صراط: آیتالله دینپرور شاگرد امام وخامنهایهمدرس آیتالله خامنهای از دوران نهضت و مبارزه، کلاسهای درس مشترک با رهبر انقلاب، چرایی مقابله شریعتمداری و منتظری با انقلاب و... میگوید.
به گزارش فارس، «بسمه تعالی؛ حال که جناب معزیالیه قبول زحمت کردهاند، اینجانب نیز موافقم و ایشان را به عنوان نماینده خود در آن بنیاد محترم تعیین میکنم. انشاءاللَّه از وجود بابرکت ایشان استفاده کامل بشود. والسّلام علیکم - 9/9/1370»
متن بالا حکمی است که رهبر معظم انقلاب آن را برای همدرس سالهای طلبگی خود نگاشتند و شخصیتی که عمر خود را در راه نهجالبلاغه صرف کرده بهعنوان نماینده ولیفقیه در بنیاد نهجالبلاغه منصوب کردند.
آیتالله سید جمالالدین پرور متولد 1318 فرزند آیتالله حاج سیدمهدی دینپرور است. اجداد وی همگی در محله دربند شمیران ساکن بودند و وی نیز همچنان امامت جماعت مسجد جامع دربند را برعهده دارد.
تصویر اجداد آیتالله سید جمالالدین دینپرور که همگی از فقهای محله دربند تهران بودند
اولین استاد حوزوی وی مرحوم علامه کرباسچیان بود و پس از سه سال تلمذ در تهران درسنّ 18 سالگی به قم مشرف شد و از محضر آیات ستوده، امینیان، نظری، مشکینی، سبحانی دروس سطح را فراگرفت و پس از آن در درس خارج فقه و اصول حضرات آیات بروجردی،گلپایگانی، شیخ مرتضی حائری، اراکی، گلپایگانی و امام خمینی (ره)حاضر شد.
آیتالله دینپرور را همه با نهجالبلاغه میشناسند و ماموریتی که علامه امینی در این راستا به وی محول کرد. ایشان در مقدمه کتاب نهج البلاغه پارسی در این باره میگوید "این عنایت و اشاره و یا ماموریت و یا مسئولیت را از روزگاری مشهود میبینم که در محضر علامه بزرگوار امینی حضور یافتم و افتخار زیارت و استماع سخنان پر شور و پر مغز آن عالم ربانی را داشتم... سرانجام جرقهای از آن کوه آتشفشان در وجودم افروخته شد و شعلهای از مشعل ولایت کانون هستیَم را فرا گرفت و از خدا خواستم که افتخار و توفیقی در این زمینه نصیبم کند."
این شاگرد امام راحل از اولین مبارزان انقلابی است که در سالهای اولیه دهه 40 دستگیر شد و به زندان رفت. بعد از پیروزی انقلاب نیز مسئولیتهای مختلفی از جمله همکاری با حزب جمهوری اسلامی، عضویت در شورای فرماندهی سپاه، ریاست بنیاد بینالمللی نهجالبلاغه، نمایندگی رهبر معظم انقلاب در هند را برعهده داشت و اخیراً به عضویت شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز درآمد.
در سلسله گفتوگوهایی با شاگردان مرحوم بروجردی و امام خمینی(ره) و علمای اعلام کاوشی نو در نهضت بنیانگذار انقلاب اسلامی خواهند داشت و در این بین به بیان ناگفتهها و کمترگفتهشدههایی از تاریخ انقلاب اسلامی میپردازند. تاکنون 14 بخش از این گفتوگوها شامل مصاحبه با آیات سید جواد علمالهدی، فیض گیلانی، علوی گرگانی، قافی یزدی، سیدجعفر کریمی، مرحوم صابری همدانی، سیدرضا بنیطبا، طباطبایینژاد، مبشر کاشانی، واحدی جهرمی، شبیری زنجانی، منتظری قمی، لنگرودی و مطهری یزدی منتشر شده که میتوانید آرشیو این مصاحبهها را اینجا ببینید.
