صراط: کارگر قصابی با معرفی خود به عنوان تاجر تحصیلکرده، دختر جوان را در فضای مجازی فریب داد و با او ازدواج کرد؛ این در حالی است که این زندگی تنها یک ماه دوام آورد و سرانجام به جدایی انجامید.
روزنامه «ایران» در ادامه نوشت: دختر جوان وقتی موبایلش را در دست گرفته بود و به وعدههای رنگارنگ پسری گوش میداد هرگز تصور نمیکرد همه حرفهایش دروغ و فریب باشد اما حالا که پشت در دادگاه خانواده ونک ایستاده با یادآوری لحظاتی که فکر میکرد خوشبختترین دختر دنیاست، اشک حسرت میریخت و منتظر بود هرچه زودتر حقش را از همسر دروغگویش بگیرد.
زن جوان با هزاران سؤال بیجواب در ذهنش روبهروی قاضی حسن عموزادی قرار میگیرد و میگوید: بارها شنیده بودم که میگفتند دوستیهای اینترنتی پایان خوشی ندارد اما وقتی با فرهاد آشنا شدم نگاهم تغییر کرد و به خودم گفتم او با همه فرق دارد. من در تهران زندگی میکنم و او از سمنان تماس میگرفت اما احساس و ارتباطمان به قدری دلنشین به نظر میآمد که این فاصله برایمان مهم نبود. فرهاد برای دیدن من چندینبار به تهران آمد. ظاهر موجه و مؤدبی داشت، ماشینهای لوکس و گرانقیمتی را سوار میشد و با هم به گردش میرفتیم و ظواهر امر باعث شده بود باور کنم که کار و درآمد خوبی دارد اما خیلی دیر فهمیدم که همه آن ماشینها کرایهای و خودش یک کارگر قصابی است.
این زن 27 ساله در حالی که آشفته شده و اشک میریزد، ادامه میدهد: این جوان فریبکار همیشه میگفت دختر رؤیاهایش را پیدا کرده و میخواهد من همسرش شوم به همین خاطر وقتی از من خواستگاری کرد به درخواستش جواب مثبت دادم اما نمیخواستیم خانوادههایمان بفهمند که ما از طریق اینترنت با هم آشنا شدهایم برای همین به دروغ گفتیم بواسطه یکی از دوستان با هم آشنا شدهایم و قصد ازدواج داریم. من لیسانس شیمی دارم و او هم میگفت لیسانس کامیپوتر دارد ولی بهخاطر تجربهاش در بازار، کار تجاری میکند و منبع درآمدش از این طریق است. از صداقتش خوشم آمده بود ولی نمیدانستم همه این حرفها دروغ است.
او ادامه میدهد: بعد از در جریان قرار گرفتن خانوادهها به عقد هم درآمدیم و همان اوایل کمکم به رفتارهای همسرم شک کردم. دیگر خبری از ماشینهای لوکس و گرانقیمت نبود، کار و بازاری وجود نداشت و از طریق دوستانش فهمیدم در قصابی کارگری میکند و همه این مدت مرا فریب داده است. حالا از خانوادهام خجالت میکشم و نمیدانم چه بگویم. میخواهم مهریه 500 سکهایام را ببخشم فقط طلاق بگیرم و دیگر او را نبینم. این جوان فریبکار حتی سواد سیکل هم نداشت و من با سادهدلی حرفهایش را قبول میکردم. او هم موافقت کرده از هم بهصورت توافقی جدا شویم و فقط میخواهم زودتر به پروندهام رسیدگی شود.
این زن جوان با تأسف ادامه میگوید: اشتباه کردهام؛ با اینکه تجربه دوستانم را دیده بودم و میدانستم با دوستیهای اینترنتی به جایی نرسیدهاند ولی من فکر میکردم دوستی ما با بقیه فرق دارد. ایکاش از اول زندگیام هشیار میشدم و شاید همان زمان خانوادهام جلویم را میگرفتند.
