"صراط" - تشکل مستقل زنان به عنوان یک نهاد صنفی ـ سیاسی اولاً به این امر تأکید نماید که امر رهایی زن امری سیاسی است. به این دلیل بسیار ساده که زنان در سراسر جهان برای کسب کوچکترین حقوق خود با دولتها و قوانین وضع شده از سوی آنها طرف هستند. یک نمونه بارز آن مبارزه برای حق آزادی پوشش و یا تغییر قوانین خانواده در جمهوری اسلامی است...
به گزارش سرویس جامعه صراط جریانهای داخلی و خارجی فعال در عرصه دفاع از حقوق زن ایرانی را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
1. جریان سیاسی دفاع از حقوق زنان؛
2. جریان غیردینی (سکولار) دفاع از حقوق زنان؛
3 جریان به اصطلاح دینی دفاع از حقوق زنان یا طیف تجدید نظرطلب.
1. جریان سیاسی دفاع از حقوق زنان
این جریان که فعالیت خود را در چند کشور اروپایی و آمریکایی متمرکز ساخته و کم و بیش ارتباطهایی با برخی از جریانهای داخل کشور نیز دارد، معتقد استکه مسئله رهایی زن، امری سیاسی است؛ زیرا زنان برای رسیدن به حقوق خود راهی جز مبارزه با دولت ندارند. در یکی از نشریات وابسته به این جریان در مورد ماهیت جنبش مستقل زنان چنین آمده است:
جنبش مستقل زنان، جنبشی است که با انگیزه، فعالیت و سازماندهی خود زنان شکل میگیرد و پلاتوم و برنامه عملی کار آن توسط زنان تعیین میگردد. طبیعتا زنان با گرایشات مختلف سیاسی و غیرسیاسی و انگیزههای گوناگون طبقاتی در این تشكّلها شرکت خواهند کرد. اما مهم آن است که تشکل مستقل زنان به عنوان یک نهاد صنفی ـ سیاسی اولاً به این امر تأکید نماید که امر رهایی زن امری سیاسی است. به این دلیل بسیار ساده که زنان در سراسر جهان برای کسب کوچکترین حقوق خود با دولتها و قوانین وضع شده از سوی آنها طرف هستند. یک نمونه بارز آن مبارزه برای حق آزادی پوشش و یا تغییر قوانین خانواده در جمهوری اسلامی است.1
ویژگیهای جریان سیاسی
برای آشنایی بیشتر با جریان یاد شده، با بهرهگیری از نشریات وابسته به این جریان به برخی از مهمترین ویژگیهای آناشاره میکنیم.2
1. ضدیت با اسلام و ارزشهای اسلامی
جریان سیاسی دفاع از حقوق زنان به صراحت مخالفت خود را با احکام اسلام اعلام داشته، از هر چه که رنگ دینی داشته باشد دوری میجوید. دراینجا به نمونههایی از اظهار مخالفت این جریان با اسلام و ارزشهای اسلامی اشاره میکنیم:
یکی از فمینیستهای ایرانی خارج کشور در بررسی موضوع «فمینیسم اسلامی» واینکه آیا امکان جمع اسلام و اندیشههای فمینیستی وجود دارد یا خیر، مینویسد:
واقعیت قضیه این است: در جایی که هنوز زنان به حکم اسلام سنگسار میشوند، هنوز حق قضاوت ندارند و دهها و دهها قوانین ضد زن دیگر، و وقتی هنوز در کنفرانس جهانی زنان در پکن بر سر جایگزینی حکم انصاف به جای برابری جدل در میگیرد، در زمانی که یکی از اهداف جدی بنیادگرایان مسلمان زنان هستند، چگونه میتوان راه حلی میانی بین اسلام و فمینیست یافت و در نهایت آنها را با هم ترکیب کرد و کدام زنان میتوانند با زنانی که معتقدند در اسلام برابری کامل زن ومرد رعایت شده است در زیر یک چادر گرد آیند؟3
یکی از داعیهداران دفاع از حقوق زنان که مقالات او در نشریات داخلی و خارجی به چاپ میرسد، دین اسلام را متهم به جنسیت گرایی و مردسالاری کرده، میگوید:
ما در عین در نظر داشتن سهم و نقش دین اسلام به مثابه یکی از عوامل نهادی کردن جنسیت گرایی و مرد سالاری، ناگزیر هستیم واقعیات مشخص تاریخی، مادی و سیاسی و فرهنگی جامعه را در یک کلیت همه جانبهتری در نظر بگیریم.4
همین نویسنده در بیان الگوی زنان ایرانی، الگوهای اسلامی را عامل تقویت «انقیاد و تبعیض» دانسته، میگوید:
زنان ایرانی به تدریج الگوهای شایسته و بومی خود را کشف و خلق میکنند، الگوهایی که نه چون الگوی زن مسلمان رو به گذشته داشته و انقیاد و تبعیض را تقویت بکند و نه فرهنگ باخته و غربزده باشد، الگوهایی که در عینطرد سنن پوسیده و ستمگرانه، پای در تاریخ و سنن بالنده فرهنگ ایرانی دارد و رو به آینده داشته... .5
گفتنی است که نویسنده مزبور در تحولات فکری اخیر خود قائل به فمینیسم اسلامی شده و معتقد گشته است که زنان ایران میتوانند در عین حفظ اسلام به اهداف خود برای رسیدن به برابری با مردان دست یابند.6
2. مخالفت با نظام جمهوری اسلامی
نقش فعال و حضور تعیین کنننده زنان در پیروزی و به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی، مخالفان این انقلاب را به این گمان واهی واداشته که میتوانند با طرح موضوع دفاع از حقوق زنان و تحریک احساسات زن ایرانی، از آنها برای مقابله با نظام جمهوری اسلامی بهره جویند. ازاینرو، بسیاری از نشریات زنانه که توسط ایرانیان خارج از کشور منتشر میشود، دفاع از حقوق زنان را بهانهای برای اظهار مخالفت با نظام اسلامی ساخته و به هر بهانه خشم خود را نسبت به این نظام آشکار میسازند.
یکی از وابستگان گروههای سیاسی که در عرصه دفاع از حقوق زنان فعالیت میکند، درباره جنبش زنان میگوید:
امروز در ایران، جنبش زنان، قویترین جنبش ضد رژیم، به دلیل فشار مستقیم رژیم بر زنان و پایمال کردن ابتداییترین حقوق آنان است. این جنبش از پتانسیل عظیمی برخوردار است و مثل یک آتشفشان نهفته در زیر پای جمهوری اسلامی است.7
یکی از مسئولان کمیته دفاع از حقوق زنان در ایران که در سوئد فعالیت میکند، در گفتوگویی با مجله آوای زن میگوید:
ما در مقالات و گزارشات خود به جامعه سوئد نشان میدهیم که زنان در ایران مبارزه میکنند و ساکت ننشستهاند! باید در این جنبش سراسری جای این زنان را نیز پیدا کرد و فراموش نکرد که یکی از مسائل عمده و عاجل جنبش زنان، مبارزه با حکومت بنیادگرای اسلامی زنستیز در ایران است.8
او در ادامه گفتوگو اظهار میدارد که باید مانعی مثل جمهوری اسلامی را با سرعت از میان برداشت:
موانعی مثل جمهوری اسلامی، حکومت دین بر جامعه، خشونت علیه زنان در خانه و کوچه، نظام سرمایهداری [... ]را باید ابتدا و با سرعت از میان برداشت.9
یکی دیگر از زنان فعال در عرصه دفاع از حقوق زنان که از او با عنوان «یکی از زنان مطلع در داخل کشور» یاد شده است، در مصاحبهای در مورد وضعیت جنبش زنان در ایران میگوید:
مرحله اخیر جنبش خود به خودی و غیر متشکل زنان ایران، از اولین روزهای به حکومت رسیدن رژیم مذهبی در ایران، در برابر سلب حقوق همه جانبه از زنان ایران و به عنوان مبارزه علیه این ستم قرون وسطایی شکل گرفت. هسته اصلی و اولیه این مبارزه از ابتدای حکومت اسلامی تا به امروز، بر علیه سرکوب محوری رژیم ـ اجباری کردن حجاب و پوشش زنان به مثابه رکن اصلی اقتدار ایدئولوژی خود [اخلاقیات زن ستیزانه] ـ به شکل مبارزه علیه قانون حجاب اجباری پدیدار شده است.10
3. بیتوجهی به ارزشهای اخلاقی
یکی دیگر از ویژگیهای کسانی که به اسم دفاع از زن ایرانی در خارج از کشور و با انگیزههای عمدتا سیاسی به تلاشی برای احقاق حقوق زنان این مرز و بوم(!) مشغولند، بیتوجهی به ارزشهای اخلاقی و نادیده گرفتن هنجارهایی است که مورد احترام زنان مسلمان ایران است. این بیتوجهی را به راحتی میتوان از عکسها، طرحها، داستانها و برخی مطالبی که در نشریات وابسته به این گروهها به چاپ میرسد، استنباط کرد. نادیده گرفتن ارزشهای اخلاقی در این نشریات گاه تا به آنجا میرسد که بدون هیچ محدودیتی اقدام به انتشار مقالاتی در زمینه همجنسگرایی میکنند. در مقدمه مقالهای که با عنوان «اخلاق، انسان و همجنسگرایی» به قلم مسئول سابق گروه هومان (گروه دفاع از حقوق همجنس گرایان ایران) در سوئد در یکی از مجلات ایرانی خارج کشور به چاپ رسیده چنین میخوانیم:
ارسال مطلب را از آن جهت ضروری دانستیم که در مجلات ایرانی از موضوع همجنس گرایی حرفی زده نمیشود؛ اما میدانیم آوای زن مخالف حقوق ما نیست.11
نویسنده مقاله یاد شده در پایان مقاله خود مینویسد:
ما آمدهایم تا به کسانی که برای حقوق زنان مبارزه میکنند بگوییم که باید از حقوق زنان و دختران لزبیک (همجنسگرای) ایرانی نیز دفاع کرد؛ چرا که همخوابگی یک زن همجنسگرا با اجبار با جنس مخالف، یعنی مشروعیت بخشیدن به تجاوز دائمی به یک انسان است.12
4. تضعیف نهاد خانواده
جریان سیاسی دفاع از حقوق زنان به تبعیت از اندیشههای فمینیستی، خانواده را یکی از مظاهر نظام مردسالار دانسته و معتقد است وظیفه مقدس مادری چیزی جز بردگی خانگی نیست.
در گزارشی که یکی از نشریات وابسته به این جریان از حضور هیئت جمهوری اسلامی ایران در چهارمین کنفرانس جهانی زنان در پکن ارائه داده، چنین میخوانیم:
وظیفه مقدس مادری، موضوع اصلی مباحث هیئت جمهوری اسلامی در هر دو کنفرانس دولتی و غیردولتی را تشکیل میداد. گروه اعزامی در مباحث خود میگفت که حضور سیاسی زن نباید وظیفه مادری او را تحت الشعاع قرار دهد.
[...] در حقیقت، هیأت نمایندگی جمهوری اسلامی [...] به زنان گوشزد میکند که جایگاه اصلی زنان در خانه است و زنانی که احتمالاً دارای توانایی و استعداد خداداد هستند، اجازه دارند به شرط تمکین و در حدی که به وظیفه اصلیشان خدشه وارد نشود در مسائل سیاسی و اجتماعی دخالتهایی کنند.
ایدئولوژی جمهوری اسلامی آنچنان به باور کهتری زن آلوده است که حتی هنگامی که بلندگوهای تبلیغاتیاش میخواهند در نقش مدافع زن نیز وارد کارزار شوند نمیتوانند برای زن جایگاهی فراتر از پستوی خانه قائل شوند. وظیفه شرعی و مقدسی که جمهوری اسلامی برای زنان قائل است چیزی جز بردگی خانگی نیست! هیأت اعزامی جمهوری اسلامی به کنفرانس پکن یک هیأت مبلغ بردگی خانگی زنان بود.13
در مقالهای پژوهشی نیز که در یکی از نشریات مدافع حقوق زنان چاپ شده، چنین آمده است:
نویسندگان زن، خانواده را جایگاه اصلی پا برجایی ستم بر زنان میدانند. پژوهشگران زن، نظرات بسیاری در مورد خانواده و انتقاد از آن ابراز داشتهاند که از کاربرد روزمره تا تحلیلهای جامعه شناسانه، روان کاوانه و مارکسیستی را در برمیگیرد. پرده برداشتن از خانواده و کنار زدن هاله مقدس، با هدف دگرگونی آن به عنوان نهادی عادلانه ورای تعاریف رایج میرود.14
2. جریان غیردینی (سکولار) دفاع از حقوق زنان
همانطور که قبلاً نوشته شد، در سالهای اخیر فضای جامعه به صورتی بود که موجب رشد جریانهای داخل و خارج از کشور در موضوع حقوق زنان ایرانی بود که از جمله آن میتوان به جریان سکولار دفاع از حقوق زنان اشاره کرد.
یکی از نظریهپردازان مسائل زنان در تحلیلی از «وضعیت زنان در کشورهای اسلامی» از اسلام به عنوان یکی از عواملی که به فرودستی مقام زن مشروعیت بخشیده، یاد کرده و سکولاریسم را پیششرطی برای آزادی زنان دانسته است:
«اینکه زنان جوامع اسلامی نمیخواهند به تحلیل غربی از پروسه آزادی زنان تن در دهند، لزوما به این معنی نیست که باید آن را از نگاه اسلام مورد بررسی قرار داده و یا راه چاره را در میراث سنتی و مذهبی خود جستوجو کند؛ چرا که این عوامل به فرودستی مقام زن مشروعیت بخشیدهاند. آینده نشان خواهد داد که به راستی میتواند وضعیت زنان را در کشورهای اسلامی بهتر سازد. به هر حال تجربه تاریخ به روشنی نشان داد که تفاسیر بنیادگرایانه از تمام مذاهب (از جمله اسلام) بدترین دشمنان زنان است. شاید نه امکانپذیر و نه ضروری باشد که جنبش زنان درکشورهای اسلامی با مذاهب اعلام جنگ دهند؛ ولی در هر صورت مبارزه برای سکولاریسم به عنوان پیششرطی برای انتخاب آزادی زنان، اجتنابناپذیر است».15
یکی از زنانی که در داخل کشور به فعالیت برای احقاق حقوق زنان مشغول است، در مصاحبهای که با یکی از نشریات خارج از کشور انجام داده است، ماهیت جنبش زنان ایرانی را غیردینی و با هدف اجرای قوانینی کاملاً غیراسلامی دانسته، و میگوید:
ماهیت خواستههای تاکنون مطرح شده جنبش زنان ایران، ماهیتی غیردینی در جهت تصویب و اجرای قوانینی کاملاً غیراسلامی است. هر کوششی در جهت القای ماهیت به گونهای دیگر به خصیصههای فرهنگی و فلسفی این جنبش، نه همگام و همسو با آن، بلکه تلاش در جهت عقب راندن آن است.16
جریان سکولار دفاع از حقوق زنان، تنها از دریچههای آموزههای غربی به حقوق زنان مینگرد و راه احقاق حقوق آنها را تنها در تن دادن بیقید و شرط به الگوها و هنجارهای متناسب با فمینیسم غربی جستجو میکند.17
ازاینرو در چند سال اخیر با هدف دینزدایی از حرکت اصلاحی زنان کشور، در پوشش عناوینی چون «تاریخ شفاهی زنان» و یا «سالنمای زنان» تلاش وسیعی را برای مطرح ساختن زنانی که پیش از انقلاب اسلامی و در دوران حاکمیت نظام منحط شاهنشاهی در صحنههای مختلف فرهنگی، هنری و اجتماعی حضور فعال داشته و در جهت توسعه و ترویج فرهنگ ضددینی رژیم پهلوی قدمهای مؤثری برداشتهاند آغاز کرده است.18
ویژگیهای جریان غیردینی دفاع از حقوق زنان
1. استفاده ابزاری از دین
جریان سکولار دفاع از حقوق زنان که الزاما اعتقادی به اسلام ندارد با درک شرایط و موقعیت حاکم بر کشور به این نتیجه رسیده است که در حال حاضر برای نشر عقاید خود چارهای جز نگارش در محدوده اصول اسلامی و مقررات حاکم نداشته و برای رسیدن به اهداف و مقاصد مورد نظر خود راهی جز استفاده از تعابیر و الفاظی که مورد قبول جامعه اسلامی ایران باشد، ندارد. ازاینرو، نویسندگان وابسته به این جریان در مقالاتی که در نشریات داخل کشور منتشر میشوند، بسیار از اسلام دم میزنند و از «روح رئوف اسلام»19، «روح والای اسلام»،20 و عباراتی از این دست سخن میرانند، ولی وقتی در خارج از کشور مجالی برای صحبت مییابند، حرف دل خود را میزنند. در اینجا برای روشن شدن دوگانگی و تناقضی که در سخنان و نوشتارهای نویسندگان یاد شده وجود دارد، به نمونههایی از اظهار نظرهای ایشان در داخل و خارج کشور در مورد قوانین و احکام اسلامی اشاره میکنیم:
یکی از نویسندگان سرشناس این جریان پس از نقد یکی از مواد قانون مدنی، خواستار اصلاح آن بر اساس «فقه پویای شیعه» شده و مینویسد: «آیا زمان آن نرسیده است که با تمسک به فقه پویای شیعه، تغییراتی بنیادی در قوانین داده و آن را با مقتضای زمان و مکان سازگار سازیم؟»21
و یا در جایی دیگر حکومت جمهوری اسلامی را از اتهام نقض حقوق زن مبرا دانسته و میگوید:
2. ارائه نکردن طرح و الگویی مشخص و عملی
جریان سکولار دفاع از حقوق زنان، حداقل تا نیمه اول سال 1376، تمام تلاش را بر مخالفت با قوانین و مقررات جاری و طرحها و لایحههای پیشنهادی به مجلس گذاشته و از ارائه الگویی مشخص برای زنان ایرانی خودداری کرده است. ذکر همه مواردی که در طول سالهای گذشته از سوی جریان یاد شده مورد نقد و یا مخالفت واقع شده از حوصله این کتاب خارج است و در اینجا تنها به یادآوری برخی از آنها بسنده میکنیم:
1. مقررات دیات (مواد 300 و 301 قانون مجازات اسلامی)؛
2. مقررات قصاص (مواد 209 و 273 قانون مجازات اسلامی)؛
3. مقررات شهادت (مواد 137، 170، 199، 237 و... قانون مجازات اسلامی)؛
4. مقررات حضانت (مواد 1169 قانون مدنی)؛
5. مقررات طلاق (مواد 1133 قانون مدنی)؛
6 . مقررات ولایت (مواد 1180 قانون مدنی)؛22
7. طرح ممنوعیت استفاده ابزاری از زن (مصوب 23 فروردین 1377)؛
8. طرح انطباق امور اداری و فنی مؤسسات پزشکی با موازین شرع مقدس (مصوب 2 اردیبهشت 1377).23
اما اینکه چرا این جریان در طول این سالها تنها از مواضع سلبی وارد شده و کمتر به طرح مباحث اثباتی و ارائه الگوی مورد نظر خود پرداخته است، از دو جنبه قابل بررسی است:
الف) نداشتن طرح و الگویی مشخص: بخشی از کسانی که با دیدگاههای غیردینی (لائیک) به بحث از حقوق زنان پرداختهاند، به ویژه کسانی که عمدتا از سالهای 1367 تا 1370 صحنه گردان اصلی این بحث بودهاند، به خاطر نداشتن پشتوانههای تئوریک، فاقد بینش لازم برای ارائه طرحهای کلان در زمینه مسائل زنان و پیشنهاد الگویی مشخص برای ساماندهی حرکت زنان، حتی در قالب فمینیسم غربیاند؛ ازاینرو تنها با برخوردهای سلبی و مخالفت با مواد قانونی مشخصی، همچون مواد قانونی مربوط به اختلاف دیه و قصاص زنان، خود را در عرصه دفاع از حقوق زنان مطرح ساخته و برای خود هویتی دست و پا کردهاند.
حتی اگر با نگاهی نه چندان دقیق، به کارنامه فعالیتهای وسیع این بخش، در سالهای گذشته نظر بیفکنیم، به راحتی متوجه میشویم که در این کارنامه چیزی جز مقالات و سخنرانیهایی که با وجود فراوانی، از محتوایی یکسان و تکراری برخوردارند، یافت نمیشود.
ب) بیم از پذیرفته نشدن الگوهای غربی: بخش دیگری از جریان سکولار دفاع از حقوق زنان، که عمدتا تا چند سال پیش در خارج از کشور به سر میبردهاند، به دلیل داشتن دیدگاههای تند فمینیستی و تأثیرپذیری شدید از الگوهای غربی دفاع ازحقوق زنان، تا نیمه اول دهه دوم انقلاب اسلامی تحت تأثیر فضای حاکم بر کشور و از بیم اینکه مبادا طرح صریح دیدگاههایشان، حداقل در نشریات داخلی، موجب طرد آنها از سوی جامعه زنان مسلمان ایران شود، جانب احتیاط پیشه کرده و تا مقطع زمانی مشخصی از مطرح ساختن آرمان نهایی خود، که چیزی جز پذیرش کامل الگوی غربی برابری زن و مرد نبود، خودداری کردند. گفتنی است که گروه یاد شده در دو سال گذشته، با بهرهگیری از شرایط فرهنگی موجود، فعالیت وسیعی را برای تدوین دیدگاههای خود در جهت الگوسازی برای حرکت زنان ایران آغاز کرده و تلاش میکند که به هر صورت ممکن نسخه فمینیسم ایرانی را به عنوان تنها نسخه شفابخش دردهای زنان این مرز و بوم مطرح سازد. نگاهی اجمالی به کتابها و نشریاتی که در این دو سال منتشر شدهاند، به خوبی این ادعا را به اثبات میرساند.24
اما این گروه از یک نکته اساسی غافل است و آن اینکه نسخههای وارداتی که هیچ سنخیتی با وضعیت اعتقادی، فرهنگی و اجتماعی زنان مسلمان ایران ندارند، هیچگاه نخواهند توانست دردی از دردهای زنان این مرز و بوم را درمان کنند؛ بلکه چنانکه تجربه تاریخی نشان داده، تنها به مشکلات آنها خواهند افزود و به اسارت آنها خواهند انجامید.25
چنانچه میبینیم، همواره در مجامع بین المللی، حکومت جمهوری اسلامی ایران با نقض حقوق زن متهم میشود؛ و حال آنکه اساسا نباید مسئله از این دیدگاه مطرح شود. به نظر من، حکومت ایران هرگز سرناسازگاری با زنان ایران را ندارد؛ زیرا به خوبی واقف است که نمیتوان نیمی از افراد جامعه را نادیده انگاشت. مسئله، درک صحیح از احکام مذهبی و انطباق آن با مقتضای زمان است.26
نویسنده یاد شده در یکی از مصاحبههای داخلی خود به هنگام استناد به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران میگوید:
به موجب قانون اساسی که خون بهای شهدای ماست، جرایم سیاسی و مطبوعاتی بایستی در محاکم دادگستری به صورت علنی و با حضور هیأت منصفه برگزار بشود.27
اما همین نویسنده در سخنرانی که با عنوان «زن ایرانی و حقوق بشر» در هفتمین سمینار پژوهشهای زنان ایرانی در سیاتل آمریکا ایراد میکند، در مورد قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران میگوید:
مواد قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، کلیه حقوق بشر را از زنان ایرانی سلب نموده و اصولاً هر آنچه در قانون اساسی ایران مدون شده تماما نقض حقوق بشر است. [... ]من به عنوان یک زن و یک حقوقدان، هر زمان که این مواد قانون اساسی را میخوانم، گریه میکنم.28
شخص مزبور در گفتگویی که در تاریخ 21/8/77 با رادیو آمریکا انجام داده، وضعیت حقوقی زنان را در قبل و بعد از انقلاب مقایسه کرده و میگوید:
اگر بخواهیم، مبنای مقایسه را از سال 1356 و 1357 بررسی کنیم میبینیم که طبق قوانین گذشته، زنها از حقوق نسبتا بیشتری برخوردار بودند. در ابتدای انقلاب، سیستم حقوقی ما که یکی از اجزایش حقوق زن است تغییر بنیادی کرد و در این تغییرات بنیادین، زنان حقوق زیادی را از دست دادند، اضافه بر حقوقی که زمان شاه هم نداشتند... .
3. پذیرش منفعلانه حقوق غربی
جریان غیردینی دفاع از حقوق زنان به دلیل برخوردار نبودن از مبانی مستحکم برخاسته از فرهنگ و سنن دینی و ملی و همچنین به دلیل عدم درک صحیح از آنچه که در تعالیم اسلامی در مورد زنان مطرح شده است، تنها از دریچه آموزههایغربی به حقوق زنان مینگرد و راه احقاق حقوق آنان را تنها در تن دادن بیقید و شرط به الگوها و هنجارهای متناسب با فمینیسم غربی جستجو میکند.
