آیتالله محمدعلی فیض گیلانی متولد 1303 در لاهیجان است. به گفته وی پدرشاش از علمای منطقهشان بوده و مردم قضاوتشان را به دست او میسپردند. "پدرم عالم بود اما چون لکنت زبان داشت نمیتوانست بالای منبر برود. همانطور که دیگران درس خوانده بودند، درس خواند ولی نمیتوانست منبر برود."
وی از شاگردان مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی و امام خمینی است و فلسفه را نزد مرحوم منتظری و شهید مطهری آموخته است. در سالهای نهضت در کنار سایر شاگردان و همراهان امام به مبارزه پرداخت. بعد از انقلاب به عضویت مجلس خبرگان رهبری درآمد و در سه دوره خبرگان عضویت داشت. قاضی دیوان عالی دادگاه انقلاب در شهر قم بود و تا زمان رحلت امام(ره) ریاست دیوان عدالت اداری را برعهده داشت.
عضو ارشد جامعه مدرسین این روزها کمتر در مجامع سیاسی حاضر میشود اما از سخنانش درباره اوضاع منطقه برمیآید که از سیاست بیخبر نیست و همچنان مسائل روز را پیگیری میکند و در جلسات جمعه شبهای شورای عالی جامعه مدرسین نیز حضور مییابد. علاقهاش به تاریخ را هم میتوان از کتاب "پاسخ به تاریخ" شاه که در روی میزش قرار دارد، متوجه شد.
با اینحال آیتالله فیض در این سالها، مسئولیتهای دیگری نیز داشته است. وی تا پایان عمر مبارک امام راحل(ره) عضو بعثه ایشان در مکه بود و در زمان حیات آیتالله بهجت نیز در دفتر استفتائات این مرجع عالیقدر تقلید مسئولیت داشت و سالها با این عبد واقعی خدا مانوس بود.
آنچه در ذیل از نظر میگذرانید حاصل گفتوگوی 2 ساعته خبرنگاران سیاسی تسنیم با آیت الله فیض گیلانی است:
مصاحبه در یک نگاه:
- با امام در مدرسه فیضیه آشنا شدیم. آن زمان آقای زنجانی (پدر آیتالله شیبری زنجانی) در فیضیه نماز میخواند. امام خمینی هم شبها در نماز ایشان شرکت میکرد. مهر و سجاده خودش را یکجا میگذاشت و صف سوم و چهارم میایستاد.
- بهاییها در ایران خیلی زیاد شده بودند که آقای بروجردی به مرحوم فلسفی دستور داد که صحبت علیه بهاییها را شدیدتر کند. من آن زمان هنوز طلبه نشده بودم و جوان بودم که در لاهیجان میرفتیم پای منبر آقای فلسفی مینشستیم.
- درس امام خمینی در مسجد سلماسی تشکیل میشد تقریباً حدود 200، 300 نفر شرکت میکردند ولی درس آقایان دیگر با 10،12 نفر بود و بیشتر توجه حوزه بعد آقای بروجردی به سمت آیتالله خمینی رفت.
- یکی از کارمندان مجلس که مذهبی بود قانون کاپیتولاسیون و مصونیت مستشاران آمریکایی را یک نسخه پیدا کرد و کپی گرفت و آمد به امام خمینی نشان داد و امام آنجا فهمید که در مجلس چه میکنند.
- جلوی منبر من را در لاهیجان گرفتند که نتوانم صحبت کنم ولی دستگیر نشدم و ممنوعالمنبرم کردند. راجع به امام خمینی صحبت میکردم و مردم جمع میشدند و از شهرهای دیگر میآمدند.
- آقای مشکینی برای من و آقای مومن حکم نوشت و ما دو نفر شدیم عضو دادگاه عالی انقلاب. پروندهها را از تهران میآورند و ما یکی یکی پروندهها را مطالعه میکردیم. اگر امضاء میکردیم تایید میشد و پرونده را برمیگرداندیم تهران که آنها حکم را اجرا کنند.
- حاج احمدآقا به امام گفت: آقای فیض میخواهد دست از قضاوت بکشد. امام فرمود در این کشور کسی احتیاج به استراحت داشته باشد اولی من هستم ولی با این سن و سال هنوز کار میکنم.
