امروزه گرایش زنان به اشتغال بیرون از خانه بیشتر شده است. زنانی که به دلایل مختلف مشغول فعالیت هستند اما این کمک های اقتصادی زمانی مشکل بوجود می آورد که با زیبایی ها و آراستگی در هم می پیچد و کار به جایی می کشد که، با وجود سال ها تلاش و کوشش و رسیدن به یک زندگی راحت و نسبتاً مرفه، وقتی چشم هایمان را باز می کنیم، می بینیم که از زیبایی های واقعی زندگی دور شده ایم.
زنان شاغل
در نیازمندی هایِ استخدامیِ روزنامه ها، بارها این مطالب را دیده ایم: «به یک خانم منشی یا کارمند، با روابط اجتماعی بالا، ظاهری آراسته و در آخرش نیز قید می کنند که با سابقه ی کار نیازمندیم». هر فردی که در اجتماع حضور داشته باشد، معنای واقعی این آگهی به ظاهر استخدامی را متوجه می شود.
استخدام یک خانم
آراسته و با روابط اجتماعی بالا! آیا به راستی آراسته بودن نیازمند محیط
کاری است؟ یعنی اگر خانم منشی خوش بر و رو نباشد، کار و کسب آن شرکت یا
مؤسسه و یا مطب از رونق می افتد؟ حالا روابط اجتماعی بالا یعنی چی؟ یعنی
خوش برخورد باشد؟ خوش زبان باشد؟ با مشتری خوب تا کند؟ اگر خوشبینانه به
این قضیه نگاه کنیم، ممکن است به این معنا باشد! ولی متأسفانه واقعیت ها
چیز دیگری نشان می دهند!
یعنی اگر خانم منشی خوش بر و بو نباشد، کار و کسبی آن شرکت یا مؤسسه و یا مطب از رونق می افتد؟
گربه را دم حجله بکش!
چند سال پیش به واسطه ی یکی از آشنایان برای کار به جایی معرفی شدم. قرار شد قبل از شروع کار ، یک جلسه ی آشنایی با رییس آنجا داشته باشم. آقای رییس این گونه یافتم، مردی حدوداً 50 ساله، به ظاهر خوش برخورد و خوش زبان! سؤالاتی از من پرسید و از جمله اینکه مجردم یا متأهل؟ پاسخ دادم: مجردم. برق از چشمانش بیرون زد.
در همین لحظه گوشی تلفن به صدا در آمد. جوابش داد، بعد از گذاشتن گوشی، با لبخند گفت: «مجردید!». ناخواسته طرز نگاه و صحبتش به خاطرم ماند. موضوع آشنایی با رییس را برای دریا دختر عمه ام تعریف کردم و اینکه از من در مورد وضعیت تأهلم پرسید و لبخندش و ... در همان لحظه دریا گفت: «باید از لبخندش بترسی! به سن و سالش نگاه نکن!». حرف دریا در ذهنم ماند تا اینکه شروع به کار کردم.
صادقانه می گویم، اصلاً اهل آرایش نبودم، سعی می کردم حجابم را رعایت کنم و در رفتارم نیز محجوب باشم. خانم عزیزی همکارم، دختر خانمی بود با این مشخصات: پوست روشن، چشمان رنگی، خوش برخورد و انصافاً محجوب!
زیبایی خودش را داشت، به عنوان یک همکار، مورد خوبی بود، همه دوستش داشتند. بارها رفتارش را با همکاران مرد دیده بودم، محترم و متین! و به همین خاطر کسی زیاد به پروپایش نمی پیچید، حتی آقای رییس! برخی آقایان که برای اولین بار او را می دید، به خاطر زیبایی اش بدشان نمی آمد که با او هم کلام شوند و بگو و بخندی با او داشته باشند، ولی آن قدر متین برخورد می کرد که طرف حساب کار دستش می افتاد. در واقع گربه را دم حجله می کشت!
