صراط:روز 28 بهمن، نخستین نشست تخصصی کانون کارگردانان تئاتر با حضور دکترمحمدرضا خاکی (سخنران مستقل)، دکتر سعید اسدی (نماینده مرکز هنرهای نمایشی) و شاهین چگینی (نماینده صنف تماشاخانهداران بخش خصوصی) برگزار شد. آنچه در ادامه میخوانید دیدگاه صمد چینیفروشان، از منتقدان شناخته شده تئاتر و عضو کانون ملی منتقدان درباره این رویدادی است که کانون کارگردانان تئاتر برگزار کرده بود.
***
به گزارش تسینم، موضوع انتخاب شده برای نخستین نشست تخصصی کانون کارگردانان خانه تئاتر و محور قراردادن دوتایی مبهمِ تئاتر دولتی!!!/تئاترخصوصی!!! در ایران، از همان آغاز، چنان تصویر مغشوش، نامتعین و گمراه کنندهای از واقعیتهای تئاتر کشور ارائه میدهد که احتمال دستیابی به هر گونه نتیجه سازندهای را، پیشاپیش، با تردید مواجه میسازد. انتخاب یک چنین دوتایی سئوالبرانگیزی که هیچ مصداق روشنی در واقعیت ندارند، برعدم درک عمیق شرایط حاکم بر تئاترما ازسوی مهمترین نهاد صنفی آن و ضرورت تدارک گفت وگوهای درون صنفی پیشینی در این عرصه، گواهی میدهد.
شکی نیست که در شرایط سراسر ابهام آلود تئاتر امروز ما، برگزاری هرگونه نشست تخصصی از سوی خانواده تئاتر، پیش ازهرچیز، میبایست فرصتی برای هماندیشی و چارهجویی میان اهالی تئاتر باشد که آن هم ممکن نمیشود؛ مگر با تمرکز بر دانش و تجربه دانایان صنف و اساتید و صاحب نظرانی از میان اهالی تئاتر که پیش از این نیز، به اشکال مختلف، در نشست ها و سمینارهای رسمی برگزار شده در این حوزه، شرکت داشته و یا مقالاتی را در موضوع همین نشست منتشر کردهاند.
به عبارت دیگر، برگزاری هرگونه نشست درباره موضوع چالشبرانگیزی نظیر تئاتر خصوصی!! آن هم از نوع، به قول جناب آقای شاهین چگینی، رئیس هیئت مدیره صنف تماشاخانهداران ایران، بنگاه اقتصادی درآمدمحور موسوم به «تماشاخانه خصوصی و نه تئاتر خصوصی» که انگیزه اصلی فعالان و سرمایهگذارانش، مثل هر واحد اقتصادی دیگری در بخش خصوصی، کسب درآمد از طریق تئاتراست، بدون محور قرار دادن نتایج هماندیشیها و محتوای مقالات پژوهشی پیشینی - فی المثل مقالات ارائه شده در سمینار تئاتر خصوصی در ایران که در روزهای 29 دی تا اول بهمن ماه 1387، در تهران برگزارشد و در قالب کتابی با عنوان « تئاتر خصوصی در ایران» منتشر شد - و بدون تلاش برای تبدیل نشست به محلی برای تجمیع اطلاعات و انتقال تجربههای ملی و جهانی، از اساس کاری خام و نسنجیده خواهد بود و راه به جایی جز تشدید آشفتگیهای ذهنی و شناختی اهالی صنف از موقعیت، جایگاه، وظائف و نقش خود در جامعه نخواهد برد.
