شنبه ۰۳ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۷ مهر ۱۳۹۵ - ۱۵:۴۸

نظر یک نویسنده انگلیسی درباره فیلم فرهادی

مگی گگلر یکی از منتقدان حاضر در بیست و یکمین جشنواره فیلم بوسان، بعد از تماشای «فروشنده» در این جشنواره،‌ ساخته فرهادی یا یک فیلم افسونگر و بی‌پروا نامید.
کد خبر : ۳۲۸۷۷۳
صراط: مگی گگلر یکی از منتقدان حاضر در بیست و یکمین جشنواره فیلم بوسان، بعد از تماشای «فروشنده» در این جشنواره،‌ ساخته فرهادی یا یک فیلم افسونگر و بی‌پروا نامید.

به گزارش خبرآنلاین، این نویسنده که در جریان جشنواره فیلم بوسان «فروشنده» ساخته اصغر فرهادی را تماشا کرده، با نوشتن نقدی در وب‌سایت viewofthearts دیدگاه خود را درباره این فیلم مطرح کرده است. تحسین بازی‌های بازیگران، فضای تعلیق ایجاد شده در فیلم و فیلمنامه‌نویسی فرهادی از جمله نکاتی است که در این نوشته به چشم می‌خورد.

متن گگلر به این شرح است:

اصغر فرهادی، کارگردان ایرانی، اولین فیلم کوتاه خود را در سن 13 سالگی و در زمانیکه به انجمن فیلمسازان جوان می‌رفت، ساخت. او به مرور در حالیکه درباره آثار هارولد پینتر در دانشگاه تهران مطالعه می‌کرد، شکل فیلمسازی خود را پیدا کرد. فرهادی بعد تحصیلات خود را در کارگردانی نمایشی در دانشگاه تربیت مدرس ادامه داد و همزمان برای تلویزیون نوشت و چند نمایشنامه رادیویی به ثبت رساند. در سال ۲۰۰۲ او سرانجام اولین فیلم بلند خود را ساخت: «رقص در غبار». فیلمی که بابت آن نظرات مثبتی را به سمت خود جلب کرد؛ این فیلم جایزه بهترین بازیگر مرد را در بیست و پنجمین دوره فستیوال فیلم مسکو دریافت کرد و همچنین جایزه بهترین فیلمنامه و بهترین کارگردانی را در چهل و هشتمین دوره فستیوال آسیاپاسیفیک از آن خورد کرد.

روزی که من برای اولین بار فهمیدم آثار فرهادی قابل توجه و گیراست، روزی بود که برای اولین بار «شهر زیبا» (۲۰۰۴)  را دیدم. فرهادی در این فیلم سرسختانه تم عشق، فداکاری و بخشش را آزمایش می‌کند. «شهر زیبا» فیلمی‌ست که مدت زیادی با شما می‌ماند. به این دلیل است که من از دیدن فیلم‌های فرهادی سیر نمی‌شوم. او یکی پس از دیگری فیلم‌های شاهکاری می‌سازد که شما را به فکر فرو می‌برد؛ فیلم‌هایی که شامل اثر آخر او یعنی «فروشنده» هم می‌شود.

«فروشنده» با صحنه‌ای از رعنا (ترانه علیدوستی) و عماد (شهاب حسینی) آغاز می‌شود؛ زوجی که ناچار به ترک آپارتمان‌شان هستند چون خانه در حال ریزش است. عماد یک معلم است و همزمان به عنوان یک بازیگر در نمایشی محلی که اجرایی از «مرگ فروشنده» آرتور میلر است نیز بازی می‌کند. رعنا هم خانه‌دار و بازیگر است و در همان نمایشی بازی می‌کند.