- آیتالله محمدی گیلانی گفت: چند ماه پیش از این خدمت حضرت امام رفتم و گفتم با این اشکالاتی که شما به آقای منتظری دارید اگر ما آقای منتظری را کنار بگذاریم چه کسی را برای رهبری داریم؟ امام فرمود "شما خامنهای را دارید". گفتن این جمله از امام که "شما خامنهای را دارید" خیلی تأثیر داشت
با توجه به سکونت حضرتعالی در جوار بیت امام(ره)، سابقه آشنایی شما با بنیانگذار جمهوری اسلامی از چه زمانی بود و چگونه با وجود مبارک ایشان آشنا شدید؟
ما که برای درس خواندن به قم آمدیم، ابتدا با امام در مدرسه فیضیه آشنا شدیم. آن زمان آقای زنجانی (پدر آیتالله شیبری زنجانی) در فیضیه نماز میخواند. امام خمینی هم شبها در نماز ایشان شرکت میکرد. مهر و سجاده خودش را یکجا میگذاشت و صف سوم و چهارم میایستاد. بعد میآمد جلوی در مدرسه و جایگاهی برای نشستن داشت و آنجا مینشست. ما گاهی سوالی داشتیم، میرفتیم از ایشان میپرسیدیم، آن وقت ایشان عصرهای جمعه هم در مدرسه فیضیه درس اخلاق میگفت و ما از آنجا با ایشان آشنا شدیم.
درس اخلاق که میگفت تا هفته بعد کلمات و جملاتشان برای ما خیلی تازگی داشت و وقتی به هم میرسیدیم تکرار میکردیم. در آن جلسات درس اخلاق به ایشان علاقه پیدا کرده بودیم و به همین خاطر گاهی هم که کنار مدرسه فیضیه مینشست، کنار او مینشستیم و از او سوال میپرسیدیم.
وقتی درسهای سطوح ما تمام شد و به درس خارج رسیدیم، رفتیم درس امام خمینی که در مسجد سلماسی درس میگفتند. نه تنها من بلکه آقای ناصر مکارم، آقای جعفر سبحانی، آقای نوری همدانی هم پای درس آقای خمینی می آمدند. یک درس فقه صبح و یک درس اصول عصر میگفت و تقریباً شاید حدود 300، 400 نفر در آن مسجد جمع میشدند. در آن زمان شاید درس سایر آقایان 10،12 نفر جمع میشدند اما درس حضرت امام در مسجد سلماسی تقریباً 300، 400 نفر جمع میشدند.
این ماجرا احتمالاً برای سال 30 است؟
بله؛ اوایل دهه 30 بود. امام درس میگفت و ما هم خوب استفاده میکردیم ولی آیتالله بروجردی در مسجد بالاسر درس میگفت آنجایی که وصل میشود به مقبره حضرت معصومه(س). درس امام که تمام میشد ما میرفتیم درس آقای بروجردی. حضور مرحوم بروجردی در قم هم مصادف شد با دوران حکومت محمدرضا شاه که آقای بروجردی خیلی گرفتاری پیدا کرد.
** آیتالله بروجردی از طریق آقای فلسفی مرتب به شاه تذکر میداد **
رابطه مرحوم آقای بروجردی با حکومت پهلوی و نحوه مبارزه و انتقادش به دستگاه شاه چگونه بود؟ این سئوال را از این جهت میپرسیم که در این باره تحلیلها و روایتهای متفاوتی بیان میشود. عدهای در این سالها همواره تلاش کردند چهرهای از آیت الله بروجردی بسازند که اساساً اعتقادی به مبارزه با شاه نداشته و حتی با این کارها مخالف و حامی شاه مخلوع بودند در حالی که به نظر میرسد اینگونه اظهارات بیشتر شرح حال خود این افراد است تا آن زعیم بزرگ شیعه؟ گرچه نمیتوان تفاوت در «تاکتیک عمل سیاسی» مرحوم بروجردی و امام را نیز نادیده گرفت.
بله همین طور که گفتید. آن طور که مرحوم امام خمینی مبارزه با خاندان پهلوی را شروع کرد، آقای بروجردی این مبارزه را نداشت. البته مشکلات را به دربار تذکر میداد. آقای بروجردی با شاه بهصورت مستقیم وارد درگیری نشد اما از طریق آقای فلسفی مرتب به شاه تذکر میداد.
برای مثال بهاییها در ایران خیلی زیاد شده بودند که آقای بروجردی به مرحوم فلسفی دستور داد که صحبت علیه بهاییها را شدیدتر کند. من آن زمان هنوز طلبه نشده بودم و جوان بودم که در لاهیجان میرفتیم پای منبر آقای فلسفی مینشستیم و این صحبتها را گوش میکردیم. من بعد از شهریور 1320 به قم آمدم و در اینجا شروع کردم به درس خواندن.
