هفته دولت بهانهاي است تا عملكرد آن از ابعاد مختلف مورد بررسي و نقد و تحليل قرار گيرد تا دولت بتواند خود را بيشتر معرفي كند و در مقابل كنكاش نسبت به عملكرد دولت نيز در دستور رسانهها قرار گيرد. در نظام جمهوري اسلامي ايران و متأثر از ماهيت فرهنگي انقلاب اسلامي، عرصه فرهنگي يكي از مهمترين و چالش برانگيزترين عرصههاي كشور بوده است. اساس و مباني موضوع از آنجا نشأت ميگيرد كه هويت يك ملت تا زماني پابرجاست كه فرهنگ آن ملت از قوام و بقا برخوردار باشد. ايرانيان در طول تاريخ سهبار در مقابل تمدن بيروني قرار گرفتند. يكبار با تمدن اسلامي آشنا شدند و كمتر از يك قرن تمدن خود را با آن ممزوج كردند و موجب رشد و پويايي آن شدند. مرحله دوم در حمله مغول به ايران بود كه بهرغم حكومت طولاني مغولان بر ايران، نتوانستند بر مردم ايران مؤثر افتند و در فرهنگ اسلام و تشيع هضم گرديدند. مرحله سوم در طول ۲۰۰ سال گذشته است كه با فرهنگ و تمدن غرب آشنا شدند كه عبور يا تعامل فرهنگي با آن امر سادهاي نيست. انقلاب اسلامي توانست بار ارزشي فرهنگ غربي را منفي نشان دهد و مسير آن را نه در مسير تمدن و كمال بلكه در مسير حيوانيت و افول انسانيت معرفي نمايد. بعد از انقلاب اسلامي تلاش فرهنگي غرب براي چيره شدن بر فرهنگ
ملي– اسلامي ايرانيان دوچندان شد و عمل فرهنگي در راستاي فروپاشي سياسي به كار گرفته شد. دولتهاي پس از انقلاب اسلامي در تب و تاب و كش و قوس ميزان فرهنگپذيري از غرب و نحوه مواجهه با آن دچار افراط و تفريط شدند. به جز دهه اول انقلاب كه به بركت حاكميت فرهنگ جهاد و شهادت، پويايي فرهنگ اسلامي درخور توجه است، در دورههاي بعدي دولتها در مواجهه و مقابله با فرهنگ اجنبي نتوانستند از رويهاي اقناعگر و بوميگرا استفاده نمايند و فرهنگ غرب بدون نياز به مباني و فلسفه، سوار بر حواس سهگانه، لامسه، بينايي و شنوايي درصدد تحميل خود برآمد. غور در رويكرد فرهنگي دولتهاي هاشمي، خاتمي و احمدينژاد نشان ميدهد كه آنان به جاي تأكيد بر رهيافتهاي فرهنگي اسلام و انقلاب اسلامي و قرار دادن دولت خويش در متن فرهنگ انقلاب اسلامي، بهدنبال ايجاد رويههايي بودند كه در پرونده آنان به عنوان ابتكار «دولت من» ثبت شود. افول فرهنگ دفاع مقدس و جايگزيني فرهنگ رفاه و مصرفگرايي با ساخت و گسترش فروشگاههاي زنجيرهاي از يكسو و عدم توليد فرهنگ ارزشگرا در دوران هاشمي بسيار مشهود بود. فرهنگ كوخنشيني در تنش با فرهنگ كاخنشيني برآمد و فاصله فقر و غنا گسترش يافت و دارندگي و برازندگي به مثابه يك ارزش، خودنمايي كرد. حال آنكه ما به فرمان امام همچنان در مبارزه دائمي عليه كفر و شرك بوديم و امام ميفرمود: آنان كه معتقدند مبارزه و رفاه با هم قابل جمعاند آب در هاونگ ميكوبند، فرياد هشداردهنده شبيخون، غارت و تهاجم فرهنگي رهبري نيز سودي نبخشيد و شد آنچه نبايد ميشد.
