صراط: احمد میراحسان، منتقد سینما طی یادداشتی که در اختیار فارس قرار داد نسبت به سخنان چند روز پیش اصغر فرهادی در مورد ماجرای گورخوابها واکنش نشان داد.
وی در این متن نوشت:
آیا کار بدی است که آدم نامهای به رئیسجمهور ایران بنویسد و درباره فلاکت و فقر و رویدادهای تکاندهنده جامعه هشدار دهد؟ مسلماً این کار شرافتمندانهای است.
آیا یک فیلمساز حق ندارد از خوابیدن فقرا و رانده شده در گورهای یک گورستان در این زمستان سرد، تکان بخورد؟ مسلماً این واکنش نشان انساندوستی یک هنرمند است. آیا فاجعههای خودکشی از فقر نباید یک فیلمساز و هر هنرمند و روشنفکر و منتقد خواهان زدودن فقر را برانگیزد؟ حتماً این انگیزش، انگیزۀ مسئولانهای دارد؟ آیا گم نشدن هنرمند در افق طبقه متوسط مدرن و زندگی و خواستها و بحرانهایش بد است؟ آیا پرداختن به طبقات و اقشار فرودست، حاشیهنشینها، فقرا، بیخانمانها، کارگرها، کشاورزان و... کار شریفی نیست که هنر باید به آن بپردازد و با زبان استتیک و سرشار از حس و خلاقیت مدیریت جامعه را وادارد که در فکر رفع تبعیضها برآید؟ این هم عمل معقول هنر به اجتماع و هنر اصلاحگراست. و من خود بارها به فرهادی گفتهام که زندانی افق کوتاه طبقه متوسط است و از آن بدر آید پس چه؟
آیا چون اصغر فرهادی هنرمند محبوب و سینماگر ارجمند جهانی است با تفکری مدرن، باید کار نیک او را خطا جلوه داد؟ اینکه کار رذیلانه است، ولی اگر عمل با شواهد و اسناد و براهین فراوان، عملی عوامفریبانه و دلسوزی نمایشی باشد، چه؟
آقای فرهادی، شما نوشتهاید:
«امروز گزارش تکاندهنده زندگی مردان، زنان و کودکانی را که در گورهای یکی از قبرستانهای اطراف تهران شبهای سرد را به صبح میرسانند خواندم»، از همینجا، خللها و باورناپذیریهای نامه و قصۀ فرهادی فاش میشود، آیا او در ایران زندگی نمیکند؟ آیا در این خیابانها راه نمیرود؟ رانندگی نمیکند؟ این کودکان خیابانی را نمیبیند؟ تازه متوجه بیخانمانی بیخانمانان شده که تکان خورده؟ خوب این یک ادای هنری است. اینکه «سراسر وجودم شرم» است نشان شرافت فرهادی است. اما شرمی که باید همه این سالها در او بود، چرا تازه پدید آمده؟ شرمی که نمیاندیشد علل و ریشههای این فقر و فلاکت طی 38 سال در جاست، شرمی که میخواهد آگاهی مردم را کور کند و چیز دیگری را وانمود سازد که اتفاقاً سرشتی سیاستباز دارد، شرمی که نقش درندهخوی همان کسانی را که به او جایزه میدهند در این فقر و بحران نمیبیند و سرپوش میگذارد، شرمی که نمیداند فساد مدیریتی، فساد سیستماتیک، تبعیضات هولناک و زندگی این همه دچار رنج، محصول چه فرآیند عمل سرمایهداری متأخر است و چون عوام خود را به جهالت میزند، آیا باورپذیر است؟
این چه قلبی است که حتی برای یک بار از جهان کابوسواری که همان داستان او به همان شاهزادگان نفتی ـ همان نوکران آمریکا و سردمداران آمریکا و حمله مدافعان لیبرالش به کودکان و زنان و مردان و جوانان و سالخوردگان یمن و سوریه و فلسطین و افغانستان و عراق و پاکستان و... تحمیل کردهاند و نسلکشی و شیعهکشی و مسلمانکشی و انسانکشی راه انداختهاند، نلرزیده و وحشیترین جنایتکاران را محکوم نکرده؛ بلکه از دستشان جایزه گرفته و مطابق میلشان سخن گفته است؟
بنا به همه این دلایل و بنا به اسکاری که در پیش است و بازی و سیاستبازی رسوایی خود را دارد. به من حق بدهید که دفاع شما را از فقرای ایرانی باور نکنم، تازه بیچاره این آقای روحانی این وسط چه کاره است؟ به قول نوشته آن سایت شما و دوستان اشرافی و نفتخوار و اقشار سرمایهداری انگلی ایران و لیبرالهای رانتخوار جمع تسویه با یک صدم پولهایی که به سرقت رفته و یا به سبب دهنکجی به خواست عدالت و آزادی و استقلال ایرانی نصیبتان گشته، صدها سرپناه و محل غذای پخش گرم میتوانید فراهم آورید، یک دولت دارای این همه مشکلات که همه مثل افراد مهجور توقع دارند او برایشان همه چیز را مهیا کند، در این فشار عظیم دوستان جهانیتان، چه میتواند بکند حتی اگر بخواهد؟
کمی منصف، عاقل، خدمتگزار و مدافع مردم باشید، ادای انساندوستی آسان است، انساندوست بودن در عمل، و رها از وسوسۀ شهرت و ثروت و محبوبیت، سخن معقول زدن و کار و تلاش کردن و عمل مسئولانه ولو یک قدم به سود ملت، کار بس سختی است.