متن پیشِرو مصاحبه خبرنگاران با آیتالله سید جمالالدین دینپرور است که از منظرتان میگذرد:
* با توجه به اینکه مصاحبههای ما پیرامون شخصیت امام(ره) است، سابقه آشنایی حضرتعالی با مرحوم امام از چه تاریخی بود؟
آیتالله دینپرور: بسمالله الرحمن الرحیم. سالهای آشنایی بنده با حضرت امام از زمان طلبگی در قم بود و در منزل امام رفت و آمد و در کلاس درس ایشان حضور داشتم. از لحاظ فکری هم از همان آغاز اعتقاد به روش و برنامه ایشان در مسائل سیاسی داشتم. من از همان سن 10 - 12 سالگی به مسائل سیاسی علاقهمند بودم. در زمانی که اوج کارهای دکتر مصدق بود، کارهای وی را دنبال میکردم تا وقتی که در قم مشغول درس بودم.
* علت علاقهمندی شما و سایر طلاب به حضرت امام چه بود و ایشان در بین سایر اساتید چه جایگاهی داشتند؟
موقعیت امام موقعیت ویژهای بود و از نظر درسی در یک سطح بالایی بودند و از لحاظ اخلاقی و عرفانی پایگاه معتبری در حوزه داشتند و طلاب و افراد را جذب میکردند. اخلاق، فقه، اصول و فلسفه درس میدادند تا موقعی که ایشان درسشان ادامه داشت ما موفق شدیم در درس خارج ایشان شرکت کنیم و در کنار صدها طلبه جوانی که در پای درس ایشان بودند از درس ایشان استفاده میکردیم.
** چرا امام اقدامی برای مطرح شدن بعد از آیتالله بروجردی نداشت؟
بعد از ارتحال آیتالله بروجردی روال کار و جهتها متوجه امام شد اما ایشان هیچگاه اقدامی برای مطرح شدن خودشان نمیکردند و حتی جلوگیری میکردند که نام ایشان بر سر زبانها بیفتد. بعد از فوت آیتالله بروجردی که مراجع برای ایشان مراسم فاتحه میگرفتند ایشان مجلس فاتحه هم نگرفت تا مطرح نشوند. در زمان آقای بروجردی هم خودشان را مطرح نمیکردند.
مرحوم پدرم نقل میکردند یک بار در قم زمانی که به طرف منزل میرفتند دیدند که مرحوم امام هم جلوتر از وی به طرف منزل میرود. ایشان تا به امام رسیدند حرکت را کند میکنند تا از ایشان جلوتر نروند. مرحوم امام برگشتند سلام و احوال پرسی کردند و گفتند شما فرمایشی دارید؟ عرض کرده بود خیر! امام گفته بود شما بروید و من دوست ندارم کسی پشت سر من راه برود. یعنی تا این حد مقید بودند که اطرافشان کسی نباشد.
* پس علت اینکه نظرمردم در کمتر از دوسال متوجه مرحوم امام شد، چه بود؟
آیتالله دینپرور: بعد از فوت آیتالله بروجردی و مطرح شدن لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی، حضرت امام احساس کردند باید جدی وارد کار شوند و شروع کردند به سخنرانی که همان باعث شد تا عملاً نظرها به سمت ایشان جلب شود. ما هم در کنار صدها و هزارها طلبه به ایشان علاقهمند شدیم و دنبال فکر ایشان بودیم. در سخنرانیهایی که داشتیم در منبرها مطالب ایشان را مطرح میکردیم و حتی از ایشان اسم میبردیم و دعا میکردیم. من یادم است در حسینیه دربند که ما منبر میرفتیم، با اینکه مشرف به کاخ سعدآباد بود و ماموران ساواک و شهربانی یک محیط ترسناک در حسینیه ایجاد کردند ولی ما مقاومت میکردیم و علاوه بر بحثهای سیاسی امام را دعا میکردیم.
