صراط: آیتالله علیاکبر رشاد رئیس شورای حوزههای علمیه استان تهران در جمع طلاب حوزه علمیه امام رضا(ع) درباره «اثرات غیبت در جامعه اسلامی به ایراد سخنرانی پرداخت که مشروح آن در ادامه میآید:
در جلسات گذشته پیرامون آثار غیبت بحث کردیم و عرض شد که این رذیلت، پارهای آثار فردی، روحی و انفسی دارد و پارهای آثار اجتماعی و آفاقی دارد، فیالجمله بخشی از آثار را توضیح دادیم.
*اثر شیاع غیبت در جامعه
اما از جمله آثاری که در اخبار ما ذکر شده است این است که گویی سنت پروردگار و قاعده و قانون الهی این است که اگر کسی بدی کند دیگری هم نسبت به او بدی خواهد کرد. این قاعده در خصوص غیبت هم مطرح شده است. از امام صادق(ع) نقل شده است که حضرت فرمودند: «لا تَغتب فتُغتب...» غیبت دیگری را نکن تا او هم غیبت تو را بکند! یک معنای این روایت این است که اگر غیبت کسی را بکنی بدان که این رذیلت شیاع مییابد و رسم میشود و نهایتاً نوبت به تو هم میرسد.
خیال میکنی اگر غیبت کسی را بکنی تمام میشود و یک طرفه است؟ وقتی تو غیبت کنی دیگران هم از تو یاد میگیرند و همین طور آرام آرام سنت میشود و قبح غیبت از بین میرود و همه غیبت همدیگر را میکنند، یک معنا همین است که غیبت نکن تا به عنوان رسم و سنتی در بین مردم رواج یابد و جامعه را آلوده کند، چرا که برای دیگران هم مانند تو شرایط فراهم است تا مرتکب این فعل قبیح شوند، لذا معنایی که از این روایت برداشت میشود، تحلیل اجتماعی آثار غیبت است که اگر غیبت کنیم باعث نشر این رذیلت میشویم.
*غیبت؛ گناهی گریبانگیر
در حدیث دیگری حضرت میفرمایند: «لایطمعن...المغتاب فی السلامه»(الخصال: 434 /20)، کسی که غیبت میکند خیال نکند که سالم میماند، دیگر نباید طمع سلامت داشته باشد و یا به همین معنا که وقتی غیبت میکنی، روزی هم تو مورد غیبت قرار خواهی گرفت، جامعه آلوده میشود، خیال نکن غیبت دیگران را میکنی، اما راجع به تو غیبت نخواهد شد! طبیعی است که دیگران هم عکسالعمل نشان میدهند، حدیث دوم موید معنای اولی است که از حدیث اول عرض کردیم.
معنای دوم حدیث اشارهای به گفتههای اول جلسه است که عرض شد سنتهایی وجود دارد، در روایات فراوانی این قضیه هست، در انواع معاصی این مطلب مطرح شده است، مثلاً فرمودهاند: به دیده ریبه و به قصد حرام به محارم دیگران نگاه مکن که همین اتفاق راجع به خودت میافتد و به نوامیس تو مینگرند، البته این روایات هم همین دو تفسیر را میپذیرد، یکی تحلیل اجتماعی ماجراست، وقتی کسی چشمچرانی کند، یکی یکی افراد از هم یاد میگیرند، وقتی تعداد افرادی که حریم نگاه نمیدارند و چشمچرانی میکنند زیاد شد؛ عدهای هم نسبت به محارم شما چشمچرانی میکنند.
*هر چه کنی به خود کنی
اما معنای دوم، تحلیل معنوی و متکی به سنن الهی است که اصولا همان بدیای که در حق دیگران میکنی دیگری در حق تو خواهد کرد، «لا تَغتب فتُغتب، ولا تحفر لاخیک حفرة فتقع فیها...»، این ضربالمثل را در فارسی هم داریم که گفته میشود چاه کن اول خودش ته چاه است. امام(ع) هم میفرماید: برای دیگری دام نگستر و حفره نکن که خودت درونش خواهی افتاد. سپس به آن سنت الهی و قاعده افعال خداوندی اشاره می فرماید: «فإنک کما تَدین تُدان»(البحار: 75 /249/ 16)، همانطور که عمل میکنی با تو عمل میشود.
