صراط: سیدحسن رستگار شاعر جوان کشورمان قطعه شعری را سروده و آن را به جانباختگان معدن آزادشهر تقدیم کرده است.
به گزارش تسنیم، ظهر روز گذشته در معدن زغالسنگ آزادشهر انفجاری شدید رخ داد و موجب تخریب بخشی از این معدن شد که متأسفانه تعدادی از کارگران مشغول به کار مجروح و 35 نفر نیز جان خود را از دست دادند. بر اثر این حادثه دردناک 3 روز عزای عمومی در استان گلستان اعلام شده است.
در همین راستا «سیدحسن رستگار» از شاعران جوان کشورمان قطعه شعری را سروده و آن را به جانباختگان معدن آزادشهر تقدیم کرده است:
زلزله، انفجار، سیل، کمین، آتش افتاده است در نیزار
خسته از داغهای پیدرپی، خستهام خستهام از این تکرار
چرخش چرخ بر مدار غم است، طاقت من در این میانه کم است
قامتم زیر بار غصه خم است، نقطهای ماندهام در این پرگار
شانهام از غم فریمان است که تکان میخورد و میلرزد
مثل آن کودکم که میبیند مانده از خانهاش فقط آوار
سیل اشک است روی گونۀ من، مثل تبریزم و تبم بالاست
بارش درد و بارش زخم است، بارش بیامان فصل بهار
تا لب مرز اشک میریزم تا همان جا که ردِ خون جاری است
میرجاوه برای من جائیست مثل فکه، دوکوهه یا سومار
جنگ یعنی که انفجار مهیب، جنگ یعنی محاصره در مرگ
جنگ یعنی سیاهی مطلق، جنگ یعنی که هر طرف دیوار
معدن سنگهای سخت زغال معدن، نان شب برای تو بود
آی معدنچی آی معدن درد، جنگ یعنی مشقت بسیار
عدهای از تلاش هر روزت، کوله بار طلا میاندوزند
سهم تو این میانه چیزی نیست جز سیاهی، سیاهی رخسار
خواب امشب حرام من باشد در نفسهای آخرت، ای مرد
کاش میگفت یک نفر با من که دروغ است این همه اخبار
به گزارش تسنیم، ظهر روز گذشته در معدن زغالسنگ آزادشهر انفجاری شدید رخ داد و موجب تخریب بخشی از این معدن شد که متأسفانه تعدادی از کارگران مشغول به کار مجروح و 35 نفر نیز جان خود را از دست دادند. بر اثر این حادثه دردناک 3 روز عزای عمومی در استان گلستان اعلام شده است.
در همین راستا «سیدحسن رستگار» از شاعران جوان کشورمان قطعه شعری را سروده و آن را به جانباختگان معدن آزادشهر تقدیم کرده است:
زلزله، انفجار، سیل، کمین، آتش افتاده است در نیزار
خسته از داغهای پیدرپی، خستهام خستهام از این تکرار
چرخش چرخ بر مدار غم است، طاقت من در این میانه کم است
قامتم زیر بار غصه خم است، نقطهای ماندهام در این پرگار
شانهام از غم فریمان است که تکان میخورد و میلرزد
مثل آن کودکم که میبیند مانده از خانهاش فقط آوار
سیل اشک است روی گونۀ من، مثل تبریزم و تبم بالاست
بارش درد و بارش زخم است، بارش بیامان فصل بهار
تا لب مرز اشک میریزم تا همان جا که ردِ خون جاری است
میرجاوه برای من جائیست مثل فکه، دوکوهه یا سومار
جنگ یعنی که انفجار مهیب، جنگ یعنی محاصره در مرگ
جنگ یعنی سیاهی مطلق، جنگ یعنی که هر طرف دیوار
معدن سنگهای سخت زغال معدن، نان شب برای تو بود
آی معدنچی آی معدن درد، جنگ یعنی مشقت بسیار
عدهای از تلاش هر روزت، کوله بار طلا میاندوزند
سهم تو این میانه چیزی نیست جز سیاهی، سیاهی رخسار
خواب امشب حرام من باشد در نفسهای آخرت، ای مرد
کاش میگفت یک نفر با من که دروغ است این همه اخبار