یکی از طرفداران اندیشه فمینیسم اسلامی که در چند سال گذشته بیش از دیگران در مورد آنچه که از آن به جنبش زنان ایران تعبیر میشود، نظریهپردازی کرده، به نقل از یکی از فعالان جنبش زنان هندوستان، در این زمینه مینویسد:
بعضی فمینیستهای جهان سوم که از غرب تغذیه ایدئولوژیک میشوند، نقشی مشابه میسیونرها را به عهده میگیرند. آنها به تصور اینکه کلید مشکلگشای زنان کشور خود را یافتهاند و به حقایقی دست پیدا کردهاند که زنان کشورشان از آن بیخبرند، به مثابه ناجی و ارشاد کننده به بقیه زنان نزدیک میشوند. آنها اشتیاق فراوانی دارند که روح این زنان را رهایی ببخشند و با این فرض حرکت میکنند که تمام آن زنانی که حاضر نمیشوند به فمینیسم مورد کشف و درک آنها بگروند، یا ناآگاه هستند یا احمق و یا مرتجع... آنان به این زنان، یا از روی ترحم و تصغیر و یا خصومت مینگرند.29
دفاع بیچون و چرای جریان سکولار از کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان، مصوب 18 دسامبر 1979 (27 آذر 1358) مجمع عمومی سازمان ملل متحد، که در تعارض آشکار با حقوق داخلی جمهوری اسلامی ایران است و به گفته برخی صاحبنظران، با حدود پنجاه اصل مسلم اسلامی و هفتاد ماده قانون مدنی و جزایی جمهوری اسلامی تعارض دارد،30 یکی از مظاهر بارز این انفعال و خودباختگی در برابر حقوق و ارزشهای حاکم بر نظامهای غربی است.
یکی از نویسندگان وابسته به این جریان در کتابی با عنوان رفع تبعیض از زنان به مقایسه کنوانسیون رفع تبعیض از زنان با قوانین داخلی ایران پرداخته و ضمن بررسی موارد اختلاف و مغایرت مواد کنوانسیون یاد شده با قانون اساسی و قوانین مدنی و کیفری جمهوری اسلامی، در نهایت توصیه میکند که جمهوری اسلامی با تغییر قانون اساسی و قوانین عادی خود زمینه پیوستن کامل به این کنوانسیون را فراهم آورد.
نویسنده یاد شده از جمله در بررسی بند ز ماده 2 کنوانسیون مزبور که خواستار فسخ کلیه مقررات کیفری ملی که موجب تبعیض نسبت به زنان میشود شده است، مینویسد:
قانون مجازات اسلامی مصوب 1375، در بسیاری موارد بر پایه تبعیض علیه زنان استوار است. ازاینرو برای آنکه بند ز ماده 2 کنوانسیون به مرحله اجرا گذاشته شود، باید ابتدا زن از دیدگاه قوانین کیفری ایران بررسی شود و سپس موارد اختلاف این قانون را در مقایسه با مفاد کنوانسیون برشماریم تا ارزیابی امکانات شرعی دولت ایران با هدف اجرای مفاد بند ز که اصلاح و فسخ قوانین کیفری تبعیضآمیزی است، میسر گردد.31نویسنده در ادامه با برشمردن مواردی همچون، سن ورود به قلمرو و مسئولیت جزایی(سن بلوغ)، میزان دیه، شهادت و... به عنوان مهمترین وجوه اختلاف حقوق زن و مرد در فصول مختلف قانون مجازات اسلامی ایران، خواستارتغییر موارد یاد شده در جهت هماهنگ شدن با مفاد کنوانسیون شده است.32
4. دینزدایی از حرکت اصلاحی زنان
جریان یاد شده با هدف دینزدایی از حرکت اصلاحی زنان کشور، در یکی دو سال گذشته در پوشش عناوینی چون تاریخ شفاهی زنان،33 زنان در گذشته34 و یا سالنمای زنان، تلاش وسیعی را برای مطرح ساختن زنانی که پیش از انقلاب اسلامی و در دوران حاکمیت نظام منحط شاهنشاهی در صحنههای مختلف فرهنگی، هنری و اجتماعی حضور فعال داشته و در جهت ترویج و توسعه فرهنگ ضددینی رژیم پهلوی قدمهای مؤثری برداشتهاند، آغاز کرده است.
این جریان تلاش میکند که با تطهیر این چهرهها، آنها را به عنوان الگوهایی برای نسل امروز زنان کشور و سرمشق حرکتهای زنانه معرفی کند.
جالب توجه است که نشریات وابسته به این جریان به هنگام معرفی چهرههای مورد نظر خود تعمّد عجیبی در چاپ عکسهای بدون حجاب از آنان دارند، که این خود نیز تلاشی در جهت حساسیتزدایی نسبت به احکام شرعی است. سالنمای زنان ایران و جهان که به کوشش یکی از زنان فعال وابسته به جریان سکولار تهیه شده دهها تن از چهرههای سرشناس پیش از انقلاب اسلامی را معرفی کرده است که از آن جملهاند: طایره، بدرالملوک بامداد، قمرالملوک وزیری و... .
در این سالنما در توصیف و معرفی «طاهره» (طایره) که در وصف عبدالبها، رهبر فرقه بهایی شعرها سروده است، چنین میخوانیم:
«طاهره (طایره) در سال 1278 ه . ش در تهران متولد شد. وی شاعری متبحر بود و در سلسله مقالات خود که در روزنامه ایران نو با نام خانم دانشمند به چاپ میرسید از تعداد زوجات، طلاق و آموزش دختران سخن گفت.»35 گفتنی است که چهرههای مورد توجه جریان یاد شده از سوی جریان سیاسی خارج کشور نیز مورد توجه قرار گرفته و آنها نیز در نشریات خود به این چهرهها پرداختهاند. از جمله نشریه نیمه دیگر در ویژهنامهای با عنوان «نونگاری زن و زنانگی در عصر قاجار» به تفصیل در مورد طایره سخن گفته است. در این ویژه نامه از نامبرده چنین یاد شده است:
عصمت خانم، متخلص به طایره، متولد 1278ه . ش یا 1282 ه . ش / (1861 یا 1865م.) و درگذشته به سال 1329 ه . ش شاعر و نویسنده، از کوشندگان دگرگونی شرایط زنان ایران و از جامعه بهاییان تهران بود. در این بخش، آنچه توانستهام از نوشتههای این زن و درباره او گرد آورم به چاپ میرسد، به این امید که آغازی شود برای کاری پژوهشی درباره زندگی و افکار او.36
در سالنمای مزبور در مورد بدرالملوک بامداد، از بنیانگذاران مدارس مختلط در ایران، چنین آمده است:
بدرالملوک بامداد، نخستین زنی بود که در سال 1314 در دانشگاه تهران نامنویسی کرد و از دانشسرای عالی فارغالتحصیل شد. تخصص او در تربیت جوانان است و در آمریکا به درجه فوق لیسانس نائل گشت. در سال 1320 برای اولین بار در ایران دبستان مختلط پسران و دختران را تأسیس کرد. نخستین کتاب خانهداری به سبک جدید را برای زنان و دختران نگاشت.
روانشناسی تربیتی، هدف پرورش زن، تعلیم و تربیت دموکراسی در ایران، از دیگر نوشتههای اوست. وی مؤسس سازمان زنان و طرفدار اعلامیه حقوق بشر بود.37
در مورد قمرالملوک وزیری، از نخستین خوانندگان زن ایرانی، نیز در این سالنما میخوانیم:
«قمرالملوک وزیری در سال 1284 در قزوین به دنیا آمد. وی اولین زنی بود که در یک سالن عمومی کنسرت اجرا کرد. اولین کنسرتش را در سال 1303 در گراند هتل اجرا کرد...».38
3. فمینیستهای به اصطلاح اسلامی یا طیف تجدیدنظرطلب
این جریان معتقد است که باید با تجدیدنظر در برخی اصول، اسلام را به گونهای تعریف کرد که کاملاً با حرکتهای نوین دفاع از حقوق زنان و اصول و مبادی حاکم بر این حرکتها منطبق شود که میتوان به مجله زنان، به عنوان یکی از طلایهداران این جریان اشاره نمود. سردبیر این مجله در اولین سرمقاله خود در شماره اول این مجله مینویسد:
به اعتقاد ما کلید حل مشکلات زنان در چهار حوزه نهفته است، دین، فرهنگ، قانون و آموزش. وی در ادامه مقاله اضافه میکند:
«وقت آن است که عالمان و متفکران دلسوز دین در کندوکاو خود در فقه و احکام، جدیتر به اجتهاد در مسائل زنان بیاندیشند تا شاید قرنها پس از نزول اسلام، زنان مسلمان را از سرگردانی و آشفتگی و چندگونگی در یافتن مکتب خود و یا خدای خود، رهایی بخشند و از رخسار مهربان و معقول پویای مذهب بردارند».39
چنان که از این سرمقاله برمیآید، گردانندههای این مجله به عنوان نماینده طیف تجدیدنظرطلب، از ابتدا بر این اعتقاد بودند که باید حل مشکلات زنان را در پرتو اجتهاد و کندوکاو در فقه جستجو کرد. ولی به دلیل نداشتن درک درستی از اجتهاد وفقاهت، و ناآگاهی نسبت به منابع و موانع اجتهاد، و برداشتهای نادرست از متون اسلامی، به ورطه تجدید نظرطلبی افتادند و در مقالاتی که در طول این چند سال منتشر کردند همه مبادی، مبانی و منابع پذیرفته شده اجتهاد شیعی را نادیده گرفتهاند.
اگرچه نمیتوان زمان دقیقی را به عنوان زمان شروع فعالیت طیف تجدیدنظرطلب مشخص نمود، ولی اگر بخواهیم به یک مقطع زمانی مشخص که این طیف در آن ظهور و بروز یافته و خود را در عرصه مطبوعات مطرح ساخته، اشاره کنیم، باید بگوییم که ماههای پایانی سال 1370 و همزمان با انتشار اولین شماره مجله زنان سرآغاز رشد و توسعه طیف یاد شده در عرصه دفاع از حقوق زنان است.
نخستین مقالاتی که با صبغهای به ظاهر فقهی در مجله یاد شده به طرح مسائل زنان میپردازند، با نامهای مستعار مینا یادگار آزادی،40 زینب السادات کرمانشاهی و نامهای دیگر منتشر میشوند، ولی پس از مدتی با احساس اطمینان از این که اینگونه مقالات حساسیت علمای حوزه را تحریک نکرده است، نام واقعی نویسنده درج شده41 و با جسارت بیشتری به طرح دیدگاههایی که نوعی تجدیدنظرطلبی در فقه به شمار میآید، پرداخته میشود.
ویژگیهای طیف تجدید نظر طلب
در مجموع با بررسی مقالات افراد سرشناس طیف مزبور میتوان به ویژگیهایی برای این طیف دست یافت، که مهمترین آنها عبارتند از:
الف) ناآگاهی یا تجاهل نسبت به منابع اجتهاد
نویسندگان طیف مزبور به هنگام بحث از برخی احکام فقهی مربوط به زنان، به منظور رسیدن به نتایج مورد نظر، عالما و عامدا چشم خود را بر روی برخی منابعمسلم اجتهاد، همچون سیره و سنت رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله و روایات معصومین علیهمالسلام میبندند و تنها با استناد به برخی آیات قرآن به اجتهاد مورد نظر خود میپردازند و نظری را که مطابق میلشان است، استنباط میکنند!
برای مثال در مورد قصاص مرد قاتل پس از بیان آیه «...الحرّ بالحرّ و العبد بالعبد و الانثی بالانثی»42 میگوید: [...] از کجای آیه شریفه میفهمند که مرد را نمیتوان به جرم قتل یک زن قصاص کرد؟43
البته چنین برداشت سطحی از آیات قرآن، اختصاص به نویسنده یاد شده نداشته و کسان دیگری نیز همین اشتباه را مرتکب شدهاند. از جمله نویسنده تازهکاری به هنگام بررسی موادی از قانون مجازات اسلامی که در آنها به تفاوت قصاص زن و مرد اشاره شده میگوید:
[...] پس اگر تضادی بین بعضی از مواد این قانون و برخی از آیات قرآن مشاهده شود، تمام احادیثی که مؤيّد آن مواد قانونی باشند، از درجه اعتبار ساقطند.44
در مورد تفاوت دیه زن و مرد نیز این نویسندگان با چشمپوشی از روایات فراوانی که چه از طریق شیعه و چه از طریق اهل سنت در این زمینه وارد شدهاند، با جسارت تمام میگویند:
خدا مقرر فرموده هر کس جان کسی را بگیرد و اگر قتل عمدی نباشد از او خونبها بستانند، اصلاً سخن از جنسیت در کار نیست. به هیچ وجه از نابرابری خونبهای زن و مرد، مطلبی در قرآن نیامده است!45
سخن ما با نویسنده محترم این مقاله و کسان دیگری که چون ایشان با استناد به آیاتی از قرآن درصدد اثبات برابری زن و مرد در قصاص و دیه برآمدهاند، این است که: آیا میتوان خود را شیعه و پیرو مذهب امامیه دانست، ولی به هنگام بحث از احکام شرع، آگاهانه از روایات معتبر و صریحی که از مفسران واقعی قرآن، ائمه اهل بیت علیهمالسلام، نقل شده غفلت ورزید؟! آیا با این همه تأکید و اصراری که در روایات بر جدایی ناپذیربودن قرآن و اهل بیت علیهمالسلام، شده است، میتوان بدون استفاده از کلمات اهل بیت علیهمالسلام به تفسیر قرآن و برداشت از آن پرداخت؟!
شما برچه اساس نظریه (قصاص بدون شرط) را، که هیچ قائلی در میان فقهای شیعه نداشته و دلایل آن بسیار خدشهپذیر است،46 قاطعانه ضروری دین دانستهاید، اما در مورد نظریه سوم (قصاص مشروط)، که روایات صحیح و انکارناپذیری از ائمه معصومین علیهمالسلام، بر آن اقامه شده است، بیپروا اظهار میدارید که «نظریه قطعی و مسلّمی نیست»؟!
ب) غفلت از مبانی اجتهاد
طیف مزبور در مقالات به ظاهر فقهی خود، چنان اشتباهات فاحشی را مرتکب میشود که انسان در این که آنها نسبت به بدیهیترین اصول فقاهت و اجتهاد نیز آگاهی داشته باشند، به تردید میافتد. در اینجا به عنوان نمونه به برخی از برداشتهای نادرست این طیف از مبادی اصولی اجتهاد اشاره میکنیم:
درک نادرست از «حکم خدا»: آنچه فقیه در مسیر اجتهاد و با رعایت همه شرایط استنباط بدان دست مییابد، همان حکم اللّهاست؛ اما حکم اللّه ظاهری نه واقعی. به عبارت دیگر، فقیه پس از آنکه همه تلاش خود را برای رسیدن به حکم واقعی خداوند به کار میبندد، در نهایت تنها میتواند بگوید که حکم اللّه ظاهری چنین است؛ زیرا ممکن است فقیه در ملاحظه منابع یا به کارگیری روش اجتهادی دچار خطا شده باشد و حکم اصلی خداوند را به درستی نشناخته باشد.47
اما باید توجه داشت که همین احکام در شرایطی که دست ما از دامان امامان معصوم علیهمالسلام، کوتاه است و امکان یقین به همه احکام خدا برای ما وجود ندارد، شرعا و عقلاً برای فقیه و مقلدان او حجت است و برای همگان اعتبار دارد، مگر اینکه خلاف آن بر فقیه ثابت شود. در واقع، تفکیک میان حکم واقعی و حکم ظاهری به دلیل حساسیت و احتیاط فراوان فقهاء شیعه در انتساب احکام فقهی به خداوند متعال است.
پس از این مقدمه به بررسی برخی از عبادتهای نویسندگان یاد شده میپردازیم، تا روشن شود که آنها از حکماللّه چه فهمیدهاند! اینان برای اینکه بتوانند اساس احکامی چون تفاوت دیه و قصاص زن و مرد را متزلزل سازند، ادعا کردهاند که این احکام اصلاً حکماللّه نیستند؛ زیرا حکماللّه تنها شامل احکامی میشود که «در قرآن و یا سنت متواتر به خدا منتسب شده است»، لذا نباید هیچ نگرانی از کنار گذاشتن این احکام داشته باشیم:
«حکماللّه آن دسته از احکامی است که نسبت آن به خدا حقیقی و واقعی باشد. حدود، به معنای فقهی خاص آن، حقیقتا حکماللّه است؛ زیرا در قرآن و سنت، متواتر به خدا منتسب شده است. اما مقدار دیه زن و مرد چنین نیست و همین نکته راه امید را برای مردم و قانونگذار باز میگذارد».48
باید از این نویسنده محترم پرسید: بنابر فرض شما که حکماللّه باید یا در قرآن و یا در سنت، متواتر به خدا منتسب شده باشد، چه تعداد از احکام گسترده شرع رامیتوان حکماللّه دانست؟ مگر نه این است که بسیاری از احکام شرع در قرآن بیان نشده و سنت متواتری هم بر آنها اقامه نشده است، بلکه با خبر واحد به اثبات رسیدهاند؟
نویسنده مزبور در ادامه کلام خود استنباط فقیه را حکم بشر عالم و نه حکم خدا دانسته و میگوید:
گاهی استنباط فقیه، یا تفسیر مفسران رسمی شریعت، حکم خدا خوانده میشود. عدهای که از دانش دین کمبهرهاند گمان میبرند خدا حقیقتا حکم کرده است، در حالی که خدا حکمی نکرده است. بشر عالم، حکمی را استنباط کرده و آن را به خدا نسبت داده است و در بیشتر موارد حتی خودش هم فهم خود را به خدا نسبت نداده و علم داشته که فهم او حکم نیست ولی مریدانش آن را حکم خدا گرفتهاند!49
وی پس از این مقدمات، نتیجهگیری میکند که نظریه فقهای شیعه که قصاص زن در برابر مرد را مشروط به پرداخت نصف دیه دانستهاند، حکم خدا نیست:
«با این بیان روشن میشود که نظریه سوم] قصاص مشروط] حکمخدا نیست بلکه استنباط جمعی از فقیهان دنیای اسلامی است که اگر نسبت به مذاهب شمارش شوند در اقلیت قرار میگیرند».50
و در ادامه میافزاید:
[...] انتساب قاطعانه نظریه سوم به دین اسلام و نسبت دادن آن به خدا (حکماللّه) بدون پروا، جرأت بسیار میخواهد!51
برای اطلاع نویسنده محترم باید گفت که تنها در کتاب وسائل الشیعه افزون بر پانزده روایت که بیشتر آنها صحیح و مستفیض هستند، بر این نظریه اقامه شدهاست.52 و شما در میان فقهای شیعه، از قدما گرفته تا متأخران، کسی را پیدا نمیکنید که با این نظریه مخالفت کرده باشد. حال باید پرسید: آیا انتساب قاطعانه نظریه سوم به دین اسلام و نسبت دادن آن به خدا (حکماللّه) جرأت و بیپروایی میخواهد یا بیان حرفهای بیاساسی که از سر ناآگاهی و درس ناآموختگی است؟!
انواع گرایشهای فمینیستی به اصطلاح اسلامی در ایران
همانطور که گذشت، این مباحث در ایران به خصوص در دهههای اخیر، همزمان با برنامه توسعه کشور و حرکت به سوی صنعتی شدن، شکل منسجمتری یافت. طرفداران فمینیسم در ایران به دو گروه تقسیم میشوند:
1. فمینیستهای غربگرا (غیردینی)
2. فمینیستهای به اصطلاح مذهبی!
گروه اول، فعالیتهای خود را بر پایه تفکرهای فمینیسم غربی بنا کرده و اهداف خود را در قالب ساختارهای اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی و سیاسی غرب دنبال میکنند و به دنبال حذف نهاد دین در جامعه هستند و راهحل نهایی برای زنان را پیروی از روشهای غربی میدانند.
گروه دوم، خواهان تجدید نظر در قوانین و ساختار جامعه هستند و معتقدند که جامعه ایران سالها تحت سلطه نظام مردسالاری بوده و لازمه دگرگونی، اصلاح قوانین و دیدگاه فرهنگی جامعه است. این گروه، درون مایه مذهبی دارند و بعضی قوانین و ارزشهای موجود در جامعه را مطابق با دستورات اسلامی نمیدانند و درخواست اصلاح دارند. اینان خواستار برابری انسانها و عدالت اجتماعی میان زن و مرد هستند و تغییر در قوانین مربوط به حقوق ارث، دیه، حق شهادت در محاکم، حضانت طفل و حق طلاق را طالبند. همچنین خواستاراستفاده از امتیازات اجتماعی، مانند حضور در پستهای سازمانی و مدیریتی، دستمزد برابر با مردان در شرایط یکسان کار و حضور در عرصههای مختلفی که بیشتر در اختیار مردان است، هستند. این گروه، به لحاظ دیدگاهها و خط مشی اصلاح طلبانه آنها به سه دسته تقسیم میشوند:
1. فمینیستهای رادیکال
2. فمینیستهای میانهرو
3. فمینیستهای محافظهکار
1. فمینیستهای رادیکال
اینان معتقدند که شریعت پاسخگوی تمام سؤالهای جامعه زنان نیست و باید برخی از نیازها و پرسشهای آنان از طریق دیگری پاسخ داده شود. این گروه معتقدند قانونگذاری تحت نظام مردسالاری بنا شده است و برای رفع مظلومیت زنان، چارهای جز تغییر قوانین مربوط به زنان وجود ندارد. در عمل نیز خواهان افزایش مهارت و فنون زنان برای استقلال کامل و خود اتکایی و عدم وابستگی به مردانند.
دیدگاههای این دسته به تدریج جنبه سیاسی یافته به طوری که محدودیتهای اجتماعی را ناشی از ساختار حکومتی میدانند. شیرین عبادی در این باره میگوید:
به نظر من مهمترین مسئله زنان ما در کشور، تفکر مردسالارانه حاکم بر نظام حقوقی است و همه میدانیم که قانون، زبان گویای حکومتهاست. قوانین ما به شدت ضد زن هستند. حتی تا آنجایی که حق حیات که مهمترین منشأ حقوق انسان است در مورد زن و مرد یکسان نیست.53
2. فمینیستهای میانهرو
این عده خواستار حضور زنان در عرصههای مختلف ورزشی، مدیریتی، ایجاد فرصتهای شغلی و تحصیلی برابر، عدم تبعیض در ارتقای شغلی بین مرد و زن، حضور زنان در پستهای عالی دولتی، تعریف مجدد از حجاب سنتی و اسلامی و کسب مهارتهای اجتماعیاند و برای تحقق ایده خود به همایشهای مختلفی مانند «زن و برنامهریزی توسعه» و شرکت در کنفرانسهای داخلی و خارجی پای میفشارند.
3. فمینیستهای محافظهکار
این گروه دیدگاههایی تقریبا مشابه میانهروها دارند؛ ولی در خط مشی و روشها با یکدیگر متفاوتند. به همین جهت، نتوانستهاند تشکیلات مشترکی با میانهروها ایجاد کنند.
این دسته خواستار تعدیل برخی قوانین و تصویب قوانین معتدلتر درباره زنان هستند. بیشتر فعالیت آنها در رابطه با حقوق زن در خانواده و حمایتهای قانونی از زن در برابر شوهر، ایجاد تغییراتی در قوانین مربوط به طلاق، مهر، اجرت المثل و نیز قوانین مربوط به زنان کارمند است و البته به نقشهای سنتی زن در جامعه نیز تاکید میورزند.
رد پای این دیدگاهها به شدت در رسانههای جمعی، بهویژه در آثار ادبیات معاصر، مانند زنان بدون مردان، طوبا و معنای شب، خواب زمستانی، خاطرههای پراکنده و نیز برخی از مطبوعات داخلی به شکلی نامتعارف و ضد هنجارهای اجتماعی در قالب شعارهای اجتماعی استقلال طلبانه، رواج بیبندوباری و آزادی مطلق و برتریطلبی زنانه، مخالفت با ازدواج و نفی نقش همسری و مادری و در نهایت تضعیف نهاد خانواده دیده میشود.
در رمانهای نام برده، اغلب قهرمانان داستان را زنان تشکیل میدهند که این امر به تازگی در برنامههای مختلف رسانههای تصویری نیز جایی برای خود بازکرده است. در این آثار، مردان به عنوان ستمگران تاریخ حیات بشری، همواره زنان را در اسارت و بردگی خود دارند.
شهرنوش پارسیپور در رمانهای زنان بدون مردان، طوبا و معنای شب اغلب شخصیتهای محوری را به زنان و دختران داده است و در پسزمینههای آثارش به نظام مردسالاری ناشی از سنتهای اجتماعی و مذهبی اعتراض میکند. نسخه رهایی وی برای زنان ایرانی، تقلید آنها از غرب است. این نویسنده در طوبا و معنای شب، در واقع، به بن بست رسیدن مذهب در پاسخگویی به سؤالهای انسان، به خصوص زنان را به تصویر میکشد و بیش از همه بر ضرورت استقلال زنان و آزادی از قیدهای مذهبی و سنتهای اجتماعی تاکید میکند.
در داستانهای خواب زمستانی و خاطرههای پراکنده، نوشته گلی ترقی، شخصیتهای مرد و زن، جداگانه مورد بررسی قرار میگیرند و شخصیتهای مردان، ناتوان، غافل، ضعیف، احمق، پلید، سرخورده، ضدقهرمان و... معرفی میشوند و در مقابل، زنان، عاقل، اندیشمند و با احساسند که همواره در طول تاریخ تحت سلطه نظام مردسالاری بودهاند و به دلیل نظام حاکم بر جامعه، مردان با استفاده از خشونت بر زنان حکومت کردهاند.