دولت خاتمي راهبرد «تساهل و تسامح» را در عرصه فرهنگ به كار گرفت و مبتني بر معرفتشناسي پلوراليسم فرهنگي شاخصهاي «جامعه مدني» «عرفيگرايي» و «اباحهگرايي» را به صورت رسمي و علني در دستور كار قرار داد. امر به معروف به چالش فراخوانده شد و احكام اجتماعي اسلام به حوزه خصوصي يا عمومي منتقل شد تا حوزه حاكميت و دولت را با آن درگير ننمايد. چالش با فرهنگ ديني شاهكار اصلي مطبوعات اين دوره شد و عقايد اسلام و تشيع به عنوان اموري تنفرآميز، عاميانه، انتقام گيرنده، واپسگرا و غيرعقلاني معرفي شد. لذا فرهنگ دولتي خاتمي جايگزين فرهنگ انقلاب اسلامي شد و همينجا بود كه دنياي غرب فروپاشي فرهنگي را اساس مبارزه خويش قرار داد و رسانههاي فراملي و فرامرزي خود را نيز به كار گرفت و دولت خاتمي با اراده و عزم در مقابل آن تسليم شد.
دولت احمدينژاد عليه فرهنگ دولت خاتمي قيام و حمايت جامعه ديني را به خود جلب كرد. او آمده بود كه خط فرهنگي امام را زنده كند و رهبري نيز در سالهاي آغازين دولت وي بر اين مهم صحه گذاشت، اما كمكم مشخص شد كه در حوزه احكام اجتماعي اسلام، اين دولت نه راهبرد ايجابي و اقدام فرهنگي دارد و نه روش سلبي را ميپذيرد. نه تنها اين رويه منفعلانه در دولت مستولي شد كه بخشي از دولت درصدد نقد دستاوردهاي عرفي و ديني مثبت فرهنگي برآمدند و ورود به مسئله حجاب با ويژهنامه خاتون، آخرين شاهكار فرهنگي دولت احمدينژاد است. دولتهاي هاشمي و خاتمي در ارزشزدايي فرهنگي، رويهاي پايدار و ثابتي داشتند و به دنبال تظاهر به دين و فرهنگ ديني نبودند. آنان رئاليسم فرهنگي مبتني بر هژمون بودن فرهنگ غرب و جهاني شدن را پذيرفته بودند، اما دولت احمدينژاد «اجتماع اضداد» در عرصه فرهنگي را به نمايش گذاشت. اين دولت تلاش نمود توان تمايزگذاري و ريلسازي جديد در عرصه فرهنگ را به نمايش گذارد، بنابراين از يك طرف كمك به نهادهاي فرهنگي و ديني را در دستور كار قرار داد و از سوي ديگر تمركز بودجه فرهنگي را براي خرجهاي آنلاين در دفتر خود متمركز كرد. از يكسو همايشهاي مهدويت و دكترين انتظار برگزار و از سوي ديگر فرهنگ بسيجي را به ۲۵۰۰ سال پيش برد تا اجداد ايرانيان را نيز بسيجي معرفي كند. مسئول دفتر رياستجمهوري همانند وزير ارشاد خاتمي تساهل و تسامح فرهنگي را ترويج نمود و رئيسجمهور علناً با آنچه تقويت فرهنگ بومي بود، به بهانه سطحيگرايي مخالفت كرد.
اكنون اين دولت از نبود راهبرد فرهنگي اعلامشده كه مبتني بر اسلام ناب باشد رنج ميبرد و با رويههاي جاري مخالف است اما هيچ مدل اقناعگر و كارآمدي نيز جايگزين آن نمينمايد. رفتار فرهنگي دولت شائبه عمل سياسي آن را تقويت نمود و تعالي فرهنگي كشور را در حد اهداف كوتاهمدت سياسي در افكار عمومي تنزل داد. به حاشيه راندن نهادهاي اصلي متولي فرهنگ كشور، از سبكهاي ديگر دولت اخير است كه سعي نمود گردشگري و رفتارهاي عبادي مانند حج را مجتمع نمايد و اين سبك جديد را نيز به مثابه رهاوردي از دولت خويش معرفي نمايد. كم اثر معرفي كردن روحانيت در عرصه فرهنگ از ديگر القائات دولت است كه با زبان بيزباني و با رفتارهاي فرهنگي عملاً بدان ميپردازند. بنابراين هر سه دولت پس از جنگ خواسته يا ناخواسته، از هركجا شروع كردند به ليبراليسم فرهنگي ختم كردند و آرمانگرايي در عرصه فرهنگ را به واقعگرايي و عرفيگرايي تقليل دادند. تأكيد بر اجراي شريعت در عرصه اجتماعي به عنوان اثري ضدتجدد قلمداد شد و پز روشنفكري و فهم پلوراليسم فرهنگي باعث گرديد كه فرهنگ دولتساخته، جايگزين فرهنگ انقلابساخته گردد. نگاه به آينده قدرت يكي از زمينههاي رفتار فرهنگي دولتها بوده كه عملاً نتيجه عكس داده است اما عبرتآموز نبوده است.
