صراط: این روزها زمزمهی مهاجرت فریبرز عربنیا و خداحافظیاش از سینما شنیده میشود، موضوعی که توجه مخاطبان و علاقهمندان سینما را جلب کرده است. او که به تازگی در نمایش «عاشقانههای ناآرام» حضور داشت، گویا قراردادش با این گروه به پایان رسیده و این روزها مشغول جابهجایی و فراهم کردن مقدمات سفر به خارج از کشور است.
درلابهلای دغدغههای این روزهای عربنیا با او گفتوگویی داشتیم که بسیار شفاف پاسخ داده است.
آقای عربنیا چه شد که بر این شدید به تئاتر برگردید و چه چیز در این نمایشنامه شما را به روی صحنه آمدن مجاب کرد؟
لازم میدانم قبل از هرچیزی توضیحی بدهم که امیدوارم این توضیح سوءتفاهم برای کسی به وجود نیاورد. حقیقت این است که «عاشقانههای ناآرام» یک تئاتر کامل در پرونده کاریام محسوب نمیشود؛ برای اینکه در برنامهریزی بسیار ضعیف بود و کار بدون تمرین روی صحنه رفت. نتیجه خوشبختانه خوشایند بود و برای تماشاگر، دلچسب. هدف من هم از حضور در این کار همین رضایت مخاطب بود. این یک تجربه صحنهای و شاید یک نمایش تجاری به حساب بیاید که حداقل تماشاگر را در این تب و تاب سیاسی و اجتماعی آرام کند. خوشبختانه این خوراک برای مخاطب هم اصلاً مبتذل و بد نبود. اتفاقاً رویداد خجسته ای شد که مردم از آن استقبال کردند. درواقع اگر مخاطب از کاری لذت نبرد کائنات را هم تکان بدهیم فایده ای ندارد و من این شانس را داشتم که پایان هر اجرا مخاطب «عاشقانه های نا آرام» را راضی ببینم. امیدوارم گروه این نمایش اگر اجراهای بیشتری دارند موفق باشند.
با این اوصاف، رجوع شما به صحنه و تئاتر بعد از چندسال بیشتر به خاطر این نفس به نفس شدن با مخاطب بوده است؟
خیلی صادقانه بخواهم بگویم، چون دارم از ایران میروم، این تجربه برای من آغوشگیری تماشاچیها، همشهریها و هموطنانم بود که برای ما یک خاطره مشترک باقی بگذارد و اینکه هر دو این خاطره را به یاد بیاوریم و از آن به نیکی یاد کنیم. این یادگاری برای تماشاچی برای من از همه چیز مهم تر بود؛ حتی مهم تر از اینکه با این نقش میتوانم در کارنامهام یک نقطه عطف بگذارم یا نه، حقیقت این است که اولویت من ملاقات با مردمم بود در روزهای آخری که در ایران هستم.
شما از یادگاری صحبت میکنید و خاطرهای که مردم بخواهند با شما آن را در ذهنشان ثبت کنند و شنیدن این جملات از زبان شما این مفهوم را به ذهن متبادر میکند که شما قصد مهاجرت از ایران دارید. البته مدتی هم هست که این شایعه شنیده میشود که شما قرار است از سینما خداحافظی کنید و برای همیشه از ایران بروید. این موضوع چقدر صحت دارد؟
به هیچ عنوان صحت ندارد. سینما و از آن مهمتر فرهنگ کشورم از زندگی من نه تنها حذفشدنی نیست، که حتی تضعیف هم نمیشود. خوشایندتر برایم این است که روز به روز این حس میهندوستی و علاقه به فرهنگ کشورم در من تقویت میشود. هرچه سنم بیشتر می شود به مکاشفه در فرهنگ و غوطهور شدن در آن فکر میکنم و طالب فراگیری هستم. هموطنانم را با تمام ضعفها، قوتها و کشورم را با تمام اوجها و فرودها و حتی پلشتیهایی که در دوره هایی به آن تحمیل میشود دوست دارم. موجها و حماسهها، بالا و پایین رفتنهای وطنم در تمام سالهایی که زندگی کردم حالا دیگر بیشتر شناخته شده و هیچوقت نمیتوانم آن را فراموش کنم یا بگذارمش اینجا و بروم کشوری دیگر. قاطعانه میگویم، هرگز قصد مهاجرت دائمی از ایران را ندارم و دلیل من از سفر طولانیمدت، شرایط زندگی شخصیام است و اینکه میخواهم در کنار پسرم باشم که قرار است تحصیلش را در کشور دیگری ادامه بدهد. چندسالی را مجبور میشوم زمان کار کردن و استراحتم را تغییر بدهم. پیش از این تابستانها استراحت میکردم و در طول سال کار، اما حالا باید همزمان با تحصیل جانیار کنار او باشم، آشپزی کنم و در کشوری که فقط من را دارد، مثل یک رفیق برای پسرم باشم و در طول تابستان کار کنم.
