در این گزارش، روایت ما از جذابیت های باستان شناسی کهریزک سخنی نمی گوییم بلکه گفتگویی داریم با یک غسال قدیمی بهشت زهرا (س). البته ناگفته نماند که به دلیل نزدیکی این شهر به گورستان پایتخت بسیاری از کارکنان بهشت زهرای تهران در کهریزک و شهرهای اطراف مانند حسن آباد و شهرری و باقرشهر ساکن اند.
آدرس منزل غسال سرراست بود. به محل مورد نظر که رسیدم زنگ خانه آقا صفر را زدم. بگذارید کمی در مورد آقا صفر برایتان بگویم. نامش صفر آزادی نژاد است؛ متولد ۱۳۱۸ از شهر یزد که به قول مردهای سختکوش قدیمی از ساعت ۷ صبح از همه زودتر سرکارش حاضر شده و هیچ وقت هم تاخیر نداشته است. آقا صفر داستان ما ۱۴ ساله بود که به تهران آمد و در منطقه کهریزک در یک گاوداری مشغول به کار شد. بعد هم در سن ۲۴ سالگی با دختری به نام فاطمه آشنا شده و با مهریه ۲ هزار تومان تشکیل خانواده داد و الان هم ۲ پسر و یک دختر و ۸ نوه دارد. آقا صفر که این روزها به قول پسرش محسن بیشتر می خوابد سال ۱۳۵۳ به عنوان کارگر غسالخانه وارد بزرگترین گورستان پایتخت می شود.
بهشت زهرا (س) آن سالها ما را به نهضت سوادآموزی فرستاد
شاید تعجب کنید که چرا کارگر گاوداری وارد بهشت زهرا و آن هم غسال خانه شد؟ می گوید: مرد معتقدی هستم و نمازم ترک نشده و به من آموختند که یک مسلمان مستحب است که ۷ جنازه را به نحو احسن غسل دهد و این کار ۷۰ حسنه دارد. اولش برای ثواب و بعد خواستم غسال بمانم. سواد درست و حسابی نداشتم و بهشت زهرا (س) بعد از انقلاب ما را به کلاس های نهضت سوادآموزی فرستاد و سواددار شدیم.
خلاصه اینکه کار آقا صفر حسابی گرفت و سخت مشغول کار شد و به قول معروف رکورددار هم شد. می گوید در دوران انقلاب تا روزی ۳۰ جنازه هم غسل دادم. آقا صفر می گفت: یک غسال خوب باید اول نیت خالص داشته باشد. دوم اینکه اصلا و به هیچ وجه نباید از کارش بزند و باید طبق اصول شرعی میت را غسل دهد. آن زمان مردان میانسالی برای غسالی می آمدند و با عشق کار می کردیم اما الان که بهشت زهرا (س) می روم جوان ۱۷ ساله دارد غسل می دهد! حالا اینکه اصول را رعایت می کند یا نه نمی دانم. بعدش هم شنیدم قرار است دستگاه مرده شور وارد کنند!؟ والله اینطورش را نشنیده بودیم... مگر می شود مرده را دستگاه غسل دهد؟ مگر دستگاه می داند کجای میت چسب زخم دارد؟ کجای میت خوب تمیز نشده؟ کجای میت زخم است؟ من که اصلا قبول ندارم... و به عنوان یک فردی که ۳۱ سال غسال بودم می گویم که کار یک غسال شاید از خیلی افراد سخت تر است.
بعد از اینکه ۲ استکان چای آورد کمی سکوت کرد و من هم سوالی نکردم، بعد گفت: یادش بخیر قدیم در روستاها وقتی فردی می مرد همسایه ها یکی آب گرم درست می کرد. یکی دیگ می آورد و دیگری به دنبال غسال بود. یعنی گروهی دست به دست هم داده تا این مراسم به نحو احسن برگزار شود. حالا زمزمه مرده شوری مکانیزه دارند... جلل الخالق... به حق چیزهای نشنیده و ندیده!