با اظهارات این زن فریبخورده، قاضی همسرش را به دادگاه احضار کرد تا در جلسه آینده با شنیدن حرفهای این جوان حکم طلاق را صادر کند و پرونده این زندگی را ببندد.
روزنامه «ایران» در ادامه نوشت: دختر جوان وقتی موبایلش را در دست گرفته بود و به وعدههای رنگارنگ پسری گوش میداد هرگز تصور نمیکرد همه حرفهایش دروغ و فریب باشد اما حالا که پشت در دادگاه خانواده ونک ایستاده با یادآوری لحظاتی که فکر میکرد خوشبختترین دختر دنیاست، اشک حسرت میریخت و منتظر بود هرچه زودتر حقش را از همسر دروغگویش بگیرد.
زن جوان با هزاران سؤال بیجواب در ذهنش روبهروی قاضی حسن عموزادی قرار میگیرد و میگوید: بارها شنیده بودم که میگفتند دوستیهای اینترنتی پایان خوشی ندارد اما وقتی با فرهاد آشنا شدم نگاهم تغییر کرد و به خودم گفتم او با همه فرق دارد. من در تهران زندگی میکنم و او از سمنان تماس میگرفت اما احساس و ارتباطمان به قدری دلنشین به نظر میآمد که این فاصله برایمان مهم نبود. فرهاد برای دیدن من چندینبار به تهران آمد. ظاهر موجه و مؤدبی داشت، ماشینهای لوکس و گرانقیمتی را سوار میشد و با هم به گردش میرفتیم و ظواهر امر باعث شده بود باور کنم که کار و درآمد خوبی دارد اما خیلی دیر فهمیدم که همه آن ماشینها کرایهای و خودش یک کارگر قصابی است.
این زن 27 ساله در حالی که آشفته شده و اشک میریزد، ادامه میدهد: این جوان فریبکار همیشه میگفت دختر رؤیاهایش را پیدا کرده و میخواهد من همسرش شوم به همین خاطر وقتی از من خواستگاری کرد به درخواستش جواب مثبت دادم اما نمیخواستیم خانوادههایمان بفهمند که ما از طریق اینترنت با هم آشنا شدهایم برای همین به دروغ گفتیم بواسطه یکی از دوستان با هم آشنا شدهایم و قصد ازدواج داریم. من لیسانس شیمی دارم و او هم میگفت لیسانس کامیپوتر دارد ولی بهخاطر تجربهاش در بازار، کار تجاری میکند و منبع درآمدش از این طریق است. از صداقتش خوشم آمده بود ولی نمیدانستم همه این حرفها دروغ است.
او ادامه میدهد: بعد از در جریان قرار گرفتن خانوادهها به عقد هم درآمدیم و همان اوایل کمکم به رفتارهای همسرم شک کردم. دیگر خبری از ماشینهای لوکس و گرانقیمت نبود، کار و بازاری وجود نداشت و از طریق دوستانش فهمیدم در قصابی کارگری میکند و همه این مدت مرا فریب داده است. حالا از خانوادهام خجالت میکشم و نمیدانم چه بگویم. میخواهم مهریه 500 سکهایام را ببخشم فقط طلاق بگیرم و دیگر او را نبینم. این جوان فریبکار حتی سواد سیکل هم نداشت و من با سادهدلی حرفهایش را قبول میکردم. او هم موافقت کرده از هم بهصورت توافقی جدا شویم و فقط میخواهم زودتر به پروندهام رسیدگی شود.
این زن جوان با تأسف ادامه میگوید: اشتباه کردهام؛ با اینکه تجربه دوستانم را دیده بودم و میدانستم با دوستیهای اینترنتی به جایی نرسیدهاند ولی من فکر میکردم دوستی ما با بقیه فرق دارد. ایکاش از اول زندگیام هشیار میشدم و شاید همان زمان خانوادهام جلویم را میگرفتند.
با اظهارات این زن فریبخورده، قاضی همسرش را به دادگاه احضار کرد تا در جلسه آینده با شنیدن حرفهای این جوان حکم طلاق را صادر کند و پرونده این زندگی را ببندد.