پس فعالیتهای سینماییتان در طول این مدت چه میشود؟
این به معنای این نیست که فعالیتهای سنیمایی، ادبیاتی و تصویریام در طول سال متوقف میشود. نه در آن زمانها بیشتر ذهنم را درگیر نوشتن میکنم و برای رسیدن به آن پروژههایی که در ذهنم هست تصویربرداریهای تجربی و مستند خواهم داشت. می خواهم برنامههایی را که عقب ماندند، به سرانجام برسانم و هم آنهایی که قرار است به نتیجه برسند را با یک چارچوب و طرح مشخصی آمادهاش کنم. اینها یعنی در طول سال خیلی شاغل خواهم بود، اما تصویری از من دیده نخواهد شد مگر در تابستانها.
اهالی سینما و همکاران شما در طول این مدت برای ارائه پیشنهادات همکاری چطور میتوانند با شما ارتباط برقرار کنند؟
چندسالی است که با بعضی از دوستان یکسری قرارهایی داریم که به خاطر لطفی که به من دارند و قواره سینماییام طرحهای مشترکی وجود دارد که در حد قول و همکاری است و در بعضی از موارد حتی تا سیناپس هم پیش رفتهایم. این کارها را باید موکول به تابستان آینده کنم، اما به طور کل ارتباط من با همکارانم از طریق آدرس ایمیلم خواهد بود که دوستان میتوانند در صورت نیاز از انجمن بازیگران خانه سینمای ایران بگیرند.
آیا بنا ندارید که در خارج از ایران فعالیتتان را ادامه بدهید؟ آیا برای همکاری با آنها پیشنهاد یا طرحی دارید؟
هم پیشنهاد دارم و هم به آن فکر کرده و میکنم. بحث گستردهای است، اما ترجیحم این است که در پاسخ به سوالتان بگویم فعلاً در عرصه بازیگری و کارگردانی حرفهای خارج از ایران به جهت اینکه در طول سال امکانش را ندارم، متوقف خواهد بود، اما در طول تابستان به پیشنهاداتم چه در آمریکا و چه در اروپا فکر میکنم.
از اروپا هم پیشنهاد دارید؟
بله من از یکی دو کشور اروپایی چند پیشنهاد ساخت فیلم در زمینه مهاجرت دارم که باید به آن بیشتر فکر کنم و احتمال دارد این همکاری اتفاق بیفتد. اما همه چیز الان برای من در سایه پسرم هست و تمام ذهنم را معطوف به او کردهام و نمیتوانم درباره برنامههای آینده کاملاً شفاف صحبت کنم.
در حوزه ادبیات چطور، شما سالهاست دستی به قلم دارید و شاید خیلی از مخاطبانتان منتظر به سرانجام رسیدن آن باشند.
مجموعه قصههای من احتمالا به زودی چاپ میشوند، الان در مرحله ویراستاری و بازنویسی نهایی هستند.
