صراط: مرد جوان وقتی بازی کلش آف کلنز را در تلفن همراهش نصب میکرد، نمیدانست این بازی باعث جدایی او از همسرش میشود. زوج جوان هفته گذشته با مراجعه به دادگاه خانواده دادخواست طلاق دادند.
به گزارش جام جم، نسیم تصمیم خود را برای جدایی گرفته بود و میلاد برای منصرف کردن او از طلاق تلاش میکرد. منشی شعبه ۲۴۴ دادگاه خانواده مجتمع قضایی صدر با خواندن شماره پرونده زردرنگی که در دستش بود، نام آن دو را صدا زد و زوج جوان وارد اتاق قاضی بهروز مهاجری، رئیس دادگاه شدند. قاضی بعد از نگاه کردن به پروندهشان، از زن جوان که دادخواست جدایی داده بود، خواست علت جداییاش را بگوید.
زن جوان درحالی که آرام و قرار نداشت، گفت: دو سال قبل با شوهرم که در مغازه فروش کارت عروسی کار میکرد، آشنا شدم. او پس از مدتی به خواستگاریام آمد و با موافقت خانوادهها و تعیین مهریه ۲۰۰ سکهای به عقد یکدیگر درآمدیم. شوهرم حتی کارت ازدواجمان را به سبک و سلیقه من طراحی و چاپ کرد. هیچ وقت به مهریه اعتقادی نداشتم و با خواست همسرم این مهریه را تعیین کردم.
وی اضافه کرد: عاشق شوهرم بودم. او مرد ایدهآلی بود. همه چیز خوب پیش میرفت تا اینکه سه ماه قبل شوهرم با بازی «کلش آف کلنز» آشنا شد. اوایل گمان میکردم شوهرم برای تفریح این بازی را در گوشی تلفن همراهش نصب کرده است. توجهی نمیکردم و میگفتم بعد از چند روز از این بازی خسته شده و آن را ترک میکند، اما انگار اشتباه میکردم. شوهرم حتی زمانی که به مهمانی میرفتیم یا در مسافرت بودیم، دستبردار نبود و همیشه مشغول بازی بود. دیگر عشق و علاقهای به من نشان نمیداد. پرخاشگر شده بود و حوصله هیچکس را نداشت. نسیم ادامه داد: حتی برای شام خوردن مدتها باید سرسفره مینشستم تا او حملهاش را در بازی انجام دهد و بیاید. وقتی به او اعتراض میکردم، بحث میکرد و ساعتها در اتاقش میماند. سعی کردم با این رفتارهایش کنار بیایم، اما بیفایده بود. او اعتیاد شدیدی به بازی کلشآف کلنز دارد. آرامش از خانهمان رفته است. دیگر این بازی رقیب سرسختی برای زندگیمان شده و حتی گفتوگوی خانوادههایمان نیز او ر ا سر به راه نکرده است. تصمیم گرفتم مهریهام را ببخشم و از شوهرم جدا شوم. تحمل ادامه این زندگی را ندارم. اگر بازگردم، او دوباره کارش را از سر میگیرد.
مرد جوان رشته کلام را در دست گرفت و گفت حرفهای همسرم را قبول دارم. اشتباه کردهام. او حق دارد. من اعتیاد شدیدی به این بازی پیدا کردهام و ترک کردن آن برایم سخت است. میدانم همسرم تصمیم خود را گرفته و پشیمانیام دیگر سودی ندارد و او دیگر نزدم بازنمیگردد. برای این که او بیش از این عذاب نکشد، به خواستهاش احترام میگذارم و با دادخواست جدایی او موافقت میکنم.
قاضی دادگاه با شنیدن گفتههای این زوج، آنها را به مشاوره قضایی معرفی کرد تا شاید این دو نفر بتوانند فرصت دوبارهای به یکدیگر بدهند و زندگیشان را از نو شروع کنند.
به گزارش جام جم، نسیم تصمیم خود را برای جدایی گرفته بود و میلاد برای منصرف کردن او از طلاق تلاش میکرد. منشی شعبه ۲۴۴ دادگاه خانواده مجتمع قضایی صدر با خواندن شماره پرونده زردرنگی که در دستش بود، نام آن دو را صدا زد و زوج جوان وارد اتاق قاضی بهروز مهاجری، رئیس دادگاه شدند. قاضی بعد از نگاه کردن به پروندهشان، از زن جوان که دادخواست جدایی داده بود، خواست علت جداییاش را بگوید.
زن جوان درحالی که آرام و قرار نداشت، گفت: دو سال قبل با شوهرم که در مغازه فروش کارت عروسی کار میکرد، آشنا شدم. او پس از مدتی به خواستگاریام آمد و با موافقت خانوادهها و تعیین مهریه ۲۰۰ سکهای به عقد یکدیگر درآمدیم. شوهرم حتی کارت ازدواجمان را به سبک و سلیقه من طراحی و چاپ کرد. هیچ وقت به مهریه اعتقادی نداشتم و با خواست همسرم این مهریه را تعیین کردم.
وی اضافه کرد: عاشق شوهرم بودم. او مرد ایدهآلی بود. همه چیز خوب پیش میرفت تا اینکه سه ماه قبل شوهرم با بازی «کلش آف کلنز» آشنا شد. اوایل گمان میکردم شوهرم برای تفریح این بازی را در گوشی تلفن همراهش نصب کرده است. توجهی نمیکردم و میگفتم بعد از چند روز از این بازی خسته شده و آن را ترک میکند، اما انگار اشتباه میکردم. شوهرم حتی زمانی که به مهمانی میرفتیم یا در مسافرت بودیم، دستبردار نبود و همیشه مشغول بازی بود. دیگر عشق و علاقهای به من نشان نمیداد. پرخاشگر شده بود و حوصله هیچکس را نداشت. نسیم ادامه داد: حتی برای شام خوردن مدتها باید سرسفره مینشستم تا او حملهاش را در بازی انجام دهد و بیاید. وقتی به او اعتراض میکردم، بحث میکرد و ساعتها در اتاقش میماند. سعی کردم با این رفتارهایش کنار بیایم، اما بیفایده بود. او اعتیاد شدیدی به بازی کلشآف کلنز دارد. آرامش از خانهمان رفته است. دیگر این بازی رقیب سرسختی برای زندگیمان شده و حتی گفتوگوی خانوادههایمان نیز او ر ا سر به راه نکرده است. تصمیم گرفتم مهریهام را ببخشم و از شوهرم جدا شوم. تحمل ادامه این زندگی را ندارم. اگر بازگردم، او دوباره کارش را از سر میگیرد.
مرد جوان رشته کلام را در دست گرفت و گفت حرفهای همسرم را قبول دارم. اشتباه کردهام. او حق دارد. من اعتیاد شدیدی به این بازی پیدا کردهام و ترک کردن آن برایم سخت است. میدانم همسرم تصمیم خود را گرفته و پشیمانیام دیگر سودی ندارد و او دیگر نزدم بازنمیگردد. برای این که او بیش از این عذاب نکشد، به خواستهاش احترام میگذارم و با دادخواست جدایی او موافقت میکنم.
قاضی دادگاه با شنیدن گفتههای این زوج، آنها را به مشاوره قضایی معرفی کرد تا شاید این دو نفر بتوانند فرصت دوبارهای به یکدیگر بدهند و زندگیشان را از نو شروع کنند.