صراط: فتحعلي شاه قاجار به عنوان جانشين آغامحمدخان و دومين پادشاه سلسله قاجاريه از دو خصيصه شخصيتي بسيار متمايز از شاه قبلي و شاهان بعدي خود برخوردار است. اول ريش بسيار بلند و غيرمتعارف و دوم حجم زياد اولاد كه موثقترين روايت تعداد فرزندان وي را حدود هزار نفر ميداند. يكي از اساتيد برجسته علوم سياسي كشور كه علوم بينرشتهاي (روانشناسي سياسي) تدريس ميكند، چرايي اين دو خصيصه را حاصل تحقير شدگي يا «عقده حقارت» ميداند كه فتحعلي شاه در شاه سلف خود ديده بود. دو خصيصه كوسگي و عقيم بودن آغامحمدخان كه باعث سرشكستگي براي جانشينان اوست ناخودآگاه تبديل به دو رفتار معكوس در جانشين ميشود كه عبارت از زاد و ولد بيحد و حصر و ريش بلند تا بتواند اين ننگ را از خاندان قاجار دور كند. البته ممكن است و (حتماً) فتحعلي شاه براي اين دو كار برنامهريزي نداشته است، اما بسياري از رفتار آدمي در ضمير ناخودآگاه فرد شكل ميگيرد و بعضاً منشأ آن رفتار روشن نيست يا به روش روانكاوي قابل كشف است.
در كشور ما شرايط كيفي، كمي و شكلي براي رئيسجمهور روشن است، اما آنچه ميتواند رفتار وي را در اين جايگاه ناموجه كند، مورد توجه قرار نميگيرد، روانشناسي و خصوصاً روانشناسي شخصيت حلقه مفقوده تأييد صلاحيتهاست. خصايص روانشناسانه كانديداها چگونه مورد دقت و قضاوت قرار ميگيرد؟ شاخص اندازهگيري آن چيست؟ چطور ميتوان براي هدايت يك هواپيما خلبان را به مسلخ روانشناسي برد و خصايص و ويژگيهاي بسيار متمايزكننده از او توقع داشت، اما براي اداره قوه اجرايي يك كشور بزرگ چنين سامانهاي پيشبيني نشده است؟
آيا خصايصي مانند «عقده حقارت» كه ناشي از يك نقص ذاتي در فرد است نميتواند روي تصميمات كلان يا اختيارات افسانهاي تأثيرگذار باشد؟ آيا نقصهاي زيباشناسي نميتواند هنگام حضور در قدرت حس انتقام را ناخودآگاه در فرد بيدار كند؟
آلپورت از روانشناسان برجسته شخصيت در تعريف شخصيت سالم مينويسد: «شخصيت سالم عبارت است از سازمان پوياي تن و روان كه در تعامل با هم موجب سازگاري با محيط ميشوند»، حال كساني كه قدرت تعامل و سازگاري با محيط تعريف شده پيرامون خود را ندارند و خصايص شخصي و شخصيتي، هويت حقوقيشان را له ميكند، چگونه بايد از ورود به قدرت محروم شوند؟
«حريص بودن»، «بدخلقي»، «كمظرفيتي در ناملايمات»، «دوگانگي در رفتار و بيان»، «انزواطلبي»، «شخصيسازي قدرت»، «مشورتناپذيري»، «ارضا ناشدگي در فرمانراني»، «توهم من برتر»، «خودشيفتگي»، «جايگزيني حماقت و توهم به جاي شجاعت»، «عدم ظرفيت در نگهداري اسرار ديگران و حكومت»، نقصهاي مادرزاد جسماني و... ميتواند لجام قدرت را پاره يا با گرههاي متعدد مواجه كند. هماكنون در بسياري از دادگاههاي غرب در كنار قاضي (حقوق) روانشناس نيز قرار ميگيرد تا وقتي حقوقدان چگونگي جرم را بررسي ميكند، روانشناس نيز چرايي آن را بررسي كند تا آنچه خارج از اراده فرد بوده و بر جرم اثر گذاشته است، شناسايي شود. مثلاً فردي كه به برخي اقدامات ساديسم دارد با كسي كه آگاهانه دست به جرم ميزند، متفاوت ديده ميشود.
بنابراين شوراي محترم نگهبان در كنار توجه به خصايصي همچون توان مديريتي و صفات ديني و مذهبي بايد خصايص روانشناسانه فرد را نيز بررسي كند.