بعد از کارگردانی «رنگ شک» دوباره به کارگردانی فکر میکنید، فیلمنامه یا طرح و برنامهای در دست دارید؟
بله. حقیقتش هیچ کدام از برنامههای کاری من نسبت به کارگردانی اولویت ندارند. دو پروژه ای هست که به آن به صورت جدی فکر می کنم و حتی پیش فرض هایی هم دارم که سال دیگر که به ایران بازگشتم فیلمبرداری اش را شروع کنم. اما چون خام هستند و الان بخش اعظم فعالیت من معطوف به جا به جایی و مقدمات سفر هست نمی توانم کارهای مربوط به آن را فعلاً انجام بدهم. به همین دلیل در تئاتر «عاشقانههای ناآرام» هم دیگر حضور نخواهم داشت. مگر اینکه وقتی باز شود و صحبتی با دوستان داشته باشم که یکی دو شب دیگر را هم همراهشان باشم و به یک معنا با هموطنانم همکناری کنم. اما چون تا به الان این اتفاق نیفتاده، در کنارشان نخواهم بود و برایشان موفقیت آرزو دارم.
پس از همین جا باید اعلام کنیم که شما دیگر در مقام بازیگر همراه با گروه «عاشقانههای ناآرام» نیستید؟
قراردادم با آنها تمام شده و به آنها فقط قول اخلاقی دادم که اگر در این روزهای آخر زمانم اجازه بدهد یک یا دوشب کنارشان باشم، اما به دلیل این حجم کاری که دارم میترسم این ممکن فراهم نشود. من از همه دعوت میکنم که کار را ببینند، اما اگر کسی لطفی به من دارد و قرار است مخاطب من در این نمایش باشد، باید اعلام کنم که قراردادم تمام شده و همراه گروه نیستم. تاکیدم روی این موضوع برای این است که یک موقع خدای ناکرده شرمنده مردم نشوم و احیاناً بدون اطلاع، بلیت تهیه کنند و عدم حضور من در این نمایش را به پای بدعهدی و بدقولی بگذارند.
ناگفتهای مانده که بخواهید آن را مطرح کنید؟
«حرفی که برایم خیلی مهم است، این است که من هیچ زمانی به صراحت نگفتم که چقدر مردم سرزمینم را دوست دارم و به آنها دلبستهام یا درصدد این نبودم که القاب تصنعی دربارهشان به کار ببرم که آنها را وادار به پذیرش من کند؛ چیزی که متاسفانه در جامعه ما به یک اپیدمی تبدیل شده است، اما الان که مجبورم زمان کمی در ایران و کنارشان باشم میخواهم بگویم که قلبم به اندازه تکتکشان میتپد. در طول این سالها انرژی خیلی خوبی به من دادند و اینقدر این حس برایم خوشایند بوده و هست که فکر می کنم با شیرینیاش سختی این مرحله از زندگیام کم می شود. من 30 سال است که از مردمم محبت های پررنگی دیده ام که تحمل این بی مهری ها را سبک کرده بود، زبانم برای تشکر از آنها قاصر است و امیدوارم ملتم به عرش برسند به امید حق.»
اوضاع بد سینما تصمیمگیری را برای شما راحت تر کرد؟
اگر نخواهم دروغ بگویم اوضاع نابسامان فرهنگی این درد را برایم تحملپذیرتر کرد. امیدوارم از حرفم سوء برداشت نشود اما به نظرم میآید که ما ضربات فرهنگی عمیقی در طول چند سال گذشته دیدیم که هنوز از پس جبرانش برنیامدهایم و ضربات دیگری هم در کنارش دارد میخورد. این به من و خیلیها اثبات میکند که در زمینه فرهنگی به اندازه سیاست همه چیز برای ما جدی نیست. البته از یک جهت باید خداراشکر کنیم، چون هرچیزی را که به اندازه سیاست جدی گرفتیم نابودش کردیم. امیدوارم از این بابت هیچ وقت فرهنگ را اینقدر جدی نگیریم. و در آخر آرزوی عمیقی که برای کشورم دارم این است که فرهنگ به جایگاه مستحقش در زندگی روزمره دست پیدا کند؛ نه در شعار و رسانه، بلکه در تاکسیها، خانهها، مطب دکتر، مقر تحقیقات اتمی و خیابانها و... به فرهنگ واقعی در ارتباط با یکدیگر برسیم.