نگرانی مربوط به کیفیت این نشست و هدف کانون کارگردانان خانه تئاتر از برگزاری آن در شرایط موجود، زمانی حادتر میشود که میبینیم، میزانسن صحنه سخنرانی نیز با ضریب 2 در برابر 1، به نفع مدافعان و بهرهمندان اصلی این جریان نوظهور طراحی شده است: در ازای یک سخنور مستقل از خانواده تئاتر ایران یعنی جناب آقای دکترمحمدرضا خاکی که دائماً بر ضرورت نگرش علمی به موضوع و بررسی تجربههای جهانی تأکید میکند، دو سخنور، یکی به نمایندگی از مرکز هنرهای نمایشی (جناب آقای سعید اسدی، مدیر بخش بین الملل این مرکز) و دیگری از صنف تماشاخانهداران کشور (جناب آقای شاهین چگینی، رئیس هیئتمدیره انجمن صنفی تماشاخانهداران ایران) بر صحنه حضور مییابند که محتوای تکراری، معناباخته و طنزآمیز گزارههایشان - چنانچه ذاتی ژانر کمدی است- درونمایه تراژیک نشست را از دید حضار پنهان میکند و به همین دلیل در پایان با واکنشهای پرخاشگرانه و معترض گروه پرشماری از حاضران مواجه میشود که ریشه آن را نیز باید در تضاد موجود میان تراژدی حاکم بر واقعیتهای صحنهی تئاتر و انتخاب نادرست ژانر اجرایی برای این نشست جستجو کرد. از آنجایی که دیالوگهای این دو شخصیت، محتوایی جز توجیه شرایط موجود و مضمونی جز سودآوری هرچه مطمئنتر روندهای خصوصیسازی جاری نداشته و آشکارا در تضاد با ویژگیها و الزامات کارکردی، زیباییشناختی و فرهنگساز این هنر و در تقابل صریح با تجربه حداقل یک قرن و نیمه تئاتر این سرزمین و تجربههای جهانی تئاتر قرار داشته است، صحنه نشست، در پردهی دوم خود، به تدریج با واکنشهای تدافعی تماشاگران و شنوندگان مواجه میشود و سرانجام نیز با تنش و نارضایتی عمومی و بدون دستیابی به کوچکترین نتیجهای به پایان میرسد.
صحنه اجرای این نخستین نشست تخصصی خانه تئاتر، به خاطر عدم دقت کیفی لازم در طراحی میزانسن و تکنیک اجرایی بسیار ضعیف کارگردان آن (جناب آقای محسن حسینی)، نه تنها تازگی وجوه دیداری و شنیداری خود را به سرعت از دست میدهد؛ بلکه شنوندگان و تماشاگران را با این نگرانی مستمر مواجه میسازد که نکند اساساً هدف از برگزاری نشست، چیزی جز توجیه روند موجود و فراهم کردن فرصتی برای طرح درونمایه تازهای نبوده است که جناب سعید اسدی ابتدا با اشاراتی گذرا در دیالوگهای سنجیده پرده اول و سپس با وضوح بیشتری، در میانه پردهی دوم نشست آن را مطرح میکند که خلاصه آن چنین میشود: «مرکز هنرهای نمایشی تصمیم دارد در آینده نزدیک مسئولیت نظارتی اجراها و نمایش ها را به خود تماشاخانهداران خصوصی واسپارد» و این یعنی رهاسازی به قول ایشان «تئاتر غیردولتی! » در برزخ مشابهای که مطبوعات و برای مدتی نیز ناشران کتاب آن را از نزدیک تجربه کرده و میکنند.
اولین نکته ای که زمینه عدم اعتماد و ناباوری مخاطبان نسبت به حقانیت مواضع این کنشگر صحنه نشست را فراهم میکند، به اشاره گذرای ایشان به «سازمان پرورش افکار» مربوط میشود که این سئوال را به ذهن مخاطب متبادر میکند که آیا فعالیتهای «هنرستان هنرپیشگی» مرتبط با «سازمان پرورش افکار» چنانکه سخنور محترم ادعا میکنند، واقعاً سیاسی و در جهت کنترل نهادی تئاتر بوده است؟ و نکته دوم، به تعریف ایشان از تئاتر دولتی مربوط میشود و این سئوال را پیش میکشد که آیا مطابق تعریف نهادی ارائه شده توسط ایشان، پس ازانقلاب هم واقعاً تمامی ارکان تئاتر برآمده از دولت بوده است و آیا بعد از انقلاب هم دولت، مثل دوران قبل از انقلاب، عدهای را به عنوان تئاتری استخدام کرده و به آنها حقوق میداده است که حالا ایشان ترجیح میدهند در شرایط امروز ایران نیز از تئاتر دولتی!! و تئاتر غیردولتی!! سخن به میان آورند؟
