صراط: علی معلم دامغانی رئیس فرهنگستان هنر در تلاش است این فرهنگستان را به یک پادگان کوچک در زمینه جنگ نرم تبدیل کند و در همین راستا معتقد است معماری رشد و نمو رشتههای تجسمی است.
محمد علی معلم دامغانی رئیس فرهنگستان هنر در گفتوگوی صمیمی با تسنیم از جزئیات پژوهشهای فرهنگستان میگوید. در ادامه این گفتوگو را میخوانید.
* فرهنگستان به تازگی همایش آجر و آجرکاری را برگزار کرده است؛ کمی در مورد علت برگزاری این همایش برایمان بگویید.
آجر یعنی تعداد استادکارهایی که در معماری سنتی ما هستند. در واقع آجر کد معماری است. چنان که کلمه کد نوشته است و طرح و رنگ کد نقاشی. همه چیز در واقع کد و رمز دارد. رمز بدن سلول است، رمز سخت افزاری و نرم افزاری هر بنایی آجر محسوب میشود پس فرهنگستان در تئوری خودش برای این مسئله عمق بیشتری قائل است. دلیلش این است که جهان در حال عوض شدن است باید نسبت به خیلی چیزها تجدید اندیشه کنیم. امروز دنیای بزرگ دیگر مرز ندارد؛ در واقع اینجا شاعر فقط شاعر تهران و ایران نیست شاعر جهان است، باید با همه جهان رقابت کند. موسیقیدان باید با همه جهان رقابت کند، نقاش باید با همه جهان رقابت کند، نویسنده باید با همه جهان رقابت کند. بعضی از سینماگران ما در خارج امتیاز می آورند و مردم ما از این امتیاز خوشنود میشوند البته در عین حال مردم جهان به اندازه این امتیاز باید ایرانی ها را باور کنند. این امتیازها باید در زمینههای مختلف توزیع شود.
آجر یکی از این زمینههای امتیاز آور است. فرش در واقع خودش پدیده ای است مثل معماری اما اگر در معماری کد آجر است آنجا کد گره است؛ گره در واقع فرش را میسازد. فرهنگستان فقط آجر را سختافزاری بررسی نکرده بلکه نرم افزاری اندیشه کرده است و علت این کار این است که اگر هماوردی در جهان هست که هست در آن شریک باشیم. یعنی شاید بشریت به زودی تشخیص دهدکه این جهان با این همه جمعیت برای قاره قاره بودن و جنگ های قارهای کوچک است؛ مخصوصاً با ابزاری که امروز در اختیار انسان هاست یعنی موشکهایی که میتوانند کلاهک هستهای حمل کنند. درواقع اگر چند کشور بی صبری کنند دنیا تنها میماند. اگر بناست کار دنیا تمام نباشد و حتی جنگ ادامه داشته باشد جنگ نرمافزاری خواهد بود نه جنگ سخت افزاری.
* آیا مبارزه نرمافزاری را در صدا و سیما هم دنبال میکردید؟
ما خیلی وقت پیش در رادیو و تلویزیون بودیم. در دورههای مختلفی بودیم یکی از دورههایی که نسبت به دورههای دیگر بهتر بود، دورهای بود که علی لاریجانی رئیس صدا وسیما بود و سید محسن مهاجرانی هم معاونش بود. این دو در واقع نسبت به کار هم احساس مسئولیت میکردند و هم شناخت داشتند و البته به جهان هم توجه میکردند؛ این گونه بود که رادیو و تلویزیون مقابل بسیاری چیزها ایستاده بود یعنی اگر شب تا صبح دشمن به وسیله تلویزیون و اینترنت آتش روی سر مردم میریخت آنها آن قدر هوش داشتند که میگفتند شما اگر آتش ندارید، آب به آن طرف جاری کنید تا آتش آنها خاموش شود چون در واقع جنگ نرم با جنگ سخت تفاوت دارد در جنگ سخت موشک به موشک است. اگر شمشیر است باید شمشیر داشته باشی اگر نداشته باشی کارت لنگ است. فرهنگستان یک پادگان کوچک در زمینه جنگ نرم است، نه اینکه مثلا بگویم در مورد آجر کار کردیم و ذهن آدم برود پیش خشت و خشت سوخته نه ما دنبال چیز بالاتری هستیم.
