صراط: خبرآنلاین نوشت: شهرها،محله ها، خیابان ها، کوچه ها و مجسمه های هر شهر ، مثل ما آدمها ، هر کدام داستان خود را دارند. داستانی که مانند شناسنامه است برای شهرها و محله ها ، داستانی که شهرداری ها باید ، برای شهروندان خود بگویند .
این انتظار بجایی است که شهروندان تهرانی، حرف راست را از مسوولان شهری خود بشنوند، حتی اگر در باره مجسمه ای در این کلان شهر باشد.
اردیبهشت ماه سال جاری، روزنامه همشهری ، در یکی از ضمائم خود مطلبی دارد با عنوان " بوسه بر پای پدر" رو تیتر مطلب این است " گفت و گو با دختر پدری که مجسمه اش آشناترین نماد دربند است ."
سراسر این گفت و گو، القای این مطلب است که مجسمه فوق متعلق به امیر شاه قدمی معروف به شاه بابا است. اما واقعیت غیر از این است.
روزنامه شهرداری در ادامه این مطلب آورده است:
" نزديك مجسمه كه ميشويم دختر طبق عادت ميرود پاي مجسمه پدر را ميبوسد گويا پدر زنده است و او به پابوسياش آمده است. "
این روزنامه ادامه می دهد:
" سال ١٣٤٠هواپيمايي آمريكايي در قله زردكوه بختياري سقوط ميكند و شاه قدمي همراه يكي از دوستانش به نام آقاي«نورايي» بهطور داوطلبانه مأمور نجات سرنشينان هواپيما در سرماي ٣٠ درجه زير صفر در ارتفاع ٣٨٧٠ متري ميشوند. عمليات امداد و نجات يك هفته طول ميكشد و شاه قدمي موفق به نجات سرنشينان هواپيما از چنگال مرگ ميشود. بعد از اين ماجرا روزنامه اطلاعات مصاحبه مفصلي با پدر انجام داد كه با تيتر من از زرد كوه ميآيم به بعد انساني وعملياتي اين عمليات نجات پرداخته بود. شجاعت استاد در نجات آسيبديدگان موجب شد تا فرماندهان ارتش از او تقدير كنند. در همان موقع به صلاحديد تيمسار«خاكبيز» و«حسينعلي بيات» رئيسان فدراسيون كوهنوردي و آموزش كوهستان، بهعنوان مدل به سرهنگ استاد رضا لعل رياحي معرفي ميشود."

رسانه ها روزانه در معرض هزاران خبر ، تحلیل و تفسیر قرار دارند، اما آنچه رسانه ای را در چشم و دل مخاطبانش خاص می کند، تلاش آن رسانه در پالایش شایعه و دروغ از خبر است. چیزی که در علم ارتباطات به آن " اعتبار منبع " می گویند.
تلاش روزنامه شهرداری در معرفی نمادهای شهری درخور ستایش است ، اما وقتی این تلاش ها، با بی دقتی به قلب واقعیت بیانجامد ، فاجعه بار خواهد بود.
در پارگراف بالا، نوشته شده است بعد از عملیات زردکوه در سال ١٣٤٠ دستور ساخت مجسمه کوهنورد داده شده است، در حالی که این گفته دروغ محض است.
اما واقعیت چیست؟
در سال۱۳۳۷، حسن وجدانخوش، از کوهنوردان با سابقه کشور، پیشنهاد نصب یک مجسمه کوهنوردی را ارائه کرد که مورد تأیید سایر کوهنوردان قرار گرفت. وجدان خوش پیشنهاد خود را نزد رئیس فدراسیون کوهنوردی، سرهنگ بیات، برد. این پیشنهاد تایید شد و مهام، شهردار وقت تهران، هزینه ساخت آن را قبول کرد.
