صراط: فارس نوشت: در کتاب زندگینامه بانو خدیجه ثقفی (همسر امام ) آمده است که در ذیل میخوانید.
روز چهاردهم فروردین 1309 ه.ش ... ماشین باری سیمی که شرحش رفت اجاره شده و من برای اولین بار بود که با چنین ماشینی مسافرت این چنینی میکردم چرا که قبلاً با سواری میرفتیم.
وسط ماشین جهیزیه مرا ریختند و روی صندلیهای باریک ما را نشاندند، عده دیگر هم سوار شدند و بدین ترتیب... به سوی شهرستان غبار گرفته قم حرکت کردیم. تا حسنآباد گریستم، ناله کردم و گلوله اشک از چشمم روی لباسم میریخت ، نمیدانم این همه اشک را از کجا داشتم! به حسنآباد که رسیدیم یعنی سه ساعت گریه کردن، آقا گفت « بس است دیگر، تحمل داشته باش » ساکت شدم و تا قم که هشت ساعت راه بود، بغض کردم و گلویم از شدت بغض درد گرفت.
روز چهاردهم فروردین 1309 ه.ش ... ماشین باری سیمی که شرحش رفت اجاره شده و من برای اولین بار بود که با چنین ماشینی مسافرت این چنینی میکردم چرا که قبلاً با سواری میرفتیم.
وسط ماشین جهیزیه مرا ریختند و روی صندلیهای باریک ما را نشاندند، عده دیگر هم سوار شدند و بدین ترتیب... به سوی شهرستان غبار گرفته قم حرکت کردیم. تا حسنآباد گریستم، ناله کردم و گلوله اشک از چشمم روی لباسم میریخت ، نمیدانم این همه اشک را از کجا داشتم! به حسنآباد که رسیدیم یعنی سه ساعت گریه کردن، آقا گفت « بس است دیگر، تحمل داشته باش » ساکت شدم و تا قم که هشت ساعت راه بود، بغض کردم و گلویم از شدت بغض درد گرفت.