناه به خدا باید برد از شر این شعار «هر توافقی از عدم توافق بهتر است»! «هر توافقی...» کندهای است که از درون آن، هیچ دودی به حال اقتصاد و معیشت ملت بلند نمیشود. چرا؟ چون با این شعار، فی حد ذاته نمیتوان به لغو تحریم رسید؛ معلوم است که نمیتوان رسید! اگر بنای ما بر آن است که از خلال مذاکرات، به نتیجه لغو تحریم برسیم، لاجرم باید دنبال «توافق خوب» باشیم، نه هر توافقی! واقعا اگر قرار باشد که بعد از این همه رفت و آمد و بگو مگو و کش و قوس، هدف لغو تحریم حاصل نشود، حقا که باید گفت «هیهات منا الذله». «ذلت» فقط آن نیست که آدمی، آخرت خود را به دنیای اجنبی بفروشد! این البته از مهمترین مصادیق ذلت، بلکه اهم آن است لیکن گاهی مثل همین برهه کنونی، معنای ذلت، یعنی آنکه تو، علاوه بر عقبی، دنیای خود را هم خراب کنی، در عوض، دنیای کدخدا و اهداف کاخ سفید را آباد کنی! اینکه نشد مذاکره! براستی چیست منشأ این لطیفههای بامزه و کنایهآمیز این روزهای ملت که صرف نظر از هر عقیده و سلیقهای، مشترکا و در یک خط واحد ساخته میشود؟! الا آنکه طولانی شدنِ معلوم نیست با چه هدفیِ بساط مذاکرات، بیشتر از خود تحریم، ملت را خسته کرده؟! این سمفونی «#تحریمیم! میفهمی؟» صدالبته نقدی هم به بیتدبیریهای دولت دارد، آنجا که حتی برمیدارند آب خوردن ملت را بند میزنند به مساله تحریم! خب، یک چیزی هست صدای ملت درمیآید دیگر! اینک صدای ملت، بیش از آنکه از تحریم دشمن بلند شده باشد، بلند شده از بیتدبیری دوست!
ملت رای داد و ولایت، این رای را تنفیذ کرد تا یکی هم مذاکره مستقیم شود برای رسیدن به محصول لغو تحریم و الا «مذاکره برای مذاکره» و هی هم مذاکره، در نهایت ختم میشود به همین لطیفهها! نمیشنوید این صدای لطیف را؟! نمیگیرید پیام این لطیفهها را؟! اینکه دیگر پیام 26 خرداد 94 نیست ادعا کنید «مصادره» شده! اینکه دیگر پیام شهدای هور نیست ادعای بیخود کنید «سیاسی» شده! این پیام همان جمهوری است که به شما رای داده و نداده! این پیام همه ملت است؛ خواه به روحانی رای داده باشند، خواه به قالیباف، خواه به آن دیگران! پیام ملت این است؛ «توافقی که در آن، اصل بسیار مهم لغو تحریمها آنهم در همان روز امضای توافق، گنجانده نشده باشد، از آنجا که به درد هیچ چیز نمیخورد،
کم و بیش مصداق ذلت است که انشاءالله تیم مذاکرهکننده، هرگز تن به چنین توافقی نخواهد داد». اینکه دشمن به اهداف خود از مذاکرات برسد ولی ما به اهداف خود از مذاکرات نرسیم، یعنی «شکست مذاکرات». این عبارت «شکست مذاکرات» را بعضیها فقط مختصر کردهاند در آن روز که مذاکرات، بدون نیل به توافق، به بنبست برسد! من اما اتفاقا یکی هم از زاویه همین عقل دنیا اندیش، «شکست مذاکرات» را در آن روز میبینم که توافقی امضا شود مشتمل بر نفع دشمن و ضرر دوست! این است شکست خوردن در مذاکرات و الا آمدیم و تدین، امانتداری، شجاعت و غیرت، دست آخر، مردمان مذاکرهکننده ما را به این نتیجه بدیهی رساند که «عدم توافق، صد شرف دارد به توافق بد»، هیهات اگر آن روز، دستگاه دیپلماسی کشور را شکست خورده تلقی کنیم، چرا که اگر این مردمان، در رسیدن به هدف لغو تحریم ناکام بودهاند لیکن دشمن را هم در نیل به اهدافش ناکام گذاشتهاند. این اگر