سرهنگ بیات که رئیس مرکز آموزش کوهستانی ارتش نیز بود، امیر شاه قدمی، گروهبان ارتش و مربی کوهنوردی مرکز آموزش کوهستانی و مربی اسکی کشور را به عنوان مدل به استاد رضا لعل ریاحی، استاد دانشکده هنرهای زیبا، مجسمهساز و سرهنگ ارتش معرفی کرد و شهرداری مبلغ ۱۰۰۰۰ تومان هزینه ساخت مجسمه را پرداخت.
درسال ۱۳۳۸، مدل گچی آن آماده و در میدان سربند نصب و طی مراسمی از آن پردهبرداری شد. متأسفانه در زمستان همان سال، به علت بارندگی و یخزدگی، دست و قسمتی از بدنه مجسمه خرد شد. این قسمت مدتها با پرچم ایران پوشانده شده بود. درسال ۱۳۴۱، با پیگیری استاد رفعتی افشار، رئیس وقت فدراسیون، مجسمه سیمانی آماده شد و خلیل میلانی و عبدالحسین امین از طرف فدراسیون مأمور نصب آن شدند.
در آبانماه سال۱۳۵۰، بنا به پیشنهاد فدراسیون کوهنوردی ایران و موافقت انجمن شهر و شهرداری تهران، نام میدان سربند به میدان کوهنوردان تغییر یافت.
مخلص کلام:
١- روزانه میلیون ها نفر مدل لباس، نقاشی و مجسمه سازی می شوند ، آیا این به آن معنا است که آن لباس، تابلوی نقاشی و مجسمه به نام آنهاست؟
٢- این مرزو بوم از گذشته تا حال تا آینده مرهون تلاش ها و زحمات دلاور مردان ارتش ایران است. امثال شاه قدمی که روحش شاد باد در این نیروی ورزیده بسیار است و قابل تقدیر.
٣- جامعه کوهنوردان ایرانی همواره پرچم مقدس سه رنگ ایران را بر قلل مرتفع جهان برافراشتند تا روح بلند و خسته گی ناپذیری ملت ایران را ، نمایندگی کنند. وجود یک مجسمه در پایتخت برای این قشر از ورزشکاران فداکار ، کمترین کاری است که مسوولان می توانند برای تقدیر از آنان انجام دهند.
٤- شایسته است شهرداری تهران برای جبران انتشار مطالب خلاف واقع در خصوص مجسمه سربند ، با نصب تابلوی معرفی مجسمه کوهنورد ، در صدد جبران برآید.
این انتظار بجایی است که شهروندان تهرانی، حرف راست را از مسوولان شهری خود بشنوند، حتی اگر در باره مجسمه ای در این کلان شهر باشد.
اردیبهشت ماه سال جاری، روزنامه همشهری ، در یکی از ضمائم خود مطلبی دارد با عنوان " بوسه بر پای پدر" رو تیتر مطلب این است " گفت و گو با دختر پدری که مجسمه اش آشناترین نماد دربند است ."
سراسر این گفت و گو، القای این مطلب است که مجسمه فوق متعلق به امیر شاه قدمی معروف به شاه بابا است. اما واقعیت غیر از این است.
روزنامه شهرداری در ادامه این مطلب آورده است:
" نزديك مجسمه كه ميشويم دختر طبق عادت ميرود پاي مجسمه پدر را ميبوسد گويا پدر زنده است و او به پابوسياش آمده است. "
این روزنامه ادامه می دهد:
" سال ١٣٤٠هواپيمايي آمريكايي در قله زردكوه بختياري سقوط ميكند و شاه قدمي همراه يكي از دوستانش به نام آقاي«نورايي» بهطور داوطلبانه مأمور نجات سرنشينان هواپيما در سرماي ٣٠ درجه زير صفر در ارتفاع ٣٨٧٠ متري ميشوند. عمليات امداد و نجات يك هفته طول ميكشد و شاه قدمي موفق به نجات سرنشينان هواپيما از چنگال مرگ ميشود. بعد از اين ماجرا روزنامه اطلاعات مصاحبه مفصلي با پدر انجام داد كه با تيتر من از زرد كوه ميآيم به بعد انساني وعملياتي اين عمليات نجات پرداخته بود. شجاعت استاد در نجات آسيبديدگان موجب شد تا فرماندهان ارتش از او تقدير كنند. در همان موقع به صلاحديد تيمسار«خاكبيز» و«حسينعلي بيات» رئيسان فدراسيون كوهنوردي و آموزش كوهستان، بهعنوان مدل به سرهنگ استاد رضا لعل رياحي معرفي ميشود."