آیا میتوان گفت علت عدم درگیری مستقیم مرحوم بروجردی با دستگاه پهلوی این امر بود که ایشان میخواست راه مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری در توسعه و پیشرفت حوزه علمیه و روحانیت ادامه یابد و آن را گسترش دهد.
بله؛ تقریباً این نظر درست است. ایشان نمیخواست کاری انجام دهد که حکومت با وی مخالفت آشکار کند.
** خارج فقه امام با 300 نفر تشکیل میشد؛ درس دیگران با 10 نفر**
بعد از وفات مرحوم آیتالله بروجردی، چه شد که مرجعیت حضرت امام مطرح شد و چه عاملی در شروع نهضت امام موثر بود؟
آقای بروجردی که فوت کرد از او خوب تجلیل کردند و تشییع جنازه مفصلی بود. ما هم در تشییع جنازه شرکت کردیم منتها فرد خاصی در قم نداشتیم که اطراف وی را بگیریم. یک عده اطراف امام خمینی را گرفتند، یک عدهای دور آقای شریعتمداری را گرفتند، یک عدهای دور آقای گلپایگانی را گرفتند که اینها هم مرجع بودند و مقلد داشتند ولی بعد از فوت آقای بروجردی بیشتر طلاب و مردم به طرف آقای خمینی رفتند به طوری که درس امام خمینی در مسجد سلماسی تشکیل میشد تقریباً حدود 200، 300 نفر شرکت میکردند ولی درس آقایان دیگر با 10،12 نفر بود و بیشتر توجه حوزه بعد آقای بروجردی به سمت آیتالله خمینی رفت.
نهضت امام بعد از فوت آقای بروجردی به مرور شروع شد. مردم از شهرستان میآمدند هم وجوهات میدادند و هم از آقای خمینی تقاضا داشتند اگر حکومت کار خلافی انجام داد ایشان اعلامیه دهد و از این جهت امام پیشتاز شد.
با توجه به اینکه شما همسایه مرحوم امام بودید، اولین دستگیری امام یادتان هست؟اولین بار ایشان درباره مصونیت مستشاران آمریکایی و کاپیتولاسیون صحبت کرد. اولین بار که دستگیر شد در مدرسه فیضیه صحبت کرد و خطاب به شاه حرفهایی زد و ایشان را گرفتند و بردند حرم شاهعبدالعظیم. چند ماه آنجا بود و بعد او را آزاد کردند که قم بیاید.
** وقتی یک کارمند متدین مجلس قانون «کاپیتولاسیون» را به امام اطلاع داد **
گویا ماجرای مصونیت یا همان کاپیتولاسیون به صورت اول از منابع رسمی درز نکرد، شما مطلع هستید که امام چگونه از آن مسئله با خبر شدند؟
شاه یک قانونی در مجلس تصویب کرده بود که تمام مستشاران آمریکایی که در ایران هستند اگر جنایتی مرتکب شدند و یک کسی را در خیابان مثلاً اذیت کردند و یا با ماشین زیر گرفتند یا هر جریانی پیش آمد، تنها دادگاه آمریکا میتواند وی را مجازات کند. قانونی وضع کرده بودند که تمام مستشاران آمریکایی در ایران مصونیت دارند و هر جرم و جنایتی در ایران مرتکب شوند، ایرانیها میتوانند در دادگاه آمریکا برای رسیدگی به آن کار شکایت کنند. درباره این مصونیت نه روزنامهها چیزی نوشت و نه رادیو و تلویزیون آن زمان گفت که اینها این قانون را تصویب کردند ولی یکی از کارمندان مجلس که متدین بود این قانون و مصونیت مستشاران آمریکایی را یک نسخه پیدا کرد و کپی گرفت و آمد به امام خمینی نشان داد که اینها دارند چه کارهایی میکنند.
امام آنجا متوجه شدند که در مجلس چه میکنند چون سخنرانیها و مصوبات مجلس را نه روزنامه مینوشت و نه رادیو و تلویزیون اعلام میکرد و ما هم اینجا نفهمیدیم و بعد آن کارمند که آن نسخه مصونیت مستشاران آمریکایی را برای امام آورد، ایشان تصمیم گرفت علیه آنها سخنرانی کند.
