صراط:اتفاقات سال 88 آزمونی برای محک زدن ایمان افراد بود، در یک سو جریانی قرار داشت که خود را تابع دستورات غرب میدید و در همین جهت تن به فرامین آنها میداد و در سویی دیگر جریانی از افراد انقلابی قرار داشتند که به هیچ وجه اجازه نمیدادند وحدت و اقتدار کشور با آشوبهایی که عدهای به پا کرده بودند از بین برود و کشور به ورطه نابودی کشیده شود.
به گزارش دفاع پرس، جبههای از جوانهای انقلابی در ایامی که عاملان سرویسهای جاسوسی و خرابکاری کشورهای بیگانه در خیابانهای تهران از هیچ آشوب و رسوایی برای رسیدن به اهداف خود فروگذار نکردند به مقابله با آشوبگران پرداختند تا غائله شکل گرفته را خاموش کنند، همین جوانها چند سال بعد زمانی که دشمن تکفیری اصل اسلام و خط مقاومت را در سوریه و عراق نشانه گرفت، خود را به جبهه دفاع از حرم رساندند تا در آزمونی دیگر ایمان خود را محک بزنند که این آزمون همراه با شهادت و قبولی آنان شد.
مدافعان حرم را می توان از روی زخم های آنان در سال 88 شناخت که در آن سال برای دفاع از ولایت در مقابل فتنه گران در خیابان های تهران ایستادند و سال ها بعد برای دفاع از حرم هجرت کردند و عازم سوریه و عراق شدند. در ادامه گزارشی از سابقه حضور برخی از مدافعان حرم در صحنه دفاع از انقلاب در اتفاقات فتنه 88 را میخوانید.
شیر سامرا در خیایان انقلاب
مهدی نوروزی جوانی بود که در جریان فتنه سال 88 برای دفاع از انقلاب جان خود را به خطر انداخت و در سالهای بعد برای دفاع از حرمهای مطهر به سوریه و عراق رفت.
مادر شهید، مهدی را مصداق این شعار انقلابی می داند که «اسلام اگر ببیند خطر، جان فدایش میکنیم». زمانی که فهمید ساحت مقام معظم رهبری در خطر است وظیفه و تکلیف خودش دید که برای دفاع وارد میدان شود.
در خاطراتش از فتنه 88 که برای همسرش بازگو کرده گفته است: سخت ترین لحظه آن سال روی پل کالج اتفاق افتاد که از دو طرف توسط فتنه گران محاصره شدم و تنها دست یاریگر خدا بود که نجاتم داد.
مهدی قبل از عاشورای 88 مدام اخبار و اطلاعیههای شبکههای معاند را رصد میکرد، میدانست این عاشورا مثل هر سال نخواهد بود و فتنهگران آشوب خیابانی به پا میکنند.
می گفت امسال عاشورا متفاوت است و اینکه «شیر سامرا»ی جنگ با داعش در جریان فتنه سال 88 توسط گاز اشکآور ریههایش به شدت آسیب دید.
استخاره برای ورود به دل فتنه
آتش جنگ که به جان سوریه افتاد دلش طاقت نیاورد، خودش را با هر دردسری که بود به سوریه رساند، مصطفی مرد ایستادن بود، نمیتوانست ظلم را ببیند و سکوت کند، درست مثل سال 88 و جریانات آن سال که فتنه انگیزی عاملان انگلیس، آمریکا و اسرائیل بود و عاشورا اوج اهانت و توهین به ساحت مقدس اسلام بود، همسر مصطفی تعریف میکند: صبح عاشورای ۸۸ زمانی که برای نماز صبح بیدار شدم دیدم آقا مصطفی با تسبیح در دستش استخاره میکند، بعد از کلی استخاره موبایل را برداشت و شروع کرد به شماره گرفتن، گفتم: «آقا این وقت صبح...» هنوز حرفم تمام نشده بود که شروع به صحبت با شخص آن طرف گوشی کرد و گفت: «خوبی داداش؟ میای بریم تهران؟ راستش استخاره کردم که برویم؛ استخاره خیلی خوب آمد. مراسم مسجد بمانیم پشیمانی دارد.»
می دانست که در شبکه های ماهواره ای برای تجمعات روز عاشورا حسابی تبلیغ کرده اند. آن روز مصطفی رفت تا در مقابل آشوبگران و هتاکان در روز عاشورا بایستد.
مصطفی صدرزاده در نهایت در سوریه جانباز و در روز تاسوعای حسینی سال 94 به شهادت رسید. او در جریان فتنه سال 88 دو بار مجروح شد، بار اول 25 خرداد با پنج ضربه چاقو به پای چپ و یک ضربه قمه به بازوی دست چپ آسیب دید و بار دوم در روز 16 آذر از ناحیه انگشت دست دچار شکستگی شد؛ فتنهگران او را بیرحمانه میزدند.
