تقريباً سه سال قبل كه قيمت نفت به يكباره دچار شوك قيمتي شد، ميلياردها دلار به جيب اميرنشينهاي عرب حاشيه خليج فارس وارد كرد، تا حدي كه برخي براي سرمايهگذاري در غرب، اشتهاي جديدي پيدا كردند و سخن از خريد بخشي از بورس لندن و يا بخشي از يكي از بنادر امريكا و امثال آن به ميان آمد. كيسينجر مقالهاي نوشت كه اين پولهاي نفت آورده در دست رهبران عرب منطقه مانند اين است كه كودكي صاحب پول زيادي شود و ندانسته از آن اموال، سوءاستفاده كند و بنابراين براي دلالت و راهنمايي اين اميرنشينها، نياز به بهرهبرداري از اين پولها را در پروژههاي امريكايي مورد تأكيد قرار داد. از آن هنگام، بوش سفري به چند كشور عربي حاشيه خليج فارس كرد و يك صندوق ۶۰۰ ميلياردي را كه در واقع ثروت ملي همين كشورها بود در آن قرار داد و عملاً از اين اموال هنگفت در طرحهاي ضروري امريكايي و غربي استفاده شد كه احتمالاً بخشي از آن در خريد اوراق قرضه و امثال آن هزينه شد. در واقع امريكا كه از همان زمان به بحران مالي وارد ميشد، در بيشتر راهبردهاي منطقهاي هم تلاش كرد تا شكست و هزينهها را با ديگران تقسيم كند. مثلاً برخي از هزينهها را در افغانستان بهدوش همين سران عرب گذاشت تا راهبرد خريد امنيت در افغانستان اجرايي شود.
اين ثروت و اموال كه تمام نميشد و لذا در تحولات اخير منطقه، دست و دل بازيها تا بدانجا رسيد كه همين اميرنشين كوچك در جنوب ايران ۵۰ ميليارد دلار براي براندازي در سوريه بودجه گذاشت تا هزينه حمله احتمالي ناتو شود يا بازيگران ماجراجوي ديگر، نگران پول نباشند. همين ولخرجيها در مصر، تونس و ليبي هم به شكلهاي ديگري انجام شده ولي هميشه كه اوضاع بر وفق مراد نيست و گاهي هم آنچه رشتهاند، پنبه ميشود. امير قطر در سفر به تهران از زبان تيم براندازي غربي، عربي و ترك اعلام ميكند كه پروژه امنيتي در سوريه شكست خورده، ولي براي خالي نبودن عريضه، از زبان معارضه سوريه تأكيد ميكند كه از خواستهاي خود دست برنميدارند. اين اعتراف دو معنا دارد؛ اول اينكه امير قطر متوجه شده كه چه كلاه گشادي بر سر او رفته و او در حلقه گروه براندازان از همه ضعيفتر است، به ويژه اينكه نه اسرائيل و نه سعودي و نه تركيه به قطر اجازه نميدهند كه نقش و جايگاه منطقهاي مهمي با ولخرجي كسب كند، خصوصاً حالا كه پروژه براندازي امنيتي به گل نشسته و فقط رسوايي آن براي زغال باقي مانده است. نكته دوم اينكه در شاهبيتهاي تهديدات كلامي و خط و نشانهايي كه براي سوريه و بشار اسد كشيده شد، موضع قاطع ايران در دفاع از سوريه در مقابل هر اقدام شرورانه و حمله نظامي آثار خود را بر جاي گذاشته و راه به جايي نميبرند. حال كه اين لقمه بزرگ براي قطر و ديگر اعضاي تيم براندازي در سوريه با همه افسوسشان در گلو گير كرده، حداقل براي پروسه سياسي در سوريه، شرط و شروط بگذارند و دستشان به دم گربههاي دمشق بند شود.
البته حالا كه كار در سوريه مشكل شده و برخي پردهها افتاده، امير قطر هم كه ريسكهاي زيادي كرده و حيثيت تلويزيون ماهوارهاي الجزيره را هم به حراج گذاشته، متوجه شده كه مقامات سعودي براي او خوابهاي زيادي ديدهاند، چرا كه ارزش عربستان براي اسرائيل و امريكا بسيار بيشتر از قطر است. تا جايي كه ليبرمن هم براي قطع رابطه با قطر و اعلام آن ترديد به خود راه نميدهد. تيم براندازي در سوريه كه راههاي كودتايي نرم را با بنبست روبهرو ميبينند، نيازمند رايزني براي محتواي اصلاحات در سوريه هستند، به ويژه اينكه روسيه نيز براي دور زدن تلاشهاي قطعنامهاي در شوراي امنيت، طرح سياسي ويژهاي آماده كرده تا معارضه خارجي سوريه را از دست تيم براندازي خارج كند. در دنياي بده بستان حاكم، امير قطر نيز به خوبي ميداند كه براي كسب دلگرمي در مقابل توطئههاي عربستان، بايد سياستهاي اجرايي و تبليغاتي خود را متعادل و توازن منطقي در تعاملات خود ايجاد كند. اين كار براي امنيت ملي و تا حدودي منافع منطقهاي قطر الزامي است. هم قطر و هم عربستان و هم تركيه به خوبي ميدانند كه اوباما و امريكا براي قرباني كردن همه آنها در مقابل خواستههاي امنيتي و اورژانسي رژيم صهيونيستي ترديدي نميكند و از كيسه مالي و حيثيتي آنها، پروژهسازي و جريانسازي در منطقه را دنبال ميكند و آنگاه كه لازم بداند براي هر يك از اين سه بازيگر، در درون حاكميت آنها، آلترناتيوهاي مناسبي هم آماده كرده است. همانگونه كه فلسطين و قدس، قضيه محوري منطقه و جهان اسلام است و مصر، الگوي انديشهاي در جهان عرب، بايد منتظر فعالتر شدن روي ديگر سكه قيامهاي مردمي – اسلامي كه مبارزه با رژيم صهيونيستي است باشيم تا همه معادلات و محاسبات بازيگران منطقهاي بازبيني شده و در شراط جديد به دنبال نقش و بازيگري باشند و يا از صحنه خارج شوند.
