ماجرای سکته قلبی
از جمله حرفهای جالب حسینی در این گفتگو که با
"تجربه” انجام شده جایی است که او درباره سکته قلبی اش چنین میگوید: من
جوانی و خامی زیاد کردم و زیاد حرف گوش ندادم. اصطلاحا پسر پیغمبر نیستم و
پر از حفره های زیاد و نقاط ضعفم مثل هر انسان دیگری. تابستان دو سال پیش
یک سکته قلبی کردم و مرگ را در نزدیکترین حالتش به خودم احساس کردم. تسلیم
شدم و شروع به خواندن اشهدم کردم.
شهاب ادامه می دهد: آنجا بود که فهمیدم تمام چیزهایی که قید مالکیت به خودش
می گیرد مثل خانه ام، کتابم، همسرم، بچه ام، اعتبارم، پولم در آن لحظه
دارد بی اعتبار می شود و این من هستم که دارم در آن زمان از قطار پیاده می
شوم. از تمام آنچه از پدرم برای خانواده ام مانده بود به خانواده گفتم فقط
کتابهای پدرم را میخواهم چون می خواستم بدانم چه خوانده و به چه چیزی فکر
کرده.
چرا جایزه ات را در کن به امام زمان(عج) تقدیم نکردی؟
یکی دیگر از بخشهای خواندنی گفتگو جایی است که شهاب حسینی در پاسخ به اینکه چرا در جشنواره کن جایزه اش را به امام زمان(عج) تقدیم نکرده و در تهران این کار را کرده بیان می دارد: آنجا بخاطر شرایط و موقعیتی که در آن قرار گرفتیم فراموش کردیم شب اختتامیه همزمان با نیمه شعبان است در حالی که ما از کودکی همیشه از نیمه شعبان خاطره خوشی در ذهن داریم؛ همیشه شربت و شیرینی می دادند و همه جا را چراغانی می کردند، قرار عروسی را می گذاشتند، مدرسه ها تعطیل بود و…
انتقاد از مترجمان فرانسوی
به گزارش سینماژورنال این بازیگر با انتقاد از ادبیات روزنامه فیگارو در
نحوه انعکاس خبر تقدیم جایزه از سوی وی به امام زمان(عج) اظهار می دارد:
تعجب می کنم روزنامه فیگارو که می داند در بخشی از مسیحیت باوری به بازگشت
مسیح وجود دارد می نویسد شهاب حسینی جایزه اش را به امام مخفی تقدیم کرد.
آیا توان مترجمان فرانسه همین است؟
تراژدی "شهرزاد” اینجا بود…
شهاب حسینی در جایی از گفتگو درباره بخش تراژیک "شهرزاد” می گوید: اگر از من بپرسید تراژیک ترین قسمت "شهرزاد” کجاست برخلاف اغلب مردم که به طلاق "شهرزاد” اشاره می کنند من می گویم تراژیک ترین قسمت "شهرزاد” آنجا بود که مردم صبح می گفتند درود بر مصدق و عصر فریاد می زدند مرگ بر مصدق.
رمز عقب ماندگی، پیروی بی دلیل است
این بازیگر در ادامه با اشاره به مصلحت جویی ایرانیان که رمز عقب ماندگی است بیان می دارد: در همه جوامع مردم به دو دسته تقسیم می شوند؛ پایه و پیرو. علت پیشرفت جوامع آن است که تعداد مردمان پایه بیشتر از پیرو است و به همین دلیل موج ایجاد شده در آن کشورها خیلی زود به قانون تبدیل می شود اما ما برعکس هستیم و مردمان پیرو ما بیشتر از پایه هستند. اگر مصلحت ایجاب کند می گویند درود بر مصدق و اگر نکند می گویند مرگ بر مصدق.