اسمش «برد» نباشد، لااقل «شکست» هم نیست و حداقل چون «حفظ عزت» صورت گرفته، میتوان مسرور بود که در حفظ هر عزتی، عاقبت بردی نهفته است. مذاکره اگر بدین سیاق و همراه با حفظ عزت، مثلا شکست بخورد، حتما بهتر از آن توافقی است که تنها و تنها حکم به پیروزی دشمن دهد! این شکست را نه فقط میتوان تحمل کرد، بلکه حتی میتوان ستود، لیکن امان از دست آن شکست در توافق بدی که دشمن را به نیات پلیدش رسانده باشد اما لغو همهجانبه تحریمها را شامل نشده باشد! این فاجعه، نامش نه تنها «شکست» خواهد بود، بلکه بیتعارف، نام «ذلت» هم میتوان بر آن نهاد! صدالبته امید است این مردمان، به لطف الهی و دعای ملت، موفق به لغو تحریم شوند، لیکن اگر قرار است شکست بخورند، کاش شکست را جوری بخورند که به معنای پیروزی دشمن نباشد! در عالم، شکستهایی هست همراه با حفظ عزت، پس نه شکست که عین پیروزی است! در همین عالم اما مثلا پیروزیهایی هست که از صد شکست بدتر است! اگر ما مردمانی باشیم که فکر کنیم هر توافقی با دشمن حتی توافق بد با دشمن، مصداق پیروزی است، حکما نه معنای شکست را فهمیدهایم، نه معنای پیروزی را! از همین زاویه است که بعضا آنچه مرقوم میدارند، فاصلهها دارد بس دور و دراز، با آنچه در عالم واقعیت اتفاق افتاده! پایان مذاکرات، با هر نتیجهای که باشد آخر دنیا نخواهد بود! آن روز هم روزگار، فردایی خواهد داشت! ما البته دعا میکنیم مردمان محترم دیپلماسی کشور را بلکه در این کار انصافا دشوار، موفق شوند تا ضمن آوردن یک «توافق خوب»، خبر خوش «لغو تحریمها در همان روز امضای توافق» را هم به گوش این ملت برسانند اما پایان مذاکرات، فرض بگیریم که تقدیر بر آن است نتیجهای جز این داشته باشد؛ آیا بهتر است «پایان مذاکرات» منتهی شود به «عدم توافق» یا یک «توافق بد»؟! بار شکست در کدام طرف این ترازو سنگینتر است؟! چگونه شکست بخوری، «سربلند» خواهی بود؟! چگونه شکست بخوری، «سرافکنده»؟! در این باره «عقل» چه میگوید؟! «تدبیر» چه میگوید؟! این ملت چه میگویند؟! اینک چند خطی هم ذیل نکته دوم یعنی «تبحر ملت ایران در تبدیل همیشگی تهدیدها به فرصتها» بنویسم. همان نخستین روزهای انقلاب، در غائله سخت تحریک خلایق و واقعه نفسگیر قومیتگرایی، ملت ایران چنان این تهدید را به فرصت تبدیل کرد که تو میدیدی «شهید مصطفی چمران» اصالتا اهل ساوه، به محبوب دل اهالی شهر پاوه بدل شده. مگر «شهید محمد بروجردی» اهل بانه یا مریوان بود که کردهای میهن، خود به ایشان لقب دادند «مسیح کردستان»؟ نخیر! ایشان زاده روستای درهگرگ بود، آن هم از توابع بروجرد! بروجرد کجا، کردستان کجا؟! در مواجهه با دشمن، ملت ایران را عجیب ملت رند و کیسی میدانم! «برادر احمد» در بازار تهران به دنیا آمده را تبدیل میکند به «کاک احمد» کارزار کردستان! بیخود نیست کردهای دوستداشتنی ما، این همه تعصب دارند روی نام «حاج احمد متوسلیان»! آری! همان روزهای اول انقلاب بود که همین «کدخدای بیادب و بیهوش» از ادب و هوش ملت متحد ایران، سیلی حیدری خورد! فرقی نمیکند در آمریکا، چه کسی رئیسجمهور باشد! هر کسی باشد، بخصوص اگر اسمش «اوبامای جلاد تحریم» باشد، جای آن سیلی که «دشت اول» بود، در صورتش مثل برق خواهد درخشید! آن روزها، آمریکا