** جمله امام حسین علیه حاکم ظالم بر در حسینیه شمیران
من خاطر دارم که در حسینیه دربند در کاشی کاری داخل حسینیه، سخنان امام حسین را نوشتیم که در آن زمان جنبه سیاسی آن قوی بود. مثلا جملهای که امام حسین فرمود هرکس که حاکم ظالمی را ببیند که حلال خدا را حرام میکند و حریم دین را میشکند علیه آن قیام نکند با آن ظالم محشور میشود «مَنْ رَأى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحُرُمِ اللهِ، ناکِثاً لِعَهْدِ اللهِ، مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللهِ، یَعْمَلُ فِی عِبادِاللهِ بِالاِثْمِ وَ الْعُدْوانِ فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْل، وَ لاَ قَوْل، کانَ حَقّاً عَلَى اللهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَ». آن زمان گفتن این حرف نسبت به دستگاه طاغوت خیلی خطرناک بود ولی ما مقاومت میکردیم و بحث خودمان را ادامه میدادیم.
امام(ره) یک سخنرانی در منزلشان در موضوع کاپیتولاسیون کردند که من آنجا حضور داشتم. در منزل امام پر از جمعیت بود و گفتند که دولت آمریکا منفورترین دولت نزد ملت ایران است. از آن موقع ما در جریان کار ایشان بودیم و بعد از زندان هم ما این کار را رها نکردیم مخصوصا در شمیران که ما آمدیم جلساتی تشکیل میشد و در تشکیل راهپیماییها هم از شهید مطهری، بهشتی، باهنر و آیتالله موسوی اردبیلی دعوت میکردیم.
* اولین دستگیری شما در چه تاریخی اتفاق افتاد؟ گویا شما برخلاف برخی دیگر از مبارزان انقلابی، قبل تبعید امام بازداشت شدید؟
ماه رمضان سال 41 یا 40 در شب قدر درباره مطالب امام علیه اسرائیل صحبت و امام را دعا کردم. همان شب که شب 19 بود، دم درب منزل ما را دستگیر کردند و دو سه ماهی در ساواک و شهربانی و زندان قصر و قزل قلعه بودم و در آنجا هم از من تعهد خواستند که بنویسید دیگر از این کارها نمیکنید. من هم نوشتم که ما انجام وظیفه کردیم و این راه را انتخاب کردیم و ادامه میدهیم. چند ماه نمیدانستیم دست ساواکیم یا شهربانی تا به زندان قزل قلعه رفتیم.
در آنجا از من تعهد خواستند که بنویسید دیگر از این کارها نمیکنید. من هم نوشتم که ما انجام وظیفه کردیم و این راه را انتخاب کردیم و ادامه میدهیم. چند ماه نمیدانستیم دست ساواکیم یا شهربانی تا به زندان قزل قلعه رفتیم...
* شخصیتهای دیگری هم در زندان بودند؟
در آنجا مرحوم شهید محلاتی، امام جمارانی، طاهری خرم آبادی و برخی از ائمه جماعات تهران و آسید هادی خسروشاهی هم بودند.
** از صدای شکنجهها تا دریغ کردن نور آفتاب از زندانیان
* بازجوییهای شما به چه نحوی بود؟ چه سوالاتی پرسیده میشد؟
ما را بازپرسی ارتش بردند. من و آقای کافی و شجاعی را بردند آنجا و از ما سوال میکردند چرا شما امام را دعا کردید؟ گفتیم در زمان دکتر مصدق قانونی هست که هرکس به مرجع تقلید توهین کند 6 ماه زندان دارد. ما را تهدید کردند آخرین صحبت خود را انجام بدهید در آنجا خیلی برخورد بدی با ما داشتند. آنجا یکی از درجهدارها گفت آیا شما قاچاق داشتید؟ مرحوم آقای شیخ قاسم گفت بله؛ قرآنش را از جیب درآورد و گفت قاچاق ما این است.
هم زمان با ما عدهای را هم از مسجد جامع گرفتند. اسم و شغل آنها را میپرسیدند و میخواستند بترسانند. ما را به زندان شهربانی بردند جایی که صدای شکنجه میآمد تا ما بترسیم. در زندان قرلقلعه چند زندانبان و افسر سرهنگ آمدند بازدید و ما هم سر سفره صبحانه بودیم. به اینها محل نگذاشتیم و رفتند جلوی پنجره پتو آویزان کردند که نور نبینیم و جلوی غذا را هم گرفتند و از اینجور کارها میکردند که ما پشیمان شویم.