فلج کردن نیروی اجتماع
متأسفانه خانم عزیزی بنا به دلایل شخصی نمی توانست آنجا بماند و به محل دیگری منتقل شد. به جایش، خانم مظفری آمد، بانویی خوشگل و خوش اندام بود، زیبایی چهره اش با آرایش و موهای رنگ شده ی بلوند، چندین برابر می شد.
اوایل رفتارش با همه خوب بود. برخی آقایان نیز که دوست داشتند به هر دلیلی با او هم کلام شوند، راحت با او حرف می زدند و خوش و بش داشتند، در واقع دم حجله کشته نمی شدند!
نمی دانم اولین باری که آقای رییس او را دیده چه برخوردی با او داشته، ولی همین را می دانستم که هر بار آقای رییس او را می دید دهانش تا بناگوش باز می شد و گل از گلش می شکفت! احوالش را کامل می پرسید. به طوری که آدم فکر می کرد، خانم مظفری آشنایشان است و بقیه همکاران با او غریبه اند! به سایرین سلامی سنگین و جدی می داد! در تمام جلساتی که با آقای رییس داشتیم طرف صحبتش فقط با خانم مظفری بود، انگار ما آنجا آدم نبودیم!
بارها رفتارش را با همکاران مرد دیده بودم، محترم و متین! و به همین خاطر کسی زیاد به پروپایش نمی پیچید، حتی آقای رییس! برخی آقایان که برای اولین بار او را می دید، به خاطر زیبایی اش بدشان نمی آمد که با او هم کلام شوند و بگو و بخندی با او داشته باشند، ولی آن قدر متین برخورد می کرد که طرف حساب کار دستش می افتاد. در واقع گربه را دم حجله می کشت!
بارها و بارها شاهد بودم که خانم مظفری به بهانه های مختلف به اتاق آقای رییس می رفت و بعدش صدای آقای رییس را می شنیدم که چقدر از آمدنش خوشحال است و ... تا اینکه کار به جایی رسید که حرف اول و آخر را خانم مظفری، البته از دهان آقای رییس می زد. چه کسی برود؟ چه کسی بیاید؟ کی چکار کند؟ کی چکار نکند؟ هر روز که می گذشت اوضاع بد و بدتر می شد، دیگر نمی شد آنجا کار کرد! کار به جایی رسید که همه ی همکاران از جمله خودم کلافه شده بودیم، بدبختی آنجا بود، وقتی به آقای رییس از او شکایت کردیم، چنان تنبیهی کرد که دیگر جرأت نکنیم، به مقامات بالا گزارش دهیم.
یک روز خیلی عاصی شده بودم، به مقامات گزارش دادم، قول دادند حتماً رسیدگی می کنند ولی متأسفانه نه تنها رسیدگی نکردند، بلکه حکم اخراج خودم هم آمد!
متأسفانه بارها و بارها چنین ماجراهایی را شنیده ایم و حتی شاهد آن هم بودیم، چقدر باعث ناراحتی و تأسف است!
استاد شهید مطهری در کتاب مسئله حجاب، صفحه 84 درست نوشته اند که: «کشانیدن تمتعات جنسی از محیط خانه به اجتماع، نیروی کار و فعالیت اجتماع را ضعیف می کند.
اسلام نه می گوید که زن از خانه بیرون نرود و نه می گوید حق تحصیل علم و دانش ندارد ٓ بلکه علم و دانش را فرضیه ی مشترک زن و مرد دانسته است- و نه فعالیت اقتصادی خاصی را برای زن تحریم می کند. اسلام هرگز نمی خواهد زن بیکار و بیعار بنشیند و وجودی عاطل و باطل بار آید.
پوشانیدن
بدن به استثنای وجه و کفین مانع هیچ گونه فعالیت فرهنگی یا اجتماعی یا
اقتصادی نیست. آنچه موجب فلج کردن نیروی اجتماع است آلوده کردن محیط کار به
لذت جویی های شهوانی است».