بیهوشی سه ساعته هادی
دور از ذهن بود هادی که فتنه و جنگ در عراق و همراهی با نیروهای حشدالشعبی را تجربه کرده بود در مقابل فتنه سال 88 بی تفاوت بوده باشد، هادی ذوالفقاری با انگیزه خواندن دروس طلبگی به نجف رفته بود، مدتی بعد داعش به عراق حمله می کند و شعله جنگ سوریه به عراق هم کشیده می شود، این زمان بود که در کنار درس طلبگی وارد حشدالشعبی می شود تا خودش را در مقام اجرای عمل به دین بسنجد.
بهمن ماه سال 93 هادی در سامرا به شهادت رسید، برادرش بیان میکند: «وقتی هادی نجف بود من برگهای از بیمارستان در وسایل هادی پیدا کردم که در آن وضعیت هادی قید شده بود که به مدت سه ساعت در بیمارستان بستری و بیهوش بوده است. وقتی آن ورقه را خواندم تازه فهمیدم دقیقاً چه بر سر هادی آمده بود که صورتش گود شده بود. او به قدری متواضع بود که به هیچکس حرفی نزده بود.»
خواهر شهید ذوالفقاری از مجروحیت هادی در ایام فتنه اینطور روایت میکند: «هادی در آن ایام برای دفاع از مواضع انقلابی نظام، با یکی از دوستانش به میان اغتشاش گران رفته بود و گفته بود باید برویم و جلوی اینها را بگیریم اما یک آجر سنگین به صورتش زده بودند و سه ساعت بیهوش شده بود. ما نمیدانستیم این اتفاق برایش رخ داده است. تا مدتی یک طرف صورت هادی کج شده بود که به مرور و با گذشت زمان وضعیتش بهتر شد.»
زخم فتنه 88
رسول از آن جوان هایی بود که خودش را برای حضور در همه صحنه ها آماده کرده بود، رفتار و کردار او خبر از یک خودساختگی بزرگ برای رسیدن به هدفی والا می داد. آنقدر عاشقانه به مردم خدمت می کرد و خود را وقف کارهای خیر و تهذیب نفس کرده بود که بعد از شهادتش بسیاری از مردم به واسطه فضائلی که دوستانش از او می گفتند رسول را شناختند و مراد او شدند.
شهید رسول خلیلی در روزهای فتنه سال 88 مسیرش را مشخص کرده بود، او به خوبی می دانست مسیر درست همان مسیر ولایت است. در قضیه سال 88 شب و روز در صحنه حضور داشت تا خود را سپر ولایت کند، یک بار در یکی از درگیری ها وقتی آشوبگران او را در میدان ولیعصر تنها گیر آورده بودند با آجر به کمرش زدند، یک بار هم در همین درگیری ها چاقو به دستش زدند.
سرباز ولایت، اولین شهید مدافع حرم
رخت سبز پاسداری را سال ها بود که بر تن داشت، فعالیت هایش از بچگی در مسجد بود و فعالیت های بسیج از او یک جوان انقلابی ساخته بود. بزرگترین آرزویش نیز این بود که برای نظام خدمت کند. سال 88 در جریان فتنه انگیزی آشوبگران به عنوان یک بسیجی وارد میدان شد و در مقابله فتنه گران ایستاد. همسرش می گوید: شب تا صبح منزل نبود یا اینکه نیمه های شب تا صبح به بیرون از منزل می رفت.
انتخاب های درست شهید ترک برای جانبازی در راه اسلام او را برای یاری ولایت به خیابان های تهران کشاند و سال 90 نیز با هدف دفاع از حرم به سوریه رفت تا اینکه به شهادت رسید و عنوان اولین شهید مدافع را به خود گرفت.
دفاع واجب است
همه از اخلاق خوب جواد می گفتند، ضمن اینکه با کسانی که شاید از نظر ظاهری و عقیدتی با اون سنخیتی نداشتند همراه می شد اما این موضوع باعث نمی شد تا نسبت به همه چیز چشم پوشی کند و در مقابل رفتارهایی که ضد نظام بود بی تفاوت باشد. همسرش تعریف می کند که یادم هست آقا جواد در فتنه 88 یک بار زخمی شد. می گفت: به مسئولمان گفته ام که تهران شلوغ شده و حضور ما در آنجا واجب تر است. دقیقا روز تاسوعای سال 88 بود که از ماموریت به خانه برگشت وقتی شنید که روز عاشورا خیابان ها شلوغ شده است با تمام خستگی به میان درگیری ها رفت. و چون انجام تکلیف را از همه چیز واجب تر می دانست که به سوریه رفت و اردیبهشت سال 95 در خان طومان به شهادت رسید.