بعد از اینکه درباره مصونیت مستشاران آمریکایی صحبت کرد، شاید 5، 6 هزار نفر جمعیت در خانه و کوچه جمع شده بودند. من دیدم دسته دسته جمعیت دارند میآیند، گفتم چه خبر است؟ گفتند آقای خمینی میخواهد صحبت کند. من که همسایه امام بودم نمیدانستم ولی تهرانیها میدانستند. من هم آمدم در منزل را باز کردم و کسانی که با خودش ضبط آورده بودند که سخنرانی را ضبط کنند، آنها آمدند خانه ما و از خانه ما استفاده کنند که سخنرانی را ضبط کردند. دو اتاق خانه و حیاط ما پر از جمعیت شد و بعد از اینکه سخنرانی تمام شد 10، 11 روز بعد از سخنرانی آمدند و ایشان را دستگیر کردند یعنی بلافاصله دستگیر نکردند.
چون بنا داشتند ایشان را از کشور بیرون بفرستند با دولت ترکیه صحبت کردند، دولت ترکیه قبول کرد و امام را با هواپیما فرستادند ترکیه. یکسال آنجا ماندند و بعد از آنجا فرستادند به عراق و ایشان رفت عراق و خانهای هم که در عراق برای ایشان اجاره کردند میراث فرهنگی خریده است و الان در اختیار ایران است و مردم میروند آنجا برای دیدن بیت امام.
** سرنیزه را روی سینهام گذاشتند و گفتند "خمینی کجاست؟" **
شما در زمان دستگیری امام همسایه ایشان بودید. نحوه دستگیری ایشان چگونه بود؟ گویا برای دستگیری امام ابتدا به خانه شما میآیند.
حدود نیمه شب، عوامل رژیم برای دستگیری امام(ره) وارد قم شدند و چون خانهای که من ساکن شده بودم قبلاً در اجاره فرزند امام(ره) بود، نیروهای رژیم به اشتباه و با زور اسلحه، سرنیزه و لگد وارد خانه من شدند. رفتند اتاق و زیرزمین را نگاه کردند و بعد سرنیزه را روی سینه من گذاشت و به ما گفتند خمینی کجاست؟ گفتم آقای خمینی در خانه خودش است و اینجا خانه ماست. بیرون رفتند و من هم یک پارچه پیدا کردم و سر و صورتم که بر اثر ضربه آنها خونی شده بود، تمیز کردم. بعد نیم ساعت دوباره در زدند و در را باز کردم و گفتند خمینی در خانه خودش هم نیست!
امام را از من خواستند و میگفتند ایشان کدام خانه است؟ چند بار همه جا را گشته بودند و موفق نشدند تا اینکه امام از خانه استیجاری بغل منزلش بیرون آمد، آنها هم خوشحال شدند و رفتند امام را سوار ماشین فولوکس کردند و بردند تهران.
شما زمانی که امام نجف بودند، دیداری با امام داشتید؟
در سال 54 وقتی از سفر حج به زیارت عتبات آمدم، امام در نجف بود و ما از کربلا برای زیارت ایشان به نجف رفتیم. آن زمان ایام محرم بود و ما برای عزاداری در کربلا بودیم. امام هم دهه اول محرم آن سال به کربلا آمدند و ما هر روز برای دیدن ایشان به منزلشان میرفتیم.
** همکاری مشترک صدام و شاه برای اذیت کردن امام**
استقبال علما و مردم نجف از امام چطور بود؟ مثل اینکه عده کمی در عراق علیه امام فعالیت کرده و حتی شبنامه علیه ایشان در نجف پخش کردند؟
چون خودم آنجا نبودم نمیتوانم بگویم ولی درس که میگفتند علما خیلی در جلسه درسش در نجف جمع میشدند. آن شبنامهها هم از طریق رژیم ایران و ایادی آن صورت میگرفت. دولت عراق هم مخالف نبود ولی گاهی صدام با وعده و وعیدهای شاه و تقاضاهای دولت ایران، امام را اذیت میکرد.
بعد از تبعید امام، فعالیتهای شما در نهضت به شکل ادامه یافت؟ آیا این تصور که نهضت امام در سال 57 به پیروزی برسد، داشتید؟
جلوی منبر من را در لاهیجان گرفتند که نتوانم صحبت کنم ولی دستگیر نشدم و ممنوعالمنبرم کردند. راجع به امام خمینی صحبت میکردم و مردم جمع میشدند. از شهرهای دیگر میآمدند. مسجد ما در ده بود ولی از شهرها هم میآمدند و شاید 400، 500 نفر جمع میشدند. هر کسی با 20، 25 نفر میآمد و جمعیت زیادی جمع میشد. اعلامیه امام هم که منتشر میشد ما میگرفتیم و میخواندیم و منتشر میکردیم.