* با گروههای مارکسیستی هم در زندان برخوردی داشتید؟
آیتالله دینپرور: ما را یک مدت به زندان شماره 3 قصر بردند که همه تودهایها و کمونیستها آنجا بودند. ما را در زندان تقسیم کردند و چون ماه رمضان بود برای افطار و سحر به یک اتاق ملاقات میرفتیم. هوا هم سرد بود. در آنجا یک بخاری بود تا گرم شویم. زندان شماره 4 هم آقای طالقانی بودند. موقعی که هواخوری بود در زندان قدم میزدیم اما بحثی نمیشد همچنین ما مدت کوتاهی در آنجا بودیم و از آنجا به زندان موقت شهربانی منتقل شدیم.
* با مرحوم آیتالله طالقانی غیر از زندان برخوردی داشتید؟
در جلسات عمومی که برای پیشبرد انقلاب میگرفتند ما هم شرکت میکردیم ولی جلسه و دیدار خصوصی با ایشان نداشتیم.
* بعد از زندان فعالیتهای انقلابی شما به چه شکلی سروسامان پیدا کرد و بیشتر با کدام گروهها فعالیت داشتید؟
بعد هم جلساتی که در حوزه تشکیل میشد درباره امام و انقلاب حضور داشتیم. من خاطرم هست که وقتی امام را دستگیر کردند احتمال میدادیم به ایشان سوءقصد کنند. از طرفی امام به عنوان یک مرجع دینی مطرح بود و در قانون آن زمان هست که کسی نمیتواند مزاحم مراجع بشود. من و عدهای از طلاب سراغ مراجع و علما رفتیم و متنی تهیه کردیم که تایید کنند آیتالله خمینی از مراجع هستند. میخواستیم این را منتشر بکنیم که نسبت به امام قصد سوئی نداشته باشند.
من خاطرم هست وقتی امام را دستگیر کردند احتمال میدادیم به ایشان سوءقصد کنند... من و عدهای از طلاب سراغ مراجع و علما رفتیم و متنی تهیه کردیم که تایید کنند آیتالله خمینی از مراجع هستند.
* شما در درس مرحوم آیتالله بروجردی هم شرکت داشتید؟
بله مدت 2 سال شرکت میکردم و جوانترین طلبه بودم که در درس ایشان شرکت میکردم و اساتید ما مثل آیتالله صافی گلپایگانی هم آن زمان در درس آیتالله بروجردی شرکت میکردند و من شاگرد آیتالله صافی هم بودم. در زمان آقای بروجردی کسی که درس خارج میرفت و ازدواج هم میکرد 60 تومان شهریه میگرفت. ما درس خارج ایشان میرفتیم و آن عالیترین مرحله درسی بود ولی پدر من در درس ایشان سابقه بیشتری داشتند.
* با توجه به اینکه شما شاگرد آیتالله بروجردی بودید رابطه آیتالله بروجردی با حضرت امام به چه نحو بود برخی نقلها هست که بعد از مسئله فدائیان اسلام و اعدام آنها، رابطه امام با آقای بروجردی کم شد چون امام تقاضا داشت که در جلوگیری از اعدام فدائیان آقای بروجردی اقدامی کنند؟
من آن موقع سنم کم بود و اطلاع دقیقی ندارم که شخصا بیان کنم ولی معروف بود که مرحوم امام تا اواخر عمر آقای بروجردی در بیت ایشان رفت و آمد داشت اما از جرئیات آن خودم اطلاعی ندارم.
ار راست: مرحوم آیتالله ملکی، آیتالله دینپرور و آیتالله خامنهای؛ سال 1358 مسجد اعظم تجریش
* یکی از درسهای مهم و معتبر حوزه هم درس آشیخ مرتضی حائری فرزند شیخ عبدالکریم بود که گویا شما هم شاگرد ایشان بودید. نقل است یکی از شاگردان فاضل ایشان، آیت الله سید علی خامنهای بودند در این باره توضیح بفرمائید؟
بله؛ ما ساعت 9 صبح در مسجد اعظم درس آیتالله گلپایگانی میرفتیم و بعد از آن ساعت 10 درس شیخ مرتضی حائری در مسجد عشقعلی بود. در این درس مقام معظم رهبری و آیتالله هاشمی رفسنجانی هم شرکت میکردند و درس خیلی سنگین و سطح بالایی بود که وقتی درسشان تمام میشد مثل این بود که از کوه بلندی بالا رفتیم و پایین آمدیم و هم از جنبههای علمی و جنبه اخلاقی ایشان استفاده کردیم.
