صراط: دختر شاديه. پر از انرژي. وقتي ميبينيش هيچوقت فكر
نميكني ممكنه دستاش پر از خط و خطوطي باشه كه خودشم سعي داره پنهانشون
كنه. جوونه و حتي شايد جوياي نام. با اين همه اختلاف سني وقتگذروندن باهاش
پر از لحظههاي خوبه. بيشتر از سنش ميفهمه و وقتي باهاش معاشرت ميكني
اصلا اين حس رو بهت منتقل نميكنه كه دخترك كوچولوي ما فقط ۱۴سالشه.
به گزارش اعتماد، اما اگه عكساش تو شبكههاي اجتماعي رو نگاه كني فكر
نميكني انقدر بچه شاد و پرانرژيايه. عكسا سياه سفيدن، خندهها پشت يه
نقاب غمگين قايم شدن. دو تا آدم متفاوت. بچهاي كه همونقدر كه ميتونه
فهميده و بالغ رفتار كنه، همونقدرم رفتارهايي ازش ميبيني كه هيچوقت
نميتوني هضمش كني. نخستين بار دوازده سالش بود كه مامانش فهميد دختر كلاس
هفتمياش با تيغ دستانش را خط خطي كرده است.
مادرش
در اين باره گفت: «نخستين بار دوازه سالش بود كه متوجه شدم. تازه مدرسهاش
را عوض كرده بودم. مدرسه خيلي گراني هم بود. بيستم مهرماه بود. خودم
نفهميدم. ناراحت بود و گريه ميكرد. خودش برايم تعريف كرد. اول فكر كردم
ميخواسته خودش را بكشد. بعد فهميدم خيلي عمومي است. برايم گفت كه خيلي از
دوستانش اين كار را ميكنند.»
اين
مادر ادامه داد: «شبي كه فهميدم تا صبح خوابم نبرد. نميتوانستم از خودم
جدايش كنم. با خودم به مدرسه بردمش اما به مسوولان مدرسه چيزي نگفتم.
ميترسيدم موضوع را با مدرسه در ميان بگذرم. ترسيدم طردش كنند. آن زمان
مدير مدرسه دخترم زن وزير آموزش و پرورش وقت بود.»
او
گفت: «اين اتفاق يكي از بدترين اتفاقهاي زندگيام بود. با چند نفر از
دوستانم كه دكتر بودند صحبت كردم. گفتند ميخواهد خودش را به همسن و سالانش
ثابت كند. قرار شد برويم پيش مشاور اما وقتي فهميد خيلي عصباني شد و قبول
نكرد. خودم در اينترنت دربارهاش تحقيق كردم و اطلاعات زيادي به دست آوردم.
در اينترنت نوشته بود ممكن است مازوخيسم باشد و اگر تكرار شود خيلي بد
است. بعدها با يك روانپزشك هم صحبت كردم. گفت كه آنقدر اين علايم بين
نوجوانها زياد شده است كه ديگر علامت مازوخيستي به حساب نميآيد.»
اين
مادر ادامه داد: «تا يك سال بعد ديگر نديدم اين كار را كند. دو بار ديگر
اما بعد از آن باز هم اين كار را انجام داد. خودش هم ميگويد همين دوبار
بوده فقط اما من مطمئن نيستم. دفعه آخر مهرماه همين امسال بود كه از كاري
كه كرده بود عكس هم گرفته بود. من عكسش را پيدا كردم كه فهميدم دوباره اين
كار را انجام داده است.»
به
گفته او، دخترش به كارش افتخار نميكند. حداقل جلوي بزرگترها كه افتخار
نميكند. شايد بين همسن و سالانش به انجام اين كار افتخار كند.
او
گفت: «يك بار كه دربارهاش صحبت كرديم، پرسيدم چرا اينكار را ميكني؟ گفت
خوشم مياد از آدمهايي كه اين كار را ميكنند. از او پرسيدم تو كه آنقدر به
زيباييات اهميت ميدهي چرا اين كار را انجام دادي؟ گفت به نظر من خوشگل
است ولي جديدا ديگر روي دستهايش تيغ نمياندازد. پاهايش را تيغ ميزند.»