** فکر نمیکردیم شاه فرار کند/ پیروزی امام «معجزه خدایی» بود **
آن زمان اینگونه نبود که ما احساس کنیم به زودی شاه از بین میرود ولی امام به ما جرأت و جسارت دادند. ما فکر نمیکردیم که شاه فرار کند و نظام اسلامی جای آن بنشیند. شاید امام بود که این نقشه در ذهنش بود ولی همه شاگردان یا دیگران چنین چیزی در ذهنشان نبود یعنی احتمال نمیدادیم که چنین اتفاقی بیفتد. اینکه روحانیتی که اسلحه و پشتوانه ندارد بیاید و قدرت را در دست بگیرد «معجزه خدایی» بود.
بعد از پیروزی انقلاب شما وارد دستگاه قضایی شدید. نحوه ورود شما به دیوان عالی کشور چگونه بود و چه کسی شما را معرفی کرد؟
بعد از انقلاب روحانیت کم کم شروع کرد به احساس مسئولیت که کاری بکند. مسئولیت من از آنجا شروع شد که در هر شهری یک دادگاه انقلاب تشکیل داده بودند و در برخی جاها حکمهایی که صادر میکردند بعضاً مناسب نبود. کسی قاضی شده بود که خیلی درس قضا نخوانده بود. آقای منتظری چند تا از این حکمها را به امام نشان داد و گفت قاضیهای شما اینطور هستند و اینگونه حکم صادر کردهاند. امام به آقای منتظری گفت چه پیشنهادی داری؟ گفت یک دادگاه عالی در قم تشکیل بدهیم و به اینها بخشنامه صادر کنیم که تمام احکام که حکم اعدام و مصادره اموال دارد پروندهاش بیاید قم و دادگاه عالی قم بررسی کند و اگر آنها امضا کردند، حکم اجرا شود.
** اجرای احکام انقلابی به همراه آیت الله مومن **
امام هم قبول کرد و اعلام کردند دادگاه عالی تشکیل شود. آقای مشکینی برای من و آقای مومن حکم نوشت و ما دو نفر شدیم عضو دادگاه عالی انقلاب. پروندهها را از تهران میآورند و ما یکی یکی پروندهها را مطالعه میکردیم. اگر امضاء میکردیم تایید میشد و پرونده را برمیگرداندیم تهران که آنها حکم را اجرا کنند و اگر ما امضا نمیکردیم و میگفتیم این حکم را قبول نداریم، دیگر آن حکم قابل اجرا نبود.
4 سال من و آقای مومن در دادگاه عالی کار کردیم تا اینکه آقای امامی کاشانی درباره دیوان عدالت اداری با من صحبت کرد. من از اینکه یک روحانی قاضی باشد ناراحت بودم و گفتم نمیخواهم قاضی بمانم. آقای امامی کاشانی گفت با هر کسی صحبت میکنیم میگوید برو دنبال آقای فیض. گفتم یک ملاقاتی از امام برای من بگیر، بعد به تو میگویم که میتوانم با تو کار کنم یا نه؟ رفت تهران با احمدآقا صحبت کرد و برای من وقت ملاقات گرفت. به من زنگ زد و گفت شما فردا ساعت هشت و نیم صبح جماران باشید.
** پاسخ کنایه آمیز امام: "با این سن و سال هنوز کار میکنم" **
من خیلی خوشحال شدم و 3، 4 سالی هم از امام فاصله گرفته بودیم چون او تهران بود و ما قم بودیم. بالاخره رفتم جماران و دم در گفتند با چه کسی کار داری؟ گفتم آقای امامی کاشانی برای من وقت گرفته است خدمت امام برسم. تلفن کردند به حاج احمدآقا و به من گفتند از پلهها برو بالا و من از پلهها رفتم بالا و وارد اتاق حضرت امام شدم. سلام علیک کردم و دست امام را بوسیدم. احمد آقا هم از اتاق خودش در را باز کرد و آمد اتاق امام و گفت: آقای فیض میخواهد دست از قضاوت بکشد. امام فرمود در این کشور کسی احتیاج به استراحت داشته باشد اول من هستم ولی با این سن و سال هنوز کار میکنم!