* خاطره خاصی از مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری به یاد دارید.
یک روز بعد از تعطیلی درس قبل از ماه رمضان یا اول ماه محرم بود که از ایشان تقاضای موعظه کردیم. ایشان با تواضع فرمودند "چه بگویم؟ در همین مسجد پدرم حاج شیخ عبدالکریم حائری درس گفتند. مرحوم آقای خوانساری درس گفتند و همه از دنیا رفتند. اگر برای خدا بود که برایشان باقی میماند و در آخرت به دردشان میخورد اما اگر برای خدا نبوده از بین رفته است."
ایشان با طلاب رفیق بوده و گعده میکرد. میگفت من هر روز که پیادهروی میکنم آسمان یک منظره دارد، هوا یک منظره دارد و این اخلاق ایشان جالب بود.
** ویژگیهایی که آیتالله خامنهای را در بین طلاب ممتاز کرده بود
* با مقام معظم رهبری هم در آنجا اولین بار دیدار داشتید؟
بله؛ نکته جالب این است که با اینکه ایشان در بین طلاب جوان بودند از همان اول ویژگیهای ایشان وی را ممتاز کرده بود. این نبود که ایشان یک مرتبه بعد از انقلاب چهره بشوند بلکه از نظر اخلاق، نظم و تحصیل و مسائل سیاسی چهره ممتازی بودند. این مسئله در بین عموم مطرح بود بدون اینکه خودشان اقدامی برای معروف شدن کنند. از نظر علمی و سیاسی هم در بین طلاب جایگاهشان از ما بالاتر بود. ایشان به طور کلی در نظر اساتید این وجهه را داشتند و درس ایشان و مرتبه علمی ایشان در بین همه اساتید مطرح بود.
واقعاً مسائل را از نزدیک میشناسند بهویژه در مسائل سیاسی و اجتماعی یک بیش ویژهای دارند و نشان میدهد فقط درس حوزه را نخواندهاند و دنیا و ایران را میشناسند.
اکنون نیز همینگونه است. واقعاً مسائل را از نزدیک میشناسند بهویژه در مسائل سیاسی و اجتماعی یک بینش ویژهای دارند و نشان میدهد فقط درس حوزه را نخواندهاند و دنیا و ایران را میشناسند و کارهایی که میکنند با یک دید باز انجام میدهند.
* بعد از تبعید مرحوم امام رابطه تشکیلاتی شما بیشتر با کدام آقایان بود؟ و مبارزه را به چه شکل ادامه دادید؟
ارتباط ما با مرحوم امام و بیت ایشان بود و گروهی که در این رابطه فعالیت میکردند و در راس آنها آیتالله بهشتی و شهید مطهری و موسوی اردبیلی بودند. ما هم در مراحل بعد نقشهها را اجرا و پیاده میکردیم. در سال 40 هم یک موسسهای از خیرین تهران توسط آیتالله محسن خرازی، استادی و بنده و شهید حقانی به نام "موسسه در راه حق" تشکیل شد.
ماهانه به هزار نامه جواب میدادیم!
* همان موسسهای که علامه مصباح هم در آن فعالیت داشتند؟
آیتالله مصباح چند سال بعد به این مجموعه پیوست. ما طرحی داشتیم تا بر روی مکاتب فلسفی غربی مانند مکتب کانت و دکارت کار اساسی انجام دهیم و مکاتب غربی را بررسی و در کنار آنها مکتب اسلام را عرضه کنیم. در مرحله اول قرار شد کتاب "تاملات دکارت" ترجمه شود. برای ترجمه این کار دکتر احمدی که در زبان مسلط بودند و آقای مصباح که در فلسفه و زبان مسلط بودند آن را برعهده گرفتند و یک حرکت قوی در موسسه انجام گرفت.