اين ثروت و اموال كه تمام نميشد و لذا در تحولات اخير منطقه، دست و دل بازيها تا بدانجا رسيد كه همين اميرنشين كوچك در جنوب ايران ۵۰ ميليارد دلار براي براندازي در سوريه بودجه گذاشت تا هزينه حمله احتمالي ناتو شود يا بازيگران ماجراجوي ديگر، نگران پول نباشند. همين ولخرجيها در مصر، تونس و ليبي هم به شكلهاي ديگري انجام شده ولي هميشه كه اوضاع بر وفق مراد نيست و گاهي هم آنچه رشتهاند، پنبه ميشود. امير قطر در سفر به تهران از زبان تيم براندازي غربي، عربي و ترك اعلام ميكند كه پروژه امنيتي در سوريه شكست خورده، ولي براي خالي نبودن عريضه، از زبان معارضه سوريه تأكيد ميكند كه از خواستهاي خود دست برنميدارند. اين اعتراف دو معنا دارد؛ اول اينكه امير قطر متوجه شده كه چه كلاه گشادي بر سر او رفته و او در حلقه گروه براندازان از همه ضعيفتر است، به ويژه اينكه نه اسرائيل و نه سعودي و نه تركيه به قطر اجازه نميدهند كه نقش و جايگاه منطقهاي مهمي با ولخرجي كسب كند، خصوصاً حالا كه پروژه براندازي امنيتي به گل نشسته و فقط رسوايي آن براي زغال باقي مانده است. نكته دوم اينكه در شاهبيتهاي تهديدات كلامي و خط و نشانهايي كه براي سوريه و بشار اسد كشيده شد، موضع قاطع ايران در دفاع از سوريه در مقابل هر اقدام شرورانه و حمله نظامي آثار خود را بر جاي گذاشته و راه به جايي نميبرند. حال كه اين لقمه بزرگ براي قطر و ديگر اعضاي تيم براندازي در سوريه با همه افسوسشان در گلو گير كرده، حداقل براي پروسه سياسي در سوريه، شرط و شروط بگذارند و دستشان به دم گربههاي دمشق بند شود.
البته حالا كه كار در سوريه مشكل شده و برخي پردهها افتاده، امير قطر هم كه ريسكهاي زيادي كرده و حيثيت تلويزيون ماهوارهاي الجزيره را هم به حراج گذاشته، متوجه شده كه مقامات سعودي براي او خوابهاي زيادي ديدهاند، چرا كه ارزش عربستان براي اسرائيل و امريكا بسيار بيشتر از قطر است. تا جايي كه ليبرمن هم براي قطع رابطه با قطر و اعلام آن ترديد به خود راه نميدهد. تيم براندازي در سوريه كه راههاي كودتايي نرم را با بنبست روبهرو ميبينند، نيازمند رايزني براي محتواي اصلاحات در سوريه هستند، به ويژه اينكه روسيه نيز براي دور زدن تلاشهاي قطعنامهاي در شوراي امنيت، طرح سياسي ويژهاي آماده كرده تا معارضه خارجي سوريه را از دست تيم براندازي خارج كند. در دنياي بده بستان حاكم، امير قطر نيز به خوبي ميداند كه براي كسب دلگرمي در مقابل توطئههاي عربستان، بايد سياستهاي اجرايي و تبليغاتي خود را متعادل و توازن منطقي در تعاملات خود ايجاد كند. اين كار براي امنيت ملي و تا حدودي منافع منطقهاي قطر الزامي است. هم قطر و هم عربستان و هم تركيه به خوبي ميدانند كه اوباما و امريكا براي قرباني كردن همه آنها در مقابل خواستههاي امنيتي و اورژانسي رژيم صهيونيستي ترديدي نميكند و از كيسه مالي و حيثيتي آنها، پروژهسازي و جريانسازي در منطقه را دنبال ميكند و آنگاه كه لازم بداند براي هر يك از اين سه بازيگر، در درون حاكميت آنها، آلترناتيوهاي مناسبي هم آماده كرده است. همانگونه كه فلسطين و قدس، قضيه محوري منطقه و جهان اسلام است و مصر، الگوي انديشهاي در جهان عرب، بايد منتظر فعالتر شدن روي ديگر سكه قيامهاي مردمي – اسلامي كه مبارزه با رژيم صهيونيستي است باشيم تا همه معادلات و محاسبات بازيگران منطقهاي بازبيني شده و در شراط جديد به دنبال نقش و بازيگري باشند و يا از صحنه خارج شوند.
هادي محمدي