مهشید امیرشاهی نیز در باران و تنهایی جلوه دیگری از فمینیسم را ارائه میدهد. در این رمان، زنی منتظر است تا شوهرش برگردد و او را از تنهایی نجات دهد؛ اما در پایان داستان، سگ باران خوردهای از راه میرسد و خلأ فقدان شوهر را پر میکند. این نوع آثار، ایجاد کننده نوعی تضاد و تعارض بین جنس مرد و زنند و خاصیت برهم زنندگی تعادل و آرامش خانواده و جامعه را دارند.
دیدگاههای فمینیستی همچنین در بعضی از مطبوعات داخلی نیز، نمود نامبارکی یافته است؛ به گونهای که گرایش به فرهنگ غربی و خط مشی جریانهای زنگرا و جریانسازی را جهت رهایی و برآوردن حقوق زنانپیشنهاد میکنند. همچنین انتساب نظام مردسالاری به ارزشهای اسلامی و تعریف دیگر از خانواده و نقش همسری، مادری و بازنگری در ارزشها و سنتهای اسلامی و اجتماعی و... را ارائه میدهند.
نشریه زنان در شماره 27، بیش از همه به ارائه راهحلهای غربی پرداخته و مینویسد:
انطباق با جوامع مدرن میتواند جامعه را از غلتیدن در دام سنتگرایی افراطی و رفتارهای ضداجتماعی حفظ کند.
در تعارض با نظام خانواده در شماره 14 نشریه زنان با اشاره به فیلم سینمایی «سارا»، زنی که بعد از پشت سر گذاشتن مشکلات زندگی، سرانجام با ترک خانه و همسر، خود را رها میکند، میخوانیم:
او با از دست دادن یک کانون مهم به کانونی مهمتر دست مییابد؛ کانونی که نیروی سمبلیک آن میتواند نمادی برای هویتیابی و رهایی زنان از قراردادهای وضع شده جامعه سنتی باشد.
همچنین در شماره 24 نشریه جامعه در نسبت دادن نظام مردسالاری به اسلام آمده است:
رک بگویم: در اسلام، مرد مسلمان، کاملترین شخصیت حقوقی را در اجتماع دارد و به همین دلیل دیه کامل نیز به او تعلق میگیرد و برتری مرد مسلمان در جامعه اسلامی یک واقعیت به اصطلاح اجتماعی نیست؛ یک حقیقت شرعی است.
پیشینهشناسی و خاستگاه فمینیسم به اصطلاح اسلامی
طرح مباحث فمینیستی در جهان اسلام از اواخر قرن نوزدهم و در پی نفوذ فرهنگ مدرن در کشورهای اسلامی صورت گرفت. طرح مباحث زنان در ایران نیز به اوایل مشروطه باز میگردد؛ ولی تبدیل مباحث زنان به یک جریان ممتاز کهنگاه خود را از اصلاحات موردی به گسترش برابری در عرصههای مختلف و به نقد فرهنگ اسلامی از درون و بر اساس فرهنگ مدرن معطوف کرده است، به دوران اوج اسلامگرایی در خاورمیانه از یک سو و رواج دیدگاه متفاوت در اندیشه فمینیستی از سوی دیگر بازمیگردد.
فمینیسم به اصطلاح اسلامی برآیند فعالیت دو گروه است:
گروه اول، افرادی هستند که توجه به اسلام را به عنوان یک سیاست راهبردی برای توسعه مفاهیم فرهنگی غرب و مقابله با اصولگرایی در کشورهای اسلامی برگزیدهاند. در جوامع اسلامی، ادبیات فمینیسم رادیکال و لیبرال به شکل عریان مورد پذیرش قرار نمیگیرد. به کار گرفتن ادبیات دینی در طرح دیدگاههای فمینیستی و اعمال تعدیل در این دیدگاهها، تنها راه دفاع از آموزههای فمینیستی و ایجاد جنبشهای زنانهای است که مقابله با اصولگرایی اسلامی را در دستور کار خود قرار میدهند و به ایجاد تشکلهای زنانه و شرکت در مطالعه زنان اقدام میکنند.
گروه دیگر، دستهای از روشنفکران مسلمانند که آشنایی با فرهنگ مدرن، آنان را با یک چالش اساسی درباره رابطه میان سنت و تجدد مواجه ساخته است. آنان از یک سو به دلیل داشتن پیوندی عاطفی با دین و از سوی دیگر با پذیرش بنمایههای فرهنگ مدرن به عنوان محصول عقل بشری، سنجش اصطلاحات دینی را با ترازوی فرهنگ مدرن، ضروری میدانند. بر این اساس، با عاریت گرفتن مفاهیم پایهای فرهنگ مدرن، چون: آزادی، فردگرایی، برابری و عرفیگرایی، سعی در معرفی کردن دین در عرصه اجتماع، جداسازی قرآن و سنت و... دارند.
این دو گروه با وجود زمینههای متفاوت، برنامههای کم و بیش یکسانی برای بومی کردن مدرنیسم غربی دارند. پسوند اسلامی پس از واژه فمینیسم نشانگر تفسیری فمینیستی از اسلام است نه تلاش برای دفاع از حقوق زنان بر اساسآموزههای اسلامی؛ چنانکه یکی از فمینیستهای اسلامی خارج از کشور به صراحت به این نکته اشاره دارد:
«فمینیسم اسلامی، اصطلاحی است که در سالیان اخیر به ادبیات دفاع از حقوق زنان راه یافته و در برخی از کشورهای اسلامی همچون ایران، جایی برای خود باز کرده است. این گرایش، شاخهای از فمینیسم است که به تفسیر زنمدارانه از اسلام میپردازد و از آنجا که دین را نافذترین و مهمترین رکن فرهنگ در کشورهای اسلامی میبیند، در این کشورها دستیابی به اهداف تساویطلبانه خویش را در گرو همسویی و همراهی با فرهنگ دینی میپندارد. ازاینرو، آرمانها و راهکارهای خود را در حال و هوای مباحث دینی و از زاویهای درون دینی پی میگیرد؛ هرچند اساس اندیشه و راهکار خود را برآمده از آموزههای دینی نمیداند. به عبارت دیگر، در این انگاره، ادبیات دینی، بستر طرح مباحث فمینیستی قرار میگیرد نه آن که تفکر دینی، منشأ حرکت دفاع از حقوق زنان باشد؛ چنان که در تعریف فمینیسم اسلامی آن را تلاش نظری، عملی و سیاسی خواندهاند که در این مقطع از تاریخ جنبش زنان ایران، نوگرایی، اصلاح و حتی شالودهشکنی را از زاویه درون دینی نمایندگی میکند».54
به راستی آیا میتوان بر اساس الگوی دینی، نظریهای فمینیستی تولید کرد؟ اگر فمینیسم را نظریهای که برابری میان زن و مرد را در عرصههای مختلف حیات بشری پی میگیرد، بدانیم، در این صورت، ترکیب میان اسلام و فمینیسم، پارادوکسی ایجاد میکندکه جز با تفسیر مجدد اسلام بر اساس آموزههای غربی و به قیمت تفسیر به رای متون دینی و تحریف در آن، قابل رفع نیست. البته بازشناسیمتون دینی واستفاده از ظرفیتهای نهفته دین در دفاع از زنان به معنای پذیرش مؤلفههای فرهنگ بیگانه و قبول ادبیات فمینیستی در دفاع از زنان نیست.
ماهیت فمینیسم به اصطلاح اسلامی
جنبشهای دفاع از حقوق زنان، چه در جهان غرب و چه کشورهای اسلامی در اعتراض به برخی نابرابریهای اجتماعی شکل گرفتند؛ ولی با گذشت زمان به جریانی فرهنگی تبدیل شدند که بر اساس انگارههای مشخص اعتقادی به تحلیل نابرابری زنان و آرمانهای زنانه پرداخته و راهبردهای خاصی را مطرح کردند.
فمینیسم اسلامی اصطلاحی است که در چند سال اخیر به ادبیات دفاع از حقوق زنان راه یافته و در برخی کشورهای اسلامی نگاه قشری از زنان را به خود معطوف داشته است. در هر حال، این واژه پدیدهای نوظهور در کشورهای اسلامی بهویژه ایران است که عمر آن در کشور ما به کمتر از دو دهه میرسد. برخی آن را روشها و رفتارهایی در زمینه اجرای مساوات و عدالتجنسی در قالب ارزشهای اسلامی دانستهاند.55 البته این تعریف نارساست و بهتر است فمینیسم اسلامی را به تفسیری زن مدارانه از اسلام تعریف کنیم. گروهی که پس از انقلاب اسلامی کوشیدند تا با تفکر لائیکی به دفاع از حقوق زنان بپردازند، دریافتند که گرایشهای مذهبی در زنان ایرانی قوی است و هیچ تحول اساسی در ایران، بدون در نظر گرفتن مذهب، نمیتواند راهگشا باشد. بر این اساس، به طرح فمینیسم اسلامی پرداختند.56
در بازخوانی این جریان باید گفت، گروهی در تعامل فرهنگ اسلامی و غربی با بحران هویت مواجه شدند. در این تقابل، جمعی با دلبستگی به فرهنگ غربی به انکار آموزههای دینی پرداختند و با طبقاتی یا خرافی دانستن این اعتقادات بهترویج دیدگاههای ماتریالیستی پرداختند و برخی دیگر هم که به اسلام ایمان داشتند و هم متأثر از فرهنگ غرب بودند، دیدگاه رایج اسلامی و قوانین مدنی و جزایی جمهوری اسلامی را مورد انتقاد قرار دادند. آنان برای خروج از این بحران، تفسیر متون دینی را به گونهای هماهنگ با فرهنگ جدید ارائه دادند؛ در نتیجه پایه گذار فمینیسم اسلامی (با مشارکت روشنفکران دینی) داخل و خارج کشور شدند و نهادهای بین المللی هم که در صدد تحمیل دیدگاههای خود در عرصه مسائل زنان و ایجاد الگویی جدید در روابط زنان و مردان بودند، این جریان (فمینیسم اسلامی) را در دستور کار خود قرار دادند.
این دیدگاه، مردسالاری را مسئله اساسی زنان در خانواده اجتماعی میداند و به سمت آرمانهای تساوی طلبانه به پیش میرود و تفاوتهای زن و مرد مسلمان را در احکام و قوانین مورد انتقاد قرار میدهد. نظریهپردازان این دیدگاه، مفاهیمی چون اومانیسم، سکولاریسم، حقوق بشر و تشابه زن و مرد را با تفسیرهای متداول در جهان غرب به عاریت گرفتند و تلاش کردند با ارائه برداشتهای جدید از آیات قرآن، قرائتی از دین ارائه دهند که با نگرشها و الگوهای غربی سازگار باشد.
فمینیستهای اسلامی برای تطبیق متون دینی با اعتقادات و اندیشههای پیش ساخته خود به تأویل آیات قرآنی میپردازند؛ در حالی که روش اجتهادی تفسیر آیات قرآنی و روایات، تنها در چارچوب اصول پذیرفته شده عقیدتی و شرعی معتبر است. همچنین، دخالت دین در شئونات زندگی اجتماعی از مواردی نیست که خردمندان دین آشنا در آن تردیدی داشته باشند. با این حال شاخصههای اصلی این تفکر را میتوان در محورهای زیر جست و جو نمود:
1. جدا انگاری دینداری و دینمداری
آنان به صراحت میگویند اعتقاد به دین ضرورتا به معنای حاکم بودن دین در شئون اجتماعی بشر نیست. دین رابطه خالق و مخلوق را ترسیم میکند و نباید حوزه دخالت دین را به مسائل اجتماعی و تنظیم قوانین سرایت داد. حکومت نباید تحت نظر هیچ دین و مذهبی باشد، حتی باید شهروندان را از دخالت دادن گرایشهای مذهبی در حوزه مسائل سیاسی پرهیز داد.57
اینان میگویند مصالح و مفاسد در احکام اجتماعی امری قابل شناسایی است. بر اساس این باور و بر طبق آن به جعل احکام و قوانین میپردازند و میگویند احکامی که در شرایط خاص زمانی و مکانی جزیرهالعرب وضع شد و مصالح خاص خود را داشت، در دنیای کنونی قابل اجرا نیست. صاحبان این تفکر، احکام مسلم اسلامی مانند تفاوت زن و مرد در ارث، دیه، پرداخت مهریه به زن، لزوم نفقه و سرپرستی مرد در خانه را مورد خدشه و تردید قرار میدهند.
2. انکار احکام ثابت
از نگاه آنان، دفاع از حقوق زن از هیچ الگوی ثابتی تأثیر نمیپذیرد؛ زیرا اعلام مواضع یکپارچه ابدی بر مبنای خصوصیتهای همگانی و جهان شمول، بدون تاثیرپذیری از شرایط اجتماعی و تاریخی را برنمیتابند و در نتیجه وجود احکام ثابت را انکار میکنند. از دید آنان، اعتقاد به ناپایدار بودن گوهر دین و اعتقاد به جدایی دین از شئون اجتماعی در رسیدن به آرمانهای فمینیسم اسلامی، لازم و ملزوم یکدیگرند.58
برخی از طرفداران این دیدگاه با ناکارآمد دانستن روش اجتهاد فقهی، اجتهاد مدرن و سازگار با پیشرفتهای جهان غرب را جانشین اجتنابناپذیر آن، برای دفاع از حقوق زنان معرفی میکنند.59
3. نگاه منفی به نقش زنان در خانواده
آنان با سنتی پنداشتن خانواده مذهبی، انتقادهای خود را متوجه خانواده ساخته و خواهان برقراری برابری نقش مشارکت مرد در فعالیتهای خانگی و نفی سرپرستی مرد در خانوادهاند. البته از فمینیستهای غربی انتقاد میکنند که مصالح جامعه و خانواده را در پای اعتقاد به فردگرایی افراطی قربانی میکنند.60 با این مبنا، همجنسگرایی به نظر آنان گرایش انحرافی به حساب میآید.
افزون بر ایران کشورهای اسلامی دیگر نیز کم و بیش با این پدیده مواجهند. نویسنده زن مصری نوال السعداوی و نویسنده زن مراکشی فاطمه مرنیسی از مروجان این تفکر در کشور خود هستند. ناگفته نماند که فمینیستهای پستمدرنیسم، فمینیستهای اسلامی را متهم میکنند که خواهان ارتقای حقوق زنان و ایدههای تساویطلبانه در چارچوب حفظ نظام اسلامیاند.61 برخی نیز پای از این فراتر نهاده و اسلام را مخالف حقوق و هویت زنان میدانند. به نظر آنان، با تفسیر زنمدارانه از متون اسلامی، نمیتوان روی ماهیت زن ستیز دین اسلام سرپوش گذاشت.62
بر این اساس، گروهی از فمینیستهای اسلامی که جمعی از ایرانیان خارج از کشور و گروهی از زنان داخلی را تشکیل میدهند معتقد به جدایی حوزه دین ازسیاستند و گروهی دیگر ـ که بعضی از آنها سابقه انقلابی دارند و متدینند ـ بر اساس گرایشهای نواندیشانه دینی به دفاع از زنان میپردازند.
فمینیستهای اسلامی، فمینیسم غربی را به صورت انتقادی مورد مطالعه قرار میدهند. انتقاد عمده فمینیستهای مسلمان را میتوان در تاکید بر خانواده، انتقاد از فردگرایی افراطی فمینیستهای غربی و لزوم توجه به شرایط فرهنگی و منطقهای زنان هر کشور و در نتیجه عدم امکان ارائه راهبردهای واحد برای تمام زنان، پیگیری کرد. در مورد اخیر، فمینیستهای مسلمان بیش از آن که به تحولی در مفهوم فمینیسم دست زده باشند، به تحولاتی اساسی در روشها و برخی راهبردها چشم دوختهاند. به گفته برخی از فمینیستهای مسلمان، باید با استفاده از تجربههای گذشته، سعی در تلفیق و تطبیق خلاّق و نقادانه تئوریها بر واقعیتهای جامعه داشته باشیم.
ناگفته نماند که برخی، فمینیسم اسلامی را به «روشها و رفتارهایی در زمینه مساوات و عدالت جنسی در قالب ارزشهای اسلامی» تفسیر کردهاند.63 بر این اساس، فمینیسم اسلامی میکوشد تا در چارچوب آموزههای دینی به دفاع از حقوق زنان و ارزشهای مورد نظر دست یابد. بسیاری از فمینیستهای اسلامی نیز در مقام اظهار نظر، خود را متدین و مقید به شرع میدانند و در عمل هم سعی در اجرای احکام دینی دارند.
اما بر اساس آرای نظریهپردازان در صحت این امر، باید با دیده تردید نگریست؛ زیرا کسانی که به طور صریح به ارائه نظر پرداختهاند؛ معتقدند که باید بین دینسالاری و دینداری تفکیک نمود.64 از نظر آنان، دین پدیدهای قابل احترام است و میتواند در ترسیم رابطه خالق و مخلوق نقشآفرین باشد؛ اما اعتقاد بهدین الزاما به معنای حاکم بودن دین در شؤون اجتماعی بشر نیست. سکولاریسم؛ یعنی جدایی حوزه دخالت دینی از حوزه امور اجتماعی بشر، جانشین مناسبی برای دینمداری است، پس باید از دخالت دادن گرایشهای مذهبی در حوزه مسائل سیاسی پرهیز کرد.
فمینیستهای گروه دوم (نوگرایان دینی) هم به قرائتی نواندیشانه از دین فکر میکنند که همسویی دین را با فرهنگ جدید تا حدود زیادی تضمین میکند و آن، قرائتی از دین است که امور اجتماعی را جایگاه جولان عقل و امری عرفی میداند. پس، پسوند اسلامی به معنای آن نیست که این گروه تمام آرمانها و راهکارهای خود را از اسلام گرفته باشد؛ بلکه میکوشند تا راهکارهای مورد نظر خود را با ادبیاتی کم و بیش دینی پیگیری نمایند؛ نه آن که دین را پالایشگاه اندیشه بشری بدانند.
از سخنان و نوشتههای صاحب نظران و مروجان این نظریه برمیآید که در صددند تا به تفسیر مجدد آموزهها و احکام دینی پرداخته و به تغییرات وسیعی در احکام دین تن دردهند. جا دارد به بخشی از این تفسیرها اشاره کنیم:
4. تفسیرهای نامناسب احکام و مفاهیم دینی
1. مفهوم عدالت. آنان عدالت عرفی را میپسندند نه عدالت عقلی را. در اعتقادات شیعه، عدالت یک اصل محوری است که بر تمام دین، تکوین و تشریع حاکم است. مفهوم عدالت در دیدگاه اسلامی عقلی است و در بستر زمان و مکان تغییر نمیکند؛ زیرا از مستقلات عقلیه است؛ یعنی عقل بدون کمک گرفتن از شرع به حسن آن حکم میکند. در مقابل، به مفهومی از عدالت بر میخوریم که عدالت عرفی نام دارد؛ تعبیری از عدالت که جامعه علمی هر زمان بر آن65 صحه بگذارد اگرچه در زمانهای دیگر مورد تایید نبوده باشد. در این حال، عدالت عرفی مفهومی تغییرپذیر است. از اینجا معلوم میشود که عدالت از نگاه روشنفکران و فمینیستهای اسلامی گرچه از اهداف مورد نظر دین است؛ اما این مفهوم در ذات خود تغییرپذیر است و با این تعبیر از عدالت میتوان بسیاری از احکام زنان را که در ذهن کنونی جامعه ما عادلانه تلقی نمیشود، لغو شده اعلام کرد. اما آیا چنین برداشتی از عدالت به معنای آن نیست که آموزههای دینی را تابع دیدگاههای فلسفی غرب و تفسیری مطابق با اومانیسم، سکولاریسم، فردگرایی و نسبیت گرایی بدانیم. به علاوه دلیل اعتبار عدالت عرفی چیست و چگونه میتوان آن را به دین نسبت داد؟
2. مفهوم تساوی. آنان این مفهوم را دقیقا به معنای تشابه میگیرند و به سوی برداشتن مرزهای جنسیتی گام برمیدارند. برخی از فمینیستهای مسلمان تصریح کردهاند که تفاوتهای تکوینی میان زن و مرد نباید به تفاوتهای تشریعی و حقوقی میان آنان منجر شود.66 نگاه تشابهگرا به احکام حقوقی زن و مرد در ارثبری، دیه، قصاص، سرپرستی خانواده و مسائلی از این دست، نتیجه این نگرش است. البته این تفسیر از تساوی برخلاف آموزههای روشن دینی است. آنچه در دین مورد تأکید است اقامه قسط و عدل است. زن همچون مرد انسانی است که از استعداد برخورداری از کمالات انسانی، بهرهمند است؛ اما خداوند بر اساس حکمت سرشار خود برای ساماندهی به امور اجتماعی، تفاوت را در بین زن و مرد قرار داده است و خواستههای متفاوتی نیز از این دو جنس دارد. تمام این تفاوتها، عادلانه و همسو با تعالی هر دو جنس است.
3. مفهوم آزادی. که بیشتر فمینیستهای اسلامی تندرو بر آن پای میفشارند ناظر به مسئله حجاب است؛ چنان که نیره توحیدی حجاب را حربهای در خدمت سیاستهای جنسی و از قید و بندهای محدودکننده میداند و در عین حال، سیاست رضاخانی کشف حجاب را به دلیل آن که زورمدارانه است برنمیتابد.67 این تفسیر هم پایگاه دینی ندارد. کشف حجاب چنان که تجربه تاریخی ملت ایران نیز مؤید آن است، زمینهساز نگاه ابزاری به زن و محدود کننده زن و مرد است. زنان را از تأثیرگذاری مفید اجتماعی و مردان را از توجه به خلاقیتها و هدایتگری زنان باز میدارد.
4. خانواده. فمینیستهای اسلامی برخلاف فمینیستهای غربی که نهاد خانواده و مادری را ساخته نظام مرد سالاری و برای تحکیم اقتدار خویش میدانند، بر حفظ کیان خانواده اصرار و به نقش زن در خانه به عنوان همسر و مادر توجه دارند و گاه از دیدگاههای لیبرالیستی به دلیل آن که مصالح جامعه و خانواده را در پای اعتقاد به فردگرایی افراطی قربانی میکنند، انتقاد مینمایند. به همین دلیل، مخالفت خود را با همجنسگرایی که به نظر آنان گرایش افراطی به حساب میآید، اعلام کردهاند.از دید آنان، نهاد خانواده و مادری در ذات خود مشکلزا نیست. با این حال از خانواده سنتی که مبتنی بر سلسله مراتب و سرپرستی مرد و حامل ارزشهای جامعه سنتی است، انتقاد میکنند و خواهان خانوادهای بر اساس برابری نقشها و نفی سرپرستی مرد هستند.
هرچند این دفاع از خانواده در مرحله نظر است و هنگامی که به مرحله عمل میرسند راهبردهایی پیشنهاد میکنند که در مواردی در جهت تزلزل خانواده است. ازاینرو بهتر است که تعریف خود از خانواده را روشنتر بیان کنند تا امکان داوری بهتر فراهم آید. استقلال اقتصادی و اشتغال از مهمترین شعارهایفمینیستهاست که فمینیستهای اسلامی هم بر آن پای میفشارند. به نظر آنان این راهبرد، خودباوری زنان را افزایش میدهد، نگرانی آنان را از آینده کمتر میکند و آنان را برای مقابله با تعدیات احتمالی همسر آماده میسازد. ولی آیا به راستی تاکید بر اشتغال زنان به طور اساسی به تقویت نظام خانواده کمک کرده است؟
برای پاسخ به این سؤال به جهت اهميّت فوقالعاده خانواده در نظام اجتماعی و آموزههای دینی، بهتر است تاثیر مدرنیزاسیون بر خانواده را به تفصیل بررسی کنیم. باشد که مروجان ایده کمرنگ کردن بنیاد خانواده، بازنگری جدیتری در ایده و افکار خویش داشته باشند.
تأثیر مدرنیزاسیون بر خانواده
آثار دگرگونی در زیست بشر، ابتدا در خانواده بروز میکند؛ زیرا آغاز زندگی از درون خانواده شکل میگیرد و سپس توسعه و تنوع مییابد. در حالت متعادل، خانواده دارای هویت و اصالت است، ولی با تغییر شرایط، خانواده از معناداری میافتد و با بحران پوچی درگیر میشود.