بسياري از رفتارهاي سياسي ريشه سياسي و حتي ايدئولوژيك ندارد، بلكه از خصايص فردي سرچشمه ميگيرد. مثلاً برخي افراد از صدر انقلاب تاكنون با همه درگير بودهاند و تصوير موجود از آنان يكپارچه تنش است (برخي اعضاي سازمان مجاهدين انقلاب) اين خصايص فردي كه عوام آن را «قدگيري» ترجمه ميكنند در كجاي بررسي صلاحيتها لحاظ ميشود؟ ميزان تأثيرپذيري از خانواده، اطرافيان، بدبيني يا خوشبيني مفرط در فرداي حضور در قدرت بسيار بر روند تصميمات مؤثر خواهد بود. توجه به اين مسئله ميتواند از پرداخت هزينههايي كه تاكنون هدر رفته است، جلوگيري كند.
در كشور ما شرايط كيفي، كمي و شكلي براي رئيسجمهور روشن است، اما آنچه ميتواند رفتار وي را در اين جايگاه ناموجه كند، مورد توجه قرار نميگيرد، روانشناسي و خصوصاً روانشناسي شخصيت حلقه مفقوده تأييد صلاحيتهاست. خصايص روانشناسانه كانديداها چگونه مورد دقت و قضاوت قرار ميگيرد؟ شاخص اندازهگيري آن چيست؟ چطور ميتوان براي هدايت يك هواپيما خلبان را به مسلخ روانشناسي برد و خصايص و ويژگيهاي بسيار متمايزكننده از او توقع داشت، اما براي اداره قوه اجرايي يك كشور بزرگ چنين سامانهاي پيشبيني نشده است؟
آيا خصايصي مانند «عقده حقارت» كه ناشي از يك نقص ذاتي در فرد است نميتواند روي تصميمات كلان يا اختيارات افسانهاي تأثيرگذار باشد؟ آيا نقصهاي زيباشناسي نميتواند هنگام حضور در قدرت حس انتقام را ناخودآگاه در فرد بيدار كند؟
آلپورت از روانشناسان برجسته شخصيت در تعريف شخصيت سالم مينويسد: «شخصيت سالم عبارت است از سازمان پوياي تن و روان كه در تعامل با هم موجب سازگاري با محيط ميشوند»، حال كساني كه قدرت تعامل و سازگاري با محيط تعريف شده پيرامون خود را ندارند و خصايص شخصي و شخصيتي، هويت حقوقيشان را له ميكند، چگونه بايد از ورود به قدرت محروم شوند؟
«حريص بودن»، «بدخلقي»، «كمظرفيتي در ناملايمات»، «دوگانگي در رفتار و بيان»، «انزواطلبي»، «شخصيسازي قدرت»، «مشورتناپذيري»، «ارضا ناشدگي در فرمانراني»، «توهم من برتر»، «خودشيفتگي»، «جايگزيني حماقت و توهم به جاي شجاعت»، «عدم ظرفيت در نگهداري اسرار ديگران و حكومت»، نقصهاي مادرزاد جسماني و... ميتواند لجام قدرت را پاره يا با گرههاي متعدد مواجه كند. هماكنون در بسياري از دادگاههاي غرب در كنار قاضي (حقوق) روانشناس نيز قرار ميگيرد تا وقتي حقوقدان چگونگي جرم را بررسي ميكند، روانشناس نيز چرايي آن را بررسي كند تا آنچه خارج از اراده فرد بوده و بر جرم اثر گذاشته است، شناسايي شود. مثلاً فردي كه به برخي اقدامات ساديسم دارد با كسي كه آگاهانه دست به جرم ميزند، متفاوت ديده ميشود.
بنابراين شوراي محترم نگهبان در كنار توجه به خصايصي همچون توان مديريتي و صفات ديني و مذهبي بايد خصايص روانشناسانه فرد را نيز بررسي كند.
بسياري از رفتارهاي سياسي ريشه سياسي و حتي ايدئولوژيك ندارد، بلكه از خصايص فردي سرچشمه ميگيرد. مثلاً برخي افراد از صدر انقلاب تاكنون با همه درگير بودهاند و تصوير موجود از آنان يكپارچه تنش است (برخي اعضاي سازمان مجاهدين انقلاب) اين خصايص فردي كه عوام آن را «قدگيري» ترجمه ميكنند در كجاي بررسي صلاحيتها لحاظ ميشود؟ ميزان تأثيرپذيري از خانواده، اطرافيان، بدبيني يا خوشبيني مفرط در فرداي حضور در قدرت بسيار بر روند تصميمات مؤثر خواهد بود. توجه به اين مسئله ميتواند از پرداخت هزينههايي كه تاكنون هدر رفته است، جلوگيري كند.