به امام عرض کردم نمیخواستم دست از قضاوت بکشم و برای استراحت بروم. میخواستم بروم دانشگاه و با دانشجویان همکاری کنم. چراکه نماینده امام در چند دانشگاه هم بودم و حتی دانشگاه الزهرا که مختص دختران است، من را انتخاب کرده بودند و گفتند از تو بهتر پیدا نکردیم(میخندد) امام گفت شما دست از قضاوت بکشید یا جای شما خالی میماند یا یکی میآید که مانند شما نیست. لذا این حرف امام دست من را بست و به آقای امامی کاشانی تماس گرفتم و گفتم من هستم
شما فرمودید در کلاسهای درس امام پیش از آغاز نهضت شرکت میکردید؛ امام قبل از این دیدار از شما شناخت دقیقی داشتند؟
بله؛ شناخت داشتند چون جلسه درس ایشان میرفتم و در درس سوال هم میپرسیدم ایشان خوب از من شناخت داشت. گفت شما دست از قضاوت بکشید یا جای شما خالی میماند یا یکی میآید که مانند شما نیست. 4 سال در شعبه دوم دیوان کار کردم و 2 سال هم در یک شعبه دیگر کار کردم و بعد در همان زمان امام(ره) حکمی برای من نوشتند و رئیس دیوان شدم.
** یک روایت ناگفته از جلسه تاریخی خبرگان/ مطرح شدن نام آیات اراکی و خویی برای رهبری **
به دوران پس از رحلت حضرت امام(ره) برسیم. فردای رحلت ایشان مجلس خبرگان رهبری تشکیل جلسه داد و آیتالله خامنهای به رهبری نظام جمهوری اسلامی انتخاب شدند. شما در آن جلسه حضور داشتید. نحوه مطرح شدن نام آیتالله خامنهای چگونه بود و اگر ناگفتهای از آن جلسه تاریخی دارید بفرمایید.
سه دوره در مجلس خبرگان بودم دور اول تا سوم و در آن جلسه معروف هم حضور داشتم. اول بنا بود شورای رهبری باشد و آقای هاشمی پیشنهاد آن را مطرح کرد. آقای مشکینیرئیس خبرگان بود ولی اداره مجلس با آقای هاشمی بود و آقای هاشمی که معاون او بود مجلس را اداره میکرد.
آقای هاشمی شورای رهبری را مطرح کرد و موافق و مخالف صحبت کردند. بعد رأی گرفتیم و شورای رهبری رای نیاورد چون باید نصف بهعلاوه یک به شورا رای میدادند. قرار بود بعد از رأی آوردن رهبری شورایی، دنبال 3 یا 4 نفر برویم ولی چون شورا رای نیاورد دیگر اسامی هم گفته نشد. بعد اسم آیتالله گلپایگانی به میان آمد. موافقان صحبت کردند اما مخالفی نداشت چون کسی حاضر نشد برود پشت میز و بگوید آقای گلپایگانی اشکال دارد و صلاح هم نبود. بعد به کفایت مذاکرات رای گرفتیم و آقای گلپایگانی رای نیاورد.
بعد یک نفر نام آیتالله اراکی را مطرح کرد و راجع به آقای اراکی صحبت کرد و مخالفی هم نداشت که به کفایت مذاکرات رای گرفتند و مرحوم اراکی هم رای نیاورد. بعد یک نفر نام آیتالله خوئی را مطرح کرد و خودش 20 دقیقهای درباره آقای خوئی صحبت کرد اما آقای خوئی هم رأی نیاورد و ما هم رای ندادیم.
دلیل خاصی برای رأی ندادن داشتید؟
بله؛ چون آیتالله خوئی عراق بود و نمیآمد ایران جای امام خمینی بنشیند. یکی را میفرستاد جای خودش لذا ما رای ندادیم.
بعد آقای هاشمی گفت آقای خامنهای. به آقای هاشمی گفتند شما که ایشان را پیشنهاد کردی چه دلیلی داری؟ آقای هاشمی هم آن خاطره معروف را از امام گفت. زمانی که آیتالله خامنهای برای سفری به کره شمالی رفتند و در مجالس آن کشور سخنرانی کردند، ترتیبی هم داده شده بود که سخنرانی ایشان از رادیو و تلویزیون پخش شود و ما میدیدیم که مستمعین با علاقه خاصی به صحبتهای ایشان گوش میدهند. امام بعد از دیدن این صحنهها به حاج احمدآقا میگوید"این سید(آقای خامنهای) برازنده رهبری است".
یکی دو نفر دیگر هم صحبت کردند البته نه به عنوان مخالف. بعد گفتند به کفایت مذاکرات رای میگیریم و رای گرفتند. آقای هاشمی گفت هر کس موافق است بلند شود و از هفتاد و چهار نفر شصت نفر به ایشان رأی دادند که اکثریت قریب به اتفاق بود.