این نشان میدهد که تفسیر دوم از این حدیث صحیحتر است، چرا که در آخر به همین مطلب استدلال میفرمایند، سنت الهی چنین است، خداوند همه عذابها و عقابها را به آخرت موکول نمیکند، بلکه برخی در همین دنیا گریبانگیر انسان میشود که یکی از آنها بازخورد متقابل افشای سرّ دیگران است، این هم نوعی عذاب است که خداوند در سنن خود تعبیه کرده است. اگر به مظلومی بد کردی در حالی که او یا صدایش به جایی نمیرسد که از خودش دفاع کند یا شرایطش مجال دفاع از حقش را نمیدهد یا اصلاً مطلع نیست که به او تهمت زدی یا اهانت کردی یا افترا بستی؛ خیال میکنی کار تمام است و موکول به قیامت میشود؟ تا اینکه آخر عمر توبه کنی و آمرزیده شوی؟ نخیر! خداوند همین جا عقاب میکند.
از جمله عقابها ابتلای انسان در همین دنیا است. همین جا باید تاوان داد و انتقام در همین دنیا گرفته میشود، این قاعدهای است که حضرت بر طبق آن استدلال میفرمایند: «فإنک کما تَدین تُدان»، هر جور رفتار کنی همان گونه نیز با تو عمل میشود، پس یکی از آثار و عواقب منفی رذیلت غیبت این است که به خود انسان بر میگردد و دارای بازتاب و پژواک است. عمل آدمی پژواک دارد. مثل کوه که فریاد میزنید و پژواک آن به شما بر میگردد. صَدایش بر میگردد. کلمه «صَدا» صحیح است نه «صِدا». صَدا هم معنی پژواک است و غیر از ندا است که به معنی فریاد است. دنیا مانند کوه، بازتاب دارد. عملی را انجام میدهید و نه یک بار که ده بار آن صَدا به شما بر میگردد.
*اخراج از مملکت الله
حدیث دیگری از امام صادق(ع) هست که حضرت میفرمایند: «من روى على مؤمن روایه یرید بها شینه و هدم مروته لیسقط من أعین الناس، أخرجه الله عزوجل من ولایته إلى ولایه الشیطان»(البحار: 75/ 258/ 53)، اگر کسی چیزی از برادر مومن خود را در غیابش نقل کند(نقل هم دوالّ مختلفی دارد. نظیر نوشتن یا ایما و اشاره) تا او را تخریب کند و موجب شین برادر دینی خود شود و انهدام شخصیت او را درپی داشته باشد تا او را در چشم مردم فرو کاهد یا از چشم مردم بیفتد؛ خداوند هم او را از مدار ولایت خود اخراج میکند.
به تعبیر امروزی گذرنامه و تبعیت او را باطل میکند، تو دیگر جزء کشور من نیستی! برو به ولایت شیطان! جزء مملکت من نیستی تا در اختیار من باشی. برو و در مملکت شیطان تنفس کن! همان چیزی میشود که برای بعضی از ما اتفاق افتاده است. زیر پرچم جمهوری اسلامی هستیم، ولی امریکایی فکر میکنیم، تأسف دارد که بعضی به دست خود دو تبعیتی میشوند. قدر این نعمت را نمیدانند که در کشور امام زمان و امام رضا(ع) و مملکت اهل بیت(ع) هستند و در این فضا تنفس میکنند.
متأسفانه بعضی از مدیران نظام خود را دو تبعیتی میکنند. اینجا میشود با فریبکاری کار را جلو برد. اما در حکومت خدا این طور نیست. یا رومی روم یا زنگی زنگ! خدا دو تا گذرنامه نمیدهد، خطاب میکند یا تابع مملکت منی یا تابع مملکت شیطان! نمیشود گفت ذرهای مشرکیم و ذرهای موحّد! درست است که توحید مراتب دارد. اما اگر مشرک باشی دیگر از دایره توحید خارج هستی.