میخواست ترک را به جان فارس بیندازد، لر را به جان عرب، این را به جان آن، آن را به جان این، و همه را به جان انقلاب، لیکن تهدید به آن بزرگی را دست برتر خداوند منان به یک فرصت بزرگتر مبدل کرد! این با آن آشنا شد، آن با این دوست شد، این لهجه آن را فرا گرفت، آن به زبان این سخن میگفت تا روح خدا وقتی بگوید «وحدت کلمه» اولین مصداقش همین ملت خودمان باشد. تهدید دوم، «جنگ» بود. جنگ اگرچه با دل «مادران فرزند از دست داده» بد تا کرد اما همین شیرزنان ما، هرگز اجازه ندادند یک قطره از اشکشان را دشمن ببیند! آنچه دشمن، از «مادر شهیدان دستواره» دید، اشک و آه و ناله نبود؛ «سیدمحمدرضا» بود و «سیدمحمد» و «سیدحسین». «مرحومه سیده قدسیه میراسماعیلی» باری به خود نگارنده گفته بود؛ «من هر 3 پسرم را در جنگ 8 ساله تقدیم خمینی کردم، بهعلاوه تنها دامادم را و فیالحال چون نه پسری دارم، نه دامادی، اگر خامنهای امر جهاد دهد، خودم با این سن و سال، حاضر به حضور در میدان نبرد هستم». هان ای دشمن! این هم از تهدید جنگ! 8 سال آزگار، سعی کردی پدر این مردم را درآوری اما پدر خودت درآمد، چرا که الان در عراق، «سردار سلیمانی» هست لیکن «ژنرال پترائوس» کجاست؟! راستی که اگر تهدید جنگ نبود، «شهید حسین خرازی» کجا میخواست مثل «شرق ابوالخصیب» فرصت پیدا کند برای آنکه در «کربلای 5» انتقام شهدای«کربلای 4» را بگیرد و پیشانی شیطان بزرگ را با تقدیم خون خود، به خاک بمالد؟ القصه! تحریم هم تهدیدی بود که «شهید شهریاری» تبدیلش کرد به فرصت بلکه «غنیسازی 20 درصد» اتفاقا از دل تنگنای تحریم بیرون بیاید. تحریم، در جنگ نتوانست پدر این ملت را درآورد، در زندگی بتواند؟! کور خواندهاند بعضیها! بعضیها که هنگام سخن، عجیب نامردمان ولنگاری میشوند! من باز هم تکرار میکنم؛ «تحریم، در جنگ نتوانست پدر این ملت را درآورد، در زندگی بتواند؟!» مگر «احمدیروشن» مرده است؟! مگر «رضایینژاد» مرده است؟! و مگر مردهاند «علیرضا» و «آرمیتا»؟! دقت شود! کسی منکر فشار تحریم بر شانههای این ملت نیست اما در عجبم از ولنگاری در سخن گفتن بعضیها، آنجا که تحریم، داروی جانباز شیمیایی ما را نایاب کرده، صدای «عالیجناب شمیراننشین» درآمده است! جناب عالیجناب! وقتی از بزرگ گرفته تا کوچک، جملگی بر این مهم تاکید مضاعف دارند که تحریم - با وجود همه ضرر و زیانی که دارد- هرگز نتوانسته آن اثر مد نظر دشمن را روی ملت نستوه و شهیدپرور ما بگذارد، از شما تقاضامندیم خاطرات خستگی روزانه خود را در همان مخاطراتی که هر شب مینویسید مرقوم دارید، نه آنکه به پای «مادران فرزند از دست داده» بنویسید! شما همان به که از جانب آقازادههای خود سخن بگویی، نه شهیدزادههای دستواره و الا من ناچار میشوم نکتهای را به یادتان بیاورم! نمیدانم در خاطرات 16 مهر سال 91 چه نوشتهاید اما در همین روز، حضرتعالی در اظهار نظری گهربار فرمودهاید؛ «به هر حال در تولید نباید وضع کشور اینگونه باشد. این موضوع ربطی به تحریمها ندارد و این از جمله اموراتی است که مدیرها باید جوابگو باشند. تحریم چه تأثیری میخواهد روی کشاورزی بگذارد؟ شاید بگویند واردات سم و کود کم شده است ولی این حرف زیبنده ایران نیست»! شگفتا! شما عالیجناب محترم در عین آنکه میدانید «این حرف زیبنده ایران نیست»، برمیدارید مورخ 26 خرداد 94 آن هم درست روز تشییع پیکر پاک شهدای وطن، اظهار میدارید؛ «عدهای حرفهای عجیب و غریب میزنند که ما میخواهیم خودمان به دانش دست پیدا کنیم و این در حالی است که تحریمها پدر مردم را درآورده است. اکثر مردمی که مزدبگیر هستند تحریمها استخوانهای آنها را خرد کرده است»! جناب عالیجناب! در خاطراتی که مینویسید لطفا به این تناقضها هم اشاره کنید! اکثر مردمی که مزدبگیر هستند سال 88 خوب یا بد رای دادند به فلانی! به چه حقی، با ادعای تقلب و «بریزید در خیابان» خاندانتان، قصد کردید استخوان رای جمهور را بشکنید؟! جناب عالیجناب! این شما هستید که پدر مردم را درآوردید و با آشوب فتنه، زمینهساز تحریمهای استخوان خردکن شدید! باز هم اگر میخواهید بیشتر از آمار استخوانهای خردشده «مزدبگیران پابرهنه» بدانید، دمی مرور کنید دوران ریاست جمهوریتان را! و آن عصر را که به بهانه «سازندگی» استخوانهای این ملت، زیر چرخ زمخت و بدترکیب «توسعه» له میشد! یادتان که نرفته؟! اساسا و اصولا جنابعالی علاوه بر آنکه «پدر معنوی حزب کارگزاران» هستید، «پدر جد جریان انحرافی» هم محسوب میشوید! عجبا از تناقضات شما که روزی در نمازجمعه اعلام میدارید؛ «این غربیها مثل گاو تحلیل میکنند» و دگر روز، با رفتار و گفتار خود و خاندان، قند در دل غربیهایی آب میکنید که همچنان مثل گاو تحلیل میکنند! البته این فقط غربیها نیستند که امور را بد تحلیل میکنند و در سخن گفتن، ولنگاری میکنند! اخیرا وابستگان شما خیلی خوب حق مطلب را درباره آن «مرض هاری» که فرمودید بیان کردند! اتفاقا حروف اختصاری مرض هاری هم «م-ه» میشود! مرض هاری، مسری است و ریشه در تاریخ دارد! اتفاقا جناب زبیر هم آلوده شد به همین «م-ه»! و الا بنده خدا، از اهل بیت انقلاب محمدرسولالله(ص) بود! حکایت این است؛ «م-ه» که بشوی، مرض هاری که بگیری، ولو آنکه نامت «عبدالله» باشد، پدرت را درخواهی آورد! و اینجاست که پدر آدم درمیآید، نه تحریم! حتی عاقبت زبیر را هم، تحریم شعب ابیطالب، خطخطی نکرد! تقصیر ذوالفقار اسدالله غالب هم نبود! کار عبدالله بود که «عبدالله» نبود! عبد فساد بود و دوز و کلک!
ذیل نکته نخست، میتوان به دستنوشتههای انبوه، ساده، باشکوه، خودجوش و خودنوشت مردم اشاره کرد در همین مراسم تشییع شهدا. اینکه ملت با خط خودشان، دستخط خودشان بردارند روی یک کاغذ بزرگ، حرف و حدیث بر مدار عزت برانند و آدمی را یاد شهادتنامه شهدا بیندازند؛ اینکه ملت، دهه شصتی و بدون تکلفات مرسوم، حضور بهم رسانند؛ اینکه ملت، از فرط شعار مبنی بر شعور، فیالواقع حنجره خود را به جایگاه مراسم بدل کنند؛ اینکه ملت بعد از گذشت ساعاتی بشدت گرم و داغ، هنوز دوست داشته باشند مراسم ادامه داشته باشد؛ اینکه ملت حرف خود را «بشدت صریح» اما «بشدت صحیح» آن هم با بلندترین فریاد ممکن سردهد؛ جملگی تداعیگر آن یومالله بیمثال بود در دیماه هشتاد و اشک! اگر نهمین روز دهمین ماه از سال 88 را ملت و با استعانت از حضرت ربوبیت، خلق کرد تا فقط و فقط از عشق خمینیوار خود به خامنهای سخن بگوید، بیست و ششم خرداد 94 هم تنها و تنها حکایت از همین عشق داشت لیکن این بار، شیداییتر