نقطه عطف بحران خانواده در دنیای امروز، از دست دادن ارزشهای ذاتی خانواده است. خانواده در جوامع غیرصنعتی، مسؤولیتهای چندگانهای داشته است. مراقبت، نگهداری و تربیت فرزندان، تغذیه، کار در منزل و نگهداری از سالمندان از جمله مسؤولیتهای خانواده و بهویژه زنان بود؛ ولی با صنعتی شدن و نهادینه شدن اصل تقسیم کار، بسیاری از این وظایف به نهادهای صنعتی، خدماتی، بهداشتی و آموزشی که مستقل از خانواده بودند، محول شده است. اعضای خانواده، غذاهای آماده را از فروشگاههای بزرگ در بستهبندیهای معین میخرند و در مدت زمان کوتاهی با وسائل برقی آماده خوردن میکنند.گفتوگوهای پس از شام به سرگرمی در بازیها، گوش دادن به موزیک و دیدن برنامههای ارائه شده رادیو و تلویزیون و بازیهای ویدیویی و فیلمهای تلویزیونی یا سینمایی تبدیل شده و پیران خانواده نیز با سپری نمودن بقیه عمر خویش در خانههای سالمندان از دیگر اعضای خانواده جدا میشوند و کمتر امکانی برای حمایت جمعی مییابند. در این صورت، حمایت روانی، روحی و انسانی دیگر اعضای خانواده برای هر یک از اعضای نیازمند وجود ندارد؛ بلکه به مؤسسههای روانکاوی و روان درمانی سپرده شده است. آنها با دریافت پول موظفند تا به رفع مشکلات روانی و اخلاقی افراد مبتلا به آسیبهای روانی و اجتماعی بپردازند.68
با بحرانی شدن موقعیت خانواده در جهان نوسازی شده صنعتی، بیشترین زیان آن متوجه زنان است؛ زیرا حتی در خانوادههایی که زن منزلتی نداشت دستکم به عنوان مادر خانواده، نقش محوری داشت؛ ولی با ویران شدن جایگاه خانواده در دنیای مدرن، به طور طبیعی چنین نقشی از زنان گرفته شد. به راستی باید دید بر اثر دگرگونیهای نو چه نقشی به زنان داده شده که هم سنگ با نقش مادری باشد!
در واقع، نگاه سرمایهداری جدید به زنان، از جنبه زنانگی آنها نیست، بلکه به واسطه پیشرفت و تداوم چرخه صنعت است و در این میان، هر کدام، مرد یا زن به نحو مطلوبتر و مطبوعتر ایفای نقش کنند، محبوبترند.
بعضی از گرایشهای فمینیستی، نتیجه اعتراضی است که زنان جوامع غربی به نگرش سوداگرانه صاحبان سرمایه به زنان داشتهاند. بنابراین، نباید تصور کرد که موقعیت اجتماعی زنان در جامعه صنعتی بهتر از دیروز است. یکی از صاحبنظران غربی میگوید:
من منکر آن نیستم که زنان قبلاً مورد رفتار ناشایست و حتی در معرض شکنجه قرار میگرفتند، ولی به عقیده من وضع آنها هیچگاه به اندازه امروز که فرمانروای خانه و نیز رقیب اداری مردانند، رقتبار نبوده است.69
اصولاً در نظام سرمایهداری جدید، زنان به دو دلیل باید در بیرون از خانواده اشتغال یابند: نخست، حفظ ماهیت مصرف کنندگی خانواده هستهای است و دلیل دیگر این که اشتغال زنان، ارزانتر و بیدردسرتر است؛ زیرا بسیاری از آنان برای باقی ماندن در کار، حاضر به قبول دستمزدهای پایینتر از مردانند.
صنعتی شدن، در اوایل، باعث تعارضهای شدید میان کارگران، به خصوص کارگران مرد و زن شد. زنان برای باقی ماندن در کار، حاضر به قبول دستمزدهای پایینتر از مردان بودند. زن بافنده ماهر، روزی یک فرانک و مرد ماهر روزی چهار فرانک مزد میگرفت. در سال 1870 متوسط دستمزد زن در پاریس 14/2 فرانک و متوسط دستمزد مردان 75/4 فرانک بود.70
در واقع، نگاه سرمایهداری جدید به زنان از آن رو که زن هستند، نیست؛ چنان که به مردان هم نگاه مردانه نمیکند. در چنین نظامی جنبههای زنانگی و مردانگی کنار گذاشته میشود؛ بلکه پیشرفت و تداوم چرخه صنعت مهم است و هرکدام نقش مطلوبتری ایفا کنند، محبوبترند. در حقیقت، آنچه در جامعه صنعتی دیده میشود مهندس، تکنسین، مدیر، نقاش، هنرپیشه، فروشنده، دلال، کارگر و... است، نه مرد یا زن. تنها زمانی مسائل زنانه اهمیت مییابد که چرخه صنعت با بحران مواجه شود!
نگاهی به جوامع غربی نشان میدهد که در حال حاضر، جوامع انسانی به موازات صنعتیتر شدن با ابعاد وسیع و پیچیدهتری از خشونت درگیر است. اگر تا دو سه دههقبل در آمریکا، خشونت را چندان جدی نمیگرفتند، امروزه بدان توجه پیدا کردهاند:
در سال 1976 تنها 10% آمریکاییان این پدیده را جدی میدانستند و در سال 1983، 90% آنها خشونت را مهم تلقی کردهاند.71
بعد از تحقیقی که درباره خشونت در خانوادههای آمریکایی انجام گرفته است، اظهار داشتهاند که: «ما در خانوادههای منحرف زندگی میکنیم.» چرا که در سال 1975 حدود دو میلیون نفر از زنان آمریکایی توسط همسرانشان کتک خوردهاند. در سال 1970 بیش از نوزده میلیون نفر از کودکان مورد آزار قرار گرفتهاند.72
همچنین تازهترین آمارها در کشور صنعتی شده ژاپن، نشاندهنده افزایش شمار همسران قربانی خشونت است:
در نیمه نخست سال جاری (2000) 443 فقره گزارش در زمینه اعمال خشونت از سوی شوهران ژاپنی نسبت به همسرانشان تحویل پلیس شده که نسبت به سال پیش دو برابر افزایش یافته است.73
خشونت در محل کار نیز شایعترین اشکال خشونت در جوامع پیشرفته صنعتی است. در این خشونتها زنان بیشترین قربانیان را دارند. آنان با خشونتهایی مانند تجاوز جنسی، کتک خوردن و مجروح شدن، تهدید و ارعاب، آزار و اذیتهای فیزیکی و روحی و اهانتهای زبانی و غیر زبانی روبهرو هستند. نکته مهم در تحقیقات انجام گرفته نشان میدهد که در دنیای جدید، مشکل زنان، تنها کمتر بودن فرصتهای شغلی و تبعیض در دستمزدها نیست؛ بلکه سوءاستفاده جنسی در محل کار نیز مشکل دیگری است.74
البته از تجارت فحشا به عنوان کثیفترین و ستمگرانهترین نوع خشونت نمیتوان چشم پوشید؛ این که انسانی را از کرامت، شرافت و حرمت خدادادیاش به زور و خشونت محروم سازند واو را برای ارضای تمایلات نفسانی نامشروع دیگران مجبور سازند.
سوگمندانه باید گفت:
زن اروپایی در غفلت تفکر و تمدن جدید، چنان به بند کشیده شد که نتوانست درک کند عامل پیشرفتهای اقتصادی یا سودآوری هرچه بیشتر صاحبان ثروتهای انبوه گردیده است؛ بدون آن که در آن سود سهیم باشد.75
ناگفته نماند که حضور فیزیکی زن در بیرون از خانه با شعار آزادی و نیاز کارخانهداران به آنها و حمایت نظری پرزرق و برق از زنان، جنگی آشکار را بین زنان و مردان به وجود آورد که تا اعماق خانوادهها رسوخ کرده است. در پرتو این آزادی و تساوی و مقررات حمایتی، زن فارغ از هرگونه مسؤولیت خانوادگی و همپای مردان در کارخانهها، ساعات بسیاری از عمر خود را هدر داده است، ولی در واقع آنچه که ثمره زنان گردیده، محروم شدن از کرامت انسانی است. در این راه، در کارخانهها، بردگی ماشین و صاحبان ماشین، ارزشی بود که زنان به جای کرامت انسانی به آن دست یافتند. از تولیدات دستی و خلاقیتهای هنری و به کارگیری ذوق خویش محروم شده و به واژگونی نگرش و ارزش دست یافتند.
شغل و درآمدهای ناچیز، جانشین ارزشهای معنوی گردید. زنی که تا پیش از تولد کارخانهها، محور و ستون خانواده محسوب میشد و خویش را منبع برآورده شدن نیازهای معنوی خانواده میدید، در بازارهای کار، خود را غرق دیده و از چشمه جوشان مهر، عشق و ایثار به موجودی بی احساس، خسته وبیرمق تبدیل شد. از مهر مادری تهی گردیده و با همسر و فرزندان بیگانه شده، به جای تکیه بر همسر، وابسته به کارخانهها شد و برای کار بیشتر، نداشتن فرزند را حسنی بزرگ و گامی اساسی در راستای آزادی کامل خود برشمرد.
خانه خوابگاهی شد که اعضای بیگانه با هم، خسته و بینشاط در حد ضرورت در آن حاضر میشوند. فرهنگ تجدد با مبانی و اصول خرد و کلان خود، زن را بدین گونه از قالب خویش خارج ساخت و در غفلتی مهیب او را به طرد غریزه مادری دعوت کرد و زن به گمان خود، جاده پیروزی را پیمود و به تدریج به ابزار وحشتناک تبلیغات تجاری تبدیل گردید و در این عرصه بیش از همه «انسانیت» او لگد مال گردید:
زن آزاد شده غربی، امروزه خود را همپای مردان و شاید بالاتر از آنها میداند و در نهایت آزادی، شغلهای محترم دزدی، آدمکشی و سیاست را نیز فراگرفته است.76
زنان البته آنچه که از دست دادهاند، قدرت فکری مستقل، شخصیت کریم و جایگاه رفیع خانواده است:
زن امروزی نمیداند که این آزادی نو، برایش مشکل پیچیدهای مانند دوران اسارت و بندگی به بار آورده است.77
. برابری حقوقی زن و مرد، دغدغه اصلی فمینیستهای اسلامی در حوزه مسائل حقوقی است. دستیابی به نظام حقوقی در مواردی چون قضاوت، شهادت، ارث، دیه، ازدواج، طلاق و سرپرستی خانوادهها آرمانهایی هستند که برای تحقق آنها تلاشهای چشمگیری کردهاند. کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان از آنجا که بر مفهوم تشابه بنیان شده است، مورد حمایت جدی آناناست. نگاه انتقادی آنان به قانون مدنی و مجازات با محور قرار گرفتن مفهوم تشابه شکل گرفته است. و در سالهای اخیر، تحرکهایی نیز در زمینه اصلاح قوانین و مقررات داخلی صورت گرفته است.
فمینیستهای اسلامی بر روشهای حقوقی برای استیفای حقوق زنان تاکید میکنند و اصلاحات مورد نظر آنان بهویژه در محور روابط خانوادگی، بیشتر رنگ و بوی حقوقی دارد. آموزش حقوق به زنان از ابتداییترین پیشنهادهای آنان به منظور آشنایی زنان با حقوق خود و استیفای آن، بهویژه در خانواده است، ولی استیفای حقوق از طریق آموزش حقوق زنان تا چه حد مؤثر بوده است؟ مگر نه این که این آموزش زمینه تقابل را فراهم آورده و آشنا شدن زنان با حقوق خود، موجب بالا رفتن معنادار آمار طلاق، خشونت خانگی و اختلافات شده است که خود نشاندهنده آن است که در ارتقای وضعیت چندان موفق نبودهایم؛ در نتیجه باید به شیوهای دست یابیم که ضمن استیفای حقوق احتمالی زنان، آرامش خانوادگی زن و شوهر و فرزندان خدشهدار نشود.
6 . مشارکت اجتماعی. نگاه فمینیستی به زن آن است که وی را از هسته تحولات اجتماعی به پوسته آورده و نقشهای کلیشهای مردانه به وی واگذار میکند و نقشهای مادری و همسری را کسالتآور و حقیر جلوه میدهد و در عوض نقشهایی مثل رانندگی کامیون، فروشندگی و تاکسی سرویس را به وی پیشنهاد میکند و او را تشویق میکند که محیط خانه را به نفع موقعیت اجتماعی رها کند. البته حضور زن در اجتماع، با محور قرار دادن خانواده و حفظ پویایی روابط خانوادگی از یک سو و حفظ احترام و امنیت زن در فعالیتی متناسب با شؤونات زنانه دیگر میتواند مفید باشد، اما نقطه ایدهآل برای فمینیستها این است که زنان، مرزهای جنسیتی را در نوردیده و برابر در موازنه اجتماعی، حضور درمدیریتها و مشاغل را پذیرا گردند و مرزهای جنسیتی به هر شکل ممکن برداشته شود. روشن است بحث اختلاط، چگونگی روابط زن و مرد در جامعه و در محیط کار، امنیت اخلاقی و خرد نشدن زنانگی زن در زیر چرخ ماشینها دغدغه اصلی آنان نیست.
نتایج و اهداف تفاسیر نادرست
جان کلام این که، آنان میخواهند زنان را در روابط حقوقی و اجتماعی، خانوادگی و اقتصادی بهگونهای مشابه و بدون مرزهای جنسیتی تعریف کنند و زنان آزادانه به هر آن چه متمایلند، دسترسی داشته باشند. از نظر ما چنین آرمانی نه صحیح است و نه دست یافتنی. صحیح نیست؛ چون بر معیارهای عقلی و شرعی استوار نیست و چیزی که بر این معیار استوار نباشد، سعادتآور نخواهد بود. الگوی تشابه نیز دستیافتنی نیست؛ چون خداوند بر اساس حکمت خویش، زن و مرد را با تفاوتهایی خلق کرده و انتظارهای متفاوتی از آنان دارد. چنانچه جاری کردن الگوهای برابری در بعضی کشورها آمار طلاق، روابط جنسی خارج از چارچوب ازدواج، خانوادههای تک والد، تک زیستی انسانها و خشونتهای خانوادگی و... را ایجاد کرده است.
از نگاه ما ارزشمندی واقعی هر انسان به بهرهمندی وی از قدرت و کمال و تقرب به خداوند است که در این جهت، تفاوتی بین زن و مرد نیست و ضرورتا هر دو دستیابی به تقرب را از یک مسیر نمیپیمایند. برخی از امور برای مردان و بعضی برای زنان ارزشمند است؛ چنان که تامین مخارج اقتصادی خانواده از وظایف مرد، تنظیم اقتصاد مصرفی از وظایف زنان، جهاد با نفس و مال در برابر دشمنان از راههای تقرب مرد و نقشآفرینی در تربیت نیروی سازنده و رزمنده از وظایف زنان شمرده شده است. فمینیستهای اسلامی چون از زاویه نگاه غربی به مسائل و مشکلات زنان مینگرند بسیاری از مشکلات، مانند بحران جنسی بابالا رفتن سن ازدواج، نگاه ابزاری به زن، شکاف نسلها و بالا رفتن آمار طلاق را جدی نمیگیرند.
به مسئله فرار دختران، کلیشهای مینگرند و آن را مسئلهای طبیعی در گذار از جامعه سنتی به مدرن تلقی میکنند؛ در حالی که این امر در جوامعی که مرحله گذار را نیز گذراندهاند، نه تنها کاهش نیافته؛ بلکه به آمار آن افزوده شده است. به وضوح میتوان دریافت که در مورد حضور اجتماعی و اشتغال و حتی روابط خانوادگی با توصیههای این نظریهپردازان به نوعی تزلزل در بنیان خانواده دست یافتهایم و حتی کسانی که خود را به مبانی دینی ملتزم نشان میدهند، رفته رفته به بحران تئوریک نزدیک میشوند و باید میان آموزههای دینی و الگوهای تجددطلبی یکی را برگزینند؛ زیرا تفسیرهای تاویل گونه از آیات و احکام دینی همیشه ممکن نخواهد بود و در نهایت به جدایی دین از حوزه امور اجتماعی و عرفیگرایی و تردید در جهت کتاب و سنت خواهد انجامید.
_________________________________________________________________________________
پی نوشت :
1. «چرا تشکل مستقل زنان؟» آواى زنان، سال ششم، ش 25، بهار 1996 1375.
2. ابراهیم شفیعى سروستانى، جریانشناسى دفاع از حقوق زنان، مؤسسه فرهنگى کار، قم، چاپ باران،
1379، صص 42 ـ 48؛ رواق اندیشه، شماره 10، مرکز پژوهشهاى اسلامى صدا و سیما.
3. ناهید کشاورز، «فمینیسم اسلامى»، راه آزادى، ش 46.
4. نیره توحیدى، «مسئله زن و روشنفکران طى تحولات دهههاى اخیر»، نیمه دیگر، ش 10، زمستان
1368.
5. همان.
6. نک: نیره توحیدى، «فمینیسم اسلامى، چالشى دمکراتیک یا چرخشى تئوکراتیک»، کنکاش، ش 13،
پاییز 1376.
7. همان.
8. «کمیته دفاع از حقوق زنان در ایران سوئد»، آواى زن، سال هفتم، ش 31 ـ 32، زمستان و بهار 1998
/ 1376.
9. همان.
10. لاله پایدار «وضعیت جنبش زنان در ایران، مصاحبه با یکى از زنان مطلع در داخل کشور»، آواى زن،
سال ششم، ش 28، بهار و زمستان 1997 / 1375.
11. نادر، «اخلاق، انسان و همجنس گرایى»، آواى زن، سال هفتم، ش 30، پاییز 1997 / 1376.
12. همان.
13. رؤیا سارویان، «کنفرانس جهانى زن و جمهورى اسلامى»، آواى زن، سال پنجم، ش 24، زمستان
1995 / 1374.
14. روحى شفیعى، «جایگاه زن در خانواده و علل نابرابرى زن و مرد»، همان.
15. مهرداد درویشپور، «وضعیت زنان در کشورهاى اسلامى از دیدگاه فمینیسم غربى»، آواى زن، ص 7،
ش 29، به نقل از جریانشناسى دفاع از حقوق زنان، ص 64 .
16. آواى زن، ش 28، بهار و زمستان 1375، به نقل از جریانشناسى دفاع از حقوق زنان، صص 64 و 65 .
17. جریانشناسى دفاع از حقوق زنان در ایران، ص 85 .
18. همان، ص 88 .
19. نک: مهرانگیز کار، «دادخواست اصلاح قوانین کیفرى ایران»، زنان، سال ششم، ش 37، شهریور و مهر 1376.
20. نک: «حقوق بشر در ایران بدون تبعیض براى همه افراد بشر»، گفتگو با شیرین عبادى، جامعه، ش 8 ، 27/11/76.
21. شیرین عبادى، «منع بردگى، به هر شکل»، جامعه سالم، سال چهارم، ش18، دى 1373.
22. شیرین عبادى، «حقوق زنان پس از انقلاب»، ایران فردا، سال دوم، ش 11.
23. «حقوق بشر در ایران بدون تبعیض براى همه افراد بشر»، گفتگو با شیرین عبادى، جامعه،
27/11/76.
24. نک: ب. و نرگس صفوى، «گزارشى از هفتمین سمینار بنیاد پژوهشهاى زنان ایرانى در سیاتل»،
آواى زن، سال ششم، ش 26 و 27، تابستان و پاییز 1996 / 1375.
25. نک: شیرین عبادى، «منع بردگى به هر شکل»، جامعه سالم، سال چهارم، ش 18؛ دى 1373؛ «حق
حیات زنانه، همان، سال پنجم، ش 22، شهریور 1374؛ «نمىتوانیم به گات ملحق شویم»، همان، سال پنجم، ش 23، آذر 1374؛ «وضعیت حقوقى زنان در ایران»، همان، سال ششم، ش 27، تیر 1375.
26. «دو طرح در جهت خلاف عقربههاى ساعت»، پیام امروز، ش24، تیر 1377.
27. نک: نوشین احمدىخراسانى، جنس دوم، ج 1و 2؛ همان، سالنماى زنان ایرانى و جهان 1378؛
فرهنگ توسعه، سال ششم، ویژه نامه زنان، اسفند 76.
28. زنان مسلمان ایران هیچ گاه دوران سیاه رضاخان و محمدرضا شاه را که به اسم آزادى زنان ایرانى و
تحت تأثیر کشورهاى غربى، فساد و تباهى را بر زنان این کشور تحمیل کردند، از یاد نخواهند برد.
29. نیره توحیدى، فمینیسم، دموکراسى و اسلامگرایى، ص 14؛ همچنین نک: همان، «فمینیسم اسلامى:
چالشى دموکراتیک یا چرخشى تئوکراتیک؟»، کنکاش در گستره تاریخ و سیاست، ش 13، پاییز 1376.
30. نک: مرکز پژوهشهاى اسلامى صدا و سیماى جمهورى اسلامى، بررسى و ارزیابى کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان؛ مهرپور، حسین، حقوق بشر در اسناد بین المللى و موضع جمهورى اسلامى ایران، صص 271 ـ 278.
31. مهرانگیز کار، رفع تبعیض از زنان، مقایسه کنوانسیون رفع تبعیض از زنان با قوانین داخلى ایران، تهران:
پروین، 1378، چ 1، ص 70.
32. همان، صص 92 ـ 100.
33. جنس دوم، مجموعه مقالات ج 2، صص 91 ـ 98.
34. همان، ج 1، صص 85ـ93.
35. احمدى خراسانى، نوشینبه کوشش، سالنماى زنان ایران و جهان، ص 43.
36. «طایره، نامهها و نوشتهها و اشعار همراه با برگهایى از زندگى او»، نیمه دیگر، ش3، زمستان 1375،
ص 146.
37. سالنماى زنان ایران و جهان، ص 51.
38. همان.
39. شهلا شرکت، «چشمه آگاهى اگر بجوشد»، زنان، سال اول، ش 1، بهمن 1370.
40. نک: «قضاوت زن»، زنان، سال اول، ش 4، اردیبهشت 1371 و ش 5، خرداد و تیر 1372؛ «داورى زن در اختلافات خانوادگى»، زنان، سال اول، ش 6، مرداد 1371 و ش7، شهریور و مهر 1371.
41. نک: سیدمحسن سعیدزاده، «فقه، زن و ارزشها»، زنان، سال سوم، ش20، مهر و آبان 1373.
42. «آیا زن مقتول از مرد قاتل هم کمتر است؟»، زنان، سال ششم، ش 39، آذر 1376.
43. سیدمحسن سعیدزاده، «دخترم! «جان» تو، من...»، جامعه سالم، سال ششم، ش 32، خرداد 1376.
44. ژیلا موحدشریعت پناهى، «تحقیقى در مورد قصاص از دیدگاه قرآن»، ایران فردا، سال چهارم،
ش 19، مرداد 1374.
45. «دخترم! «جان» تو، «جان» من...»، جامعه سالم، سال ششم، ش 32، خرداد 1376.
46. نک: فقه جزایى زنان، دیه و قصاص، صص 48 ـ 51.
47. نک: محمدباقر الوحید البهبهانى، الفوائد الحائریة، قم، مجمع الفکر الاسلامى، 1415 ه . ق، صص
137 و 138 و 284 ـ 287.
48. «آیا زن مقتول از مرد قاتل هم کمتر است؟»، همان.
49. همان.
50. همان.
51. همان.
52. نک: تفصیل وسائل الشیعة، ج29، ابواب القصاص فى النفس، باب 33، صص 80 ـ 87 .
53نشریه زنان، ش 34.
54.نیره توحیدى، «فمینیسم اسلامى، چالشى دموکراتیک یا چرخشى تئوکراتیک»، کنکاش، آمریکا،
پاییز 1376، ش 3، ص129.
55.حامد شهیدیان، «فمینیسم اسلامى و جنبش ایران»، ایراننامه، امریکا، پاییز 1377، ص 612.
56.افرادى چون نیره توحیدى، افسانه نجمآبادى، پروین پایدار ناهید یگانه، مروج این تفکرند. نک.:
نیره توحیدى، «جنسیت، مدرنیت و دموکراسى»، جنس دوم، ش 3.
57.نیره توحیدى، فمینیسم اسلامى چالشى دموکراتیک یا چرخشى تئوکراتیک، ص106.
58.همان، ص 108.
59.سعید محسنزاده، شیوه استنباط در مکتب فقهى مدون، پیام هاجر، ش 335.
60.فمینیسم اسلامى و جنبش اسلامى ایران، ص 612.
61.هایده مغیثى، «فمینیسم پوپولیستى و فمینیسم اسلامى»، کنکاش، آمریکا، 1376، ص 57.
62.ناهید یگانه، «فمینیسم اسلامى»، راه آزادى، ش 46، ص 12.
63. نیره توحیدى، فمینیسم، دموکراسى و اسلامگرایى، لوس آنجلس، 1996 م، چ 1، ص 12.
64.همان، ص 23.
65.براى آشنایى بیشتر با عدالت عرفى، نک: «مصاحبه با حجهالاسلام محمد مجتهد شبسترى»، مجله زنان، ش 57، ص21.
66.افسانه نجمآبادى، «فضاى تنگ ناسازگارى»، نشر آمریکا، 1990 م.، ش 11، ص 20.
67.نیره توحیدى، پیشین، ص 104.
68.تقى آزاد ارمکى و مهرى بهار، بررسى مسائل اجتماعى، نشر جهاد، 1377، چ 1، ص 193.
69. باقر ساروخانى، جامعهشناسى خانواده، تهران، سروش، 1375، چ 2، ص 169.
70.شهلا اعزازى، جامعهشناسى خانواده، تهران، روشنگران و مطالعات زنان، 1376، چ 1، ص 141.
71.همان، ص 203.
72.. محمد صفوى، «کارگران جنسى»، مجموعه مقالات جنس دوم، 1371، ج 8، ص 96.
73.تقى آزاد ارمکى و مهرى بهار، پیشین، ص 218.