* بسیاری از دوستان رسانهای و غیررسانهای بر این اعتقادند که با حضور حضرتعالی در فرهنگستان هنر رویکرد فرهنگستان بیشتر به سمت پژوهش محوری در هنر رفته است. دلیل اصلی این رویکرد حضرتعالی و فرهنگستان به چه دلیل است؟ چرا نقش پژوهش را مهم میدانید؟
اولاً ایران کشوری است که بسیاری از پدیدههایی که عیان کرده، از لحاظ تئوری مورد بررسی قرار نگرفته است. مردم ما همه هنرشان و دانششان در عمل بوده است. معمار باید از معمار سینه به سینه یاد میگرفت. موسیقیدان از موسیقیدان سینه به سینه یاد میگرفت. همیشه عمل بوده اما پشت هر ماجرایی تئوری هست تئوری باید پژوهش شود تا فلسفه هر چیزی آشکار شود مثلاً قالی؛ آیا قالی را مثل موکت زیرپایشان میاندازند یا عقایدی است در مورد بهشت و فردوس؟ همین فرش را اگر منع کنیم، همه هستی را باهاش منع خواهیم کرد و ما درصددیم که راز فرش معلوم شود، راز معماری اسلامی معلوم شود، راز کتاب شاهنامه معلوم شود.
* اول تئوریش را باید بسازیم؟
در واقع تئوری را نباید ما از خودمان بسازیم، تئوری باید کشف شود؛ مثلا در شاهنامه شما رستم، تهمینه، سهراب را شنیدید اسم دو سه زن مثل رودابه و سودابه را شنیدهاید اما رستم اصلا آدم نیست بلکه درخت است و این که فرزند زال و فرزند رودابه هست زال خورشید داغ زابلستان رودابه هم دختر مهراب کابلی همین رود هیرمند است که یک روزی میآمده به سیستان و بلوچستان آن هم سیستان و بلوچستانی که سرزمین آبادی بود، انبار غله مشرق زمین بود و برکتش به همه جا میرفت ولی زلف رودابه را بریدند و رودابه دیگر نیامد به سرزمین زال. فردوسی با اسمهایی که در شاهنامه گذاشته، رمزی گذاشته مثل قفل و کلیدها در زمان ما که هر قفلی یک کلیدی دارد. اینها همه درون شاهنامه هست و درفرهنگ ما جاری است. در واقع ما به پژوهش خیلی احتیاج داریم حتی چیزهایی که گذشتگان ما نگفتند اینها باید امروز آشکار شود تا ما بدانیم در این جنگ بزرگ نرمافزاری چگونه باید تاثیرگذار باشیم.
* رویکرد صدا و سیما در موسیقی که با حضور شما به سمت موسیقی پاپ رفت و فضای خوبی را ایجاد کرد. امروز موسیقی در صدا و سیما فضای بازتری دارد ولی به سمتی رفته اگر مشاهده کرده باشید، هنرمندانی که اصلا هم مطرح نیستند موسیقی را در دست گرفتهاند و به نظر می رسد حال موسیقی در صدا و سیما خوب نیست. حتی اشعار و ادبیاتی که استفاده میشود، قوام ندارد. پیش از این اشعار معنا و مفهوم داشت. نظر شما چیست؟ جهت گیری این صدا و سیما را به چه ترتیبی می دانید؟
مسلمانی ایجاب نمیکند در مورد شخص غایب غیبت کنیم. شاید موسیقی رادیو و تلویزیون هم مثل فرهنگستان دچار پژوهش شده و بیشتر پژوهش میکنند آن روزگار روزگار دیگری بود و این است که در دین و فرهنگ ما میگویند روزی که از دست دادی زیانت است دیگر برنمیگردد. زمان ما فقط یک موسیقی که حذف کرده بودند و آن موسیقی مردمی بود که آن روزها یعنی پیش از انقلاب موسیقی لاله زاری نام داشت چون این موسیقی مردمی نبود تا حدودی رابطه با مردمی که اصناف باشند قطع شده بود. البته صداوسیما در حال حاضر با مشکلات عدیدهای روبه رو است. مدیران بالاتر برای این که دچار گرفتاری نشوند یک مقداری سخت میگیرند در حالی که زمان ما علی لاریجانی با این که روحانی زاده بود و خودش هم آدم متعهدی بود به پای حتی موسیقی پاپ ایستاد و این را فقط شخص بنده که آنجا کار موسیقی داشتم میدانستم. حتی این آدم به طور ماهانه جلساتی با حضور همه شعرا و همه موسیقی دان ها تشکیل میداد که خودش رئیس جلسه بود و راجع به کارها بحث میشد و او یک هدایتگر خوب بود.