و شهداییتر! پس به کوری چشم تحریم و تحریمکننده، این ملت، هرگز دستبردار از ولایت نیست، چرا که دستبردار از عزت نیست! همین شعار جاودان و عزتمند «مرگ بر آمریکا» یعنی اگر شیطان بزرگ، همه دنیا را هم بخواهد به ما بدهد لیکن بدان شرط که دست از آرمان شهدا برداریم، پاسخ ملت در یک کلام مختصر و مفید این است: «هیهات منا الذله»! منتهای مراتب، اساس مساله اینجاست؛ دشمن زیادهخواه، فیالحال، نه فقط در هیچ باغ سبزی را نشان نمیدهد، بلکه علیالدوام با رفتار و گفتار وقیحانه خود دارد این را به ما میگوید؛ «تو بیا زیر بلیت من، تحقیر هم بشو، تو سری هم بخور، هستهای را هم بده، نخبههای مملکتت را هم جلوی میز بازجوهای ما بنشان، اندرونی خودت را هم هویدا کن» و از این قبیل. بنابراین ایستادن زیر پرچم شیطان بزرگ، بیش و پیش از آنکه آخرت ما را خراب کند، مخرب همین دنیای ما است! فلذا و در اینجا، هر چقدر شعار «هیهات منا الذله» با عقل ولو عقل صرفا مادینگر، جور درمیآید، پناه به خدا باید برد از شر این شعار «هر توافقی از عدم توافق بهتر است»! «هر توافقی...» کندهای است که از درون آن، هیچ دودی به حال اقتصاد و معیشت ملت بلند نمیشود. چرا؟ چون با این شعار، فی حد ذاته نمیتوان به لغو تحریم رسید؛ معلوم است که نمیتوان رسید! اگر بنای ما بر آن است که از خلال مذاکرات، به نتیجه لغو تحریم برسیم، لاجرم باید دنبال «توافق خوب» باشیم، نه هر توافقی! واقعا اگر قرار باشد که بعد از این همه رفت و آمد و بگو مگو و کش و قوس، هدف لغو تحریم حاصل نشود، حقا که باید گفت «هیهات منا الذله». «ذلت» فقط آن نیست که آدمی، آخرت خود را به دنیای اجنبی بفروشد! این البته از مهمترین مصادیق ذلت، بلکه اهم آن است لیکن گاهی مثل همین برهه کنونی، معنای ذلت، یعنی آنکه تو، علاوه بر عقبی، دنیای خود را هم خراب کنی، در عوض، دنیای کدخدا و اهداف کاخ سفید را آباد کنی! اینکه نشد مذاکره! براستی چیست منشأ این لطیفههای بامزه و کنایهآمیز این روزهای ملت که صرف نظر از هر عقیده و سلیقهای، مشترکا و در یک خط واحد ساخته میشود؟! الا آنکه طولانی شدنِ معلوم نیست با چه هدفیِ بساط مذاکرات، بیشتر از خود تحریم، ملت را خسته کرده؟! این سمفونی «#تحریمیم! میفهمی؟» صدالبته نقدی هم به بیتدبیریهای دولت دارد، آنجا که حتی برمیدارند آب خوردن ملت را بند میزنند به مساله تحریم! خب، یک چیزی هست صدای ملت درمیآید دیگر! اینک صدای ملت، بیش از آنکه از تحریم دشمن بلند شده باشد، بلند شده از بیتدبیری دوست!
ملت رای داد و ولایت، این رای را تنفیذ کرد تا یکی هم مذاکره مستقیم شود برای رسیدن به محصول لغو تحریم و الا «مذاکره برای مذاکره» و هی هم مذاکره، در نهایت ختم میشود به همین لطیفهها! نمیشنوید این صدای لطیف را؟! نمیگیرید پیام این لطیفهها را؟! اینکه دیگر پیام 26 خرداد 94 نیست ادعا کنید «مصادره» شده! اینکه دیگر پیام شهدای هور نیست ادعای بیخود کنید «سیاسی» شده! این پیام همان جمهوری است که به شما رای داده و نداده! این پیام همه ملت است؛ خواه به روحانی رای داده باشند، خواه به قالیباف، خواه به آن دیگران! پیام ملت این است؛ «توافقی که در آن، اصل بسیار مهم لغو تحریمها آنهم در همان روز امضای توافق، گنجانده نشده باشد، از آنجا که به درد هیچ چیز نمیخورد،