74.رنکن کپل، خشونت در کار، ترجمه: معاونت فرهنگى و امور بینالملل وزارت کار و امور اجتماعى،
ص 23.
75.ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه: عباس زریاب خویى، ص 154.
76.همان، ص 158.
77.همان، ص 147.
منبع : کتاب "فمینیسم"
1. جریان سیاسی دفاع از حقوق زنان؛
2. جریان غیردینی (سکولار) دفاع از حقوق زنان؛
3 جریان به اصطلاح دینی دفاع از حقوق زنان یا طیف تجدید نظرطلب.
1. جریان سیاسی دفاع از حقوق زنان
این جریان که فعالیت خود را در چند کشور اروپایی و آمریکایی متمرکز ساخته و کم و بیش ارتباطهایی با برخی از جریانهای داخل کشور نیز دارد، معتقد استکه مسئله رهایی زن، امری سیاسی است؛ زیرا زنان برای رسیدن به حقوق خود راهی جز مبارزه با دولت ندارند. در یکی از نشریات وابسته به این جریان در مورد ماهیت جنبش مستقل زنان چنین آمده است:
جنبش مستقل زنان، جنبشی است که با انگیزه، فعالیت و سازماندهی خود زنان شکل میگیرد و پلاتوم و برنامه عملی کار آن توسط زنان تعیین میگردد. طبیعتا زنان با گرایشات مختلف سیاسی و غیرسیاسی و انگیزههای گوناگون طبقاتی در این تشكّلها شرکت خواهند کرد. اما مهم آن است که تشکل مستقل زنان به عنوان یک نهاد صنفی ـ سیاسی اولاً به این امر تأکید نماید که امر رهایی زن امری سیاسی است. به این دلیل بسیار ساده که زنان در سراسر جهان برای کسب کوچکترین حقوق خود با دولتها و قوانین وضع شده از سوی آنها طرف هستند. یک نمونه بارز آن مبارزه برای حق آزادی پوشش و یا تغییر قوانین خانواده در جمهوری اسلامی است.1
ویژگیهای جریان سیاسی
برای آشنایی بیشتر با جریان یاد شده، با بهرهگیری از نشریات وابسته به این جریان به برخی از مهمترین ویژگیهای آناشاره میکنیم.2
1. ضدیت با اسلام و ارزشهای اسلامی
جریان سیاسی دفاع از حقوق زنان به صراحت مخالفت خود را با احکام اسلام اعلام داشته، از هر چه که رنگ دینی داشته باشد دوری میجوید. دراینجا به نمونههایی از اظهار مخالفت این جریان با اسلام و ارزشهای اسلامی اشاره میکنیم:
یکی از فمینیستهای ایرانی خارج کشور در بررسی موضوع «فمینیسم اسلامی» واینکه آیا امکان جمع اسلام و اندیشههای فمینیستی وجود دارد یا خیر، مینویسد:
واقعیت قضیه این است: در جایی که هنوز زنان به حکم اسلام سنگسار میشوند، هنوز حق قضاوت ندارند و دهها و دهها قوانین ضد زن دیگر، و وقتی هنوز در کنفرانس جهانی زنان در پکن بر سر جایگزینی حکم انصاف به جای برابری جدل در میگیرد، در زمانی که یکی از اهداف جدی بنیادگرایان مسلمان زنان هستند، چگونه میتوان راه حلی میانی بین اسلام و فمینیست یافت و در نهایت آنها را با هم ترکیب کرد و کدام زنان میتوانند با زنانی که معتقدند در اسلام برابری کامل زن ومرد رعایت شده است در زیر یک چادر گرد آیند؟3
یکی از داعیهداران دفاع از حقوق زنان که مقالات او در نشریات داخلی و خارجی به چاپ میرسد، دین اسلام را متهم به جنسیت گرایی و مردسالاری کرده، میگوید:
ما در عین در نظر داشتن سهم و نقش دین اسلام به مثابه یکی از عوامل نهادی کردن جنسیت گرایی و مرد سالاری، ناگزیر هستیم واقعیات مشخص تاریخی، مادی و سیاسی و فرهنگی جامعه را در یک کلیت همه جانبهتری در نظر بگیریم.4
همین نویسنده در بیان الگوی زنان ایرانی، الگوهای اسلامی را عامل تقویت «انقیاد و تبعیض» دانسته، میگوید:
زنان ایرانی به تدریج الگوهای شایسته و بومی خود را کشف و خلق میکنند، الگوهایی که نه چون الگوی زن مسلمان رو به گذشته داشته و انقیاد و تبعیض را تقویت بکند و نه فرهنگ باخته و غربزده باشد، الگوهایی که در عینطرد سنن پوسیده و ستمگرانه، پای در تاریخ و سنن بالنده فرهنگ ایرانی دارد و رو به آینده داشته... .5
گفتنی است که نویسنده مزبور در تحولات فکری اخیر خود قائل به فمینیسم اسلامی شده و معتقد گشته است که زنان ایران میتوانند در عین حفظ اسلام به اهداف خود برای رسیدن به برابری با مردان دست یابند.6
2. مخالفت با نظام جمهوری اسلامی
نقش فعال و حضور تعیین کنننده زنان در پیروزی و به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی، مخالفان این انقلاب را به این گمان واهی واداشته که میتوانند با طرح موضوع دفاع از حقوق زنان و تحریک احساسات زن ایرانی، از آنها برای مقابله با نظام جمهوری اسلامی بهره جویند. ازاینرو، بسیاری از نشریات زنانه که توسط ایرانیان خارج از کشور منتشر میشود، دفاع از حقوق زنان را بهانهای برای اظهار مخالفت با نظام اسلامی ساخته و به هر بهانه خشم خود را نسبت به این نظام آشکار میسازند.
یکی از وابستگان گروههای سیاسی که در عرصه دفاع از حقوق زنان فعالیت میکند، درباره جنبش زنان میگوید:
امروز در ایران، جنبش زنان، قویترین جنبش ضد رژیم، به دلیل فشار مستقیم رژیم بر زنان و پایمال کردن ابتداییترین حقوق آنان است. این جنبش از پتانسیل عظیمی برخوردار است و مثل یک آتشفشان نهفته در زیر پای جمهوری اسلامی است.7
یکی از مسئولان کمیته دفاع از حقوق زنان در ایران که در سوئد فعالیت میکند، در گفتوگویی با مجله آوای زن میگوید:
ما در مقالات و گزارشات خود به جامعه سوئد نشان میدهیم که زنان در ایران مبارزه میکنند و ساکت ننشستهاند! باید در این جنبش سراسری جای این زنان را نیز پیدا کرد و فراموش نکرد که یکی از مسائل عمده و عاجل جنبش زنان، مبارزه با حکومت بنیادگرای اسلامی زنستیز در ایران است.8
او در ادامه گفتوگو اظهار میدارد که باید مانعی مثل جمهوری اسلامی را با سرعت از میان برداشت:
موانعی مثل جمهوری اسلامی، حکومت دین بر جامعه، خشونت علیه زنان در خانه و کوچه، نظام سرمایهداری [... ]را باید ابتدا و با سرعت از میان برداشت.9
یکی دیگر از زنان فعال در عرصه دفاع از حقوق زنان که از او با عنوان «یکی از زنان مطلع در داخل کشور» یاد شده است، در مصاحبهای در مورد وضعیت جنبش زنان در ایران میگوید:
مرحله اخیر جنبش خود به خودی و غیر متشکل زنان ایران، از اولین روزهای به حکومت رسیدن رژیم مذهبی در ایران، در برابر سلب حقوق همه جانبه از زنان ایران و به عنوان مبارزه علیه این ستم قرون وسطایی شکل گرفت. هسته اصلی و اولیه این مبارزه از ابتدای حکومت اسلامی تا به امروز، بر علیه سرکوب محوری رژیم ـ اجباری کردن حجاب و پوشش زنان به مثابه رکن اصلی اقتدار ایدئولوژی خود [اخلاقیات زن ستیزانه] ـ به شکل مبارزه علیه قانون حجاب اجباری پدیدار شده است.10
3. بیتوجهی به ارزشهای اخلاقی
یکی دیگر از ویژگیهای کسانی که به اسم دفاع از زن ایرانی در خارج از کشور و با انگیزههای عمدتا سیاسی به تلاشی برای احقاق حقوق زنان این مرز و بوم(!) مشغولند، بیتوجهی به ارزشهای اخلاقی و نادیده گرفتن هنجارهایی است که مورد احترام زنان مسلمان ایران است. این بیتوجهی را به راحتی میتوان از عکسها، طرحها، داستانها و برخی مطالبی که در نشریات وابسته به این گروهها به چاپ میرسد، استنباط کرد. نادیده گرفتن ارزشهای اخلاقی در این نشریات گاه تا به آنجا میرسد که بدون هیچ محدودیتی اقدام به انتشار مقالاتی در زمینه همجنسگرایی میکنند. در مقدمه مقالهای که با عنوان «اخلاق، انسان و همجنسگرایی» به قلم مسئول سابق گروه هومان (گروه دفاع از حقوق همجنس گرایان ایران) در سوئد در یکی از مجلات ایرانی خارج کشور به چاپ رسیده چنین میخوانیم:
ارسال مطلب را از آن جهت ضروری دانستیم که در مجلات ایرانی از موضوع همجنس گرایی حرفی زده نمیشود؛ اما میدانیم آوای زن مخالف حقوق ما نیست.11
نویسنده مقاله یاد شده در پایان مقاله خود مینویسد:
ما آمدهایم تا به کسانی که برای حقوق زنان مبارزه میکنند بگوییم که باید از حقوق زنان و دختران لزبیک (همجنسگرای) ایرانی نیز دفاع کرد؛ چرا که همخوابگی یک زن همجنسگرا با اجبار با جنس مخالف، یعنی مشروعیت بخشیدن به تجاوز دائمی به یک انسان است.12
4. تضعیف نهاد خانواده
جریان سیاسی دفاع از حقوق زنان به تبعیت از اندیشههای فمینیستی، خانواده را یکی از مظاهر نظام مردسالار دانسته و معتقد است وظیفه مقدس مادری چیزی جز بردگی خانگی نیست.
در گزارشی که یکی از نشریات وابسته به این جریان از حضور هیئت جمهوری اسلامی ایران در چهارمین کنفرانس جهانی زنان در پکن ارائه داده، چنین میخوانیم:
وظیفه مقدس مادری، موضوع اصلی مباحث هیئت جمهوری اسلامی در هر دو کنفرانس دولتی و غیردولتی را تشکیل میداد. گروه اعزامی در مباحث خود میگفت که حضور سیاسی زن نباید وظیفه مادری او را تحت الشعاع قرار دهد.
[...] در حقیقت، هیأت نمایندگی جمهوری اسلامی [...] به زنان گوشزد میکند که جایگاه اصلی زنان در خانه است و زنانی که احتمالاً دارای توانایی و استعداد خداداد هستند، اجازه دارند به شرط تمکین و در حدی که به وظیفه اصلیشان خدشه وارد نشود در مسائل سیاسی و اجتماعی دخالتهایی کنند.
ایدئولوژی جمهوری اسلامی آنچنان به باور کهتری زن آلوده است که حتی هنگامی که بلندگوهای تبلیغاتیاش میخواهند در نقش مدافع زن نیز وارد کارزار شوند نمیتوانند برای زن جایگاهی فراتر از پستوی خانه قائل شوند. وظیفه شرعی و مقدسی که جمهوری اسلامی برای زنان قائل است چیزی جز بردگی خانگی نیست! هیأت اعزامی جمهوری اسلامی به کنفرانس پکن یک هیأت مبلغ بردگی خانگی زنان بود.13
در مقالهای پژوهشی نیز که در یکی از نشریات مدافع حقوق زنان چاپ شده، چنین آمده است:
نویسندگان زن، خانواده را جایگاه اصلی پا برجایی ستم بر زنان میدانند. پژوهشگران زن، نظرات بسیاری در مورد خانواده و انتقاد از آن ابراز داشتهاند که از کاربرد روزمره تا تحلیلهای جامعه شناسانه، روان کاوانه و مارکسیستی را در برمیگیرد. پرده برداشتن از خانواده و کنار زدن هاله مقدس، با هدف دگرگونی آن به عنوان نهادی عادلانه ورای تعاریف رایج میرود.14
2. جریان غیردینی (سکولار) دفاع از حقوق زنان
همانطور که قبلاً نوشته شد، در سالهای اخیر فضای جامعه به صورتی بود که موجب رشد جریانهای داخل و خارج از کشور در موضوع حقوق زنان ایرانی بود که از جمله آن میتوان به جریان سکولار دفاع از حقوق زنان اشاره کرد.
یکی از نظریهپردازان مسائل زنان در تحلیلی از «وضعیت زنان در کشورهای اسلامی» از اسلام به عنوان یکی از عواملی که به فرودستی مقام زن مشروعیت بخشیده، یاد کرده و سکولاریسم را پیششرطی برای آزادی زنان دانسته است:
«اینکه زنان جوامع اسلامی نمیخواهند به تحلیل غربی از پروسه آزادی زنان تن در دهند، لزوما به این معنی نیست که باید آن را از نگاه اسلام مورد بررسی قرار داده و یا راه چاره را در میراث سنتی و مذهبی خود جستوجو کند؛ چرا که این عوامل به فرودستی مقام زن مشروعیت بخشیدهاند. آینده نشان خواهد داد که به راستی میتواند وضعیت زنان را در کشورهای اسلامی بهتر سازد. به هر حال تجربه تاریخ به روشنی نشان داد که تفاسیر بنیادگرایانه از تمام مذاهب (از جمله اسلام) بدترین دشمنان زنان است. شاید نه امکانپذیر و نه ضروری باشد که جنبش زنان درکشورهای اسلامی با مذاهب اعلام جنگ دهند؛ ولی در هر صورت مبارزه برای سکولاریسم به عنوان پیششرطی برای انتخاب آزادی زنان، اجتنابناپذیر است».15
یکی از زنانی که در داخل کشور به فعالیت برای احقاق حقوق زنان مشغول است، در مصاحبهای که با یکی از نشریات خارج از کشور انجام داده است، ماهیت جنبش زنان ایرانی را غیردینی و با هدف اجرای قوانینی کاملاً غیراسلامی دانسته، و میگوید:
ماهیت خواستههای تاکنون مطرح شده جنبش زنان ایران، ماهیتی غیردینی در جهت تصویب و اجرای قوانینی کاملاً غیراسلامی است. هر کوششی در جهت القای ماهیت به گونهای دیگر به خصیصههای فرهنگی و فلسفی این جنبش، نه همگام و همسو با آن، بلکه تلاش در جهت عقب راندن آن است.16
جریان سکولار دفاع از حقوق زنان، تنها از دریچههای آموزههای غربی به حقوق زنان مینگرد و راه احقاق حقوق آنها را تنها در تن دادن بیقید و شرط به الگوها و هنجارهای متناسب با فمینیسم غربی جستجو میکند.17
ازاینرو در چند سال اخیر با هدف دینزدایی از حرکت اصلاحی زنان کشور، در پوشش عناوینی چون «تاریخ شفاهی زنان» و یا «سالنمای زنان» تلاش وسیعی را برای مطرح ساختن زنانی که پیش از انقلاب اسلامی و در دوران حاکمیت نظام منحط شاهنشاهی در صحنههای مختلف فرهنگی، هنری و اجتماعی حضور فعال داشته و در جهت توسعه و ترویج فرهنگ ضددینی رژیم پهلوی قدمهای مؤثری برداشتهاند آغاز کرده است.18
ویژگیهای جریان غیردینی دفاع از حقوق زنان
1. استفاده ابزاری از دین
جریان سکولار دفاع از حقوق زنان که الزاما اعتقادی به اسلام ندارد با درک شرایط و موقعیت حاکم بر کشور به این نتیجه رسیده است که در حال حاضر برای نشر عقاید خود چارهای جز نگارش در محدوده اصول اسلامی و مقررات حاکم نداشته و برای رسیدن به اهداف و مقاصد مورد نظر خود راهی جز استفاده از تعابیر و الفاظی که مورد قبول جامعه اسلامی ایران باشد، ندارد. ازاینرو، نویسندگان وابسته به این جریان در مقالاتی که در نشریات داخل کشور منتشر میشوند، بسیار از اسلام دم میزنند و از «روح رئوف اسلام»19، «روح والای اسلام»،20 و عباراتی از این دست سخن میرانند، ولی وقتی در خارج از کشور مجالی برای صحبت مییابند، حرف دل خود را میزنند. در اینجا برای روشن شدن دوگانگی و تناقضی که در سخنان و نوشتارهای نویسندگان یاد شده وجود دارد، به نمونههایی از اظهار نظرهای ایشان در داخل و خارج کشور در مورد قوانین و احکام اسلامی اشاره میکنیم:
یکی از نویسندگان سرشناس این جریان پس از نقد یکی از مواد قانون مدنی، خواستار اصلاح آن بر اساس «فقه پویای شیعه» شده و مینویسد: «آیا زمان آن نرسیده است که با تمسک به فقه پویای شیعه، تغییراتی بنیادی در قوانین داده و آن را با مقتضای زمان و مکان سازگار سازیم؟»21
و یا در جایی دیگر حکومت جمهوری اسلامی را از اتهام نقض حقوق زن مبرا دانسته و میگوید:
2. ارائه نکردن طرح و الگویی مشخص و عملی
جریان سکولار دفاع از حقوق زنان، حداقل تا نیمه اول سال 1376، تمام تلاش را بر مخالفت با قوانین و مقررات جاری و طرحها و لایحههای پیشنهادی به مجلس گذاشته و از ارائه الگویی مشخص برای زنان ایرانی خودداری کرده است. ذکر همه مواردی که در طول سالهای گذشته از سوی جریان یاد شده مورد نقد و یا مخالفت واقع شده از حوصله این کتاب خارج است و در اینجا تنها به یادآوری برخی از آنها بسنده میکنیم:
1. مقررات دیات (مواد 300 و 301 قانون مجازات اسلامی)؛
2. مقررات قصاص (مواد 209 و 273 قانون مجازات اسلامی)؛
3. مقررات شهادت (مواد 137، 170، 199، 237 و... قانون مجازات اسلامی)؛
4. مقررات حضانت (مواد 1169 قانون مدنی)؛
5. مقررات طلاق (مواد 1133 قانون مدنی)؛
6 . مقررات ولایت (مواد 1180 قانون مدنی)؛22
7. طرح ممنوعیت استفاده ابزاری از زن (مصوب 23 فروردین 1377)؛
8. طرح انطباق امور اداری و فنی مؤسسات پزشکی با موازین شرع مقدس (مصوب 2 اردیبهشت 1377).23
اما اینکه چرا این جریان در طول این سالها تنها از مواضع سلبی وارد شده و کمتر به طرح مباحث اثباتی و ارائه الگوی مورد نظر خود پرداخته است، از دو جنبه قابل بررسی است:
الف) نداشتن طرح و الگویی مشخص: بخشی از کسانی که با دیدگاههای غیردینی (لائیک) به بحث از حقوق زنان پرداختهاند، به ویژه کسانی که عمدتا از سالهای 1367 تا 1370 صحنه گردان اصلی این بحث بودهاند، به خاطر نداشتن پشتوانههای تئوریک، فاقد بینش لازم برای ارائه طرحهای کلان در زمینه مسائل زنان و پیشنهاد الگویی مشخص برای ساماندهی حرکت زنان، حتی در قالب فمینیسم غربیاند؛ ازاینرو تنها با برخوردهای سلبی و مخالفت با مواد قانونی مشخصی، همچون مواد قانونی مربوط به اختلاف دیه و قصاص زنان، خود را در عرصه دفاع از حقوق زنان مطرح ساخته و برای خود هویتی دست و پا کردهاند.
حتی اگر با نگاهی نه چندان دقیق، به کارنامه فعالیتهای وسیع این بخش، در سالهای گذشته نظر بیفکنیم، به راحتی متوجه میشویم که در این کارنامه چیزی جز مقالات و سخنرانیهایی که با وجود فراوانی، از محتوایی یکسان و تکراری برخوردارند، یافت نمیشود.
ب) بیم از پذیرفته نشدن الگوهای غربی: بخش دیگری از جریان سکولار دفاع از حقوق زنان، که عمدتا تا چند سال پیش در خارج از کشور به سر میبردهاند، به دلیل داشتن دیدگاههای تند فمینیستی و تأثیرپذیری شدید از الگوهای غربی دفاع ازحقوق زنان، تا نیمه اول دهه دوم انقلاب اسلامی تحت تأثیر فضای حاکم بر کشور و از بیم اینکه مبادا طرح صریح دیدگاههایشان، حداقل در نشریات داخلی، موجب طرد آنها از سوی جامعه زنان مسلمان ایران شود، جانب احتیاط پیشه کرده و تا مقطع زمانی مشخصی از مطرح ساختن آرمان نهایی خود، که چیزی جز پذیرش کامل الگوی غربی برابری زن و مرد نبود، خودداری کردند. گفتنی است که گروه یاد شده در دو سال گذشته، با بهرهگیری از شرایط فرهنگی موجود، فعالیت وسیعی را برای تدوین دیدگاههای خود در جهت الگوسازی برای حرکت زنان ایران آغاز کرده و تلاش میکند که به هر صورت ممکن نسخه فمینیسم ایرانی را به عنوان تنها نسخه شفابخش دردهای زنان این مرز و بوم مطرح سازد. نگاهی اجمالی به کتابها و نشریاتی که در این دو سال منتشر شدهاند، به خوبی این ادعا را به اثبات میرساند.24
اما این گروه از یک نکته اساسی غافل است و آن اینکه نسخههای وارداتی که هیچ سنخیتی با وضعیت اعتقادی، فرهنگی و اجتماعی زنان مسلمان ایران ندارند، هیچگاه نخواهند توانست دردی از دردهای زنان این مرز و بوم را درمان کنند؛ بلکه چنانکه تجربه تاریخی نشان داده، تنها به مشکلات آنها خواهند افزود و به اسارت آنها خواهند انجامید.25
چنانچه میبینیم، همواره در مجامع بین المللی، حکومت جمهوری اسلامی ایران با نقض حقوق زن متهم میشود؛ و حال آنکه اساسا نباید مسئله از این دیدگاه مطرح شود. به نظر من، حکومت ایران هرگز سرناسازگاری با زنان ایران را ندارد؛ زیرا به خوبی واقف است که نمیتوان نیمی از افراد جامعه را نادیده انگاشت. مسئله، درک صحیح از احکام مذهبی و انطباق آن با مقتضای زمان است.26
نویسنده یاد شده در یکی از مصاحبههای داخلی خود به هنگام استناد به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران میگوید:
به موجب قانون اساسی که خون بهای شهدای ماست، جرایم سیاسی و مطبوعاتی بایستی در محاکم دادگستری به صورت علنی و با حضور هیأت منصفه برگزار بشود.27
اما همین نویسنده در سخنرانی که با عنوان «زن ایرانی و حقوق بشر» در هفتمین سمینار پژوهشهای زنان ایرانی در سیاتل آمریکا ایراد میکند، در مورد قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران میگوید:
مواد قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، کلیه حقوق بشر را از زنان ایرانی سلب نموده و اصولاً هر آنچه در قانون اساسی ایران مدون شده تماما نقض حقوق بشر است. [... ]من به عنوان یک زن و یک حقوقدان، هر زمان که این مواد قانون اساسی را میخوانم، گریه میکنم.28
شخص مزبور در گفتگویی که در تاریخ 21/8/77 با رادیو آمریکا انجام داده، وضعیت حقوقی زنان را در قبل و بعد از انقلاب مقایسه کرده و میگوید:
اگر بخواهیم، مبنای مقایسه را از سال 1356 و 1357 بررسی کنیم میبینیم که طبق قوانین گذشته، زنها از حقوق نسبتا بیشتری برخوردار بودند. در ابتدای انقلاب، سیستم حقوقی ما که یکی از اجزایش حقوق زن است تغییر بنیادی کرد و در این تغییرات بنیادین، زنان حقوق زیادی را از دست دادند، اضافه بر حقوقی که زمان شاه هم نداشتند... .
3. پذیرش منفعلانه حقوق غربی
جریان غیردینی دفاع از حقوق زنان به دلیل برخوردار نبودن از مبانی مستحکم برخاسته از فرهنگ و سنن دینی و ملی و همچنین به دلیل عدم درک صحیح از آنچه که در تعالیم اسلامی در مورد زنان مطرح شده است، تنها از دریچه آموزههایغربی به حقوق زنان مینگرد و راه احقاق حقوق آنان را تنها در تن دادن بیقید و شرط به الگوها و هنجارهای متناسب با فمینیسم غربی جستجو میکند.