خداوند متعال میفرماید کسی که بنا دارد در غالب غیبت، شین مؤمنی را سبب شود و به افشای اسرار دیگران دست یازد- چه رسد به اینکه تهمت بزند. جون وقتی بعضی را از غیبت نهی میکنید پاسخ میدهند: دروغ که نمیگویم. به چشم خودم دیدهام! حتی خیال میشود غیبت کردن صرف گفتن بدیهای شخص است. نخیر! طبق روایات هر آنچه طرف ما راضی به گفتن آن نباشد غیبت است، چرا که از حقوق و حریم خصوصی فرد است و حق دخالت نداریم- او را از حوزه حکومت خود اخراج می کنم و به حوزه حکومت شیطان میفرستم.
*تبعه مملکت شیطان!
در هستی منطقه آزادی وجود ندارد. یا در ولایت الهی هستی و یا اگر نیستی در ولایت شیطانی. خیلی مرزها دقیق است. لذا اگر از این در خارج میشود از همان در وارد ولایت دیگری می شوی. آن چنان که هر کس در کشوری زندگی میکند تابع قوانین آن است؛ کسی که به حوزه مملکت و ولایت شیطان وارد شد تابع قوانین شیطان است و همه کارهای او شیطانی میشود، در نتیجه اگر عمل صالحی هم انجام دهد شیطانی است، نماز شب میخواند ولی شیطانی است و مواخذه میشود، چون سحر بر میخیزد؛ نوافلش را با صدای بلند میخواند تا همسایه بشنود، به خاطر همین عمل به ظاهر مستحب هم کتکش میزنند. چون تابع ولایت شیطان شده است و نماز شبش هم ریایی و شیطانی است.
*به عمل کار برآید
اینکه ابلیس چهار هزار سال در آسمان چهارم به عبادت مشغول بوده است و به فرموده امیرالمومنین(ع): «لا یدری ا من سنتی الدنیا ام من سنتی الاخره»- البته حضرت میدانند ولی میخواهند به اهمیت قضیه اشاره کنند- میفرمایند: معلوم نیست این چهار هزار سال براساس سالهای دنیاست که بر حسب حرکات خورشید و ماه محاسبه میشود یا آخرتی است که هر روزش 50 هزار سال دنیایی است، عبادت شیطان در زمین نبود بلکه در آسمان بود.
بین آدمنماهای حیوان سیرت نبود، بلکه در صفوف فرشتهها بود. ضمن آنکه مزاحمی هم برای عبادتش وجود نداشت. نه طلبه و دانشجو بود نه مدیر و سیاستمدار. بلکه یک سره همه این مدت دراز را در عبادت خدا گذراند. اما معلوم میشود همه این عبادات بیثمر بوده چرا که خودش را هم نتوانسته نجات دهد. مثل اینهایی که مدعی عرفان هستند ولی هزار جور فساد از آنها سر می زند، معلوم میشود عرفانشان دروغ است. بهترین شاخص برای فهم صحت ادعاهای عرفان و معنویت و اخلاق، عمل سرزده از مدعّی است.
راجع به یکی از افرادی که مدعی عرفان هم هست جایی گفتم که عرفان این آقا عقیم است. برای اینکه اگر اهل سلوک بود- آنچنان که مدعی است جزء اقطاب عرفا و صوفیه است- و عرفان علوی و زایا داشت خودش را نجات میداد، نمیرفت مسئول دفتر فرح شود. عارف و مسئولیت دفتر فرح!؟ این چه عرفانی است!؟ خودت را نتوانستهای نجات دهی؛ حالا مدعی هستی که دیگران را میتوانی با این عرفان نجات دهی!؟ به هر حال عمل آدم باید نشان بدهد، اگر عمل انسان نتیجه ندارد معلوم میشود آن عمل اشکال دارد، چهار هزار سال عبادت ابلیس، ابلیسی بوده است. البته حضرت(ع) میفرماید: اینجا یک چیز اتفاق افتاد و آن اینکه ابلیس کبر ورزید و این تکبر او را ساقط کرد.
*هر کس محاسبه نکند از ما نیست!
ما هم بنشینیم محاسبه کنیم که چند بار در روز ساقط میشویم؟ خیال میکنیم خدا با شیطان دشمنی داشت و دنبال بهانهای بود که بعد از چهار هزار سال عبادت، او را ساقط کند؟ نه! بلکه خداوند دلسوز بندگانش است و دائم میخواهد پر و بال مخلوقاتش را بگیرد و با رحمت با آنان برخورد کند.