کم و بیش مصداق ذلت است که انشاءالله تیم مذاکرهکننده، هرگز تن به چنین توافقی نخواهد داد». اینکه دشمن به اهداف خود از مذاکرات برسد ولی ما به اهداف خود از مذاکرات نرسیم، یعنی «شکست مذاکرات». این عبارت «شکست مذاکرات» را بعضیها فقط مختصر کردهاند در آن روز که مذاکرات، بدون نیل به توافق، به بنبست برسد! من اما اتفاقا یکی هم از زاویه همین عقل دنیا اندیش، «شکست مذاکرات» را در آن روز میبینم که توافقی امضا شود مشتمل بر نفع دشمن و ضرر دوست! این است شکست خوردن در مذاکرات و الا آمدیم و تدین، امانتداری، شجاعت و غیرت، دست آخر، مردمان مذاکرهکننده ما را به این نتیجه بدیهی رساند که «عدم توافق، صد شرف دارد به توافق بد»، هیهات اگر آن روز، دستگاه دیپلماسی کشور را شکست خورده تلقی کنیم، چرا که اگر این مردمان، در رسیدن به هدف لغو تحریم ناکام بودهاند لیکن دشمن را هم در نیل به اهدافش ناکام گذاشتهاند. این اگر اسمش «برد» نباشد، لااقل «شکست» هم نیست و حداقل چون «حفظ عزت» صورت گرفته، میتوان مسرور بود که در حفظ هر عزتی، عاقبت بردی نهفته است. مذاکره اگر بدین سیاق و همراه با حفظ عزت، مثلا شکست بخورد، حتما بهتر از آن توافقی است که تنها و تنها حکم به پیروزی دشمن دهد! این شکست را نه فقط میتوان تحمل کرد، بلکه حتی میتوان ستود، لیکن امان از دست آن شکست در توافق بدی که دشمن را به نیات پلیدش رسانده باشد اما لغو همهجانبه تحریمها را شامل نشده باشد! این فاجعه، نامش نه تنها «شکست» خواهد بود، بلکه بیتعارف، نام «ذلت» هم میتوان بر آن نهاد! صدالبته امید است این مردمان، به لطف الهی و دعای ملت، موفق به لغو تحریم شوند، لیکن اگر قرار است شکست بخورند، کاش شکست را جوری بخورند که به معنای پیروزی دشمن نباشد! در عالم، شکستهایی هست همراه با حفظ عزت، پس نه شکست که عین پیروزی است! در همین عالم اما مثلا پیروزیهایی هست که از صد شکست بدتر است! اگر ما مردمانی باشیم که فکر کنیم هر توافقی با دشمن حتی توافق بد با دشمن، مصداق پیروزی است، حکما نه معنای شکست را فهمیدهایم، نه معنای پیروزی را! از همین زاویه است که بعضا آنچه مرقوم میدارند، فاصلهها دارد بس دور و دراز، با آنچه در عالم واقعیت اتفاق افتاده! پایان مذاکرات، با هر نتیجهای که باشد آخر دنیا نخواهد بود! آن روز هم روزگار، فردایی خواهد داشت! ما البته دعا میکنیم مردمان محترم دیپلماسی کشور را بلکه در این کار انصافا دشوار، موفق شوند تا ضمن آوردن یک «توافق خوب»، خبر خوش «لغو تحریمها در همان روز امضای توافق» را هم به گوش این ملت برسانند اما پایان مذاکرات، فرض بگیریم که تقدیر بر آن است نتیجهای جز این داشته باشد؛ آیا بهتر است «پایان مذاکرات» منتهی شود به «عدم توافق» یا یک «توافق بد»؟! بار شکست در کدام طرف این ترازو سنگینتر است؟! چگونه شکست بخوری، «سربلند» خواهی بود؟! چگونه شکست بخوری، «سرافکنده»؟! در این باره «عقل» چه میگوید؟! «تدبیر» چه میگوید؟! این ملت چه میگویند؟! اینک چند خطی هم ذیل نکته دوم یعنی «تبحر ملت ایران در تبدیل همیشگی تهدیدها به فرصتها» بنویسم. همان نخستین روزهای انقلاب، در غائله سخت تحریک خلایق و واقعه نفسگیر قومیتگرایی، ملت ایران چنان این تهدید را به فرصت تبدیل کرد که تو میدیدی «شهید مصطفی چمران» اصالتا اهل ساوه، به محبوب دل اهالی شهر پاوه بدل شده. مگر «شهید محمد بروجردی» اهل بانه یا مریوان بود که کردهای میهن، خود به ایشان لقب دادند «مسیح کردستان»؟ نخیر! ایشان زاده روستای درهگرگ بود، آن هم از توابع بروجرد! بروجرد کجا، کردستان کجا؟! در مواجهه با دشمن، ملت ایران را عجیب ملت رند و کیسی میدانم! «برادر احمد» در بازار تهران به دنیا آمده را تبدیل میکند به «کاک احمد» کارزار کردستان! بیخود نیست کردهای دوستداشتنی ما، این همه تعصب دارند روی نام «حاج احمد متوسلیان»! آری! همان روزهای اول انقلاب بود که همین «کدخدای بیادب و بیهوش» از ادب و هوش ملت متحد ایران، سیلی حیدری خورد! فرقی نمیکند در آمریکا، چه کسی رئیسجمهور باشد! هر کسی باشد، بخصوص اگر اسمش «اوبامای جلاد تحریم» باشد، جای آن سیلی که «دشت اول» بود، در صورتش مثل برق خواهد درخشید! آن روزها، آمریکا میخواست ترک را به جان فارس بیندازد، لر را به جان عرب، این را به جان آن، آن را به جان این، و همه را به جان انقلاب، لیکن تهدید به آن بزرگی را دست برتر خداوند منان به یک فرصت بزرگتر مبدل کرد! این با آن آشنا شد، آن با این دوست شد، این لهجه آن را فرا گرفت، آن به زبان این سخن میگفت تا روح خدا وقتی بگوید «وحدت کلمه» اولین مصداقش همین ملت خودمان باشد. تهدید دوم، «جنگ» بود. جنگ اگرچه با دل «مادران فرزند از دست داده» بد تا کرد اما همین شیرزنان ما، هرگز اجازه ندادند یک قطره از اشکشان را دشمن ببیند! آنچه دشمن، از «مادر شهیدان دستواره» دید، اشک و آه و ناله نبود؛ «سیدمحمدرضا» بود و «سیدمحمد» و «سیدحسین». «مرحومه سیده قدسیه میراسماعیلی» باری به خود نگارنده گفته بود؛ «من هر 3 پسرم را در جنگ 8 ساله تقدیم خمینی کردم، بهعلاوه تنها دامادم را و فیالحال چون نه پسری دارم، نه دامادی، اگر خامنهای امر جهاد دهد، خودم با این سن و سال، حاضر به حضور در میدان نبرد هستم». هان ای دشمن! این هم از تهدید جنگ! 8 سال آزگار، سعی کردی پدر این مردم را درآوری اما پدر خودت درآمد، چرا که الان در عراق، «سردار سلیمانی» هست لیکن «ژنرال پترائوس» کجاست؟! راستی که اگر تهدید جنگ نبود، «شهید حسین خرازی» کجا میخواست مثل «شرق ابوالخصیب» فرصت پیدا کند برای آنکه در «کربلای 5» انتقام شهدای«کربلای 4» را بگیرد و پیشانی شیطان بزرگ را با تقدیم خون خود، به خاک بمالد؟ القصه! تحریم هم تهدیدی بود که «شهید شهریاری» تبدیلش کرد به فرصت بلکه «غنیسازی 20 درصد» اتفاقا از دل تنگنای تحریم بیرون بیاید. تحریم، در جنگ نتوانست پدر این ملت را درآورد، در زندگی بتواند؟! کور خواندهاند بعضیها! بعضیها که هنگام سخن، عجیب نامردمان ولنگاری میشوند! من باز هم تکرار میکنم؛ «تحریم، در جنگ نتوانست پدر این ملت را درآورد، در زندگی بتواند؟!» مگر «احمدیروشن» مرده است؟! مگر «رضایینژاد» مرده است؟! و مگر مردهاند «علیرضا» و «آرمیتا»؟! دقت شود! کسی منکر فشار تحریم بر شانههای این ملت نیست اما در عجبم از ولنگاری در سخن گفتن بعضیها، آنجا که تحریم، داروی جانباز شیمیایی ما را نایاب کرده، صدای «عالیجناب شمیراننشین» درآمده