یکی از طرفداران اندیشه فمینیسم اسلامی که در چند سال گذشته بیش از دیگران در مورد آنچه که از آن به جنبش زنان ایران تعبیر میشود، نظریهپردازی کرده، به نقل از یکی از فعالان جنبش زنان هندوستان، در این زمینه مینویسد:
بعضی فمینیستهای جهان سوم که از غرب تغذیه ایدئولوژیک میشوند، نقشی مشابه میسیونرها را به عهده میگیرند. آنها به تصور اینکه کلید مشکلگشای زنان کشور خود را یافتهاند و به حقایقی دست پیدا کردهاند که زنان کشورشان از آن بیخبرند، به مثابه ناجی و ارشاد کننده به بقیه زنان نزدیک میشوند. آنها اشتیاق فراوانی دارند که روح این زنان را رهایی ببخشند و با این فرض حرکت میکنند که تمام آن زنانی که حاضر نمیشوند به فمینیسم مورد کشف و درک آنها بگروند، یا ناآگاه هستند یا احمق و یا مرتجع... آنان به این زنان، یا از روی ترحم و تصغیر و یا خصومت مینگرند.29
دفاع بیچون و چرای جریان سکولار از کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان، مصوب 18 دسامبر 1979 (27 آذر 1358) مجمع عمومی سازمان ملل متحد، که در تعارض آشکار با حقوق داخلی جمهوری اسلامی ایران است و به گفته برخی صاحبنظران، با حدود پنجاه اصل مسلم اسلامی و هفتاد ماده قانون مدنی و جزایی جمهوری اسلامی تعارض دارد،30 یکی از مظاهر بارز این انفعال و خودباختگی در برابر حقوق و ارزشهای حاکم بر نظامهای غربی است.
یکی از نویسندگان وابسته به این جریان در کتابی با عنوان رفع تبعیض از زنان به مقایسه کنوانسیون رفع تبعیض از زنان با قوانین داخلی ایران پرداخته و ضمن بررسی موارد اختلاف و مغایرت مواد کنوانسیون یاد شده با قانون اساسی و قوانین مدنی و کیفری جمهوری اسلامی، در نهایت توصیه میکند که جمهوری اسلامی با تغییر قانون اساسی و قوانین عادی خود زمینه پیوستن کامل به این کنوانسیون را فراهم آورد.
نویسنده یاد شده از جمله در بررسی بند ز ماده 2 کنوانسیون مزبور که خواستار فسخ کلیه مقررات کیفری ملی که موجب تبعیض نسبت به زنان میشود شده است، مینویسد:
قانون مجازات اسلامی مصوب 1375، در بسیاری موارد بر پایه تبعیض علیه زنان استوار است. ازاینرو برای آنکه بند ز ماده 2 کنوانسیون به مرحله اجرا گذاشته شود، باید ابتدا زن از دیدگاه قوانین کیفری ایران بررسی شود و سپس موارد اختلاف این قانون را در مقایسه با مفاد کنوانسیون برشماریم تا ارزیابی امکانات شرعی دولت ایران با هدف اجرای مفاد بند ز که اصلاح و فسخ قوانین کیفری تبعیضآمیزی است، میسر گردد.31نویسنده در ادامه با برشمردن مواردی همچون، سن ورود به قلمرو و مسئولیت جزایی(سن بلوغ)، میزان دیه، شهادت و... به عنوان مهمترین وجوه اختلاف حقوق زن و مرد در فصول مختلف قانون مجازات اسلامی ایران، خواستارتغییر موارد یاد شده در جهت هماهنگ شدن با مفاد کنوانسیون شده است.32
4. دینزدایی از حرکت اصلاحی زنان
جریان یاد شده با هدف دینزدایی از حرکت اصلاحی زنان کشور، در یکی دو سال گذشته در پوشش عناوینی چون تاریخ شفاهی زنان،33 زنان در گذشته34 و یا سالنمای زنان، تلاش وسیعی را برای مطرح ساختن زنانی که پیش از انقلاب اسلامی و در دوران حاکمیت نظام منحط شاهنشاهی در صحنههای مختلف فرهنگی، هنری و اجتماعی حضور فعال داشته و در جهت ترویج و توسعه فرهنگ ضددینی رژیم پهلوی قدمهای مؤثری برداشتهاند، آغاز کرده است.
این جریان تلاش میکند که با تطهیر این چهرهها، آنها را به عنوان الگوهایی برای نسل امروز زنان کشور و سرمشق حرکتهای زنانه معرفی کند.
جالب توجه است که نشریات وابسته به این جریان به هنگام معرفی چهرههای مورد نظر خود تعمّد عجیبی در چاپ عکسهای بدون حجاب از آنان دارند، که این خود نیز تلاشی در جهت حساسیتزدایی نسبت به احکام شرعی است. سالنمای زنان ایران و جهان که به کوشش یکی از زنان فعال وابسته به جریان سکولار تهیه شده دهها تن از چهرههای سرشناس پیش از انقلاب اسلامی را معرفی کرده است که از آن جملهاند: طایره، بدرالملوک بامداد، قمرالملوک وزیری و... .
در این سالنما در توصیف و معرفی «طاهره» (طایره) که در وصف عبدالبها، رهبر فرقه بهایی شعرها سروده است، چنین میخوانیم:
«طاهره (طایره) در سال 1278 ه . ش در تهران متولد شد. وی شاعری متبحر بود و در سلسله مقالات خود که در روزنامه ایران نو با نام خانم دانشمند به چاپ میرسید از تعداد زوجات، طلاق و آموزش دختران سخن گفت.»35 گفتنی است که چهرههای مورد توجه جریان یاد شده از سوی جریان سیاسی خارج کشور نیز مورد توجه قرار گرفته و آنها نیز در نشریات خود به این چهرهها پرداختهاند. از جمله نشریه نیمه دیگر در ویژهنامهای با عنوان «نونگاری زن و زنانگی در عصر قاجار» به تفصیل در مورد طایره سخن گفته است. در این ویژه نامه از نامبرده چنین یاد شده است:
عصمت خانم، متخلص به طایره، متولد 1278ه . ش یا 1282 ه . ش / (1861 یا 1865م.) و درگذشته به سال 1329 ه . ش شاعر و نویسنده، از کوشندگان دگرگونی شرایط زنان ایران و از جامعه بهاییان تهران بود. در این بخش، آنچه توانستهام از نوشتههای این زن و درباره او گرد آورم به چاپ میرسد، به این امید که آغازی شود برای کاری پژوهشی درباره زندگی و افکار او.36
در سالنمای مزبور در مورد بدرالملوک بامداد، از بنیانگذاران مدارس مختلط در ایران، چنین آمده است:
بدرالملوک بامداد، نخستین زنی بود که در سال 1314 در دانشگاه تهران نامنویسی کرد و از دانشسرای عالی فارغالتحصیل شد. تخصص او در تربیت جوانان است و در آمریکا به درجه فوق لیسانس نائل گشت. در سال 1320 برای اولین بار در ایران دبستان مختلط پسران و دختران را تأسیس کرد. نخستین کتاب خانهداری به سبک جدید را برای زنان و دختران نگاشت.
روانشناسی تربیتی، هدف پرورش زن، تعلیم و تربیت دموکراسی در ایران، از دیگر نوشتههای اوست. وی مؤسس سازمان زنان و طرفدار اعلامیه حقوق بشر بود.37
در مورد قمرالملوک وزیری، از نخستین خوانندگان زن ایرانی، نیز در این سالنما میخوانیم:
«قمرالملوک وزیری در سال 1284 در قزوین به دنیا آمد. وی اولین زنی بود که در یک سالن عمومی کنسرت اجرا کرد. اولین کنسرتش را در سال 1303 در گراند هتل اجرا کرد...».38
3. فمینیستهای به اصطلاح اسلامی یا طیف تجدیدنظرطلب
این جریان معتقد است که باید با تجدیدنظر در برخی اصول، اسلام را به گونهای تعریف کرد که کاملاً با حرکتهای نوین دفاع از حقوق زنان و اصول و مبادی حاکم بر این حرکتها منطبق شود که میتوان به مجله زنان، به عنوان یکی از طلایهداران این جریان اشاره نمود. سردبیر این مجله در اولین سرمقاله خود در شماره اول این مجله مینویسد:
به اعتقاد ما کلید حل مشکلات زنان در چهار حوزه نهفته است، دین، فرهنگ، قانون و آموزش. وی در ادامه مقاله اضافه میکند:
«وقت آن است که عالمان و متفکران دلسوز دین در کندوکاو خود در فقه و احکام، جدیتر به اجتهاد در مسائل زنان بیاندیشند تا شاید قرنها پس از نزول اسلام، زنان مسلمان را از سرگردانی و آشفتگی و چندگونگی در یافتن مکتب خود و یا خدای خود، رهایی بخشند و از رخسار مهربان و معقول پویای مذهب بردارند».39
چنان که از این سرمقاله برمیآید، گردانندههای این مجله به عنوان نماینده طیف تجدیدنظرطلب، از ابتدا بر این اعتقاد بودند که باید حل مشکلات زنان را در پرتو اجتهاد و کندوکاو در فقه جستجو کرد. ولی به دلیل نداشتن درک درستی از اجتهاد وفقاهت، و ناآگاهی نسبت به منابع و موانع اجتهاد، و برداشتهای نادرست از متون اسلامی، به ورطه تجدید نظرطلبی افتادند و در مقالاتی که در طول این چند سال منتشر کردند همه مبادی، مبانی و منابع پذیرفته شده اجتهاد شیعی را نادیده گرفتهاند.
اگرچه نمیتوان زمان دقیقی را به عنوان زمان شروع فعالیت طیف تجدیدنظرطلب مشخص نمود، ولی اگر بخواهیم به یک مقطع زمانی مشخص که این طیف در آن ظهور و بروز یافته و خود را در عرصه مطبوعات مطرح ساخته، اشاره کنیم، باید بگوییم که ماههای پایانی سال 1370 و همزمان با انتشار اولین شماره مجله زنان سرآغاز رشد و توسعه طیف یاد شده در عرصه دفاع از حقوق زنان است.
نخستین مقالاتی که با صبغهای به ظاهر فقهی در مجله یاد شده به طرح مسائل زنان میپردازند، با نامهای مستعار مینا یادگار آزادی،40 زینب السادات کرمانشاهی و نامهای دیگر منتشر میشوند، ولی پس از مدتی با احساس اطمینان از این که اینگونه مقالات حساسیت علمای حوزه را تحریک نکرده است، نام واقعی نویسنده درج شده41 و با جسارت بیشتری به طرح دیدگاههایی که نوعی تجدیدنظرطلبی در فقه به شمار میآید، پرداخته میشود.
ویژگیهای طیف تجدید نظر طلب
در مجموع با بررسی مقالات افراد سرشناس طیف مزبور میتوان به ویژگیهایی برای این طیف دست یافت، که مهمترین آنها عبارتند از:
الف) ناآگاهی یا تجاهل نسبت به منابع اجتهاد
نویسندگان طیف مزبور به هنگام بحث از برخی احکام فقهی مربوط به زنان، به منظور رسیدن به نتایج مورد نظر، عالما و عامدا چشم خود را بر روی برخی منابعمسلم اجتهاد، همچون سیره و سنت رسولاللّه صلیاللهعلیهوآله و روایات معصومین علیهمالسلام میبندند و تنها با استناد به برخی آیات قرآن به اجتهاد مورد نظر خود میپردازند و نظری را که مطابق میلشان است، استنباط میکنند!
برای مثال در مورد قصاص مرد قاتل پس از بیان آیه «...الحرّ بالحرّ و العبد بالعبد و الانثی بالانثی»42 میگوید: [...] از کجای آیه شریفه میفهمند که مرد را نمیتوان به جرم قتل یک زن قصاص کرد؟43
البته چنین برداشت سطحی از آیات قرآن، اختصاص به نویسنده یاد شده نداشته و کسان دیگری نیز همین اشتباه را مرتکب شدهاند. از جمله نویسنده تازهکاری به هنگام بررسی موادی از قانون مجازات اسلامی که در آنها به تفاوت قصاص زن و مرد اشاره شده میگوید:
[...] پس اگر تضادی بین بعضی از مواد این قانون و برخی از آیات قرآن مشاهده شود، تمام احادیثی که مؤيّد آن مواد قانونی باشند، از درجه اعتبار ساقطند.44
در مورد تفاوت دیه زن و مرد نیز این نویسندگان با چشمپوشی از روایات فراوانی که چه از طریق شیعه و چه از طریق اهل سنت در این زمینه وارد شدهاند، با جسارت تمام میگویند:
خدا مقرر فرموده هر کس جان کسی را بگیرد و اگر قتل عمدی نباشد از او خونبها بستانند، اصلاً سخن از جنسیت در کار نیست. به هیچ وجه از نابرابری خونبهای زن و مرد، مطلبی در قرآن نیامده است!45
سخن ما با نویسنده محترم این مقاله و کسان دیگری که چون ایشان با استناد به آیاتی از قرآن درصدد اثبات برابری زن و مرد در قصاص و دیه برآمدهاند، این است که: آیا میتوان خود را شیعه و پیرو مذهب امامیه دانست، ولی به هنگام بحث از احکام شرع، آگاهانه از روایات معتبر و صریحی که از مفسران واقعی قرآن، ائمه اهل بیت علیهمالسلام، نقل شده غفلت ورزید؟! آیا با این همه تأکید و اصراری که در روایات بر جدایی ناپذیربودن قرآن و اهل بیت علیهمالسلام، شده است، میتوان بدون استفاده از کلمات اهل بیت علیهمالسلام به تفسیر قرآن و برداشت از آن پرداخت؟!
شما برچه اساس نظریه (قصاص بدون شرط) را، که هیچ قائلی در میان فقهای شیعه نداشته و دلایل آن بسیار خدشهپذیر است،46 قاطعانه ضروری دین دانستهاید، اما در مورد نظریه سوم (قصاص مشروط)، که روایات صحیح و انکارناپذیری از ائمه معصومین علیهمالسلام، بر آن اقامه شده است، بیپروا اظهار میدارید که «نظریه قطعی و مسلّمی نیست»؟!
ب) غفلت از مبانی اجتهاد
طیف مزبور در مقالات به ظاهر فقهی خود، چنان اشتباهات فاحشی را مرتکب میشود که انسان در این که آنها نسبت به بدیهیترین اصول فقاهت و اجتهاد نیز آگاهی داشته باشند، به تردید میافتد. در اینجا به عنوان نمونه به برخی از برداشتهای نادرست این طیف از مبادی اصولی اجتهاد اشاره میکنیم:
درک نادرست از «حکم خدا»: آنچه فقیه در مسیر اجتهاد و با رعایت همه شرایط استنباط بدان دست مییابد، همان حکم اللّهاست؛ اما حکم اللّه ظاهری نه واقعی. به عبارت دیگر، فقیه پس از آنکه همه تلاش خود را برای رسیدن به حکم واقعی خداوند به کار میبندد، در نهایت تنها میتواند بگوید که حکم اللّه ظاهری چنین است؛ زیرا ممکن است فقیه در ملاحظه منابع یا به کارگیری روش اجتهادی دچار خطا شده باشد و حکم اصلی خداوند را به درستی نشناخته باشد.47
اما باید توجه داشت که همین احکام در شرایطی که دست ما از دامان امامان معصوم علیهمالسلام، کوتاه است و امکان یقین به همه احکام خدا برای ما وجود ندارد، شرعا و عقلاً برای فقیه و مقلدان او حجت است و برای همگان اعتبار دارد، مگر اینکه خلاف آن بر فقیه ثابت شود. در واقع، تفکیک میان حکم واقعی و حکم ظاهری به دلیل حساسیت و احتیاط فراوان فقهاء شیعه در انتساب احکام فقهی به خداوند متعال است.
پس از این مقدمه به بررسی برخی از عبادتهای نویسندگان یاد شده میپردازیم، تا روشن شود که آنها از حکماللّه چه فهمیدهاند! اینان برای اینکه بتوانند اساس احکامی چون تفاوت دیه و قصاص زن و مرد را متزلزل سازند، ادعا کردهاند که این احکام اصلاً حکماللّه نیستند؛ زیرا حکماللّه تنها شامل احکامی میشود که «در قرآن و یا سنت متواتر به خدا منتسب شده است»، لذا نباید هیچ نگرانی از کنار گذاشتن این احکام داشته باشیم:
«حکماللّه آن دسته از احکامی است که نسبت آن به خدا حقیقی و واقعی باشد. حدود، به معنای فقهی خاص آن، حقیقتا حکماللّه است؛ زیرا در قرآن و سنت، متواتر به خدا منتسب شده است. اما مقدار دیه زن و مرد چنین نیست و همین نکته راه امید را برای مردم و قانونگذار باز میگذارد».48
باید از این نویسنده محترم پرسید: بنابر فرض شما که حکماللّه باید یا در قرآن و یا در سنت، متواتر به خدا منتسب شده باشد، چه تعداد از احکام گسترده شرع رامیتوان حکماللّه دانست؟ مگر نه این است که بسیاری از احکام شرع در قرآن بیان نشده و سنت متواتری هم بر آنها اقامه نشده است، بلکه با خبر واحد به اثبات رسیدهاند؟
نویسنده مزبور در ادامه کلام خود استنباط فقیه را حکم بشر عالم و نه حکم خدا دانسته و میگوید:
گاهی استنباط فقیه، یا تفسیر مفسران رسمی شریعت، حکم خدا خوانده میشود. عدهای که از دانش دین کمبهرهاند گمان میبرند خدا حقیقتا حکم کرده است، در حالی که خدا حکمی نکرده است. بشر عالم، حکمی را استنباط کرده و آن را به خدا نسبت داده است و در بیشتر موارد حتی خودش هم فهم خود را به خدا نسبت نداده و علم داشته که فهم او حکم نیست ولی مریدانش آن را حکم خدا گرفتهاند!49
وی پس از این مقدمات، نتیجهگیری میکند که نظریه فقهای شیعه که قصاص زن در برابر مرد را مشروط به پرداخت نصف دیه دانستهاند، حکم خدا نیست:
«با این بیان روشن میشود که نظریه سوم] قصاص مشروط] حکمخدا نیست بلکه استنباط جمعی از فقیهان دنیای اسلامی است که اگر نسبت به مذاهب شمارش شوند در اقلیت قرار میگیرند».50
و در ادامه میافزاید:
[...] انتساب قاطعانه نظریه سوم به دین اسلام و نسبت دادن آن به خدا (حکماللّه) بدون پروا، جرأت بسیار میخواهد!51
برای اطلاع نویسنده محترم باید گفت که تنها در کتاب وسائل الشیعه افزون بر پانزده روایت که بیشتر آنها صحیح و مستفیض هستند، بر این نظریه اقامه شدهاست.52 و شما در میان فقهای شیعه، از قدما گرفته تا متأخران، کسی را پیدا نمیکنید که با این نظریه مخالفت کرده باشد. حال باید پرسید: آیا انتساب قاطعانه نظریه سوم به دین اسلام و نسبت دادن آن به خدا (حکماللّه) جرأت و بیپروایی میخواهد یا بیان حرفهای بیاساسی که از سر ناآگاهی و درس ناآموختگی است؟!
انواع گرایشهای فمینیستی به اصطلاح اسلامی در ایران
همانطور که گذشت، این مباحث در ایران به خصوص در دهههای اخیر، همزمان با برنامه توسعه کشور و حرکت به سوی صنعتی شدن، شکل منسجمتری یافت. طرفداران فمینیسم در ایران به دو گروه تقسیم میشوند:
1. فمینیستهای غربگرا (غیردینی)
2. فمینیستهای به اصطلاح مذهبی!
گروه اول، فعالیتهای خود را بر پایه تفکرهای فمینیسم غربی بنا کرده و اهداف خود را در قالب ساختارهای اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی و سیاسی غرب دنبال میکنند و به دنبال حذف نهاد دین در جامعه هستند و راهحل نهایی برای زنان را پیروی از روشهای غربی میدانند.
گروه دوم، خواهان تجدید نظر در قوانین و ساختار جامعه هستند و معتقدند که جامعه ایران سالها تحت سلطه نظام مردسالاری بوده و لازمه دگرگونی، اصلاح قوانین و دیدگاه فرهنگی جامعه است. این گروه، درون مایه مذهبی دارند و بعضی قوانین و ارزشهای موجود در جامعه را مطابق با دستورات اسلامی نمیدانند و درخواست اصلاح دارند. اینان خواستار برابری انسانها و عدالت اجتماعی میان زن و مرد هستند و تغییر در قوانین مربوط به حقوق ارث، دیه، حق شهادت در محاکم، حضانت طفل و حق طلاق را طالبند. همچنین خواستاراستفاده از امتیازات اجتماعی، مانند حضور در پستهای سازمانی و مدیریتی، دستمزد برابر با مردان در شرایط یکسان کار و حضور در عرصههای مختلفی که بیشتر در اختیار مردان است، هستند. این گروه، به لحاظ دیدگاهها و خط مشی اصلاح طلبانه آنها به سه دسته تقسیم میشوند:
1. فمینیستهای رادیکال
2. فمینیستهای میانهرو
3. فمینیستهای محافظهکار
1. فمینیستهای رادیکال
اینان معتقدند که شریعت پاسخگوی تمام سؤالهای جامعه زنان نیست و باید برخی از نیازها و پرسشهای آنان از طریق دیگری پاسخ داده شود. این گروه معتقدند قانونگذاری تحت نظام مردسالاری بنا شده است و برای رفع مظلومیت زنان، چارهای جز تغییر قوانین مربوط به زنان وجود ندارد. در عمل نیز خواهان افزایش مهارت و فنون زنان برای استقلال کامل و خود اتکایی و عدم وابستگی به مردانند.
دیدگاههای این دسته به تدریج جنبه سیاسی یافته به طوری که محدودیتهای اجتماعی را ناشی از ساختار حکومتی میدانند. شیرین عبادی در این باره میگوید:
به نظر من مهمترین مسئله زنان ما در کشور، تفکر مردسالارانه حاکم بر نظام حقوقی است و همه میدانیم که قانون، زبان گویای حکومتهاست. قوانین ما به شدت ضد زن هستند. حتی تا آنجایی که حق حیات که مهمترین منشأ حقوق انسان است در مورد زن و مرد یکسان نیست.53
2. فمینیستهای میانهرو
این عده خواستار حضور زنان در عرصههای مختلف ورزشی، مدیریتی، ایجاد فرصتهای شغلی و تحصیلی برابر، عدم تبعیض در ارتقای شغلی بین مرد و زن، حضور زنان در پستهای عالی دولتی، تعریف مجدد از حجاب سنتی و اسلامی و کسب مهارتهای اجتماعیاند و برای تحقق ایده خود به همایشهای مختلفی مانند «زن و برنامهریزی توسعه» و شرکت در کنفرانسهای داخلی و خارجی پای میفشارند.
3. فمینیستهای محافظهکار
این گروه دیدگاههایی تقریبا مشابه میانهروها دارند؛ ولی در خط مشی و روشها با یکدیگر متفاوتند. به همین جهت، نتوانستهاند تشکیلات مشترکی با میانهروها ایجاد کنند.
این دسته خواستار تعدیل برخی قوانین و تصویب قوانین معتدلتر درباره زنان هستند. بیشتر فعالیت آنها در رابطه با حقوق زن در خانواده و حمایتهای قانونی از زن در برابر شوهر، ایجاد تغییراتی در قوانین مربوط به طلاق، مهر، اجرت المثل و نیز قوانین مربوط به زنان کارمند است و البته به نقشهای سنتی زن در جامعه نیز تاکید میورزند.
رد پای این دیدگاهها به شدت در رسانههای جمعی، بهویژه در آثار ادبیات معاصر، مانند زنان بدون مردان، طوبا و معنای شب، خواب زمستانی، خاطرههای پراکنده و نیز برخی از مطبوعات داخلی به شکلی نامتعارف و ضد هنجارهای اجتماعی در قالب شعارهای اجتماعی استقلال طلبانه، رواج بیبندوباری و آزادی مطلق و برتریطلبی زنانه، مخالفت با ازدواج و نفی نقش همسری و مادری و در نهایت تضعیف نهاد خانواده دیده میشود.
در رمانهای نام برده، اغلب قهرمانان داستان را زنان تشکیل میدهند که این امر به تازگی در برنامههای مختلف رسانههای تصویری نیز جایی برای خود بازکرده است. در این آثار، مردان به عنوان ستمگران تاریخ حیات بشری، همواره زنان را در اسارت و بردگی خود دارند.
شهرنوش پارسیپور در رمانهای زنان بدون مردان، طوبا و معنای شب اغلب شخصیتهای محوری را به زنان و دختران داده است و در پسزمینههای آثارش به نظام مردسالاری ناشی از سنتهای اجتماعی و مذهبی اعتراض میکند. نسخه رهایی وی برای زنان ایرانی، تقلید آنها از غرب است. این نویسنده در طوبا و معنای شب، در واقع، به بن بست رسیدن مذهب در پاسخگویی به سؤالهای انسان، به خصوص زنان را به تصویر میکشد و بیش از همه بر ضرورت استقلال زنان و آزادی از قیدهای مذهبی و سنتهای اجتماعی تاکید میکند.
در داستانهای خواب زمستانی و خاطرههای پراکنده، نوشته گلی ترقی، شخصیتهای مرد و زن، جداگانه مورد بررسی قرار میگیرند و شخصیتهای مردان، ناتوان، غافل، ضعیف، احمق، پلید، سرخورده، ضدقهرمان و... معرفی میشوند و در مقابل، زنان، عاقل، اندیشمند و با احساسند که همواره در طول تاریخ تحت سلطه نظام مردسالاری بودهاند و به دلیل نظام حاکم بر جامعه، مردان با استفاده از خشونت بر زنان حکومت کردهاند.
