صراط: عبدالحسین خسروی امروز در ایذه با اشاره به اینکه از زمان رخدادن حادثه برای پسرم 3 سال میگذرد اظهار کرد: پسرم «سجاد» سال 92 در اهواز به شغل برقکاری مشغول بود که دچار حادثه شد.
وی افزود: پس از وقوع حادثه برقگرفتگی، فرزندم 58 روز در بیمارستان گلستان در کما بهسر برد و پس از انجام مراحل درمانی و بههوش آمدن، او را برای مداوا و ویزیت توسط چندین پزشک دیگر به اصفهان بردم.
این شهروند ایذهای با اشاره به اینکه «سجاد» بعد از این حادثه توان حرکتی خود را از دست داد و کاملا فلج شد خاطرنشان کرد: بعد از فلج شدن فرزندم تمام بار خانواده بر دوش من افتاد و بدون هیچ پشتوانه مالی و با سن بالا، هزینههای درمانی فرزند و خانواده خود را تامین میکنم.
خسروی با بیان اینکه ما یک خانواده 8 نفره هستیم گفت: هیچگونه منبع درآمدی برای تامین مخارج زندگی خود و خانوادهام ندارم و در کنار این مشکلات، بیماری کلیوی همسر پیرم و مخارج درمان و دیالیز وی نیز از سوی دیگر به من فشار وارد میکند.
وی با بیان اینکه همسرم نیز در حدود 5 سال دچار مشکلات کلیوی است و از این رو برای درمان هر دو روز یکبار دیالیز میشود اضافه کرد: هیچگونه منبع درآمدی و زمین کشاورزی برای امرار معاش و تامین مخارج سنگین زندگی خود ندارم و با توجه به داشتن سن بالا هم کسی زیر بار استخدام و بهکارگیری من نمیرود.
این شهروند ایذهای با اشاره به اینکه ساکن روستای کولفرح هستم تصریح کرد: فرزند فلج شدهام قبل از گرفتار شدن به این معضل، ازدواج کرده بود و اینک فرزندان وی بهدلیل نبود حامی مالی در سرگردانی بهسر میبرند.
خسروی در پایان گفت: من هیچ چیزی را برای خودم نمیخواهم و نمیگویم که مسئولان برای من تلاش کنند، تنها خواسته من کمک به مخارج درمانی فرزند و همسرم بوده و هرچه تقاضا از مسئولان در دل دارم برای یاری کردن و رفع مشکلات خانوادهام است.
امروز چشمان بیزبان «سجاد» با دنیای پر از آرزوی خود در انتظار کمکهایی است برای رهایی از تخت.
چشمان اشکبار مادری که در حسرت دنیای از دست رفت فرزند جوانش جولان اشک میدهد و کلیههای دیالیزیش را برای شادی فرزند آرام میگیرد تا مبادا درد ظاهریش خم به ابروی فرزند در بسترش آورد.
بدن زخم خورده از ساکن بودنهای سجاد پر از دردها و زخمهایی است که در انتظار روزهای خوش جوانیش سودای حسرت بیان یک کلمه را سر میدهد و اینک بیزبان و زل زده به سقف سیمی و فقیرانه تختش رویای روزهای خوب را در سر میپروراند، روزهایی که بهدست من و تو و با دستان ما، با همت والا و پایبندی به ارزشهای انسانی میسر میشود.
امروز سجاد، کلیههای دیالیزی مادرش و دستان پینه
بسته پدری کارگر و ناتوان در حسرت حداقل داشتههای درمانی مانده و یاری سبز
مسئولان و خیران را میطلبد و روزگار را به امید روزی که سلامتی در
خانشان موج دوبارهای به راهاندازد سپری میشود.