ماجرای نامه آیت الله غیوری و توصیه به مدیر بهشت زهرا(س)
آقا صفر می گفت: شماره شناسنامه من یک است. اولین نفری بودم که صبح کارت می زدم. وقتی هم بانک می روم دستگاه می گوید شماره یک به باجه یک و آن من هستم! یعنی می خواستم همیشه در کارهایم یک یک باشم. بعد با بیان یک خاطره وارد غسالخانه آقا صفر در ۳۵ سال قبل شدیم. گفت: یک بار یکی از نزدیکان آیت الله غیوری نماینده ولی فقیه به رحمت خدا رفت و میت را برای غسل روی سنگ خواباندند. خود مرحوم آیت الله غیوری کنارم ایستاده بود و من هم بدون توجه کارم را انجام دادم. وقتی تمام شد، گفتم: دقیق انجام شد؟ آقای غیوری من را بوسیدند و گفتند: عالی بود... و بعد خواست به عنوان انعام به من مبلغی دهد که قبول نکردم. بعد از چند روز آقای غیوری نامه ای به دفتر ریاست بهشت زهرای تهران نوشت که در آن آمده بود، آقای صفر آزادی نژاد به دلیل ویژگیها و دقت و سلامتی که دارد بهتر است به عنوان مسئول و ناظر غسالخانه فعالیت داشته باشد و من به مدت ۱۳ سال مسئول شدم.
سر در بهشت زهرا(س) نوشته بودند: موتوری ها خوش آمدید!
آقاصفر درست در دورانی غسال بهشت زهرای تهران بود که شهدای زیادی از تظاهرات های انقلابی (پیش از انقلاب) و بعد از آن شهدای دفاع مقدس به غسالخانه منتقل می شدند. می گفت: در فاجعه خونین ۱۷ شهریور آنقدر شهید آوردند که ۲۴ ساعت اصلا خانه نرفتم و شبانه روزی غسل و کفن می کردیم. وقتی هم حکومت نظامی می شد کشته ها را بهشت زهرا(س) می آوردند. آن زمان ۳ نفر بودیم و ۴ سنگ ویژه شستشوی میت داشتیم. تقریبا روزی ۵۰ تا ۶۰ مورد غسل می دادیم. البته تمام میت ها شهدا نبودند و بعد از انقلاب هم کمی تعداد مرده ها بیشتر شد به نحوی که مردم در سر در بهشت زهرا (س) نوشته بودند موتوری ها خوش آمدید! یعنی خیلی مرگ موتورسوارها زیاد بود.
وقتی که رئیس جمهور وقت و رئیس وقت قوه قضائیه را غسل دادم
همراه با خاطرات آقا صفر به دوران اول انقلاب و دفاع مقدس رفتیم. سالهایی که غسالخانه بهشت زهرای تهران پذیرای ده ها هزار شهید بود. می گفت: چون مسئول غسالخانه بودم ترجیح می دادم برخی شهدای بزرگ را خودم غسل دهم. مثلا شهید بهشتی، شهید صیاد شیرازی، شهید کلاهدوز، شهید رجایی، شهید پلارک، شهید چمران و خیلی های دیگر که یادم رفته است. این خاطرات و روایات آقا صفر نام غسال شهدا را در ذهن تمام ایرانیان ثبت می کند و برای هر شهیدی به پیوست خاطره ای دارد. از تیمم پیکر سوخته شهید رجایی رئیس جمهور وقت ایران تا غسل سخت شهید صیاد شیرازی ....
با او مرور می کنیم که چه شهدایی غسل و کفن دارند و چه شهدایی ندارند و او می گوید طبق فتواها شهدایی که در معرکه جنگ کشته شوند غسل ندارند ولی آنها که خارج از میدان جنگ شهيد شوند گرچه واقعا شهيدند اما بايد آنها را غسل و کفن کرد و کسانی که معلوم نيست که قبلا جان داده اند يا بعد از رسيدن به بالينشان از دنيا رفته اند بايد آنها را غسل و کفن داد.
شهردار وقت تهران را غسل دادم
نکته دیگر در خاطرات آقا صفر این بود که شهردار سابق تهران «نیک پی» را هم غسل داده بود و همچنین از غسل آقای توسلی مدیر اسبق بهشت زهرا (س) هم صحبت کرد و گفت: خود آقای مدیر وصیت کرده بود من او را غسل دهم.
غسالها افسرده نیستند
از او سوال کردم این موضوع صحت داره که می گویند اغلب غسال ها آدم های افسرده یا کمی مضطرب هستند که در پاسخ گفت: اصلا چنین چیزی درست نیست. آدم مرده مثل انسان زنده ای است که خوابیده است.