راست
ميگويد. به زيبايياش اهميت ميدهد. يك بار كه ديدمش حواسش نبود و آستينش
را بالا داد. خطهاي دستش معلوم شدند. ناخودآگاه چشمش به دستهايش افتاد.
متوجه نگاهم شد. سريع آستينش را پايين كشيد. خاطرم نيست بحث چه بود كه گفت
دستاي من زشته. دستاي تو قشنگه. صاف و سفيد. گفتم دستاي تو هم قشنگن كه.
آستين بلوزش را با انگشتاش نگه داشت و ديگه چيزي نگفت.
خونبازي نماد شخصيت نمايشي دانشآموزان است
بهاره
مهرجويي، روانشناس كه مدتي روي تيغزني دانشآموزان تهراني كار ميكرد،
درباره چرايي انجام اين كار بين دانشآموزان گفت: «انجام چنين كاري از سمت
بچهها چند بعد دارد. آن چيزي كه اهميت دارد اين است كه اين كار يكي از
راههاي تخليه اضطراب است يعني اين بچهها به هردليلي هر مشكلي كه در
خانواده داشته باشند، يكي از روشهاي تخليه اضطرابشان اين است كه از طريق
تيغ زدن بدنشان، اضطرابشان كاهش پيدا ميكند. اين موضوع يك پروژه
تحقيقاتي براي من بود.»
مهرجويي
ادامه داد: «چيزي كه درمورد خيلي از اين بچهها مهم است، اين است كه
معمولا درگيريهاي خانواده اين بچهها در سنيني كه اصطلاحا منشان يا
«خودانگارهشان» شكل ميگيرد، آنقدر بالا است كه معمولا باشخصيتي
«خودويرانگر» بار ميآيند. چيزي كه اين بچهها از خانواده ميخواهند،
معمولا به آنها داده نميشود. اينكه من خوب هستم، من دوستداشتني و
بهدردبخور هستم. اين حالت در سنين اوليه كودكي بين دو تا چهار سال شكل
ميگيرد. آنها حس ميكنند كه بهدردبخور نيستند. چرا كه حتي اگر پدر و
مادر با همديگر هم دعوا داشته باشند و دعوا ربطي به آنها نداشته باشد،
بچهها معمولا خودشان را مقصر ميدانند.»
اين
روانشناس در ادامه توضيح داد: «از آنجايي كه اين بچهها ساختمان تجزيه و
تحليل ندارند و نميتوانند ماجراها را تجزيه و تحليل كنند، بنابراين هرچيز
ناخوشايندي كه در خانواده اتفاق بيفتد، به خودشان مربوط ميبينند و فكر
ميكنند مقصرش آنها هستند. در نتيجه اين خودانگاره به شكل نادرستي شكل
ميگيرد. وقتي اين افراد بزرگتر ميشوند، اين تخريبها به سمت بهبود
نميرود و شديدتر ميشود. در خانوادهاي كه اين كار را با بچه ميكند (كه
متاسفانه اغلب خانوادههاي ايراني چنين شرايطي دارند)، بچهها زماني كه به
سني ميرسند كه ميتوانند از خودشان استقلال بروز بدهند و كاري را انجام
دهند كه نشاندهنده استقلال آنها از خانواده باشد، دست به انجام چنين
كارهايي ميزنند.»
مهرجويي با اشاره به دليل ديگر انجام اين كار، ادامه داد: «دليل ديگري كه
براي اين كار وجود دارد، همسانسازي خودشان و پذيرش بين گروه همسالان است.