قبل از این هم جلساتی تشکیل و مقالاتی نوشته میشد و ارتباطات مکاتباتی قوی انجام گرفت که شاید ماهی هزار نامه میرسید و شبهات و سوالات را جواب میدادیم و در ایام نزدیک به پیروزی انقلاب این کار ادامه پیدا کرد.
* شما بعد از انقلاب به شورای فرماندهی سپاه رفتید؟ در چه زمانی وارد سپاه شدید زیرا تا قبل از تشکیل ساختار اصلی سپاه در 2 اردیبهشت 58، افراد دیگری سپاههای مختلف در کشور ایجاد کرده بودند. اولین مسئولیت شما در سپاه چه بود؟
سپاهی که من حضور داشتم همان سپاه اصلی بود. ما زمان انقلاب در شمیران راهپیمایی انجام میدادیم و به عنوان بسیج در پادگان امام حسین برای دوره نظامی به طور گمنام میرفتم. مرحوم آقای طاهری خرم آبادی ما را به سپاه دعوت کردند و برای اولین بار در سپاه جزو شورای فرماندهی سپاه قرار گرفتم.
** اعضای شورای فرماندهی سپاه چه کسانی بودند؟
* اعضای شورای فرماندهی سپاه آن زمان چه افرادی بودند؟
آقای طاهری خرمآبادی، محسن رفیقدوست، سرلشکر شمخانی، سرلشکر محسن رضایی، احمد سالک و سید مهدی هاشمی معدوم هم بود. آنجا به عنوان مسئول عقیدتی،سیاسی- نظامی کل سپاه به ما حکم دادند و مسئولیت این واحد عقیدتی سیاسی سپاه را به من سپردند. آن زمان فعالیت نظامی هم در کنار عقیدتی - سیاسی قرار میگرفت.
آیتالله دینپرور در دوران حضور در سپاه. در تصویر سردار محمدباقر ذوالقدر هم دیده میشود
از جنبه آموزش نظامی، من از اوایل طلبگی به فعالیت نظامی علاقهمند بودم و فعالیتهایی برای آموزش نظامی انجام دادیم و سطح آموزش را سامان دادیم. من در خاطرم هست آن موقع یکی از بچههای سپاه طرحی آورد برای ساختن هواپیمایی که 3 کیلو باشد و زیر آن هم یک کیلو بمب جا بگیرد و این پهپادهای امروز از آنجا شروع شد. ما گفتیم اقدام کنید و به سرانجام هم رسید.
درباره آموزشهای عقیدتی سیاسی هم کار خوبی انجام شد. آقای محسن رضایی هم با سعه صدر برخورد میکرد. ما هم بلند پروازی داشتیم و ایشان هم در ذوق ما نمیزد. ما برای آموزش عقیدتی صندلی عقب این لندکروزها را برداشتیم و یک تلویزیون و ویدئو و نوارهای درسی در آن قرار دادیم.
** بازیگر فیلمفارسی که به کمک سپاه آمد
ما با شبکه 2 سیما ارتباط برقرار کردیم و یک سری کلاسهای درس ضبط کردیم. مثلاً آیتالله محمدی گیلانی اخلاق میگفت، آیتالله ریشهری یک درس دیگری میگفتند، آقای صانعی احکام و مرحوم مروی تاریخ اسلام میگفتند. اینها را ضبط میکردیم و به مناطق جنگی میفرستادیم تا رزمندگان آموزش ببینند. مسئول همه این کارها هم آقای "حسین گیل" بود و با عشق و علاقه این کار را انجام میداد. آن زمان آقای گیل که خودش هنرمند بود خیلی به ما کمک کرد و همه این کارها را از صفر تا صد انجام داد.
بعد ما این درسها را پیاده میکردیم و در مجلهای به نام «مکتب انقلاب» در تیراژ 150 هزار تا به مناطق مختلف میرفت و آن ویدئوها و کتابها یک نهضت فرهنگی خوبی بوجود آورد. یکی دیگر از کارهایی که ما در تشکیلات عقیدتی سیاسی سپاه انجام دادیم ساماندهی و سازماندهی آموزش بود. آن موقع ما تعریف کردیم حداقل آموزش بسیج تا مراحل بالا برسد. جلسات زیادی با آقای محمدی عراقی و محسن رضایی برگزار کردیم، درسها را تنظیم کردیم که کار خیلی عظیمی بود و ارتش هم این درسها را از ما گرفت که اجرا کند.