نه اینکه خیال کنیم خداوند –العیاذبالله به تعبیر عامیانه- با ابلیس پدرکشتگی داشت! پدر کشتی و تخم کین کاشتی! نخیر آقا! خداوند با کسی تعارف ندارد- العیاذ بالله- پسر خاله ما نیست! حالا ما حساب کنیم ببینیم چند بار در روز مثل ابلیس سقوط میکنیم؟ العیاذ بالله چند بار کبر میورزیم؟ چند بار به عجب گرفتار میشویم؟ چند بار دروغ میگوییم و غیبت میکنیم؟
امام کاظم(ع) در حدیثی میفرمایند: «هر آن کسی که هر روز محاسبه نداشته باشد- هر روز ننشیند حساب و کتاب کند که من امروز چه بلایی سر خودم آوردم- از ما نیست».
*با خود چکار می کنیم؟
می خواهید بفهمید چه کسی شیعه است؟ «سلمان منا اهل البیت» یعنی چه؟ سلمانی که یک پیرمرد دویست و چند ساله است و همه ادیان را تجربه کرده تا به اسلام رسیده است و در اسلام هم کنار امیرالمؤمنین(ع) قرار گرفته، چه اتفاقی افتاده است که فرمودهاند: «سلمان از ما اهل بیت است». آن وقت دیگری هم در بیت پیغمبر(ص) است ولی مطرود است، ما گمان می کنیم خودمان چه حال و روزی داریم؟ میفرماید میخواهید مطلع شوید؟
غروبی، آخر وقتی بنشینید ببینید آن روز با خود چه کردهاید! و اگر کسی بیمبالات باشد- که إنشاءالله ما طلبهها این گونه نیستیم و نباید چنین باشیم- مثل این است که از ابتدای روز چاقو به دست گرفته و پیوسته خود را زخم و زیل کرده است. یا مثل کسی است که درون لجن رفته و همه وجودش را لجنهای متعفن بدرنگ گرفته است. اگر بنشیند و محاسبه کند میگوید خدایا من با خود چه کردهام! واقعاً باید با خدا خلوت کرد و معترف بود به اینکه خدایا هر چه در ذهن من هم خطور کرده میدانی، ما تخفی الصدور در مشت توست! صادقانه بگوییم خدایا ببخشید! البته به خاطر کارهای خوبی هم که کردهایم امیدوار شویم.
خداوند هم صفات جمال دارد و هم صفات جمال. صرفاً به صفات جلالی الهی توجه نکنیم! باید ساحت الهی را جمالی هم دید. خدایی که یک سویه دیده شود خدا نیست! مثل اسلام تک ساحتی که اسلام نیست. اسلام رحمانی محض، اسلام نیست. کما اینکه اسلام داعشی هم اسلام نیست. هیچکدام اسلام نیستند. اسلام آن است که هم رحمانیت دارد و هم سطوت و جهاد و حماسه. هم جاذبه دارد و هم دافعه.
*توبه پایان کار نیست!
بعضی گناهان طوری است که مشکل دارد و با توبه مشکلش حل نمی شود که غیبت از جمله آنها است. پرسیده شد چرا گفته شده «الغیبه اشد من الزنا»؟ زنا که این همه در قرآن و روایات و در عرف مومنین و متشرعین گناه سنگینی است. فرمودند: به جهت آنکه اگر کسی از زنا توبه کرد پاک میشود ولی غیبت، تضییع حقالناس است.
طرف مقابل تو تنها خدا نیست. باید سراغ غیبت شونده بروی و رضایت او را جلب کنی! زنده است یا مرده؟ پیدایش میکنی یا نه؟ رضایت میدهد یا نه؟ به او هم دسترسی یافتی با بقیهای که شنیدهاند چه میکنی؟ آنها که شنیدهاند و نقل کردهاند چه؟ چطور میخواهی ذهن آنها را تصحیح کنی؟ آبروی مومنی را بردهای! لذا غیبت از زنا شدیدتر است.
*روایتی سنگین و کمرشکن!
آنگاه در روایتی میفرمایند: «أوحى الله إلى موسى علیه السلام؛ من مات تائبا عن الغیبه فهو آخر من یدخل إلى الجنه و من مات مصرّا علیها فهو أول من یدخل النار»(مستدرک وسائل الشیعة : 9/ 126) اگر کسی بمیرد و از غیبت توبه کرده باشد؛ آخرین کسی است که وارد بهشت میشود.