درلابهلای دغدغههای این روزهای عربنیا با او گفتوگویی داشتیم که بسیار شفاف پاسخ داده است.
آقای عربنیا چه شد که بر این شدید به تئاتر برگردید و چه چیز در این نمایشنامه شما را به روی صحنه آمدن مجاب کرد؟
لازم میدانم قبل از هرچیزی توضیحی بدهم که امیدوارم این توضیح سوءتفاهم برای کسی به وجود نیاورد. حقیقت این است که «عاشقانههای ناآرام» یک تئاتر کامل در پرونده کاریام محسوب نمیشود؛ برای اینکه در برنامهریزی بسیار ضعیف بود و کار بدون تمرین روی صحنه رفت. نتیجه خوشبختانه خوشایند بود و برای تماشاگر، دلچسب. هدف من هم از حضور در این کار همین رضایت مخاطب بود. این یک تجربه صحنهای و شاید یک نمایش تجاری به حساب بیاید که حداقل تماشاگر را در این تب و تاب سیاسی و اجتماعی آرام کند. خوشبختانه این خوراک برای مخاطب هم اصلاً مبتذل و بد نبود. اتفاقاً رویداد خجسته ای شد که مردم از آن استقبال کردند. درواقع اگر مخاطب از کاری لذت نبرد کائنات را هم تکان بدهیم فایده ای ندارد و من این شانس را داشتم که پایان هر اجرا مخاطب «عاشقانه های نا آرام» را راضی ببینم. امیدوارم گروه این نمایش اگر اجراهای بیشتری دارند موفق باشند.
با این اوصاف، رجوع شما به صحنه و تئاتر بعد از چندسال بیشتر به خاطر این نفس به نفس شدن با مخاطب بوده است؟
خیلی صادقانه بخواهم بگویم، چون دارم از ایران میروم، این تجربه برای من آغوشگیری تماشاچیها، همشهریها و هموطنانم بود که برای ما یک خاطره مشترک باقی بگذارد و اینکه هر دو این خاطره را به یاد بیاوریم و از آن به نیکی یاد کنیم. این یادگاری برای تماشاچی برای من از همه چیز مهم تر بود؛ حتی مهم تر از اینکه با این نقش میتوانم در کارنامهام یک نقطه عطف بگذارم یا نه، حقیقت این است که اولویت من ملاقات با مردمم بود در روزهای آخری که در ایران هستم.
شما از یادگاری صحبت میکنید و خاطرهای که مردم بخواهند با شما آن را در ذهنشان ثبت کنند و شنیدن این جملات از زبان شما این مفهوم را به ذهن متبادر میکند که شما قصد مهاجرت از ایران دارید. البته مدتی هم هست که این شایعه شنیده میشود که شما قرار است از سینما خداحافظی کنید و برای همیشه از ایران بروید. این موضوع چقدر صحت دارد؟
به هیچ عنوان صحت ندارد. سینما و از آن مهمتر فرهنگ کشورم از زندگی من نه تنها حذفشدنی نیست، که حتی تضعیف هم نمیشود. خوشایندتر برایم این است که روز به روز این حس میهندوستی و علاقه به فرهنگ کشورم در من تقویت میشود. هرچه سنم بیشتر می شود به مکاشفه در فرهنگ و غوطهور شدن در آن فکر میکنم و طالب فراگیری هستم. هموطنانم را با تمام ضعفها، قوتها و کشورم را با تمام اوجها و فرودها و حتی پلشتیهایی که در دوره هایی به آن تحمیل میشود دوست دارم. موجها و حماسهها، بالا و پایین رفتنهای وطنم در تمام سالهایی که زندگی کردم حالا دیگر بیشتر شناخته شده و هیچوقت نمیتوانم آن را فراموش کنم یا بگذارمش اینجا و بروم کشوری دیگر. قاطعانه میگویم، هرگز قصد مهاجرت دائمی از ایران را ندارم و دلیل من از سفر طولانیمدت، شرایط زندگی شخصیام است و اینکه میخواهم در کنار پسرم باشم که قرار است تحصیلش را در کشور دیگری ادامه بدهد. چندسالی را مجبور میشوم زمان کار کردن و استراحتم را تغییر بدهم. پیش از این تابستانها استراحت میکردم و در طول سال کار، اما حالا باید همزمان با تحصیل جانیار کنار او باشم، آشپزی کنم و در کشوری که فقط من را دارد، مثل یک رفیق برای پسرم باشم و در طول تابستان کار کنم.