وی در این متن نوشت:
آیا کار بدی است که آدم نامهای به رئیسجمهور ایران بنویسد و درباره فلاکت و فقر و رویدادهای تکاندهنده جامعه هشدار دهد؟ مسلماً این کار شرافتمندانهای است.
آیا یک فیلمساز حق ندارد از خوابیدن فقرا و رانده شده در گورهای یک گورستان در این زمستان سرد، تکان بخورد؟ مسلماً این واکنش نشان انساندوستی یک هنرمند است. آیا فاجعههای خودکشی از فقر نباید یک فیلمساز و هر هنرمند و روشنفکر و منتقد خواهان زدودن فقر را برانگیزد؟ حتماً این انگیزش، انگیزۀ مسئولانهای دارد؟ آیا گم نشدن هنرمند در افق طبقه متوسط مدرن و زندگی و خواستها و بحرانهایش بد است؟ آیا پرداختن به طبقات و اقشار فرودست، حاشیهنشینها، فقرا، بیخانمانها، کارگرها، کشاورزان و... کار شریفی نیست که هنر باید به آن بپردازد و با زبان استتیک و سرشار از حس و خلاقیت مدیریت جامعه را وادارد که در فکر رفع تبعیضها برآید؟ این هم عمل معقول هنر به اجتماع و هنر اصلاحگراست. و من خود بارها به فرهادی گفتهام که زندانی افق کوتاه طبقه متوسط است و از آن بدر آید پس چه؟
آیا چون اصغر فرهادی هنرمند محبوب و سینماگر ارجمند جهانی است با تفکری مدرن، باید کار نیک او را خطا جلوه داد؟ اینکه کار رذیلانه است، ولی اگر عمل با شواهد و اسناد و براهین فراوان، عملی عوامفریبانه و دلسوزی نمایشی باشد، چه؟
آقای فرهادی، شما نوشتهاید:
«امروز گزارش تکاندهنده زندگی مردان، زنان و کودکانی را که در گورهای یکی از قبرستانهای اطراف تهران شبهای سرد را به صبح میرسانند خواندم»، از همینجا، خللها و باورناپذیریهای نامه و قصۀ فرهادی فاش میشود، آیا او در ایران زندگی نمیکند؟ آیا در این خیابانها راه نمیرود؟ رانندگی نمیکند؟ این کودکان خیابانی را نمیبیند؟ تازه متوجه بیخانمانی بیخانمانان شده که تکان خورده؟ خوب این یک ادای هنری است. اینکه «سراسر وجودم شرم» است نشان شرافت فرهادی است. اما شرمی که باید همه این سالها در او بود، چرا تازه پدید آمده؟ شرمی که نمیاندیشد علل و ریشههای این فقر و فلاکت طی 38 سال در جاست، شرمی که میخواهد آگاهی مردم را کور کند و چیز دیگری را وانمود سازد که اتفاقاً سرشتی سیاستباز دارد، شرمی که نقش درندهخوی همان کسانی را که به او جایزه میدهند در این فقر و بحران نمیبیند و سرپوش میگذارد، شرمی که نمیداند فساد مدیریتی، فساد سیستماتیک، تبعیضات هولناک و زندگی این همه دچار رنج، محصول چه فرآیند عمل سرمایهداری متأخر است و چون عوام خود را به جهالت میزند، آیا باورپذیر است؟
این چه قلبی است که حتی برای یک بار از جهان کابوسواری که همان داستان او به همان شاهزادگان نفتی ـ همان نوکران آمریکا و سردمداران آمریکا و حمله مدافعان لیبرالش به کودکان و زنان و مردان و جوانان و سالخوردگان یمن و سوریه و فلسطین و افغانستان و عراق و پاکستان و... تحمیل کردهاند و نسلکشی و شیعهکشی و مسلمانکشی و انسانکشی راه انداختهاند، نلرزیده و وحشیترین جنایتکاران را محکوم نکرده؛ بلکه از دستشان جایزه گرفته و مطابق میلشان سخن گفته است؟
بنا به همه این دلایل و بنا به اسکاری که در پیش است و بازی و سیاستبازی رسوایی خود را دارد. به من حق بدهید که دفاع شما را از فقرای ایرانی باور نکنم، تازه بیچاره این آقای روحانی این وسط چه کاره است؟ به قول نوشته آن سایت شما و دوستان اشرافی و نفتخوار و اقشار سرمایهداری انگلی ایران و لیبرالهای رانتخوار جمع تسویه با یک صدم پولهایی که به سرقت رفته و یا به سبب دهنکجی به خواست عدالت و آزادی و استقلال ایرانی نصیبتان گشته، صدها سرپناه و محل غذای پخش گرم میتوانید فراهم آورید، یک دولت دارای این همه مشکلات که همه مثل افراد مهجور توقع دارند او برایشان همه چیز را مهیا کند، در این فشار عظیم دوستان جهانیتان، چه میتواند بکند حتی اگر بخواهد؟
کمی منصف، عاقل، خدمتگزار و مدافع مردم باشید، ادای انساندوستی آسان است، انساندوست بودن در عمل، و رها از وسوسۀ شهرت و ثروت و محبوبیت، سخن معقول زدن و کار و تلاش کردن و عمل مسئولانه ولو یک قدم به سود ملت، کار بس سختی است.