است! جناب عالیجناب! وقتی از بزرگ گرفته تا کوچک، جملگی بر این مهم تاکید مضاعف دارند که تحریم - با وجود همه ضرر و زیانی که دارد- هرگز نتوانسته آن اثر مد نظر دشمن را روی ملت نستوه و شهیدپرور ما بگذارد، از شما تقاضامندیم خاطرات خستگی روزانه خود را در همان مخاطراتی که هر شب مینویسید مرقوم دارید، نه آنکه به پای «مادران فرزند از دست داده» بنویسید! شما همان به که از جانب آقازادههای خود سخن بگویی، نه شهیدزادههای دستواره و الا من ناچار میشوم نکتهای را به یادتان بیاورم! نمیدانم در خاطرات 16 مهر سال 91 چه نوشتهاید اما در همین روز، حضرتعالی در اظهار نظری گهربار فرمودهاید؛ «به هر حال در تولید نباید وضع کشور اینگونه باشد. این موضوع ربطی به تحریمها ندارد و این از جمله اموراتی است که مدیرها باید جوابگو باشند. تحریم چه تأثیری میخواهد روی کشاورزی بگذارد؟ شاید بگویند واردات سم و کود کم شده است ولی این حرف زیبنده ایران نیست»! شگفتا! شما عالیجناب محترم در عین آنکه میدانید «این حرف زیبنده ایران نیست»، برمیدارید مورخ 26 خرداد 94 آن هم درست روز تشییع پیکر پاک شهدای وطن، اظهار میدارید؛ «عدهای حرفهای عجیب و غریب میزنند که ما میخواهیم خودمان به دانش دست پیدا کنیم و این در حالی است که تحریمها پدر مردم را درآورده است. اکثر مردمی که مزدبگیر هستند تحریمها استخوانهای آنها را خرد کرده است»! جناب عالیجناب! در خاطراتی که مینویسید لطفا به این تناقضها هم اشاره کنید! اکثر مردمی که مزدبگیر هستند سال 88 خوب یا بد رای دادند به فلانی! به چه حقی، با ادعای تقلب و «بریزید در خیابان» خاندانتان، قصد کردید استخوان رای جمهور را بشکنید؟! جناب عالیجناب! این شما هستید که پدر مردم را درآوردید و با آشوب فتنه، زمینهساز تحریمهای استخوان خردکن شدید! باز هم اگر میخواهید بیشتر از آمار استخوانهای خردشده «مزدبگیران پابرهنه» بدانید، دمی مرور کنید دوران ریاست جمهوریتان را! و آن عصر را که به بهانه «سازندگی» استخوانهای این ملت، زیر چرخ زمخت و بدترکیب «توسعه» له میشد! یادتان که نرفته؟! اساسا و اصولا جنابعالی علاوه بر آنکه «پدر معنوی حزب کارگزاران» هستید، «پدر جد جریان انحرافی» هم محسوب میشوید! عجبا از تناقضات شما که روزی در نمازجمعه اعلام میدارید؛ «این غربیها مثل گاو تحلیل میکنند» و دگر روز، با رفتار و گفتار خود و خاندان، قند در دل غربیهایی آب میکنید که همچنان مثل گاو تحلیل میکنند! البته این فقط غربیها نیستند که امور را بد تحلیل میکنند و در سخن گفتن، ولنگاری میکنند! اخیرا وابستگان شما خیلی خوب حق مطلب را درباره آن «مرض هاری» که فرمودید بیان کردند! اتفاقا حروف اختصاری مرض هاری هم «م-ه» میشود! مرض هاری، مسری است و ریشه در تاریخ دارد! اتفاقا جناب زبیر هم آلوده شد به همین «م-ه»! و الا بنده خدا، از اهل بیت انقلاب محمدرسولالله(ص) بود! حکایت این است؛ «م-ه» که بشوی، مرض هاری که بگیری، ولو آنکه نامت «عبدالله» باشد، پدرت را درخواهی آورد! و اینجاست که پدر آدم درمیآید، نه تحریم! حتی عاقبت زبیر را هم، تحریم شعب ابیطالب، خطخطی نکرد! تقصیر ذوالفقار اسدالله غالب هم نبود! کار عبدالله بود که «عبدالله» نبود! عبد فساد بود و دوز و کلک!