* این روش میتوانست تاثیرگذار باشد؟
بله منتقل می کردند همه آن چیزهایی که نباید انجام شود و آن چیزهایی که باید انجام شود. بدون این که روی کاغذ نوشته شود که شما این کار را انجام دهید، در همان جلسات مسائل تفهیم میشد و این فقط به یک گروه موسیقی بستگی نداشت. هم مدیریت فوق العاده هم تولید فوقالعاده.
* نهمین جشنواره تجسمی فجر را چگونه دیدید؟
متاسفانه من به دلیل بیماری، نتوانستم به بازدید بروم.
* نظرتان در مورد کم شدن تاثیرگذاری جشنواره فجر چیست؟ چرا مردم به هنر تجسمی کمتر علاقه نشان میدهد.
تجسمی عملی بالاتر از معماری ندارد حتی در گذشتههای دور و نزدیک مثل زمان صفویه یا قاجاریه اهمیتی به معماری داده میشده امروز با این برج سازیها و ظاهری که نه اصلاً اسلامی و نه ایرانی است از بین میرود. شما خود بخوانید . حدیث مجمل. سیمان روی هم می چینند و بالا می برند در حالی که مهندسان میتوانستند روسازی را ایرانی بسازند در حالی که این کار هم اصلا نمیشود. تجارت محض ...بنابراین هنرمندان رغبتی به تولید ندارند.
از طرفی یک نوع سردی بین هر دو طایفه است بالاخره هنرمندان هم اگر قیمتها را ارزان کنند ممکن است کسی علاقهمند شود ساختمانی که انجام میدهد را با اصول ایرانی اسلامی تطبیق دهد ولی فاصله ایجاد شده و مملکت به وسیله قانون میتواند این فاصله ها را کم کند و حقوق قائل شود برای هنرمندی که در این کار خدمت میکند و مهندسی که این کار را به خدمت میگیرد. هر دو طرف محرومند، دلیلی ندارد با هم کنار بیایند و موسساتی مثل شما و رادیو و تلویزیون باید کار فرهنگی کنند که زمینه ایجاد شود هم شهر از این صورت شگفت انگیزی که انسان احساس غریبگی میکند این شهر یک شهر اسلامی نیست شهر اسلامی مثل بهشت است وقتی داخلش شدی غریب نیستی اما این آدمهایی که در غرب هستند می بینید که چه قدر دوست دارند که بازگردند چون تاب تحمل ندارند.
* بحث دلالهای هنر که واسطه بین مخاطب و هنرمند شدهاند باعث شده هنرمند منزوی شود و مخاطب با او ارتباط نگیرد؛ مخاطب چون هنرمندش را نمی شناسد؛ نمیرود اثرهایش را ببیند یا بخرد. چه باید کرد؟ آیا میتوان این دلالیها را حذف کرد و هنرمند مستقیم هنرش را به مخاطب بفروشد؟
این کار یک تجارت قوی و موثری است و البته نادیده هم نمیتوان گرفت و دلالی در آثار هنری به بیزینس سطح بالا بستگی دارد اما ما این جا دو گروه داریم یکی تولید کننده، دیگری مصرف کننده. این دو در واقع با همدیگر رویارو نیستند. دلال اصطلاحاً از تولید کننده به ثمن بلخ میخرد و به مخاطب قیمت خون اجدادشان می فروشد. در فرهنگستان خواستیم با کمک یونسکو و در واقع بعضی از کشورهایی که تولید هنر میکنند یک زمینه تواتر هنر ایجاد کنیم که ما تولید هنرمندان را به عنوان فرهنگستان جمع کنیم مثلاً در چین و یا ایتالیا هم همین کار را کنند آنها آثارشان را بفرستندما بفروشیم و ما هم آثارمان را بفرستیم و آنها بفروشند و متعهد باشیم که از هنرمند به قیمت خوب بخریم و به هنردوست هم به قیمت عادلانه بفروشیم. همه متعهد این کار باشیم. در واقع قیمتها در سطحی باید باشد که هم مردم هنردوست بتوانند آثار را بخرند و هم هنرمندان تولید کنند. الان هر دو عاجز شدهاند و این کار بین کسانی است که نه تولید هنر میکنند و نه به هنر علاقه ای دارند در جریان است. اگر زمینه تواتر در جهان ایجاد شود و جاهایی مثل فرهنگستانها و موسسات فرهنگی با تعهد این عرضه و تقاضا را جواب گو باشند شاید اندکی این مسئله از بین برود.