حالا چقدر طول میکشد تا نوبت به آخرین نفر برسد؟ و الله العالم! آیا بعد از کسانی است که وارد جهنم میشوند و عذاب را میچشند و مدتها طول میکشد تا تطهیر شوند؟ یعنی آیا در این مدت اهل غیبت در محشر سرگردان هستند؟ یا عذاب میکشند تا دیگران هم در عذاب تطهیر شوند و وارد بهشت گردند و آنگاه اینان به عنوان آخرین نفرات وارد بهشت میشوند؟
اما اگر کسی توبه نکند و بمیرد اولین کسی است که وارد جهنم می شود، إنشاءالله خداوند متعال ما را از گزند این رذیلت- که مانند بعضی رذائل دیگر بیشتر هم گریبان گیر ما طلبه ها است -حفظ کند، حسد، غیبت و عجب از جمله رذائل اختصاصی نخبگان است. که علماء و طلبهها و مدیران و هنرمندان از آن جملهاند، آنچنان که بعضی بیماریهای جسمی مانند چاقی و مرض قند اختصاص به اشراف دارد، یک سری از بیماریهای روحی هم مختص به اقشار خاصی از نخبگان است و ما خواه ناخواه مبتلاییم. خداوند متعال ما را از معرض این معاصی و رذائل خارج کند.
خداوندا ما میواهیم که به این عوارض و امراض مبتلا نشویم ولی خطا میکنیم و نمیفهمیم. لغزش میکنیم و حتی گاهی فضا ما را به این سمت میبرد. گاهی دیگران ما را وا می دارند. هزار و یک عامل و محرک و رانشگر، سبب میشود که به دامن گناه بیفتیم و مبتلا به رذیلت شویم. ضعیفیم! تو خود فرمودهای که ما را ضعیف خلق کردهای و البته قدرت هم داده ای. بار خداوندا به ما قوت و قدرت اطاعت از فرامین و احکام و دستورات خود را کرامت بفرما!
*جملگی عمامهایم!
چه بخواهیم و چه نخواهیم؛ چه بدانیم و چه ندانیم؛ دیگران ما را سرباز امام زمان میخوانند و میدانند. مردم ما را این گونه میخواهند و میشناسند. برای همین است که نقاط ضعف ما را تحمل نمیکنند. توقع ندارند که ما بد باشیم! مایل نیستند بگویند: فلان طلبه یا روحانی فلان رفتار را کرد. اینکه ملاحظه می کنید مردم سخت میگیرند حق دارند. جایی عرض کردم ما طلبهها مثل عمامهمان هستیم، سفیدیم یک لکه هم دیده میشود، ممکن است بعضی اقشار اینجور نباشند، خیلی آلودهاند، کسی نمیبیند، ولی کوچکترین لکه هم ما را سیاه میکند و دیده میشود. مثل عمامه بالاسریم.
در معرض انظاریم، اقشار دیگر این طور نیستند، اصلاً خود ما عمامهایم، ما معمم نیستیم، بلکه به عبارت دقیقتر متعمّم هستیم. سفیدیم. عمامه سیاه هم همین طور است. یک لکه سفید رویش دیده میشود، جوراب اگر کثیف بود ایرادی ندارد ولی عمامه نباید کثیف باشد! بلکه باید همواره سفید و تمیز باشد. مردم این انتظار را از ما دارند و به حق هم انتظار دارند. البته نباید به اشتباه ما را معصوم تلقی کنند. این را باید توجه داشت و به مردم گفت.
مردم باید توقع عدالت از ما داشته باشند نه عصمت!
ولی اگر عادل نباشیم حق دارند به ما اعتراض کنند. خود ما طلبهها هم در بین
خود از دوستان و اساتید خود توقع عدالت داشته باشیم نه عصمت! ممکن است
خطایی بکند اما از طلبه گناه کبیره انتظار نمیرود یا اگر مرتکب صغیره شد
هی تکرار نکند که تبدیل به کبیره شود. طلبه باید اینجور باشد. خداوندا
تقوا، ورع- که بالاتر از تقواست- و عدالت نصیب ما بگردان.