مهشید امیرشاهی نیز در باران و تنهایی جلوه دیگری از فمینیسم را ارائه میدهد. در این رمان، زنی منتظر است تا شوهرش برگردد و او را از تنهایی نجات دهد؛ اما در پایان داستان، سگ باران خوردهای از راه میرسد و خلأ فقدان شوهر را پر میکند. این نوع آثار، ایجاد کننده نوعی تضاد و تعارض بین جنس مرد و زنند و خاصیت برهم زنندگی تعادل و آرامش خانواده و جامعه را دارند.
دیدگاههای فمینیستی همچنین در بعضی از مطبوعات داخلی نیز، نمود نامبارکی یافته است؛ به گونهای که گرایش به فرهنگ غربی و خط مشی جریانهای زنگرا و جریانسازی را جهت رهایی و برآوردن حقوق زنانپیشنهاد میکنند. همچنین انتساب نظام مردسالاری به ارزشهای اسلامی و تعریف دیگر از خانواده و نقش همسری، مادری و بازنگری در ارزشها و سنتهای اسلامی و اجتماعی و... را ارائه میدهند.
نشریه زنان در شماره 27، بیش از همه به ارائه راهحلهای غربی پرداخته و مینویسد:
انطباق با جوامع مدرن میتواند جامعه را از غلتیدن در دام سنتگرایی افراطی و رفتارهای ضداجتماعی حفظ کند.
در تعارض با نظام خانواده در شماره 14 نشریه زنان با اشاره به فیلم سینمایی «سارا»، زنی که بعد از پشت سر گذاشتن مشکلات زندگی، سرانجام با ترک خانه و همسر، خود را رها میکند، میخوانیم:
او با از دست دادن یک کانون مهم به کانونی مهمتر دست مییابد؛ کانونی که نیروی سمبلیک آن میتواند نمادی برای هویتیابی و رهایی زنان از قراردادهای وضع شده جامعه سنتی باشد.
همچنین در شماره 24 نشریه جامعه در نسبت دادن نظام مردسالاری به اسلام آمده است:
رک بگویم: در اسلام، مرد مسلمان، کاملترین شخصیت حقوقی را در اجتماع دارد و به همین دلیل دیه کامل نیز به او تعلق میگیرد و برتری مرد مسلمان در جامعه اسلامی یک واقعیت به اصطلاح اجتماعی نیست؛ یک حقیقت شرعی است.
پیشینهشناسی و خاستگاه فمینیسم به اصطلاح اسلامی
طرح مباحث فمینیستی در جهان اسلام از اواخر قرن نوزدهم و در پی نفوذ فرهنگ مدرن در کشورهای اسلامی صورت گرفت. طرح مباحث زنان در ایران نیز به اوایل مشروطه باز میگردد؛ ولی تبدیل مباحث زنان به یک جریان ممتاز کهنگاه خود را از اصلاحات موردی به گسترش برابری در عرصههای مختلف و به نقد فرهنگ اسلامی از درون و بر اساس فرهنگ مدرن معطوف کرده است، به دوران اوج اسلامگرایی در خاورمیانه از یک سو و رواج دیدگاه متفاوت در اندیشه فمینیستی از سوی دیگر بازمیگردد.
فمینیسم به اصطلاح اسلامی برآیند فعالیت دو گروه است:
گروه اول، افرادی هستند که توجه به اسلام را به عنوان یک سیاست راهبردی برای توسعه مفاهیم فرهنگی غرب و مقابله با اصولگرایی در کشورهای اسلامی برگزیدهاند. در جوامع اسلامی، ادبیات فمینیسم رادیکال و لیبرال به شکل عریان مورد پذیرش قرار نمیگیرد. به کار گرفتن ادبیات دینی در طرح دیدگاههای فمینیستی و اعمال تعدیل در این دیدگاهها، تنها راه دفاع از آموزههای فمینیستی و ایجاد جنبشهای زنانهای است که مقابله با اصولگرایی اسلامی را در دستور کار خود قرار میدهند و به ایجاد تشکلهای زنانه و شرکت در مطالعه زنان اقدام میکنند.
گروه دیگر، دستهای از روشنفکران مسلمانند که آشنایی با فرهنگ مدرن، آنان را با یک چالش اساسی درباره رابطه میان سنت و تجدد مواجه ساخته است. آنان از یک سو به دلیل داشتن پیوندی عاطفی با دین و از سوی دیگر با پذیرش بنمایههای فرهنگ مدرن به عنوان محصول عقل بشری، سنجش اصطلاحات دینی را با ترازوی فرهنگ مدرن، ضروری میدانند. بر این اساس، با عاریت گرفتن مفاهیم پایهای فرهنگ مدرن، چون: آزادی، فردگرایی، برابری و عرفیگرایی، سعی در معرفی کردن دین در عرصه اجتماع، جداسازی قرآن و سنت و... دارند.
این دو گروه با وجود زمینههای متفاوت، برنامههای کم و بیش یکسانی برای بومی کردن مدرنیسم غربی دارند. پسوند اسلامی پس از واژه فمینیسم نشانگر تفسیری فمینیستی از اسلام است نه تلاش برای دفاع از حقوق زنان بر اساسآموزههای اسلامی؛ چنانکه یکی از فمینیستهای اسلامی خارج از کشور به صراحت به این نکته اشاره دارد:
«فمینیسم اسلامی، اصطلاحی است که در سالیان اخیر به ادبیات دفاع از حقوق زنان راه یافته و در برخی از کشورهای اسلامی همچون ایران، جایی برای خود باز کرده است. این گرایش، شاخهای از فمینیسم است که به تفسیر زنمدارانه از اسلام میپردازد و از آنجا که دین را نافذترین و مهمترین رکن فرهنگ در کشورهای اسلامی میبیند، در این کشورها دستیابی به اهداف تساویطلبانه خویش را در گرو همسویی و همراهی با فرهنگ دینی میپندارد. ازاینرو، آرمانها و راهکارهای خود را در حال و هوای مباحث دینی و از زاویهای درون دینی پی میگیرد؛ هرچند اساس اندیشه و راهکار خود را برآمده از آموزههای دینی نمیداند. به عبارت دیگر، در این انگاره، ادبیات دینی، بستر طرح مباحث فمینیستی قرار میگیرد نه آن که تفکر دینی، منشأ حرکت دفاع از حقوق زنان باشد؛ چنان که در تعریف فمینیسم اسلامی آن را تلاش نظری، عملی و سیاسی خواندهاند که در این مقطع از تاریخ جنبش زنان ایران، نوگرایی، اصلاح و حتی شالودهشکنی را از زاویه درون دینی نمایندگی میکند».54
به راستی آیا میتوان بر اساس الگوی دینی، نظریهای فمینیستی تولید کرد؟ اگر فمینیسم را نظریهای که برابری میان زن و مرد را در عرصههای مختلف حیات بشری پی میگیرد، بدانیم، در این صورت، ترکیب میان اسلام و فمینیسم، پارادوکسی ایجاد میکندکه جز با تفسیر مجدد اسلام بر اساس آموزههای غربی و به قیمت تفسیر به رای متون دینی و تحریف در آن، قابل رفع نیست. البته بازشناسیمتون دینی واستفاده از ظرفیتهای نهفته دین در دفاع از زنان به معنای پذیرش مؤلفههای فرهنگ بیگانه و قبول ادبیات فمینیستی در دفاع از زنان نیست.
ماهیت فمینیسم به اصطلاح اسلامی
جنبشهای دفاع از حقوق زنان، چه در جهان غرب و چه کشورهای اسلامی در اعتراض به برخی نابرابریهای اجتماعی شکل گرفتند؛ ولی با گذشت زمان به جریانی فرهنگی تبدیل شدند که بر اساس انگارههای مشخص اعتقادی به تحلیل نابرابری زنان و آرمانهای زنانه پرداخته و راهبردهای خاصی را مطرح کردند.
فمینیسم اسلامی اصطلاحی است که در چند سال اخیر به ادبیات دفاع از حقوق زنان راه یافته و در برخی کشورهای اسلامی نگاه قشری از زنان را به خود معطوف داشته است. در هر حال، این واژه پدیدهای نوظهور در کشورهای اسلامی بهویژه ایران است که عمر آن در کشور ما به کمتر از دو دهه میرسد. برخی آن را روشها و رفتارهایی در زمینه اجرای مساوات و عدالتجنسی در قالب ارزشهای اسلامی دانستهاند.55 البته این تعریف نارساست و بهتر است فمینیسم اسلامی را به تفسیری زن مدارانه از اسلام تعریف کنیم. گروهی که پس از انقلاب اسلامی کوشیدند تا با تفکر لائیکی به دفاع از حقوق زنان بپردازند، دریافتند که گرایشهای مذهبی در زنان ایرانی قوی است و هیچ تحول اساسی در ایران، بدون در نظر گرفتن مذهب، نمیتواند راهگشا باشد. بر این اساس، به طرح فمینیسم اسلامی پرداختند.56
در بازخوانی این جریان باید گفت، گروهی در تعامل فرهنگ اسلامی و غربی با بحران هویت مواجه شدند. در این تقابل، جمعی با دلبستگی به فرهنگ غربی به انکار آموزههای دینی پرداختند و با طبقاتی یا خرافی دانستن این اعتقادات بهترویج دیدگاههای ماتریالیستی پرداختند و برخی دیگر هم که به اسلام ایمان داشتند و هم متأثر از فرهنگ غرب بودند، دیدگاه رایج اسلامی و قوانین مدنی و جزایی جمهوری اسلامی را مورد انتقاد قرار دادند. آنان برای خروج از این بحران، تفسیر متون دینی را به گونهای هماهنگ با فرهنگ جدید ارائه دادند؛ در نتیجه پایه گذار فمینیسم اسلامی (با مشارکت روشنفکران دینی) داخل و خارج کشور شدند و نهادهای بین المللی هم که در صدد تحمیل دیدگاههای خود در عرصه مسائل زنان و ایجاد الگویی جدید در روابط زنان و مردان بودند، این جریان (فمینیسم اسلامی) را در دستور کار خود قرار دادند.
این دیدگاه، مردسالاری را مسئله اساسی زنان در خانواده اجتماعی میداند و به سمت آرمانهای تساوی طلبانه به پیش میرود و تفاوتهای زن و مرد مسلمان را در احکام و قوانین مورد انتقاد قرار میدهد. نظریهپردازان این دیدگاه، مفاهیمی چون اومانیسم، سکولاریسم، حقوق بشر و تشابه زن و مرد را با تفسیرهای متداول در جهان غرب به عاریت گرفتند و تلاش کردند با ارائه برداشتهای جدید از آیات قرآن، قرائتی از دین ارائه دهند که با نگرشها و الگوهای غربی سازگار باشد.
فمینیستهای اسلامی برای تطبیق متون دینی با اعتقادات و اندیشههای پیش ساخته خود به تأویل آیات قرآنی میپردازند؛ در حالی که روش اجتهادی تفسیر آیات قرآنی و روایات، تنها در چارچوب اصول پذیرفته شده عقیدتی و شرعی معتبر است. همچنین، دخالت دین در شئونات زندگی اجتماعی از مواردی نیست که خردمندان دین آشنا در آن تردیدی داشته باشند. با این حال شاخصههای اصلی این تفکر را میتوان در محورهای زیر جست و جو نمود:
1. جدا انگاری دینداری و دینمداری
آنان به صراحت میگویند اعتقاد به دین ضرورتا به معنای حاکم بودن دین در شئون اجتماعی بشر نیست. دین رابطه خالق و مخلوق را ترسیم میکند و نباید حوزه دخالت دین را به مسائل اجتماعی و تنظیم قوانین سرایت داد. حکومت نباید تحت نظر هیچ دین و مذهبی باشد، حتی باید شهروندان را از دخالت دادن گرایشهای مذهبی در حوزه مسائل سیاسی پرهیز داد.57
اینان میگویند مصالح و مفاسد در احکام اجتماعی امری قابل شناسایی است. بر اساس این باور و بر طبق آن به جعل احکام و قوانین میپردازند و میگویند احکامی که در شرایط خاص زمانی و مکانی جزیرهالعرب وضع شد و مصالح خاص خود را داشت، در دنیای کنونی قابل اجرا نیست. صاحبان این تفکر، احکام مسلم اسلامی مانند تفاوت زن و مرد در ارث، دیه، پرداخت مهریه به زن، لزوم نفقه و سرپرستی مرد در خانه را مورد خدشه و تردید قرار میدهند.
2. انکار احکام ثابت
از نگاه آنان، دفاع از حقوق زن از هیچ الگوی ثابتی تأثیر نمیپذیرد؛ زیرا اعلام مواضع یکپارچه ابدی بر مبنای خصوصیتهای همگانی و جهان شمول، بدون تاثیرپذیری از شرایط اجتماعی و تاریخی را برنمیتابند و در نتیجه وجود احکام ثابت را انکار میکنند. از دید آنان، اعتقاد به ناپایدار بودن گوهر دین و اعتقاد به جدایی دین از شئون اجتماعی در رسیدن به آرمانهای فمینیسم اسلامی، لازم و ملزوم یکدیگرند.58
برخی از طرفداران این دیدگاه با ناکارآمد دانستن روش اجتهاد فقهی، اجتهاد مدرن و سازگار با پیشرفتهای جهان غرب را جانشین اجتنابناپذیر آن، برای دفاع از حقوق زنان معرفی میکنند.59
3. نگاه منفی به نقش زنان در خانواده
آنان با سنتی پنداشتن خانواده مذهبی، انتقادهای خود را متوجه خانواده ساخته و خواهان برقراری برابری نقش مشارکت مرد در فعالیتهای خانگی و نفی سرپرستی مرد در خانوادهاند. البته از فمینیستهای غربی انتقاد میکنند که مصالح جامعه و خانواده را در پای اعتقاد به فردگرایی افراطی قربانی میکنند.60 با این مبنا، همجنسگرایی به نظر آنان گرایش انحرافی به حساب میآید.
افزون بر ایران کشورهای اسلامی دیگر نیز کم و بیش با این پدیده مواجهند. نویسنده زن مصری نوال السعداوی و نویسنده زن مراکشی فاطمه مرنیسی از مروجان این تفکر در کشور خود هستند. ناگفته نماند که فمینیستهای پستمدرنیسم، فمینیستهای اسلامی را متهم میکنند که خواهان ارتقای حقوق زنان و ایدههای تساویطلبانه در چارچوب حفظ نظام اسلامیاند.61 برخی نیز پای از این فراتر نهاده و اسلام را مخالف حقوق و هویت زنان میدانند. به نظر آنان، با تفسیر زنمدارانه از متون اسلامی، نمیتوان روی ماهیت زن ستیز دین اسلام سرپوش گذاشت.62
بر این اساس، گروهی از فمینیستهای اسلامی که جمعی از ایرانیان خارج از کشور و گروهی از زنان داخلی را تشکیل میدهند معتقد به جدایی حوزه دین ازسیاستند و گروهی دیگر ـ که بعضی از آنها سابقه انقلابی دارند و متدینند ـ بر اساس گرایشهای نواندیشانه دینی به دفاع از زنان میپردازند.
فمینیستهای اسلامی، فمینیسم غربی را به صورت انتقادی مورد مطالعه قرار میدهند. انتقاد عمده فمینیستهای مسلمان را میتوان در تاکید بر خانواده، انتقاد از فردگرایی افراطی فمینیستهای غربی و لزوم توجه به شرایط فرهنگی و منطقهای زنان هر کشور و در نتیجه عدم امکان ارائه راهبردهای واحد برای تمام زنان، پیگیری کرد. در مورد اخیر، فمینیستهای مسلمان بیش از آن که به تحولی در مفهوم فمینیسم دست زده باشند، به تحولاتی اساسی در روشها و برخی راهبردها چشم دوختهاند. به گفته برخی از فمینیستهای مسلمان، باید با استفاده از تجربههای گذشته، سعی در تلفیق و تطبیق خلاّق و نقادانه تئوریها بر واقعیتهای جامعه داشته باشیم.
ناگفته نماند که برخی، فمینیسم اسلامی را به «روشها و رفتارهایی در زمینه مساوات و عدالت جنسی در قالب ارزشهای اسلامی» تفسیر کردهاند.63 بر این اساس، فمینیسم اسلامی میکوشد تا در چارچوب آموزههای دینی به دفاع از حقوق زنان و ارزشهای مورد نظر دست یابد. بسیاری از فمینیستهای اسلامی نیز در مقام اظهار نظر، خود را متدین و مقید به شرع میدانند و در عمل هم سعی در اجرای احکام دینی دارند.
اما بر اساس آرای نظریهپردازان در صحت این امر، باید با دیده تردید نگریست؛ زیرا کسانی که به طور صریح به ارائه نظر پرداختهاند؛ معتقدند که باید بین دینسالاری و دینداری تفکیک نمود.64 از نظر آنان، دین پدیدهای قابل احترام است و میتواند در ترسیم رابطه خالق و مخلوق نقشآفرین باشد؛ اما اعتقاد بهدین الزاما به معنای حاکم بودن دین در شؤون اجتماعی بشر نیست. سکولاریسم؛ یعنی جدایی حوزه دخالت دینی از حوزه امور اجتماعی بشر، جانشین مناسبی برای دینمداری است، پس باید از دخالت دادن گرایشهای مذهبی در حوزه مسائل سیاسی پرهیز کرد.
فمینیستهای گروه دوم (نوگرایان دینی) هم به قرائتی نواندیشانه از دین فکر میکنند که همسویی دین را با فرهنگ جدید تا حدود زیادی تضمین میکند و آن، قرائتی از دین است که امور اجتماعی را جایگاه جولان عقل و امری عرفی میداند. پس، پسوند اسلامی به معنای آن نیست که این گروه تمام آرمانها و راهکارهای خود را از اسلام گرفته باشد؛ بلکه میکوشند تا راهکارهای مورد نظر خود را با ادبیاتی کم و بیش دینی پیگیری نمایند؛ نه آن که دین را پالایشگاه اندیشه بشری بدانند.
از سخنان و نوشتههای صاحب نظران و مروجان این نظریه برمیآید که در صددند تا به تفسیر مجدد آموزهها و احکام دینی پرداخته و به تغییرات وسیعی در احکام دین تن دردهند. جا دارد به بخشی از این تفسیرها اشاره کنیم:
4. تفسیرهای نامناسب احکام و مفاهیم دینی
1. مفهوم عدالت. آنان عدالت عرفی را میپسندند نه عدالت عقلی را. در اعتقادات شیعه، عدالت یک اصل محوری است که بر تمام دین، تکوین و تشریع حاکم است. مفهوم عدالت در دیدگاه اسلامی عقلی است و در بستر زمان و مکان تغییر نمیکند؛ زیرا از مستقلات عقلیه است؛ یعنی عقل بدون کمک گرفتن از شرع به حسن آن حکم میکند. در مقابل، به مفهومی از عدالت بر میخوریم که عدالت عرفی نام دارد؛ تعبیری از عدالت که جامعه علمی هر زمان بر آن65 صحه بگذارد اگرچه در زمانهای دیگر مورد تایید نبوده باشد. در این حال، عدالت عرفی مفهومی تغییرپذیر است. از اینجا معلوم میشود که عدالت از نگاه روشنفکران و فمینیستهای اسلامی گرچه از اهداف مورد نظر دین است؛ اما این مفهوم در ذات خود تغییرپذیر است و با این تعبیر از عدالت میتوان بسیاری از احکام زنان را که در ذهن کنونی جامعه ما عادلانه تلقی نمیشود، لغو شده اعلام کرد. اما آیا چنین برداشتی از عدالت به معنای آن نیست که آموزههای دینی را تابع دیدگاههای فلسفی غرب و تفسیری مطابق با اومانیسم، سکولاریسم، فردگرایی و نسبیت گرایی بدانیم. به علاوه دلیل اعتبار عدالت عرفی چیست و چگونه میتوان آن را به دین نسبت داد؟
2. مفهوم تساوی. آنان این مفهوم را دقیقا به معنای تشابه میگیرند و به سوی برداشتن مرزهای جنسیتی گام برمیدارند. برخی از فمینیستهای مسلمان تصریح کردهاند که تفاوتهای تکوینی میان زن و مرد نباید به تفاوتهای تشریعی و حقوقی میان آنان منجر شود.66 نگاه تشابهگرا به احکام حقوقی زن و مرد در ارثبری، دیه، قصاص، سرپرستی خانواده و مسائلی از این دست، نتیجه این نگرش است. البته این تفسیر از تساوی برخلاف آموزههای روشن دینی است. آنچه در دین مورد تأکید است اقامه قسط و عدل است. زن همچون مرد انسانی است که از استعداد برخورداری از کمالات انسانی، بهرهمند است؛ اما خداوند بر اساس حکمت سرشار خود برای ساماندهی به امور اجتماعی، تفاوت را در بین زن و مرد قرار داده است و خواستههای متفاوتی نیز از این دو جنس دارد. تمام این تفاوتها، عادلانه و همسو با تعالی هر دو جنس است.
3. مفهوم آزادی. که بیشتر فمینیستهای اسلامی تندرو بر آن پای میفشارند ناظر به مسئله حجاب است؛ چنان که نیره توحیدی حجاب را حربهای در خدمت سیاستهای جنسی و از قید و بندهای محدودکننده میداند و در عین حال، سیاست رضاخانی کشف حجاب را به دلیل آن که زورمدارانه است برنمیتابد.67 این تفسیر هم پایگاه دینی ندارد. کشف حجاب چنان که تجربه تاریخی ملت ایران نیز مؤید آن است، زمینهساز نگاه ابزاری به زن و محدود کننده زن و مرد است. زنان را از تأثیرگذاری مفید اجتماعی و مردان را از توجه به خلاقیتها و هدایتگری زنان باز میدارد.
4. خانواده. فمینیستهای اسلامی برخلاف فمینیستهای غربی که نهاد خانواده و مادری را ساخته نظام مرد سالاری و برای تحکیم اقتدار خویش میدانند، بر حفظ کیان خانواده اصرار و به نقش زن در خانه به عنوان همسر و مادر توجه دارند و گاه از دیدگاههای لیبرالیستی به دلیل آن که مصالح جامعه و خانواده را در پای اعتقاد به فردگرایی افراطی قربانی میکنند، انتقاد مینمایند. به همین دلیل، مخالفت خود را با همجنسگرایی که به نظر آنان گرایش افراطی به حساب میآید، اعلام کردهاند.از دید آنان، نهاد خانواده و مادری در ذات خود مشکلزا نیست. با این حال از خانواده سنتی که مبتنی بر سلسله مراتب و سرپرستی مرد و حامل ارزشهای جامعه سنتی است، انتقاد میکنند و خواهان خانوادهای بر اساس برابری نقشها و نفی سرپرستی مرد هستند.
هرچند این دفاع از خانواده در مرحله نظر است و هنگامی که به مرحله عمل میرسند راهبردهایی پیشنهاد میکنند که در مواردی در جهت تزلزل خانواده است. ازاینرو بهتر است که تعریف خود از خانواده را روشنتر بیان کنند تا امکان داوری بهتر فراهم آید. استقلال اقتصادی و اشتغال از مهمترین شعارهایفمینیستهاست که فمینیستهای اسلامی هم بر آن پای میفشارند. به نظر آنان این راهبرد، خودباوری زنان را افزایش میدهد، نگرانی آنان را از آینده کمتر میکند و آنان را برای مقابله با تعدیات احتمالی همسر آماده میسازد. ولی آیا به راستی تاکید بر اشتغال زنان به طور اساسی به تقویت نظام خانواده کمک کرده است؟
برای پاسخ به این سؤال به جهت اهميّت فوقالعاده خانواده در نظام اجتماعی و آموزههای دینی، بهتر است تاثیر مدرنیزاسیون بر خانواده را به تفصیل بررسی کنیم. باشد که مروجان ایده کمرنگ کردن بنیاد خانواده، بازنگری جدیتری در ایده و افکار خویش داشته باشند.
تأثیر مدرنیزاسیون بر خانواده
آثار دگرگونی در زیست بشر، ابتدا در خانواده بروز میکند؛ زیرا آغاز زندگی از درون خانواده شکل میگیرد و سپس توسعه و تنوع مییابد. در حالت متعادل، خانواده دارای هویت و اصالت است، ولی با تغییر شرایط، خانواده از معناداری میافتد و با بحران پوچی درگیر میشود.
نقطه عطف بحران خانواده در دنیای امروز، از دست دادن ارزشهای ذاتی خانواده است. خانواده در جوامع غیرصنعتی، مسؤولیتهای چندگانهای داشته است. مراقبت، نگهداری و تربیت فرزندان، تغذیه، کار در منزل و نگهداری از سالمندان از جمله مسؤولیتهای خانواده و بهویژه زنان بود؛ ولی با صنعتی شدن و نهادینه شدن اصل تقسیم کار، بسیاری از این وظایف به نهادهای صنعتی، خدماتی، بهداشتی و آموزشی که مستقل از خانواده بودند، محول شده است. اعضای خانواده، غذاهای آماده را از فروشگاههای بزرگ در بستهبندیهای معین میخرند و در مدت زمان کوتاهی با وسائل برقی آماده خوردن میکنند.گفتوگوهای پس از شام به سرگرمی در بازیها، گوش دادن به موزیک و دیدن برنامههای ارائه شده رادیو و تلویزیون و بازیهای ویدیویی و فیلمهای تلویزیونی یا سینمایی تبدیل شده و پیران خانواده نیز با سپری نمودن بقیه عمر خویش در خانههای سالمندان از دیگر اعضای خانواده جدا میشوند و کمتر امکانی برای حمایت جمعی مییابند. در این صورت، حمایت روانی، روحی و انسانی دیگر اعضای خانواده برای هر یک از اعضای نیازمند وجود ندارد؛ بلکه به مؤسسههای روانکاوی و روان درمانی سپرده شده است. آنها با دریافت پول موظفند تا به رفع مشکلات روانی و اخلاقی افراد مبتلا به آسیبهای روانی و اجتماعی بپردازند.68
با بحرانی شدن موقعیت خانواده در جهان نوسازی شده صنعتی، بیشترین زیان آن متوجه زنان است؛ زیرا حتی در خانوادههایی که زن منزلتی نداشت دستکم به عنوان مادر خانواده، نقش محوری داشت؛ ولی با ویران شدن جایگاه خانواده در دنیای مدرن، به طور طبیعی چنین نقشی از زنان گرفته شد. به راستی باید دید بر اثر دگرگونیهای نو چه نقشی به زنان داده شده که هم سنگ با نقش مادری باشد!