ملي– اسلامي ايرانيان دوچندان شد و عمل فرهنگي در راستاي فروپاشي سياسي به كار گرفته شد. دولتهاي پس از انقلاب اسلامي در تب و تاب و كش و قوس ميزان فرهنگپذيري از غرب و نحوه مواجهه با آن دچار افراط و تفريط شدند. به جز دهه اول انقلاب كه به بركت حاكميت فرهنگ جهاد و شهادت، پويايي فرهنگ اسلامي درخور توجه است، در دورههاي بعدي دولتها در مواجهه و مقابله با فرهنگ اجنبي نتوانستند از رويهاي اقناعگر و بوميگرا استفاده نمايند و فرهنگ غرب بدون نياز به مباني و فلسفه، سوار بر حواس سهگانه، لامسه، بينايي و شنوايي درصدد تحميل خود برآمد. غور در رويكرد فرهنگي دولتهاي هاشمي، خاتمي و احمدينژاد نشان ميدهد كه آنان به جاي تأكيد بر رهيافتهاي فرهنگي اسلام و انقلاب اسلامي و قرار دادن دولت خويش در متن فرهنگ انقلاب اسلامي، بهدنبال ايجاد رويههايي بودند كه در پرونده آنان به عنوان ابتكار «دولت من» ثبت شود. افول فرهنگ دفاع مقدس و جايگزيني فرهنگ رفاه و مصرفگرايي با ساخت و گسترش فروشگاههاي زنجيرهاي از يكسو و عدم توليد فرهنگ ارزشگرا در دوران هاشمي بسيار مشهود بود. فرهنگ كوخنشيني در تنش با فرهنگ كاخنشيني برآمد و فاصله فقر و غنا گسترش يافت و دارندگي و برازندگي به مثابه يك ارزش، خودنمايي كرد. حال آنكه ما به فرمان امام همچنان در مبارزه دائمي عليه كفر و شرك بوديم و امام ميفرمود: آنان كه معتقدند مبارزه و رفاه با هم قابل جمعاند آب در هاونگ ميكوبند، فرياد هشداردهنده شبيخون، غارت و تهاجم فرهنگي رهبري نيز سودي نبخشيد و شد آنچه نبايد ميشد.
دولت خاتمي راهبرد «تساهل و تسامح» را در عرصه فرهنگ به كار گرفت و مبتني بر معرفتشناسي پلوراليسم فرهنگي شاخصهاي «جامعه مدني» «عرفيگرايي» و «اباحهگرايي» را به صورت رسمي و علني در دستور كار قرار داد. امر به معروف به چالش فراخوانده شد و احكام اجتماعي اسلام به حوزه خصوصي يا عمومي منتقل شد تا حوزه حاكميت و دولت را با آن درگير ننمايد. چالش با فرهنگ ديني شاهكار اصلي مطبوعات اين دوره شد و عقايد اسلام و تشيع به عنوان اموري تنفرآميز، عاميانه، انتقام گيرنده، واپسگرا و غيرعقلاني معرفي شد. لذا فرهنگ دولتي خاتمي جايگزين فرهنگ انقلاب اسلامي شد و همينجا بود كه دنياي غرب فروپاشي فرهنگي را اساس مبارزه خويش قرار داد و رسانههاي فراملي و فرامرزي خود را نيز به كار گرفت و دولت خاتمي با اراده و عزم در مقابل آن تسليم شد.