** نقل قول آیتالله محمدی گیلانی از امام؛ "شما خامنهای را دارید" **
شخص دیگری هم در آن جلسه بود که درباره رهبری آیتالله خامنه ای صحبت کند؟
آقای محمدی گیلانی از هیئت رئیسه اجازه گرفت و گفت مطلبی دارم میخواهم بگویم. اجازه دادند آمد و در جایگاه سخنران ایستاد و گفت چند ماه پیش از این خدمت حضرت امام رفتم و گفتم با این اشکالاتی که شما به آقای منتظری دارید اگر ما آقای منتظری را کنار بگذاریم چه کسی را برای رهبری داریم؟ امام فرمود "شما خامنهای را دارید". گفتن این جمله از امام که "شما خامنهای را دارید" خیلی تأثیر داشت. آقای خامنهای کنار من نشسته بود و بلند شد گفت آقای مشکینی! آقای مشکینی! یعنی اجازه بدهید من مخالفت کنم اما آقای مشکینی گفت بنشینید! قرار نیست شما صحبت کنید. ما هر چه تصمیم گرفتیم شما باید اجرا کنید و ایشان هم نشست.
نام شخصیتی دیگری هم به میان آمد که به عنوان گزینه رهبری فردی مطرح شود؟
خیر.
** ترسیدیم با رهبری ِمنتظری انقلاب ضربه ببیند/ افرادی در بیت او بودند که مشکل داشتند **
اواخر حیات مبارک امام راحل ماجرای عزل مرحوم منتظری از قائم مقامی رهبری پیش آمد. چه چیز باعث شد خبرگان ملت به این نتیجه برسند که انتخاب مرحوم منتظری ممکن است به صلاح نظام نباشد؟
ابتدا ایشان را برای قائممقامی رهبری انتخاب کردند ولی بعد از چند سال در یکی از جلسات خبرگان عنوان شد که باید آقای منتظری از قائم مقامی عزل شود. افراد تقریباً نزدیک به بیت امام این پیشنهاد را داشتند. ما هم برای عزل او مخالف نکردیم و رای دادیم چون میترسیدیم ایشان بیاید روی کار و یکسری گرفتاریها برای انقلاب پیش بیاورد که به انقلاب ما ضربه وارد کند.
البته آیت الله منتظری از کسانی بود که احتیاطات امام را به ایشان ارجاع میدادند یعنی ملا و مجتهد سرشناسی بود اما میترسیدیم که ایشان جای امام خمینی بنشیند و گرفتاریهایی پیش بیاورد که انقلاب ما ضربه ببیند چون یکسری افراد در بیت او بودند که مشکل داشتند.
** «شریعتمداری» تقوای مرجعیت نداشت/به رئیس ساواک گفت من با شاه صمیمی هستم**
یکی دیگر از افرادی که مانند مرحوم منتظری از قافله انقلاب جدا شد آیتالله شریعتمداری بود. شخصیت ایشان چگونه بود و چه شد که این مشکلات برایش بوجود آمد؟
ایشان یک مقدار گرفتاریهایی هم داشت و آنطور نبود که یک رجل باتقوایی باشد و نمیبایست آقای شریعتمداری مرجع تقلید میشد. اگر هم کاری برای انقلاب کرده برای پیشرفت کار خودش کرده نه اینکه بخواهد با امام همکاری کند.
من در یکی از اسنادی که بعد از انقلاب منتشر شد، خواندم که در بیت وی دستگاه شنود گذاشته بودند. آیتالله شریعتمداری به رئیس دفترش میگوید زنگ بزن رئیس ساواک بیاید. رئیس ساواک قم آمد و آقای شریعتمداری گفت با ما چه کردید؟ من که با شاه صمیمی هستم، فلان سرهنگ و فلان تیمسار رابط من با شاه است. چرا با من این کار را کردید؟ رئیس ساواک گفت این کار دشمنان شماست. شریعتمداری گفت من دشمنی ندارم که با من این کار را بکند؛ این کار شماست.
این کار را در بیوت سایر مراجع هم کردند. آقای صافی گلپایگانی دستور داد خانه آیتالله العظمی گلپایگانی را نوسازی کنند. خانه را نوسازی که کردند تمام چیزهایی را که ساواک در دیوار گذاشته بود، همه از بین رفت. کارگران زنگ زدند به تلفخانه و گفتند ما جای تلفن را نصب کردیم ولی تلفن ما کار نمیکند. مامور مخابرات با ساواک تماس میگیرد و ماموری از ساواک میرود و میگوید من از طرف مخابرات آمدم تلفن شما را درست کنم و هر اتاقی در خانه آقای گلپایگانی تلفن داشت یک میکروفن نصب کردند و بعد گفت تلفن شما درست شده است. تمام خانههای علما را این کار را کرده بودند و همه تماسها را شنود میکردند.