در واقع، نگاه سرمایهداری جدید به زنان، از جنبه زنانگی آنها نیست، بلکه به واسطه پیشرفت و تداوم چرخه صنعت است و در این میان، هر کدام، مرد یا زن به نحو مطلوبتر و مطبوعتر ایفای نقش کنند، محبوبترند.
بعضی از گرایشهای فمینیستی، نتیجه اعتراضی است که زنان جوامع غربی به نگرش سوداگرانه صاحبان سرمایه به زنان داشتهاند. بنابراین، نباید تصور کرد که موقعیت اجتماعی زنان در جامعه صنعتی بهتر از دیروز است. یکی از صاحبنظران غربی میگوید:
من منکر آن نیستم که زنان قبلاً مورد رفتار ناشایست و حتی در معرض شکنجه قرار میگرفتند، ولی به عقیده من وضع آنها هیچگاه به اندازه امروز که فرمانروای خانه و نیز رقیب اداری مردانند، رقتبار نبوده است.69
اصولاً در نظام سرمایهداری جدید، زنان به دو دلیل باید در بیرون از خانواده اشتغال یابند: نخست، حفظ ماهیت مصرف کنندگی خانواده هستهای است و دلیل دیگر این که اشتغال زنان، ارزانتر و بیدردسرتر است؛ زیرا بسیاری از آنان برای باقی ماندن در کار، حاضر به قبول دستمزدهای پایینتر از مردانند.
صنعتی شدن، در اوایل، باعث تعارضهای شدید میان کارگران، به خصوص کارگران مرد و زن شد. زنان برای باقی ماندن در کار، حاضر به قبول دستمزدهای پایینتر از مردان بودند. زن بافنده ماهر، روزی یک فرانک و مرد ماهر روزی چهار فرانک مزد میگرفت. در سال 1870 متوسط دستمزد زن در پاریس 14/2 فرانک و متوسط دستمزد مردان 75/4 فرانک بود.70
در واقع، نگاه سرمایهداری جدید به زنان از آن رو که زن هستند، نیست؛ چنان که به مردان هم نگاه مردانه نمیکند. در چنین نظامی جنبههای زنانگی و مردانگی کنار گذاشته میشود؛ بلکه پیشرفت و تداوم چرخه صنعت مهم است و هرکدام نقش مطلوبتری ایفا کنند، محبوبترند. در حقیقت، آنچه در جامعه صنعتی دیده میشود مهندس، تکنسین، مدیر، نقاش، هنرپیشه، فروشنده، دلال، کارگر و... است، نه مرد یا زن. تنها زمانی مسائل زنانه اهمیت مییابد که چرخه صنعت با بحران مواجه شود!
نگاهی به جوامع غربی نشان میدهد که در حال حاضر، جوامع انسانی به موازات صنعتیتر شدن با ابعاد وسیع و پیچیدهتری از خشونت درگیر است. اگر تا دو سه دههقبل در آمریکا، خشونت را چندان جدی نمیگرفتند، امروزه بدان توجه پیدا کردهاند:
در سال 1976 تنها 10% آمریکاییان این پدیده را جدی میدانستند و در سال 1983، 90% آنها خشونت را مهم تلقی کردهاند.71
بعد از تحقیقی که درباره خشونت در خانوادههای آمریکایی انجام گرفته است، اظهار داشتهاند که: «ما در خانوادههای منحرف زندگی میکنیم.» چرا که در سال 1975 حدود دو میلیون نفر از زنان آمریکایی توسط همسرانشان کتک خوردهاند. در سال 1970 بیش از نوزده میلیون نفر از کودکان مورد آزار قرار گرفتهاند.72
همچنین تازهترین آمارها در کشور صنعتی شده ژاپن، نشاندهنده افزایش شمار همسران قربانی خشونت است:
در نیمه نخست سال جاری (2000) 443 فقره گزارش در زمینه اعمال خشونت از سوی شوهران ژاپنی نسبت به همسرانشان تحویل پلیس شده که نسبت به سال پیش دو برابر افزایش یافته است.73
خشونت در محل کار نیز شایعترین اشکال خشونت در جوامع پیشرفته صنعتی است. در این خشونتها زنان بیشترین قربانیان را دارند. آنان با خشونتهایی مانند تجاوز جنسی، کتک خوردن و مجروح شدن، تهدید و ارعاب، آزار و اذیتهای فیزیکی و روحی و اهانتهای زبانی و غیر زبانی روبهرو هستند. نکته مهم در تحقیقات انجام گرفته نشان میدهد که در دنیای جدید، مشکل زنان، تنها کمتر بودن فرصتهای شغلی و تبعیض در دستمزدها نیست؛ بلکه سوءاستفاده جنسی در محل کار نیز مشکل دیگری است.74
البته از تجارت فحشا به عنوان کثیفترین و ستمگرانهترین نوع خشونت نمیتوان چشم پوشید؛ این که انسانی را از کرامت، شرافت و حرمت خدادادیاش به زور و خشونت محروم سازند واو را برای ارضای تمایلات نفسانی نامشروع دیگران مجبور سازند.
سوگمندانه باید گفت:
زن اروپایی در غفلت تفکر و تمدن جدید، چنان به بند کشیده شد که نتوانست درک کند عامل پیشرفتهای اقتصادی یا سودآوری هرچه بیشتر صاحبان ثروتهای انبوه گردیده است؛ بدون آن که در آن سود سهیم باشد.75
ناگفته نماند که حضور فیزیکی زن در بیرون از خانه با شعار آزادی و نیاز کارخانهداران به آنها و حمایت نظری پرزرق و برق از زنان، جنگی آشکار را بین زنان و مردان به وجود آورد که تا اعماق خانوادهها رسوخ کرده است. در پرتو این آزادی و تساوی و مقررات حمایتی، زن فارغ از هرگونه مسؤولیت خانوادگی و همپای مردان در کارخانهها، ساعات بسیاری از عمر خود را هدر داده است، ولی در واقع آنچه که ثمره زنان گردیده، محروم شدن از کرامت انسانی است. در این راه، در کارخانهها، بردگی ماشین و صاحبان ماشین، ارزشی بود که زنان به جای کرامت انسانی به آن دست یافتند. از تولیدات دستی و خلاقیتهای هنری و به کارگیری ذوق خویش محروم شده و به واژگونی نگرش و ارزش دست یافتند.
شغل و درآمدهای ناچیز، جانشین ارزشهای معنوی گردید. زنی که تا پیش از تولد کارخانهها، محور و ستون خانواده محسوب میشد و خویش را منبع برآورده شدن نیازهای معنوی خانواده میدید، در بازارهای کار، خود را غرق دیده و از چشمه جوشان مهر، عشق و ایثار به موجودی بی احساس، خسته وبیرمق تبدیل شد. از مهر مادری تهی گردیده و با همسر و فرزندان بیگانه شده، به جای تکیه بر همسر، وابسته به کارخانهها شد و برای کار بیشتر، نداشتن فرزند را حسنی بزرگ و گامی اساسی در راستای آزادی کامل خود برشمرد.
خانه خوابگاهی شد که اعضای بیگانه با هم، خسته و بینشاط در حد ضرورت در آن حاضر میشوند. فرهنگ تجدد با مبانی و اصول خرد و کلان خود، زن را بدین گونه از قالب خویش خارج ساخت و در غفلتی مهیب او را به طرد غریزه مادری دعوت کرد و زن به گمان خود، جاده پیروزی را پیمود و به تدریج به ابزار وحشتناک تبلیغات تجاری تبدیل گردید و در این عرصه بیش از همه «انسانیت» او لگد مال گردید:
زن آزاد شده غربی، امروزه خود را همپای مردان و شاید بالاتر از آنها میداند و در نهایت آزادی، شغلهای محترم دزدی، آدمکشی و سیاست را نیز فراگرفته است.76
زنان البته آنچه که از دست دادهاند، قدرت فکری مستقل، شخصیت کریم و جایگاه رفیع خانواده است:
زن امروزی نمیداند که این آزادی نو، برایش مشکل پیچیدهای مانند دوران اسارت و بندگی به بار آورده است.77
. برابری حقوقی زن و مرد، دغدغه اصلی فمینیستهای اسلامی در حوزه مسائل حقوقی است. دستیابی به نظام حقوقی در مواردی چون قضاوت، شهادت، ارث، دیه، ازدواج، طلاق و سرپرستی خانوادهها آرمانهایی هستند که برای تحقق آنها تلاشهای چشمگیری کردهاند. کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان از آنجا که بر مفهوم تشابه بنیان شده است، مورد حمایت جدی آناناست. نگاه انتقادی آنان به قانون مدنی و مجازات با محور قرار گرفتن مفهوم تشابه شکل گرفته است. و در سالهای اخیر، تحرکهایی نیز در زمینه اصلاح قوانین و مقررات داخلی صورت گرفته است.
فمینیستهای اسلامی بر روشهای حقوقی برای استیفای حقوق زنان تاکید میکنند و اصلاحات مورد نظر آنان بهویژه در محور روابط خانوادگی، بیشتر رنگ و بوی حقوقی دارد. آموزش حقوق به زنان از ابتداییترین پیشنهادهای آنان به منظور آشنایی زنان با حقوق خود و استیفای آن، بهویژه در خانواده است، ولی استیفای حقوق از طریق آموزش حقوق زنان تا چه حد مؤثر بوده است؟ مگر نه این که این آموزش زمینه تقابل را فراهم آورده و آشنا شدن زنان با حقوق خود، موجب بالا رفتن معنادار آمار طلاق، خشونت خانگی و اختلافات شده است که خود نشاندهنده آن است که در ارتقای وضعیت چندان موفق نبودهایم؛ در نتیجه باید به شیوهای دست یابیم که ضمن استیفای حقوق احتمالی زنان، آرامش خانوادگی زن و شوهر و فرزندان خدشهدار نشود.
6 . مشارکت اجتماعی. نگاه فمینیستی به زن آن است که وی را از هسته تحولات اجتماعی به پوسته آورده و نقشهای کلیشهای مردانه به وی واگذار میکند و نقشهای مادری و همسری را کسالتآور و حقیر جلوه میدهد و در عوض نقشهایی مثل رانندگی کامیون، فروشندگی و تاکسی سرویس را به وی پیشنهاد میکند و او را تشویق میکند که محیط خانه را به نفع موقعیت اجتماعی رها کند. البته حضور زن در اجتماع، با محور قرار دادن خانواده و حفظ پویایی روابط خانوادگی از یک سو و حفظ احترام و امنیت زن در فعالیتی متناسب با شؤونات زنانه دیگر میتواند مفید باشد، اما نقطه ایدهآل برای فمینیستها این است که زنان، مرزهای جنسیتی را در نوردیده و برابر در موازنه اجتماعی، حضور درمدیریتها و مشاغل را پذیرا گردند و مرزهای جنسیتی به هر شکل ممکن برداشته شود. روشن است بحث اختلاط، چگونگی روابط زن و مرد در جامعه و در محیط کار، امنیت اخلاقی و خرد نشدن زنانگی زن در زیر چرخ ماشینها دغدغه اصلی آنان نیست.
نتایج و اهداف تفاسیر نادرست
جان کلام این که، آنان میخواهند زنان را در روابط حقوقی و اجتماعی، خانوادگی و اقتصادی بهگونهای مشابه و بدون مرزهای جنسیتی تعریف کنند و زنان آزادانه به هر آن چه متمایلند، دسترسی داشته باشند. از نظر ما چنین آرمانی نه صحیح است و نه دست یافتنی. صحیح نیست؛ چون بر معیارهای عقلی و شرعی استوار نیست و چیزی که بر این معیار استوار نباشد، سعادتآور نخواهد بود. الگوی تشابه نیز دستیافتنی نیست؛ چون خداوند بر اساس حکمت خویش، زن و مرد را با تفاوتهایی خلق کرده و انتظارهای متفاوتی از آنان دارد. چنانچه جاری کردن الگوهای برابری در بعضی کشورها آمار طلاق، روابط جنسی خارج از چارچوب ازدواج، خانوادههای تک والد، تک زیستی انسانها و خشونتهای خانوادگی و... را ایجاد کرده است.
از نگاه ما ارزشمندی واقعی هر انسان به بهرهمندی وی از قدرت و کمال و تقرب به خداوند است که در این جهت، تفاوتی بین زن و مرد نیست و ضرورتا هر دو دستیابی به تقرب را از یک مسیر نمیپیمایند. برخی از امور برای مردان و بعضی برای زنان ارزشمند است؛ چنان که تامین مخارج اقتصادی خانواده از وظایف مرد، تنظیم اقتصاد مصرفی از وظایف زنان، جهاد با نفس و مال در برابر دشمنان از راههای تقرب مرد و نقشآفرینی در تربیت نیروی سازنده و رزمنده از وظایف زنان شمرده شده است. فمینیستهای اسلامی چون از زاویه نگاه غربی به مسائل و مشکلات زنان مینگرند بسیاری از مشکلات، مانند بحران جنسی بابالا رفتن سن ازدواج، نگاه ابزاری به زن، شکاف نسلها و بالا رفتن آمار طلاق را جدی نمیگیرند.
به مسئله فرار دختران، کلیشهای مینگرند و آن را مسئلهای طبیعی در گذار از جامعه سنتی به مدرن تلقی میکنند؛ در حالی که این امر در جوامعی که مرحله گذار را نیز گذراندهاند، نه تنها کاهش نیافته؛ بلکه به آمار آن افزوده شده است. به وضوح میتوان دریافت که در مورد حضور اجتماعی و اشتغال و حتی روابط خانوادگی با توصیههای این نظریهپردازان به نوعی تزلزل در بنیان خانواده دست یافتهایم و حتی کسانی که خود را به مبانی دینی ملتزم نشان میدهند، رفته رفته به بحران تئوریک نزدیک میشوند و باید میان آموزههای دینی و الگوهای تجددطلبی یکی را برگزینند؛ زیرا تفسیرهای تاویل گونه از آیات و احکام دینی همیشه ممکن نخواهد بود و در نهایت به جدایی دین از حوزه امور اجتماعی و عرفیگرایی و تردید در جهت کتاب و سنت خواهد انجامید.
_________________________________________________________________________________
پی نوشت :
1. «چرا تشکل مستقل زنان؟» آواى زنان، سال ششم، ش 25، بهار 1996 1375.
2. ابراهیم شفیعى سروستانى، جریانشناسى دفاع از حقوق زنان، مؤسسه فرهنگى کار، قم، چاپ باران،
1379، صص 42 ـ 48؛ رواق اندیشه، شماره 10، مرکز پژوهشهاى اسلامى صدا و سیما.
3. ناهید کشاورز، «فمینیسم اسلامى»، راه آزادى، ش 46.
4. نیره توحیدى، «مسئله زن و روشنفکران طى تحولات دهههاى اخیر»، نیمه دیگر، ش 10، زمستان
1368.
5. همان.
6. نک: نیره توحیدى، «فمینیسم اسلامى، چالشى دمکراتیک یا چرخشى تئوکراتیک»، کنکاش، ش 13،
پاییز 1376.
7. همان.
8. «کمیته دفاع از حقوق زنان در ایران سوئد»، آواى زن، سال هفتم، ش 31 ـ 32، زمستان و بهار 1998
/ 1376.
9. همان.
10. لاله پایدار «وضعیت جنبش زنان در ایران، مصاحبه با یکى از زنان مطلع در داخل کشور»، آواى زن،
سال ششم، ش 28، بهار و زمستان 1997 / 1375.
11. نادر، «اخلاق، انسان و همجنس گرایى»، آواى زن، سال هفتم، ش 30، پاییز 1997 / 1376.
12. همان.
13. رؤیا سارویان، «کنفرانس جهانى زن و جمهورى اسلامى»، آواى زن، سال پنجم، ش 24، زمستان
1995 / 1374.
14. روحى شفیعى، «جایگاه زن در خانواده و علل نابرابرى زن و مرد»، همان.
15. مهرداد درویشپور، «وضعیت زنان در کشورهاى اسلامى از دیدگاه فمینیسم غربى»، آواى زن، ص 7،
ش 29، به نقل از جریانشناسى دفاع از حقوق زنان، ص 64 .
16. آواى زن، ش 28، بهار و زمستان 1375، به نقل از جریانشناسى دفاع از حقوق زنان، صص 64 و 65 .
17. جریانشناسى دفاع از حقوق زنان در ایران، ص 85 .
18. همان، ص 88 .
19. نک: مهرانگیز کار، «دادخواست اصلاح قوانین کیفرى ایران»، زنان، سال ششم، ش 37، شهریور و مهر 1376.
20. نک: «حقوق بشر در ایران بدون تبعیض براى همه افراد بشر»، گفتگو با شیرین عبادى، جامعه، ش 8 ، 27/11/76.
21. شیرین عبادى، «منع بردگى، به هر شکل»، جامعه سالم، سال چهارم، ش18، دى 1373.
22. شیرین عبادى، «حقوق زنان پس از انقلاب»، ایران فردا، سال دوم، ش 11.
23. «حقوق بشر در ایران بدون تبعیض براى همه افراد بشر»، گفتگو با شیرین عبادى، جامعه،
27/11/76.
24. نک: ب. و نرگس صفوى، «گزارشى از هفتمین سمینار بنیاد پژوهشهاى زنان ایرانى در سیاتل»،
آواى زن، سال ششم، ش 26 و 27، تابستان و پاییز 1996 / 1375.
25. نک: شیرین عبادى، «منع بردگى به هر شکل»، جامعه سالم، سال چهارم، ش 18؛ دى 1373؛ «حق
حیات زنانه، همان، سال پنجم، ش 22، شهریور 1374؛ «نمىتوانیم به گات ملحق شویم»، همان، سال پنجم، ش 23، آذر 1374؛ «وضعیت حقوقى زنان در ایران»، همان، سال ششم، ش 27، تیر 1375.
26. «دو طرح در جهت خلاف عقربههاى ساعت»، پیام امروز، ش24، تیر 1377.
27. نک: نوشین احمدىخراسانى، جنس دوم، ج 1و 2؛ همان، سالنماى زنان ایرانى و جهان 1378؛
فرهنگ توسعه، سال ششم، ویژه نامه زنان، اسفند 76.
28. زنان مسلمان ایران هیچ گاه دوران سیاه رضاخان و محمدرضا شاه را که به اسم آزادى زنان ایرانى و
تحت تأثیر کشورهاى غربى، فساد و تباهى را بر زنان این کشور تحمیل کردند، از یاد نخواهند برد.
29. نیره توحیدى، فمینیسم، دموکراسى و اسلامگرایى، ص 14؛ همچنین نک: همان، «فمینیسم اسلامى:
چالشى دموکراتیک یا چرخشى تئوکراتیک؟»، کنکاش در گستره تاریخ و سیاست، ش 13، پاییز 1376.
30. نک: مرکز پژوهشهاى اسلامى صدا و سیماى جمهورى اسلامى، بررسى و ارزیابى کنوانسیون محو کلیه اشکال تبعیض علیه زنان؛ مهرپور، حسین، حقوق بشر در اسناد بین المللى و موضع جمهورى اسلامى ایران، صص 271 ـ 278.
31. مهرانگیز کار، رفع تبعیض از زنان، مقایسه کنوانسیون رفع تبعیض از زنان با قوانین داخلى ایران، تهران:
پروین، 1378، چ 1، ص 70.
32. همان، صص 92 ـ 100.
33. جنس دوم، مجموعه مقالات ج 2، صص 91 ـ 98.
34. همان، ج 1، صص 85ـ93.
35. احمدى خراسانى، نوشینبه کوشش، سالنماى زنان ایران و جهان، ص 43.
36. «طایره، نامهها و نوشتهها و اشعار همراه با برگهایى از زندگى او»، نیمه دیگر، ش3، زمستان 1375،
ص 146.
37. سالنماى زنان ایران و جهان، ص 51.
38. همان.
39. شهلا شرکت، «چشمه آگاهى اگر بجوشد»، زنان، سال اول، ش 1، بهمن 1370.
40. نک: «قضاوت زن»، زنان، سال اول، ش 4، اردیبهشت 1371 و ش 5، خرداد و تیر 1372؛ «داورى زن در اختلافات خانوادگى»، زنان، سال اول، ش 6، مرداد 1371 و ش7، شهریور و مهر 1371.
41. نک: سیدمحسن سعیدزاده، «فقه، زن و ارزشها»، زنان، سال سوم، ش20، مهر و آبان 1373.
42. «آیا زن مقتول از مرد قاتل هم کمتر است؟»، زنان، سال ششم، ش 39، آذر 1376.
43. سیدمحسن سعیدزاده، «دخترم! «جان» تو، من...»، جامعه سالم، سال ششم، ش 32، خرداد 1376.
44. ژیلا موحدشریعت پناهى، «تحقیقى در مورد قصاص از دیدگاه قرآن»، ایران فردا، سال چهارم،
ش 19، مرداد 1374.
45. «دخترم! «جان» تو، «جان» من...»، جامعه سالم، سال ششم، ش 32، خرداد 1376.
46. نک: فقه جزایى زنان، دیه و قصاص، صص 48 ـ 51.
47. نک: محمدباقر الوحید البهبهانى، الفوائد الحائریة، قم، مجمع الفکر الاسلامى، 1415 ه . ق، صص
137 و 138 و 284 ـ 287.
48. «آیا زن مقتول از مرد قاتل هم کمتر است؟»، همان.
49. همان.
50. همان.
51. همان.
52. نک: تفصیل وسائل الشیعة، ج29، ابواب القصاص فى النفس، باب 33، صص 80 ـ 87 .
53نشریه زنان، ش 34.
54.نیره توحیدى، «فمینیسم اسلامى، چالشى دموکراتیک یا چرخشى تئوکراتیک»، کنکاش، آمریکا،
پاییز 1376، ش 3، ص129.
55.حامد شهیدیان، «فمینیسم اسلامى و جنبش ایران»، ایراننامه، امریکا، پاییز 1377، ص 612.
56.افرادى چون نیره توحیدى، افسانه نجمآبادى، پروین پایدار ناهید یگانه، مروج این تفکرند. نک.:
نیره توحیدى، «جنسیت، مدرنیت و دموکراسى»، جنس دوم، ش 3.
57.نیره توحیدى، فمینیسم اسلامى چالشى دموکراتیک یا چرخشى تئوکراتیک، ص106.
58.همان، ص 108.
59.سعید محسنزاده، شیوه استنباط در مکتب فقهى مدون، پیام هاجر، ش 335.
60.فمینیسم اسلامى و جنبش اسلامى ایران، ص 612.
61.هایده مغیثى، «فمینیسم پوپولیستى و فمینیسم اسلامى»، کنکاش، آمریکا، 1376، ص 57.
62.ناهید یگانه، «فمینیسم اسلامى»، راه آزادى، ش 46، ص 12.
63. نیره توحیدى، فمینیسم، دموکراسى و اسلامگرایى، لوس آنجلس، 1996 م، چ 1، ص 12.
64.همان، ص 23.
65.براى آشنایى بیشتر با عدالت عرفى، نک: «مصاحبه با حجهالاسلام محمد مجتهد شبسترى»، مجله زنان، ش 57، ص21.
66.افسانه نجمآبادى، «فضاى تنگ ناسازگارى»، نشر آمریکا، 1990 م.، ش 11، ص 20.
67.نیره توحیدى، پیشین، ص 104.
68.تقى آزاد ارمکى و مهرى بهار، بررسى مسائل اجتماعى، نشر جهاد، 1377، چ 1، ص 193.
69. باقر ساروخانى، جامعهشناسى خانواده، تهران، سروش، 1375، چ 2، ص 169.
70.شهلا اعزازى، جامعهشناسى خانواده، تهران، روشنگران و مطالعات زنان، 1376، چ 1، ص 141.
71.همان، ص 203.
72.. محمد صفوى، «کارگران جنسى»، مجموعه مقالات جنس دوم، 1371، ج 8، ص 96.
73.تقى آزاد ارمکى و مهرى بهار، پیشین، ص 218.
74.رنکن کپل، خشونت در کار، ترجمه: معاونت فرهنگى و امور بینالملل وزارت کار و امور اجتماعى،
ص 23.
75.ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه: عباس زریاب خویى، ص 154.
76.همان، ص 158.
77.همان، ص 147.
منبع : کتاب "فمینیسم"