دولت احمدينژاد عليه فرهنگ دولت خاتمي قيام و حمايت جامعه ديني را به خود جلب كرد. او آمده بود كه خط فرهنگي امام را زنده كند و رهبري نيز در سالهاي آغازين دولت وي بر اين مهم صحه گذاشت، اما كمكم مشخص شد كه در حوزه احكام اجتماعي اسلام، اين دولت نه راهبرد ايجابي و اقدام فرهنگي دارد و نه روش سلبي را ميپذيرد. نه تنها اين رويه منفعلانه در دولت مستولي شد كه بخشي از دولت درصدد نقد دستاوردهاي عرفي و ديني مثبت فرهنگي برآمدند و ورود به مسئله حجاب با ويژهنامه خاتون، آخرين شاهكار فرهنگي دولت احمدينژاد است. دولتهاي هاشمي و خاتمي در ارزشزدايي فرهنگي، رويهاي پايدار و ثابتي داشتند و به دنبال تظاهر به دين و فرهنگ ديني نبودند. آنان رئاليسم فرهنگي مبتني بر هژمون بودن فرهنگ غرب و جهاني شدن را پذيرفته بودند، اما دولت احمدينژاد «اجتماع اضداد» در عرصه فرهنگي را به نمايش گذاشت. اين دولت تلاش نمود توان تمايزگذاري و ريلسازي جديد در عرصه فرهنگ را به نمايش گذارد، بنابراين از يك طرف كمك به نهادهاي فرهنگي و ديني را در دستور كار قرار داد و از سوي ديگر تمركز بودجه فرهنگي را براي خرجهاي آنلاين در دفتر خود متمركز كرد. از يكسو همايشهاي مهدويت و دكترين انتظار برگزار و از سوي ديگر فرهنگ بسيجي را به ۲۵۰۰ سال پيش برد تا اجداد ايرانيان را نيز بسيجي معرفي كند. مسئول دفتر رياستجمهوري همانند وزير ارشاد خاتمي تساهل و تسامح فرهنگي را ترويج نمود و رئيسجمهور علناً با آنچه تقويت فرهنگ بومي بود، به بهانه سطحيگرايي مخالفت كرد.
اكنون اين دولت از نبود راهبرد فرهنگي اعلامشده كه مبتني بر اسلام ناب باشد رنج ميبرد و با رويههاي جاري مخالف است اما هيچ مدل اقناعگر و كارآمدي نيز جايگزين آن نمينمايد. رفتار فرهنگي دولت شائبه عمل سياسي آن را تقويت نمود و تعالي فرهنگي كشور را در حد اهداف كوتاهمدت سياسي در افكار عمومي تنزل داد. به حاشيه راندن نهادهاي اصلي متولي فرهنگ كشور، از سبكهاي ديگر دولت اخير است كه سعي نمود گردشگري و رفتارهاي عبادي مانند حج را مجتمع نمايد و اين سبك جديد را نيز به مثابه رهاوردي از دولت خويش معرفي نمايد. كم اثر معرفي كردن روحانيت در عرصه فرهنگ از ديگر القائات دولت است كه با زبان بيزباني و با رفتارهاي فرهنگي عملاً بدان ميپردازند. بنابراين هر سه دولت پس از جنگ خواسته يا ناخواسته، از هركجا شروع كردند به ليبراليسم فرهنگي ختم كردند و آرمانگرايي در عرصه فرهنگ را به واقعگرايي و عرفيگرايي تقليل دادند. تأكيد بر اجراي شريعت در عرصه اجتماعي به عنوان اثري ضدتجدد قلمداد شد و پز روشنفكري و فهم پلوراليسم فرهنگي باعث گرديد كه فرهنگ دولتساخته، جايگزين فرهنگ انقلابساخته گردد. نگاه به آينده قدرت يكي از زمينههاي رفتار فرهنگي دولتها بوده كه عملاً نتيجه عكس داده است اما عبرتآموز نبوده است.
خداییش بی غرض مجله خاتون رو بخون واقعا" قشنگ بود
اتفاقا" این دولت کار فرهنگی کرد البته وقتی ....... بود خب نمیشد زیاد کار کرد