به گزارش دفاع پرس، جبههای از جوانهای انقلابی در ایامی که عاملان سرویسهای جاسوسی و خرابکاری کشورهای بیگانه در خیابانهای تهران از هیچ آشوب و رسوایی برای رسیدن به اهداف خود فروگذار نکردند به مقابله با آشوبگران پرداختند تا غائله شکل گرفته را خاموش کنند، همین جوانها چند سال بعد زمانی که دشمن تکفیری اصل اسلام و خط مقاومت را در سوریه و عراق نشانه گرفت، خود را به جبهه دفاع از حرم رساندند تا در آزمونی دیگر ایمان خود را محک بزنند که این آزمون همراه با شهادت و قبولی آنان شد.
مدافعان حرم را می توان از روی زخم های آنان در سال 88 شناخت که در آن سال برای دفاع از ولایت در مقابل فتنه گران در خیابان های تهران ایستادند و سال ها بعد برای دفاع از حرم هجرت کردند و عازم سوریه و عراق شدند. در ادامه گزارشی از سابقه حضور برخی از مدافعان حرم در صحنه دفاع از انقلاب در اتفاقات فتنه 88 را میخوانید.
شیر سامرا در خیایان انقلاب
مهدی نوروزی جوانی بود که در جریان فتنه سال 88 برای دفاع از انقلاب جان خود را به خطر انداخت و در سالهای بعد برای دفاع از حرمهای مطهر به سوریه و عراق رفت.
مادر شهید، مهدی را مصداق این شعار انقلابی می داند که «اسلام اگر ببیند خطر، جان فدایش میکنیم». زمانی که فهمید ساحت مقام معظم رهبری در خطر است وظیفه و تکلیف خودش دید که برای دفاع وارد میدان شود.
در خاطراتش از فتنه 88 که برای همسرش بازگو کرده گفته است: سخت ترین لحظه آن سال روی پل کالج اتفاق افتاد که از دو طرف توسط فتنه گران محاصره شدم و تنها دست یاریگر خدا بود که نجاتم داد.
مهدی قبل از عاشورای 88 مدام اخبار و اطلاعیههای شبکههای معاند را رصد میکرد، میدانست این عاشورا مثل هر سال نخواهد بود و فتنهگران آشوب خیابانی به پا میکنند.
می گفت امسال عاشورا متفاوت است و اینکه «شیر سامرا»ی جنگ با داعش در جریان فتنه سال 88 توسط گاز اشکآور ریههایش به شدت آسیب دید.
استخاره برای ورود به دل فتنه
آتش جنگ که به جان سوریه افتاد دلش طاقت نیاورد، خودش را با هر دردسری که بود به سوریه رساند، مصطفی مرد ایستادن بود، نمیتوانست ظلم را ببیند و سکوت کند، درست مثل سال 88 و جریانات آن سال که فتنه انگیزی عاملان انگلیس، آمریکا و اسرائیل بود و عاشورا اوج اهانت و توهین به ساحت مقدس اسلام بود، همسر مصطفی تعریف میکند: صبح عاشورای ۸۸ زمانی که برای نماز صبح بیدار شدم دیدم آقا مصطفی با تسبیح در دستش استخاره میکند، بعد از کلی استخاره موبایل را برداشت و شروع کرد به شماره گرفتن، گفتم: «آقا این وقت صبح...» هنوز حرفم تمام نشده بود که شروع به صحبت با شخص آن طرف گوشی کرد و گفت: «خوبی داداش؟ میای بریم تهران؟ راستش استخاره کردم که برویم؛ استخاره خیلی خوب آمد. مراسم مسجد بمانیم پشیمانی دارد.»
می دانست که در شبکه های ماهواره ای برای تجمعات روز عاشورا حسابی تبلیغ کرده اند. آن روز مصطفی رفت تا در مقابل آشوبگران و هتاکان در روز عاشورا بایستد.
مصطفی صدرزاده در نهایت در سوریه جانباز و در روز تاسوعای حسینی سال 94 به شهادت رسید. او در جریان فتنه سال 88 دو بار مجروح شد، بار اول 25 خرداد با پنج ضربه چاقو به پای چپ و یک ضربه قمه به بازوی دست چپ آسیب دید و بار دوم در روز 16 آذر از ناحیه انگشت دست دچار شکستگی شد؛ فتنهگران او را بیرحمانه میزدند.