به این فکر افتادیم در قم جایی را بگیریم برای سطح عالی آموزش استفاده کنیم. یک ساختمان نیمه کاره برای اداره قند و شکر بود ما آن را گرفتیم و تکمیل کردیم. برادر محسن رضایی هم به ما تفویض امضا داده بود و ما از طرف ایشان امضا میکردیم. همان زمان کار تربیت مربی را آغاز کردیم و 4،5 سال بعد کارهای رسمی آن انجام شد. الان این دانشکده در سطح بسیار بالایی در قم هست و هنوز هم ادامه دارد.
یکی دیگر از کارها این بود که دبیرستانهای سپاه را تاسیس کردیم. در دنیا رسم است که قبل دانشگاه، دبیرستانهایی میزنند که خود بچهها بعد از 4، 5 سال به دانشگاه بروند که کاملا شناخته شده است. ما دبیرستان سپاه را دایر کردیم و لانه جاسوسی را به عنوان دبیرستان سپاه دایر کردیم. بچههای خیلی خوبی آنجا آمدند و ما در 10 شهر این دبیرستانها را زدیم.
** ناامنی سپاه را با «دبیرستان سپاه» از بین بردیم
در سنندج ناامنی زیادی بود و گفتیم با کار فرهنگی میتوان جلوی توطئهها را گرفت. به ما گفتند دبیرستان به نام سپاه باشد بچهها را سر میبرند. من گفتم خیر؛ باید این کار انجام شود. خودم رفتم سنندج و شروع به دانشآموز گرفتن کردیم و اتفاقا بهترین دبیرستان ما دبیرستان سنندج بود و در وضع امنیت آنجا موثر بود. بعد که من از سپاه بیرون آمدم متاسفانه این دبیرستانها بعدها منحل شد.
* شما در درس مرحوم شریعتمداری و منتظری هم شرکت میکردید؟ ویژگیهای درس اینها چگونه بود و از نظر علمی در چه جایگاهی قرار داشتند؟
آیتالله دینپرور: ما کفایةالاصول که یکی از دروس سطح بالا است جلد اول آن را پیش آقای منتظری میخواندیم. آقای منتظری از نظر علمی، بیان، استعداد و حافظه خیلی ممتاز بودند. ایشان موقع درس خیلی مسلط بودند و در فصل اول کتاب کفایه، بحث جبر و اختیار است که صاحب کفایه خودش در این بحث میماند اما آقای منتظری یک بحث پخته علمی کردند و گفتند منظور آخوند هم همین است و بدون القای شبهه این بحث را مطرح کردند. آیتالله شریعتمداری از نظر درسی و ذوق و سلیقه و بیان قوی بودند. ما یک دوره درس خارج اصول و فقه را خدمت ایشان بودیم که در آن درس آیات مکارم، خزعلی و سبحانی هم میآمدند و ما خیلی از درس ایشان استفاده کردیم.
* چه شد که هرکدام از این افراد مقابل انقلاب ایستادند؟ بههرحال این اشخاص از جمله مرحوم منتظری سالها برای این پیروزی انقلاب زحمت کشیدند؟ شما بهعنوان شاگرد این اشخاص علت این مسئله را چه میدانید؟
در مورد آقای شریعتمداری باید عرض کنم ایشان همه را هم خوب میپنداشتند؛ اطراف ایشان افراد ناجوری بودند و آن روحیه مقاومتی که در امام(ره) بود در ایشان نبود. اگر چند تا از تجار بازار میرفتند پیش ایشان و مسائلی را میگفتند ایشان میپذیرفتند و قدرت مقاومت نداشتند. یکی از ویژگیهای حضرت امام قاطعیت ایشان و بینش ویژهای بود که بر سر تشخیص خود میایستادند.
درباره آیتالله منتظری باید بگویم در فضای سیاسی گزارشها فرق میکند و اگر چند نفر گزارش اشتباه بدهند فرد تحت تاثیر قرار میگیرد و ایشان کانالیزه شده بود البته اشکالات دیگری هم داشت.