مدیریت سیاسی آیتالله خامنهای خوب است/ سپاه نقش اساسی در حفظ سوریه و عراق داشت
در خلال سالهای پس از رحلت امام، مشکلات مختلفی در منطقه غرب آسیا شکل گرفت. از حمله آمریکا به افغانستان و عراق تا تشکیل گروهکهای تروریستی در سوریه و سایر کشورها اما جمهوری اسلامی توانسته از این بحرانها سربلند بیرون بیاید. شما تصور اینکه جمهوری اسلامی بتواند این مسیر را ادامه دهد، داشتید. نظرتان درباره مدیریت سیاسی رهبر معظم انقلاب در این بحرانها چیست؟
مدیریت
آیتالله خامنهای به نظر من خوب است و مدیریت سیاسی خوبی دارد البته یک
گرفتاریهایی در کشور هست ولی روی هم رفته من فکر میکنم آقای خامنهای
خوب پیش آمده است. شاید فکر نمیکردیم بتوانیم اینقدر جلو بیاییم اما خوب
پیش آمدیم.
سپاه هم نقش اساسی در حفظ سوریه و عراق داشت و در آن جای شکی نیست. مدافعین حرم از ما بودند. صدها نفر ایرانی به آنجا رفتند و ما هم تشویقشان کردیم و تشییع جنازهشان رفتیم. اگر مدافعان حرم نبودند سوریه از بین رفته بود. نقشه را آمریکا و اسرائیل کشیدند که این داعشیها را آنجا مستقر کنند. «داعش» یعنی دولت اسلامی عراق و شام. نقشه را اسرائیلیها کشیدند و تمام پول عربستان در جیب داعشیها رفته است.
** ترامپ عربدهکش **
رهبری خوب ایستادگی کردند علاوه بر این مردم و ملت ایران هم خوب کار کرد. الان ترامپ آمده در آمریکا و عربدهکشیهایی که کرده است اما همه اینها از بین میروند. ترامپ گفته من برجام را قبول ندارم اما ما برجام را طبق قوانین بینالمللی قبول کردیم. طبق برجام به ما اجازه دادند انرژی اتمی درست کنیم حالا بمب نسازیم.ما که موافق نبودیم بمب بسازیم و هرگز نخواهیم ساخت.
تسنیم: آیت الله خامنهای به عنوان رهبر انقلاب و هم به عنوان یک مرجع تقلید فتوا دادند که ساخت بمب هستهای حرام است.
بله حرام است و واقعاً هم حرام است. چه معنی دارد یک بمب بیندازیم و هزار نفر را یکجا بکشیم. مانند ناکازاکی در ژاپن که تقریباً میلیونها نفر را آمریکاییها در یک ساعت کشتند. حالا آنها مدعی هستند ما طرفدار حقوق بشریم.
** فقها سالها به دنبال حقشان (حکومت) نرفتند/کسی مانند امام در تاریخ علمای شیعه نداشتیم**
این روزها برخی غربگرایان داخلی میگویند اصلا حکومت دینی معنا ندارد و برای نفی حکومت دینی با مدیریت ولیفقیه، از حکومت دینداران میزنند. این دسته از افراد مدعیاند حکومت دینی اصلاً مبنایی ندارد و دین باید در امور خصوصی باشد؟ نظر شما بهعنوان یک فقیه و شاگرد حضرت امام(ره) چیست؟
اینها
اشتباه میکنند. ما که خودمان مسائل دینی را میدانیم میخواهیم بگوییم
آن چه که از روایات و از گفتار امامان به دست میآید این است که حکومت در
غیاب معصوم برعهده فقهاست. منتها فقها سالها دنبال حق خودشان نرفتند.
امثال حاج عبدالکریم حائری، آقای خوانساری، آقای سیدحسن اصفهانی، آقای
آخوند خراسانی. من فکر میکنم امام در یک دوره استثنایی روی کار آمد و
شاید تا حالا هیچ کس مانند امام هم از نظر استعداد و هم از نظر اینکه عملاً
بتواند در جامعه این کارها را کند در تاریخ علمای شیعه نداشتیم.