شنبه ۰۳ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۴ شهريور ۱۳۹۴ - ۰۹:۰۱
نقدی بر فیلم « عصریخبندان»

آقازاده‌های ایرانی؛ سزاوار مرگ یا قانون؟

این رویای ازدست رفته فیلمساز بوده است که تلاشی درخور برای شکل دادن به فیلمنامه اش داشته است. هر شخصیتی کنش خود را به پایان برساند و سرنوشت او در قالب یک داستان فرعی روایت شود. ولی نتوانسته است که به تمام این شخصیت ها سامان دهد.
کد خبر : ۲۵۵۳۲۵

صراط: وقتی داریم درباره یک فیلم معمایی، جنایی حرف می زنیم درباره چه حرف می زنیم. پرواضح است که در چنین شرایطی در حال حرف زدن تماشا کردن یا خواندن درباره یک جنایت و یک معما هستیم. اما آیا عصر یخبندان یک فیلم جنایی و معمایی است؟ عصر یخبندان درباره یک جنازه است که از قضا کسی مسئول مرگ مرد مرده نیست جز افراط شخص متوفی در استعمال مواد مخدر. اما سهل انگاری عده ای دیگر از یک مرد مرده یک معما می سازد که حل این معما نه سبب افشای روابط کثیف بین شخصیتها می شود بلکه باعث مواجهه آنها با یکدیگر می شود. معمای مرد مرده آینه ای است تا شخصیت ها صورت واقعی خود را ببینند و با زشتی های خود روبرو شوند.

ساختار پیچیده فیلم که برگرفته از فیلمنامه غیرخطی آن است تازگی خاصی در سینما ندارد و پیش از این هم در فیلمهای تارانتینو، ایناریتو و نولان دیده شده است. یک نمود دیگر از چنین ساختاری به ادبیات برمی گردد. سبک رمان نویسی «ماریو بارگاس یوسا» ملقب به سبک تلسکوپی نیز بسیار به چنین ساختاری نزدیک است. بی شک انتخاب چنین ساختار فیلمیکی برای یک فیلم معماگونه بجا و درست بوده است. تماشاگر باید در سراسر فیلم قطعات مختلف فیلم را در کنار یکدیگر قرار دهد تا شکل واقعی رویداد برای او آشکار شود. شروع فیلم از اواسط داستان است. هر شخصیتی باید روایت خود را بازگو کند. تا پازل داستان کامل شود. در چنین ساختار روایی وجود شخصیت های کنش مند که دست به عمل بزنند الزامی است. در عصر یخبندان نیز عمدتا شخصیت های کنش مندی وجود دارند که داستان را پیش می برند.

عصریخبندان از لحاظ درونمایه به موضوع روابط پنهانی و شک می پردازد. هر شخصیتی به نوعی زندگیش در طول داستان از تعادل خارج می شود و دچار نوعی آشفتگی می شود. نقطه اغازین این آشفتگی با شک بابک نسبت به همسرش منیر آغاز می شود و سایر شخصیت ها را نیز درگیر می کند. ما در طول فیلم با شخصیتهای مختلفی واجه هستیم افراد ناسو، خلافکار و بی بندوبار، افراد معصوم و پاک که در دوقطب مخالف هم قرار می گیرند. منیر زن متاهل مابین این دو دسته در گردش است. و در حالی که فرصت بازگشت به سوی همسرش را دارد راه اشتتباه را در پیش می گیرد تا در پایان با از دست رفتن حافظه همسرش راه نرفته را طی کند. می توان گفت که فیلم لبریز از صحنه های مشمئزکننده ای ایست که در سینمای ایران پیش از این دیده نشده یا اینکه کمتردیده شده است.  منیر و دوستانش معتاد به مخدر توهم زای شیشه اند. فیلمساز سعی داشته است که ضمن نشان دادن روابط غیراخلاقی آنها که نوعی از بی بندوباری است. توهم منیر را در انتخاب مسیر زندگیش نشان دهد. گویی که منیر بعد از تصادف بابک و پناه نبردن به شیشه و جدا شدن از دوستانش راه درست را در پیش گرفته است. اما جلوه دادن شخصیت زنی معتاد به شیشه هر چند که می تواند در جهان واقعی مابه ازای بیرونی داشته باشد ولی شدت نمایشی شدن این اعتیاد به گونه ایست که در ذهن تماشاگر حک می شود و اثری مشمئزکننده برجای می گذارد. نشان دادن پلیدی ها با هدف پیشگیری گر چه می تواند تاثیرگذار باشد اما شدت بیش از حد آن می تواند نتیجه عکسی داشته باشد.

پر واضح است که فیلمساز بعد از اینکه ما را در برابر بسیاری از زشتی ها و پلیدی ها قرار می دهد در فصل پایانی فیلم ماجراهای پیش آمده را چنان حل و فصل می کند که بیننده از آن نتیجه ای اخلاقی استنباط کند. اما پیداست که این پایان بندی تحمیلی است و با مناسبات و اتفاقات پیشین فیلم همخوانی ندارد. مهمترین آن از دست رفتن حافظه بابک است که زمینه بازگشت منیر فراهم می کند. نمونه دیگر به مجازات فرید مرتبط است. منیر در اتومبیل او می نشیند و بعد از نطقی کوتاه و زیبا درباره خارپشت ها فرصت را به دوست امیرحسین می دهد تا او را با مرگ آشنا کند. بدون شک این مانیفست فیلمساز است که بخشی از جامعه، آقازاده های فاسد را مسبب رواج فساد می داند و آنها را سزاوار مرگ می داند اما نه توسط قانون. در واقع فیلمساز قصد داشته است که با مجازات فرید به حرکت مهتاب و دوست امیرحسین برای کشف راز مرگ او معنا دهد؛ اما آیا مسبب مرگ امیرحسین، فرید بوده است؟ در واقع این رویای ازدست رفته فیلمساز بوده است که تلاشی درخور برای شکل دادن به فیلمنامه اش داشته است. هر شخصیتی کنش خود را به پایان برساند و سرنوشت او در قالب یک داستان فرعی روایت شود. ولی نتوانسته است که به تمام این شخصیت ها سامان دهد.

همانطور که قبلا اشاره کردیم. «شک» اشخاص نسبت به یکدیگر، موضوع فیلم است که در آخر به ستاره سرایت می کند. ستاره و فرهاد زوج جوانی هستند که به تازگی ازدواج کرده اند و فیلم نیز با سکانسی از زندگی آنها آغاز می شود. فیلمساز این زوج جوان را آینه ای در برابر زوج منیر و بابک قرار داده است و هشدار خود را اعلام می کند که چه بسا آنچه که برای بابک ومنیر رخ داده است، در آینده برای زوج جوان اتفاق افتد و آنها نیز درگیراین نوع روابط بی اخلاقی شوند؛ کما اینکه فرهاد پتانسیل آن را دارد. گرچه به حالتی تفننی به موضوع می نگرد. ستاره در سکانس تعقیب منیر که بابک راهمراهی می کند، خطاب به بابک می گوید که من هیچ وقت جرات استفاده از وسیله استراق سمع برای شوهرم را ندارم چون ممکن است که اشتباه کرده باشم. اما در پایان فیلم خود او کسی است که در داخل اتومبیل شوهرش یک دوربین مخفی می گذارد. اتفاقات رخ داده شده تحولی در او ایجاد کرده است و تجربه و مکشوف شدن واقعیات زندگی پسرخاله اش، نمودی بیرونی از زندگی خود اوست که هنوز برایش نامکشوف است.

‌وحید شیخی یگانه
منبع: تسنیم