بعد از جستجوهایی برای پیدا کردن خانه، آنها سرانجام خانه‌ای را از بابک (بابک کریمی) که همبازی‌شان در تئاتر است اجاره می‌کنند. مکان جدید، جادار و دلپذیر است و تنها نکته منفی آن است که زن قبلی مستاجر آن خانه، شهرت مثبتی ندارد. یک شب، بعد از اینکه رعنا به خانه می‌آید و در حالیکه منتظر همسرش عماد است، در موقعیت وحشتناکی گرفتار می‌شود؛ او مورد حمله قرار می‌گیرد و بیهوش در حمام خانه، رها می‌شود. فرهادی به ما نشان نمی‌دهد که چه کسی مرتکب این عمل شده و شخصیت اصلی و بیننده را همزمان از جریان بیرون نگه می‌دارد. فرهادی موقعیت را برای اینکه به عنوان مخاطب بفهمیم دقیقا چه اتفاقی افتاده، سخت می‌کند. وقتی عماد همسر زخمی و مجروح خود را در بیمارستان پیدا می‌کند، اطلاعات مخاطب دقیقا به اندازه اطلاعات او (عماد) است. ما روایت را همراه او دنبال می‌کنیم و حقیقت را همزمان با تماشای فیلم کشف می‌کنیم. قهرمان داستان (عماد) سوالاتی را می‌پرسد که در ذهن مخاطب است و به همان چیزهایی شک می‌کند که مخاطب به آنها شک می‌کند. عماد در تاریکی است به همان مقدار که مخاطب در تاریکی قرار دارد. به همین خاطر حدس زدن صحنه بعد اصلا ساده نیست و همین نکته حقیقتا «فروشنده» را به یک فیلم افسون‌کننده و جذاب تبدیل می‌کند.

وقتی عماد متوجه می‌شود چه اتفاقی برای همسرش افتاده، خودش شروع به تحقیق درباره ماجرا می‌کند. در این سردرگمی او تقریبا به همه مشکوک می‌شود و همین مخاطب را وادار به فکر کردن در مورد موقعیت‌های ممکن می‌کند. عماد به پلیس برای گزارش این جنایت زنگ نمی‌زند چرا که رعنا را او را از انجام این کار بازداشته است (او دوست ندارد توسط مامور پلیس مورد بازپرسی قرار گیرد) تمام نشانه‌ها نیز در مورد رخ دادن تجاوز به شکلی هوشمندانه در روایت فیلم مخفی شده است.

رفتار همسر رعنا، کم‌کم او را خشمگین می‌کند و موقعیتی که هر دوی آنها با آن روبرو هستند و ناچار به حل آن شده‌اند، رابطه‌شان را به عنوان یک زوج تحت‌تاثیر قرار داده است. اینطور به نظر می‌رسد که حقیقت درونی عماد، نقشی‌ست که در تئاتر بازی می‌کند. البته که فرهادی بسیار باهوش‌تر از آن است که زندگی عماد و نمایش را نعل به نعل با هم مقایسه کند هرچند در عین حال وقتی جایی برای بروز احساسات اغراق شده در زندگی واقعی نیست، صحنه نمایش برای این زوج به جایی تبدیل می‌شود که در آن ناتوانی، عجز و درماندگی و اندوه خود را تخلیه می‌کنند.

اصغر فرهادی در «فروشنده» به شکلی استادانه زندگی عماد و رعنا را با نمایش در هم آمیخته است. او بار دیگر به طبیعت فریبکار انسان و آنچه آدم‌ها آن را در درون خود پنهان می‌کنند و ترجیح می‌دهند درباره‌اش حرف نزنند، علاقه نشان داده. در نتیجه، شناختن هرکدام از آدم‌ها سخت است: این شیوه‌ای‌ست که تمام کاراکترهای «فروشنده» بر اساس آن ساخته شده‌اند. فیلمساز، کم‌کم اتفاق‌های فیلم را رونمایی می‌کند و زمانی‌که همه چیز سرانجام مشخص شد، فرهادی ما را به لایه دیگری می‌برد: روایت پراسترس تر می‌شود و کاملا مخاطب را به صندلی‌اش می‌چسباند. او به روایت‌اش جنبه‌ای اخلاقی می‌دهد اما یک پازل حل شده و یک مخاطب راضی، برای این کارگردان کافی نیست او می‌خواهد فیلمش محل رجوع ناخودآگاه مخاطبش باشد.

«فروشنده» فیلمی بسیار هوشمندانه و خوش‌ساخت است. فرهادی یکبار دیگر درونیات و ذهنیات شخصیت‌هایش را می‌کاود و موشکافانه انگیزه‌های آنها را بررسی می‌کند. روایت ریزبینانه او همراه با بازی بی‌نقص ترانه علیدوستی و شهاب حسینی، به خوبی می‌درخشد. بدون هیچ تردیدى، اصغر فرهادی یک فیلمنامه‌نویس درجه یک است. او شیوه سینمایی دقیقى برای خودش دارد که او را از فیلمسازان غربی، متفاوت می‌کند.

«فروشنده» به عنوان نماینده سینمای ایران در بخش بهترین فیلم خارجی زبان هشتاد و نهمین مراسم اسکار انتخاب شده است. اگر شانسی پیدا کردید، حتما این فیلم را ببینید. «فروشنده» یک فیلم بی‌پروا و افسونگر است.