پس فعالیتهای سینماییتان در طول این مدت چه میشود؟
این به معنای این نیست که فعالیتهای سنیمایی، ادبیاتی و تصویریام در طول سال متوقف میشود. نه در آن زمانها بیشتر ذهنم را درگیر نوشتن میکنم و برای رسیدن به آن پروژههایی که در ذهنم هست تصویربرداریهای تجربی و مستند خواهم داشت. می خواهم برنامههایی را که عقب ماندند، به سرانجام برسانم و هم آنهایی که قرار است به نتیجه برسند را با یک چارچوب و طرح مشخصی آمادهاش کنم. اینها یعنی در طول سال خیلی شاغل خواهم بود، اما تصویری از من دیده نخواهد شد مگر در تابستانها.
اهالی سینما و همکاران شما در طول این مدت برای ارائه پیشنهادات همکاری چطور میتوانند با شما ارتباط برقرار کنند؟
چندسالی است که با بعضی از دوستان یکسری قرارهایی داریم که به خاطر لطفی که به من دارند و قواره سینماییام طرحهای مشترکی وجود دارد که در حد قول و همکاری است و در بعضی از موارد حتی تا سیناپس هم پیش رفتهایم. این کارها را باید موکول به تابستان آینده کنم، اما به طور کل ارتباط من با همکارانم از طریق آدرس ایمیلم خواهد بود که دوستان میتوانند در صورت نیاز از انجمن بازیگران خانه سینمای ایران بگیرند.
آیا بنا ندارید که در خارج از ایران فعالیتتان را ادامه بدهید؟ آیا برای همکاری با آنها پیشنهاد یا طرحی دارید؟
هم پیشنهاد دارم و هم به آن فکر کرده و میکنم. بحث گستردهای است، اما ترجیحم این است که در پاسخ به سوالتان بگویم فعلاً در عرصه بازیگری و کارگردانی حرفهای خارج از ایران به جهت اینکه در طول سال امکانش را ندارم، متوقف خواهد بود، اما در طول تابستان به پیشنهاداتم چه در آمریکا و چه در اروپا فکر میکنم.
از اروپا هم پیشنهاد دارید؟
بله من از یکی دو کشور اروپایی چند پیشنهاد ساخت فیلم در زمینه مهاجرت دارم که باید به آن بیشتر فکر کنم و احتمال دارد این همکاری اتفاق بیفتد. اما همه چیز الان برای من در سایه پسرم هست و تمام ذهنم را معطوف به او کردهام و نمیتوانم درباره برنامههای آینده کاملاً شفاف صحبت کنم.
در حوزه ادبیات چطور، شما سالهاست دستی به قلم دارید و شاید خیلی از مخاطبانتان منتظر به سرانجام رسیدن آن باشند.
مجموعه قصههای من احتمالا به زودی چاپ میشوند، الان در مرحله ویراستاری و بازنویسی نهایی هستند.