۱.۵ میلیون حقوق بازنشستگی می گیرم
از او با شوخی سوال کردم حقوق ثابت می گرفتید یا نفری حساب می کردند که با خنده پاسخ داد: بعد از ۳۱ سال و ۲۶ روز خدمت با حقوق ۷۰۰ هزار تومان بازنشسته شدم و با همین حقوق بازنشستگی گذران عمر کردم. الان هم حقوقم به ۱.۵ میلیون تومان رسیده و غیر از آن درآمد دیگری ندارم. مدیر بهشت زهرا (س) گاهی برخی مهمانان خود را برای قدیمی ترین کارمند و غسالش راهی خانه ما می کند و من هم پذیرا هستم اما برای فرزندانم کاری انجام ندادند. خودم هم از بیکاری یا در خانه خواب هستم و یا در پارک قدم می زنم. دلم هم که برای بهشت زهرا تنگ می شود به غسالخانه سر می زنم.
غسال شهدا می گوید: در این زمانه ناجوانمرد تنها دعایتان این باشد که دستتان را جلوی نامردان دراز نکنید. من در این ۳۱ سال خدمت با وجود اینکه حقوقم کم بود اما دستم را جلوی فردی دراز نکرده و شیرینی هم نگرفتم.
بزرگترین آرزویم هم این است که قرض نداشته باشم و بعد غزل خداحافظی را از این دنیای فانی بخوانم. وصیت کردم یکی از رفقای قدیمی ام به نام حسین کولیوند مرا غسل و کفن کند.
واکنش غسال شهدا به ۲ گزارش
داستان گزارش هایی که گرفته بودم را برای آقا صفر تعریف کردم. هم در مورد مردگان فشن در بهشت زهرای تهران و هم بازار کفن فروشی و وقتی عکس ها را دید گفت: عکس زن اصلا نباید روی سنگ قبر حکاکی شود. این کارها دیگر چیست که مد شده به خدا گناه دارد. بعد هم در مورد کفن گفت: ۶ تیکه و هفت تیکه دیگر چه صیغه است؟ میت ۳ تیکه کفن دارد. سراسری و پیراهن و لنگ و برای زنان هم یک پارچه برای پیشانی و سر؛ عقیق هم اگر خانواده میت می دادند زیر زبان می گذاشتیم. برخی هم آب زمزم می دادند که روی صورت میت می ریختیم و خودم هم آب زمزم دارم. گاهی هم خانواده میت می خواستند با تربت امام حسین(ع) روی سینه میت بنویسیم که این کار را می کردیم.
پی نوشت یک مصاحبه
هیچ وقت مستقیم به دوربین تلفن همراهم خیره نشد... سرش در طول مصاحبه بیشتر پایین بود و زمین را نگاه می کرد... . مهمان نواز بود و نام تمام خبرنگارهایی که در طول ۳۶ سال با او مصاحبه کرده بودند یادش بود. به من گفت: سلام من را به آقای متقیان، آقای ایمانی، خانم اکرم مظفری و سارا آقارضایی خبرنگارانی که با من مصاحبه داشتند برسانید. شما هم تنها خبرنگاری هستید که برای دومین بار هم را می بینیم. وقتی مصاحبه تمام می شود اصلا روزنامه و مجله را نشان خودم نمی دهند و من دلخور هستم. نگران بود که چرا غسالخانه قدیمی را خراب کردند چون آنجا می تواند موزه باشد. خیلی افتخار می کرد که در سال ۱۳۸۷ قالیباف او را به عنوان کارگر نمونه انتخاب کرده است و بعد هم وقتی سوال کردم دوست داری به سر کار برگردی، گفت: خیلی دوست دارم... تاریخ دقیق شروع و پایان کارش را می دانست و می گفت «۵۳.۱.۱ وارد بهشت زهرا (س) شدم و ۸۳.۷.۱ بازنشست شدم». در طول مصاحبه چای ۲ بار سرد شد و دوباره برای من چای ریخت.
ایشون فرمودند که هرکسی در هر جای و نصبی که هست کارش رو بدون توجه به اعمال بقیه درست و احسن انجام بده