در زمان انقلاب عدهای از تجار و بازاری های تهران پیش امام رفتند و یک ساعت صحبت کردند اما آخرسر امام فرمودند وظیفه همین است. آقای شریعتمداری در بعضی سخنرانیها علیه رژیم صحبت میکرد اما قاطعیت نداشت و رئیس مجلس سنا که تبریزی بود پیش ایشان میرفت و حرف میزد و نظرش برمیگشت لذا عدهای دور ایشان را گرفتند و از راه منحرفش کردند حتی در پای درس هم آقای شریعتمداری قدرت مخالفت نداشت.
درباره آیتالله منتظری باید بگویم در فضای سیاسی گزارشها فرق میکند و اگر چند نفر گزارش اشتباه بدهند فرد تحت تاثیر قرار میگیرد. ایشان کانالیزه شده بود و شاید اشکالهای دیگری هم بود.
* چه اشکالاتی؟
نمیتوانم نسبت بدهم اما در لفافه میگویم. به عنوان مثال در اوایل پیروزی انقلاب منزل آیتالله گلپایگانی بودیم و یک عده آمدند و در حضور ایشان شعار دادند که "رهبر ما آیتالله گلپایگانی"! ایشان فوراً گفتند "صبر کنید"؛ رهبر آیتالله خمینی است و جلوی آدمهایی که میخواسند فضاسازی بکنند ایستاد. اگر شخص دیانت کافی داشته باشد میفهمد که من باید پیروی امام باشم.
** مهدی هاشمی مشکل فکری داشت
* با توجه به حضور شما در شورای فرماندهی سپاه، با مهدی هاشمی معدوم هم برخوردی داشتید؟ آیا از برخوردهای تند و غیر اصولی او خاطرهای دارید؟
ما دیداری با هم نداشتیم و گاهی در آن جلسات جهتگیریهای بیخودی میکرد که نشان میداد کمی مشکل فکری دارد و در بعضی تصمیمها ما با او مخالفت میکردیم.
آیتالله خامنهای «هندشناس» متبحری است
* سال 70 شما از طرف رهبر معظم انقلاب، نماینده ایشان در هندوستان شدید. علت انتخاب شما چه بود و گویا بعد از مدتی فعالیت هم ممنوعالورود شدید.
درباره هند رفتنم باید بگویم دوستانی که هند بودند با من تماس داشتند و آنها من را به ایشان معرفی کردند. برای همین ایشان من را خواست و صحبت کردند و من هم قبول کردم. چون آیتالله خامنهای خودشان یک هندشناس متبحری هستند و علاقه به مسلمانان هند داشتند و در اینباره کتابی هم نوشتند. رهبری لطف کردند و ما را از طرف خودشان هند فرستادند و در آنجا هم ایشان خیلی پشتیبانی کرده و از شیعیان هند دفاع کردند.
ما رفتیم آنجا دیدیم شیعههای هند عقب ماندهترین گروههای هندی هستند و حوزههای علمیه، مخروبهای است که توجه نمیشود و در حال اضمحلال است. حوزههای اهل تسنن ازطرف عربستان پشتیبانی میشد و خوب بود. این بود که ما شروع کردیم و 30، 40 مدرسه را سامان دادیم و وقتی ما به تهران میآمدیم درخواست پول نمیکردیم و خود رهبر انقلاب حدود 600 - 700 هزار دلار به ما دادند برای کارهای آنجا. ما کارهایی کردیم که اگر ادامه میداشت واقعا اتفاقات خوبی میافتاد.
* چند سال هند بودید؟
آیتالله دینپرور: ما مستقیما 10 ماه هند بودیم بعد که آمدیم ایران، دولت هند به ما ویزا نداد. این اواخر پلیس هند شب و روز مقابل در منزل ما با بیسیم ایستاده بود و خیلی مراقبت میکردند. هیچ کس نتوانست در این باره کاری انجام دهد. آمار رسمی شیعیان هند را هم دولت اعلام نمیکرد و از بین 16 تا 60 میلیون شیعه ذکر کردهاند.