تلاش روزنامه شهرداری در معرفی نمادهای شهری درخور ستایش است ، اما وقتی این تلاش ها، با بی دقتی به قلب واقعیت بیانجامد ، فاجعه بار خواهد بود.
در پارگراف بالا، نوشته شده است بعد از عملیات زردکوه در سال ١٣٤٠ دستور ساخت مجسمه کوهنورد داده شده است، در حالی که این گفته دروغ محض است.
اما واقعیت چیست؟
در سال۱۳۳۷، حسن وجدانخوش، از کوهنوردان با سابقه کشور، پیشنهاد نصب یک مجسمه کوهنوردی را ارائه کرد که مورد تأیید سایر کوهنوردان قرار گرفت. وجدان خوش پیشنهاد خود را نزد رئیس فدراسیون کوهنوردی، سرهنگ بیات، برد. این پیشنهاد تایید شد و مهام، شهردار وقت تهران، هزینه ساخت آن را قبول کرد.
سرهنگ بیات که رئیس مرکز آموزش کوهستانی ارتش نیز بود، امیر شاه قدمی، گروهبان ارتش و مربی کوهنوردی مرکز آموزش کوهستانی و مربی اسکی کشور را به عنوان مدل به استاد رضا لعل ریاحی، استاد دانشکده هنرهای زیبا، مجسمهساز و سرهنگ ارتش معرفی کرد و شهرداری مبلغ ۱۰۰۰۰ تومان هزینه ساخت مجسمه را پرداخت.
درسال ۱۳۳۸، مدل گچی آن آماده و در میدان سربند نصب و طی مراسمی از آن پردهبرداری شد. متأسفانه در زمستان همان سال، به علت بارندگی و یخزدگی، دست و قسمتی از بدنه مجسمه خرد شد. این قسمت مدتها با پرچم ایران پوشانده شده بود. درسال ۱۳۴۱، با پیگیری استاد رفعتی افشار، رئیس وقت فدراسیون، مجسمه سیمانی آماده شد و خلیل میلانی و عبدالحسین امین از طرف فدراسیون مأمور نصب آن شدند.
در آبانماه سال۱۳۵۰، بنا به پیشنهاد فدراسیون کوهنوردی ایران و موافقت انجمن شهر و شهرداری تهران، نام میدان سربند به میدان کوهنوردان تغییر یافت.
مخلص کلام:
١- روزانه میلیون ها نفر مدل لباس، نقاشی و مجسمه سازی می شوند ، آیا این به آن معنا است که آن لباس، تابلوی نقاشی و مجسمه به نام آنهاست؟
٢- این مرزو بوم از گذشته تا حال تا آینده مرهون تلاش ها و زحمات دلاور مردان ارتش ایران است. امثال شاه قدمی که روحش شاد باد در این نیروی ورزیده بسیار است و قابل تقدیر.
٣- جامعه کوهنوردان ایرانی همواره پرچم مقدس سه رنگ ایران را بر قلل مرتفع جهان برافراشتند تا روح بلند و خسته گی ناپذیری ملت ایران را ، نمایندگی کنند. وجود یک مجسمه در پایتخت برای این قشر از ورزشکاران فداکار ، کمترین کاری است که مسوولان می توانند برای تقدیر از آنان انجام دهند.
٤- شایسته است شهرداری تهران برای جبران انتشار مطالب خلاف واقع در خصوص مجسمه سربند ، با نصب تابلوی معرفی مجسمه کوهنورد ، در صدد جبران برآید.