بیهوشی سه ساعته هادی
دور از ذهن بود هادی که فتنه و جنگ در عراق و همراهی با نیروهای حشدالشعبی را تجربه کرده بود در مقابل فتنه سال 88 بی تفاوت بوده باشد، هادی ذوالفقاری با انگیزه خواندن دروس طلبگی به نجف رفته بود، مدتی بعد داعش به عراق حمله می کند و شعله جنگ سوریه به عراق هم کشیده می شود، این زمان بود که در کنار درس طلبگی وارد حشدالشعبی می شود تا خودش را در مقام اجرای عمل به دین بسنجد.
بهمن ماه سال 93 هادی در سامرا به شهادت رسید، برادرش بیان میکند: «وقتی هادی نجف بود من برگهای از بیمارستان در وسایل هادی پیدا کردم که در آن وضعیت هادی قید شده بود که به مدت سه ساعت در بیمارستان بستری و بیهوش بوده است. وقتی آن ورقه را خواندم تازه فهمیدم دقیقاً چه بر سر هادی آمده بود که صورتش گود شده بود. او به قدری متواضع بود که به هیچکس حرفی نزده بود.»
خواهر شهید ذوالفقاری از مجروحیت هادی در ایام فتنه اینطور روایت میکند: «هادی در آن ایام برای دفاع از مواضع انقلابی نظام، با یکی از دوستانش به میان اغتشاش گران رفته بود و گفته بود باید برویم و جلوی اینها را بگیریم اما یک آجر سنگین به صورتش زده بودند و سه ساعت بیهوش شده بود. ما نمیدانستیم این اتفاق برایش رخ داده است. تا مدتی یک طرف صورت هادی کج شده بود که به مرور و با گذشت زمان وضعیتش بهتر شد.»
زخم فتنه 88
رسول از آن جوان هایی بود که خودش را برای حضور در همه صحنه ها آماده کرده بود، رفتار و کردار او خبر از یک خودساختگی بزرگ برای رسیدن به هدفی والا می داد. آنقدر عاشقانه به مردم خدمت می کرد و خود را وقف کارهای خیر و تهذیب نفس کرده بود که بعد از شهادتش بسیاری از مردم به واسطه فضائلی که دوستانش از او می گفتند رسول را شناختند و مراد او شدند.
شهید رسول خلیلی در روزهای فتنه سال 88 مسیرش را مشخص کرده بود، او به خوبی می دانست مسیر درست همان مسیر ولایت است. در قضیه سال 88 شب و روز در صحنه حضور داشت تا خود را سپر ولایت کند، یک بار در یکی از درگیری ها وقتی آشوبگران او را در میدان ولیعصر تنها گیر آورده بودند با آجر به کمرش زدند، یک بار هم در همین درگیری ها چاقو به دستش زدند.
سرباز ولایت، اولین شهید مدافع حرم
رخت سبز پاسداری را سال ها بود که بر تن داشت، فعالیت هایش از بچگی در مسجد بود و فعالیت های بسیج از او یک جوان انقلابی ساخته بود. بزرگترین آرزویش نیز این بود که برای نظام خدمت کند. سال 88 در جریان فتنه انگیزی آشوبگران به عنوان یک بسیجی وارد میدان شد و در مقابله فتنه گران ایستاد. همسرش می گوید: شب تا صبح منزل نبود یا اینکه نیمه های شب تا صبح به بیرون از منزل می رفت.
انتخاب های درست شهید ترک برای جانبازی در راه اسلام او را برای یاری ولایت به خیابان های تهران کشاند و سال 90 نیز با هدف دفاع از حرم به سوریه رفت تا اینکه به شهادت رسید و عنوان اولین شهید مدافع را به خود گرفت.
دفاع واجب است
همه از اخلاق خوب جواد می گفتند، ضمن اینکه با کسانی که شاید از نظر ظاهری و عقیدتی با اون سنخیتی نداشتند همراه می شد اما این موضوع باعث نمی شد تا نسبت به همه چیز چشم پوشی کند و در مقابل رفتارهایی که ضد نظام بود بی تفاوت باشد. همسرش تعریف می کند که یادم هست آقا جواد در فتنه 88 یک بار زخمی شد. می گفت: به مسئولمان گفته ام که تهران شلوغ شده و حضور ما در آنجا واجب تر است. دقیقا روز تاسوعای سال 88 بود که از ماموریت به خانه برگشت وقتی شنید که روز عاشورا خیابان ها شلوغ شده است با تمام خستگی به میان درگیری ها رفت. و چون انجام تکلیف را از همه چیز واجب تر می دانست که به سوریه رفت و اردیبهشت سال 95 در خان طومان به شهادت رسید.