آن پاچت رماننویس و کتابفروش آمریکایی بهتازگی مطلبی نوشته که در آن توضیح داده چهطور مغازهای که او در نشویل _مرکز ایالت تنسی_ صاحب آن است، برنامههایش را تغییر میدهد تا زمانیکه خوانندگان، بیش از همیشه به کتاب نیاز دارند، آن را به دستشان برساند.
او نوشته کتابفروشی پارناسوس بوکس در نشویل را همان روزیکه تمام مغازههای اطراف بسته شدند، بست و نمیتواند بگوید دقیقاً چه زمانی بود. چون دیگر رابطهای با تقویم ندارد.
اینرماننویس نوشته است:
«حالا رسماً تمام روزها یکسان هستند. من و کارن شریک تجاریام با کارمندان صحبت کردیم و گفتید اگر نمیخواهند به مغازه بیایند مشکلی ندارد. گفتیم تا موقعی که بتوانیم به آنها پول میدهیم. اما اگر مشکلی با کار کردن در یک کتابفروشی خالی ندارند سعی میکنیم به ارسال کتابها ادامه بدهیم.»
در هفته اول مشتریان میتوانستند زنگ بزنند و بگویند چه کتابی میخواهند، اطلاعات کارت اعتباری آنها از طریق تلفن گرفته میشد و کتاب به پارکینگ آنها برده میشد و داخل شیشه باز ماشین آنها قرار داده میشد. این به نظر ایده خوبی میرسید اما تعداد افرادی که زنگ میزدند آنقدر زیاد بود که کارمندان مجبور بودند کنار صندوق جمع بشوند و همیشه در حال ثبت سفارشها باشند که خوب نبود. بنابراین پاچت رویهاش را تغییر داد و تصمیم گرفت تمام کتابها، حتی آنهایی که یک خیابان با مقصد فاصله دارند، پست شوند.»
او در فراز دیگری از مطلبش نوشته است:
«برنامه میچینیم. برنامهها را تغییر میدهیم. برنامههای دیگر میچینیم. این نظم جدید کارمان شده است.
محیط نسبتاً دنج کتابفروشی بهترین نمونه فاصلهگذاری اجتماعی نیست اما در غیاب مشتریانی که داخل مغازه بشوند، پاچت میگوید در قسمت جلوی مغازه که جای زیادی دارد میزهای تاشو با فاصله امن از یکدیگر قرار داده شده تا هر کس فضای خصوصی خود را داشته باشد.
صدای موسیقی را بلند میکنیم. کتابها را از قفسهها پایین میآوریم. کف مغازه دریایی از جعبه و کارتون است. سفارشها کامل میشوند. هیچ تلاشی برای منظم کردن وسایل قبل از ترک مغازه نمیکنیم. نه علاقه نه انرژی انجام این کار را نداریم. کارهای بزرگتری برای انجام دادن داریم. سفارشهای خیلی زیادی ثبت میشوند.
به این فکر میکنم که قبلاً چقدر در دنیای پیش از پاندمی درباره اهمیت کتاب خواندن و خرید کردن از فروشگاههای محلی و حمایت از کتابفروشیهای مستقل صحبت میکردم. این روزها درک میکنم که واقعاً چقدر این مسئله حقیقت دارد، درک میکنم که ما بیش از همیشه بخشی از جامعه محلی هستیم و جامعه محلی ما دنیاست. وقتی یکی از دوستان من که در آپارتمانی کوچک در نیویورک گیر کرده به من گفت رویای خواندن کتاب جدید لوییس اردریج را دارد، آن رویا را حقیقی کردم. نمیتوانم هیچ چیز را حل کنم، نمیتوانم هیچکس را نجات بدهم، اما میتوانم یک کپی از «نگهبان شب» را برای پاتریک بفرستم.»
پاچت میگوید حداقل فعلاً بخشی از زنجیره تامینی است که برای ادامه کار به نشر کتاب توسط ناشران و ارسال کتاب توسط توزیعکنندگان و تحویل بستهها توسط خدمات پستی تکیه میکند.
او در پایان یادداشتش نوشته است:
«ما به کتابفروشان شریفمان تکیه میکنیم تا جعبهها را پر کنند و سالم بمانند و از یکدیگر فاصله داشته باشند. تا اینجا این اکوسیستم شکننده سر جایش باقی مانده، اما درک میکنم که در فاصله نوشتن این مطلب و خواندن آن توسط شما، ممکن است از بین برود. امروز چیزی است که داریم، در این روز ساکت بالاخره وقتی برای کتاب خواندن هست. بنابراین به کتابفروشی محلی خود زنگ بزنید و ببینید چیزی ارسال میکنند یا نه. جامعه محلی کتابخوانها و کتابها چیزی است که در روزهای قدیمی به آن نیاز داشتیم و همین جامعه محلی است که در دوران سخت به آن نیاز داریم و همین جامعه محلی است که وقتی اوضاع عادی شد به آن نیاز خواهیم داشت.»