به اين معني كه با انجام اين كار ميخواهند مورد توجه قرار بگيرند. طبيعتا
نقش خانواده در اينجا پررنگ است. بچههاي خانوادههايي كه نميتوانند
فرزندشان را جذب خودشان يا جذب گروههاي همسالي كه معاشرت با آنها براي بچه
خوب است، كنند به اين سمت و سو ميروند. به همين دليل هم بچههاي خيلي خوب
و خيلي مظلوم هم وارد چنين مناقشههايي ميشوند و به سمتي ميروند كه براي
اينكه مورد پذيرش قرار بگيرند، به خودشان آسيب ميزنند. اين بچهها
ميخواهند مورد پذيرش كساني باشند كه حتي ممكن است به لحاظ فكري خيلي با
آنها همسو نباشند.»
به
گفته او، حتي خيلي از بچههايي كه درگير اين ماجرا بودهاند، بچههاي
ترسويي هستند. بچههايي كه خودشان جرأت انجام اين كار را ندارند و
دوستانشان دستهايشان را برايشان تيغ ميزنند. اين بچهها از انجام اين
كار ميترسند اما از آنجايي كه به خودشان اعتماد و باور ندارند، كه همين حس
هم در خانواده براي آنها ايجاد شده است، جذب گروههاي همسال اين مدلي
ميشوند.
اين
روانشناس با اشاره به يكي ديگر از دلايل انجام اين كار گفت: «تعداد زيادي
از اين بچهها هم «شخصيت نمايشي» دارند كه اين هم نوعي اختلال است.
ريشههاي شخصيت نمايشي را ميتوان از همين سن در اين بچهها تشخيص داد.
يعني اين بچهها صرفا براي جلبتوجه دست به انجام اين كار ميزنند. براي
اين بچهها هر كاري كه باعث جلبتوجه بيشتري شود، خوشايندتر است. همين بحث
خودكشي دو دختر اصفهاني كه اين روزها ويديويشان در شبكههاي اجتماعي دست
به دست ميشود هم ميتواند در اين دسته قرار بگيرد كه اين بچهها شخصيت
نمايشي دارند و ميخواهند شوآف كنند. عمدهترين دلايل انجام اين كار اينها
هستند.»
او با
اشاره به علل ازدياد اين كار بين دانشآموزان دختر، ادامه داد: «انجام اين
كار از قديم بين پسرها رايج بوده است. در دهه شصت يا حتي دهه پنجاه اين كار
را پسرها انجام ميدادند. نشان دادن اينكه من چاقو خوردم و مرد شدهام، من
كتككاري كردهام و مرد شدهام. يا حتي الكي ادا در ميآوردند كه خونين و
مالين شدهاند و براي اعضاي خانواده يا افرادي خارج از خانواده اداي
كتكخور بودن يا كتكزن بودن، در ميآوردند. ولي اينكه بين دخترها اين
اتفاق افتاده است، پديده جديدي است.»
مهرجويي گفت: «من آماري ندارم و جامعه آماري من قابل بسط و استناد نيست.
اما با توجه به ديدهها و شنيدههايم و نقل قولهاي افراد، به نظر ميرسد
كه پسرها وارد مرحله ديگري شدهاند و دختران تازه وارد اين مرحله شدهاند. و
از آنجايي كه سختگيريهاي جامعه ما براي دخترانمان بيشتر است، محروميت
دختران در آن بيشتر است و حقارت بيشتري از جامعه به دختران وارد ميشود، به
نظر ميرسد كه رواج اين موضوع بين دختران بسيار بيشتر است. من روي پسرها
تحقيق نكردهام اما بر اساس چيزي كه در مدرسههاي دخترانه ديدم و خودشان
تعريف كردند، تعداد دختراني كه دست به اين كار ميزنند بيشتر است. خود
دختران ميگفتند كه برادرشان، پسرعمويشان و خيلي از پسرهايي كه ميشناسند،
اين كار را انجام نميدهند. انگار كه پسرها وارد مرحله ديگري از
آسيبرساني به خودشان شدهاند و دختران از يك ابعادي هنوز به آنها
نرسيدهاند و تازه دارند اين قدم را تجربه ميكنند.»