در گزارش پیش رو مشروحی بر احوالات قائممقام لشکر ویژه 25 کربلا سرلشکر شهید حاجحسین بصیر از نظرتان میگذرد.
سلسله رفتارهای حسنه حاجبصیر
آزاده سرافراز محمدحسین منصف از رزمندگان لشکر 25 کربلا در دوران دفاع مقدس در گفتوگو با تسنیم درباره حاجحسین بصیر پدر معنوی رزمندگان این لشکر اظهار داشت: وقتی به شهید حاج حسین بصیر تربیتیافته اسلام ناب محمدی و رفتار اسلامی او با اسرای عراقی که تا لحظاتی قبل با او میجنگیدند، نگاه میکنیم، از تفاوت اسلام ناب محمدی و اسلام آمریکایی متعجب میشویم.
وی افزود: چندین روایت در اینباره از سوی رزمندگان لشکر همیشهپیروز 25 کربلا که حاجبصیر را علمدار این لشکر میدانستند، نقل شده، مثلاً در ادامه عملیات والفجر 8، در سهراهی کارخانه نمک، یک پیک عراقی که مأموریت انتقال پیام به یکی از گردانهایشان را برعهده داشت، راه را گم کرد و بهدست بچههای ما اسیر شد.
منصف یادآور شد: غلام که دیدهبانی اهل بهشهر بود با عصبانیت تمام، سیلی محکمی به گوش اسیر عراقی زد، حاجبصیر وقتی این صحنه را دید چنان ناراحت شد که برخاست و گوش دیدهبان را کشید و رو به او گفت: «دین ما چنین اجازهای را به ما نمیدهد، سپس اسیر را به داخل سنگر آورد و مورد محبت قرار داد».
وی بیان کرد: در عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه اسیر گرفته بودیم، هوا بسیار سرد بود و من پتویی را به دور خود پیچیده بودم، حاجبصیر دستور داد که پتوها را به اسرا بدهیم، گفتم اگر پتوی مرا بگیرید من اسیر را میکشم، اما ایشان بر تصمیم خود استوار بود و اسرا را ترجیح داد و ما هم تابع شدیم، حاجی گفت «آنان اسیر ما هستند و باید با آنان مدارا کنیم».
این
رزمنده دوران دفاع مقدس افزود: خلبان یک هواپیمای میگ پس از سرنگونی
هواپیمایش بیرون پرید و با چتر پایین آمد، بچهها تیراندازی میکردند، حاجی
داد میزد که تیراندازی نکنید، بچهها به لباس او دست بردند، حاجی ناراحت
شد و دستور داد حقوق اسیر رعایت شود و وقتی که بچهها پوتین خلبان را غنیمت
گرفتند، حاجی دستور داد که پوتین دیگری بدهیم تا بدون کفش نماند.
حاجی پارتیبازی نمیکرد!
منصف گفت: مهدی بصیر تنها یادگار پسری حاجبصیر که در پیادهروی اربعین سال گذشته بهدلیل ایست قلبی جان به جانآفرین تسلیم کرد، در روایتی نقل میکرد: قبل از عملیات کربلای 4 بچههای رزمنده در کنار اروندرود مشغول آموزشهای سنگین آبی و خاکی بودند تا بتوانند در شب عملیات با موفقیت از عرض اروند بگذرند.
وی افزود: حدوداً یک ماه مانده بود به اجرای عملیات که بنده به همراه چند نفر از بچهها به دستور فرمانده محور «شهید حاجحسین بصیر» به منطقه عملیاتی اعزام شدیم.
منصف گفت: در بین راه از چندین پاسگاه و ایست و بازرسی عبور کردیم تا به منطقه عملیاتی کربلای 4 رسیدیم، در بدو ورود، منطقه را آرام دیدم، اما برخلاف آنچه که دیده بودم هر چه به زمان عملیات نزدیکتر میشدیم، حساسیت نیروهای دشمن در منطقه به وضوح بیشتر میشد.
وی بیان کرد: چند روزی مانده بود به شروع عملیات، باران تندی باریدن گرفت که موجب آبگرفتگی کانالهای خط مقدم شد. من به اتفاق چند نفر از رزمندهها برای تخلیه آب داخل کانال دستبهکار شدیم، در حین کار باخبر شدیم که حاجبصیر برای سرکشی و نظارت به منطقه آمده است.
این رزمنده دفاع مقدس افزود: از آخرین مرتبهای که ایشان را دیده بودم حدوداً یک ماه گذشته بود، با این که محبت ایشان نسبت به خانواده بسیار عمیق بود اما در جبهه همان برخوردی را با من داشت که با دیگر رزمندهها داشتند.
منصف گفت: علیاکبر بصیر برادر بزرگ سرلشکر شهید حاجحسین بصیر در خاطرهای بیان میکند: قبل از انقلاب قرار بود تظاهراتی برای تسخیر دانشگاه در بابلسر صورت بگیرد.
وی افزود: بنده و حاجی به اتفاق چند نفر از دوستان بهسمت بابلسر حرکت کردیم، شروع تظاهرات از فلکه سوم تا میدان شهربانی سابق بود.در حوالی سینمای قدیم کافهای بود که در آن مشروب فروخته میشد، آنجا شده بود پاتوق افراد بیقید و بند، آن روز عدهای از آنها که از حضور حاجی در آن جمع مطلع شده بودند، خواستند به طریقی حاجی را بدنام کنند.
وی گفت: به همین خاطر با پرتاب سنگ به شیشههای کافه خواستند بهنوعی خرابکاری کنند، حاجی با صدای بلند به آنها خطاب کردند که اگر دَرِ آنجا هم باز شد ما نباید بدون اجازه وارد شویم، حتی بطریهای مشروب روی میز را هم نباید بشکنیم، به گفته امام: «باید مشروب داخل بطری را خالی کنیم و بطری را سرجایش قرار دهیم». در حالی که دستش را مشت کرده بود، با فریاد گفت: «ما بتشکنیم، شیشهشکن نیستیم، آنهایی که مغازه مردم را تخریب میکنند، میخواهند هدف ما را گم کنند و ما را بد جلوه دهند».
منصف افزود: بعد از مدت کوتاهی عده زیادی دور حاجی جمع شدند و آن عده کمیکه قصد تخریب حاجی را داشتند، از آنجا دور شدند.