بعد از کارگردانی «رنگ شک» دوباره به کارگردانی فکر میکنید، فیلمنامه یا طرح و برنامهای در دست دارید؟
بله. حقیقتش هیچ کدام از برنامههای کاری من نسبت به کارگردانی اولویت ندارند. دو پروژه ای هست که به آن به صورت جدی فکر می کنم و حتی پیش فرض هایی هم دارم که سال دیگر که به ایران بازگشتم فیلمبرداری اش را شروع کنم. اما چون خام هستند و الان بخش اعظم فعالیت من معطوف به جا به جایی و مقدمات سفر هست نمی توانم کارهای مربوط به آن را فعلاً انجام بدهم. به همین دلیل در تئاتر «عاشقانههای ناآرام» هم دیگر حضور نخواهم داشت. مگر اینکه وقتی باز شود و صحبتی با دوستان داشته باشم که یکی دو شب دیگر را هم همراهشان باشم و به یک معنا با هموطنانم همکناری کنم. اما چون تا به الان این اتفاق نیفتاده، در کنارشان نخواهم بود و برایشان موفقیت آرزو دارم.
پس از همین جا باید اعلام کنیم که شما دیگر در مقام بازیگر همراه با گروه «عاشقانههای ناآرام» نیستید؟
قراردادم با آنها تمام شده و به آنها فقط قول اخلاقی دادم که اگر در این روزهای آخر زمانم اجازه بدهد یک یا دوشب کنارشان باشم، اما به دلیل این حجم کاری که دارم میترسم این ممکن فراهم نشود. من از همه دعوت میکنم که کار را ببینند، اما اگر کسی لطفی به من دارد و قرار است مخاطب من در این نمایش باشد، باید اعلام کنم که قراردادم تمام شده و همراه گروه نیستم. تاکیدم روی این موضوع برای این است که یک موقع خدای ناکرده شرمنده مردم نشوم و احیاناً بدون اطلاع، بلیت تهیه کنند و عدم حضور من در این نمایش را به پای بدعهدی و بدقولی بگذارند.
ناگفتهای مانده که بخواهید آن را مطرح کنید؟
«حرفی که برایم خیلی مهم است، این است که من هیچ زمانی به صراحت نگفتم که چقدر مردم سرزمینم را دوست دارم و به آنها دلبستهام یا درصدد این نبودم که القاب تصنعی دربارهشان به کار ببرم که آنها را وادار به پذیرش من کند؛ چیزی که متاسفانه در جامعه ما به یک اپیدمی تبدیل شده است، اما الان که مجبورم زمان کمی در ایران و کنارشان باشم میخواهم بگویم که قلبم به اندازه تکتکشان میتپد. در طول این سالها انرژی خیلی خوبی به من دادند و اینقدر این حس برایم خوشایند بوده و هست که فکر می کنم با شیرینیاش سختی این مرحله از زندگیام کم می شود. من 30 سال است که از مردمم محبت های پررنگی دیده ام که تحمل این بی مهری ها را سبک کرده بود، زبانم برای تشکر از آنها قاصر است و امیدوارم ملتم به عرش برسند به امید حق.»
اوضاع بد سینما تصمیمگیری را برای شما راحت تر کرد؟
اگر نخواهم دروغ بگویم اوضاع نابسامان فرهنگی این درد را برایم تحملپذیرتر کرد. امیدوارم از حرفم سوء برداشت نشود اما به نظرم میآید که ما ضربات فرهنگی عمیقی در طول چند سال گذشته دیدیم که هنوز از پس جبرانش برنیامدهایم و ضربات دیگری هم در کنارش دارد میخورد. این به من و خیلیها اثبات میکند که در زمینه فرهنگی به اندازه سیاست همه چیز برای ما جدی نیست. البته از یک جهت باید خداراشکر کنیم، چون هرچیزی را که به اندازه سیاست جدی گرفتیم نابودش کردیم. امیدوارم از این بابت هیچ وقت فرهنگ را اینقدر جدی نگیریم. و در آخر آرزوی عمیقی که برای کشورم دارم این است که فرهنگ به جایگاه مستحقش در زندگی روزمره دست پیدا کند؛ نه در شعار و رسانه، بلکه در تاکسیها، خانهها، مطب دکتر، مقر تحقیقات اتمی و خیابانها و... به فرهنگ واقعی در ارتباط با یکدیگر برسیم.