اما نکته سوم قابل استخراج از تحلیلهای تاریخی این سخنور محترم این است که آیا اساساً در ایران امروز ما، چیزی به نام تئاتر دولتی!!، یعنی تئاتری که همه ارکان آن دولتی باشد یا همه عاملان و فعالان آن، حقوقبگیر دولت باشند وجود دارد که ایشان نامگذاری تئاتر دولتی!! و تئاتر غیردولتی!! ترجیح دادهاند؟ و با این توصیف و براساس تعریف ایشان، آیا اساساً تئاترهای ملی و عمومی موجود در ممالک دیگر از جمله در اروپا و آمریکا را هم که همه تأسیساتشان برساخته دولتهاست و بخش مهمی از بودجه سالانه آنها را هم کمکها و سوبسیدهای نهادی و دولتی تشکیل میدهد، میتوان تئاتر دولتی!! نامگذاری کرد؟
حال، با توجه به گزاره اخیر، این سئوال مطرح میشود که این سخنور صحنه نشست، چرا و بر چه اساسی، بخش عمده گفتار خود را به موضوع تئاتردولتی!! و تئاترغیر دولتی!! اختصاص میدهد؟؟ و اینکه آیا قصد وی، از تأکید بر وجود دو نهاد حاکمیتی و دولتی تأثیرگذار بر حیات تئاتر کشور، عملاً معرفی هدف ثابت و مشخصی برای اعتراضات و انتقادهای اهالی تئاتر نیست و سعی ندارد، ناگزیری و چارهناپذیری مسیر طی شده را به ناهمخوانی میان دولت و حاکمیت، ارجاع دهد؟... و این همه البته در حالی است که به اعتقاد بسیاری از منتقدان و اساتید به قول ایشان پرخاشگر، ریشه اصلی بحرانها و تناقضات مدیریتی موجود درعرصه تئاتر را نباید و نمیتوان در چیزی جز ضعف مطالعاتی و فقدان برنامه مدیریتی مدون نهاد رسمی متولی فرهنگ و هنر، طی سالهای پس از انقلاب، جستجو کرد؛ مسئلهای که هیچ ربطی به فعالیتهای بخش حاکمیتی تئاتر نداشته و ندارد.
اما مسئله اینجاست که اتفاقاً بخش حاکمیتی تئاتر مورد نظر این کنشگر صحنه نشست، حتی بسیار پیشتر و بیشتر از بخش دولتی هنرهای نمایشی، به جستجوی الگوها و راهکارهای علمی و کاستن از تناقضات ساختاری خود پرداخته و پروژههای مطالعاتی متعددی را برنامهریزی و مدیریت کرده است؛ بهطوری که از دو سال پیش راه تدوین سیاستی متمرکز و یکپارچه برای بیست سال آینده خود را در حوزه تئاتر آغاز کرده و بهطور جدی و با دعوت از دهها پژوهشگر و هنرمند و مترجم و منتقد فعال تئاتر، مقدمات نگارش متنی با عنوان «دکترین تئاتر مقاومت یا تئاتر دفاع مقدس» را تدارک دیده و به سرانجام رسانده است. هر چند این متن، در مراحل پایانی تدوین خود ظاهراً، در برزخ سوءتفاهمات و اختلافنظرهای نامعلومی گرفتار آمده و هنوز به سرانجام نهایی خود نرسیده است؛ اما پرسش این است که چرا مرکز هنرهای نمایشی یا معاونت هنری وزارتهای ارشاد یا حتی خانه تئاتر، به رغم اعترافشان به وجود بحران در حوزه مدیریتی تئاتر کشور، طی دو دهه گذشته، حتی کوچکترین گامی در این مسیر یا هر مسیر مناسب دیگری، برای پیشگیری یا بحرانزدایی از وضعیت نرمافزاری و سختافزاری تئاتر کشور برنداشتهاند؟ و با این توصیف آیا هنوز هم میشود این کمکاری یا بیبرنامگی را با تناقضات دولتی و حاکمیتی توجیه کرد؟
بهعلاوه، آیا زمانی که دانشگاههای ما، علیرغم اعتراضات و انتقادهای مکرر اساتید و برخی منتقدان و فعالان تئاتر، مشغول جذب انبوه بیحسابوکتاب دانشجوی تئاتر بودهاند، وزارت ارشاد و بخش دولتی تئاترما کوچکترین گامی در راه ممانعت و اصلاح این روند بیمارگون برداشته است که حالا امروز، به منظور رفع عوارض بحرانزای همین پدیده مجبور شده است در نقش پرچمدار و مدافع «ناگزیر» تأسیس تماشاخانههای خصوصی!! در ایران ظاهر شود؟ آن هم به گونهای که انگار قصد دارد با اقدامی مبدعانه و خردورزانه، باری از شانه خانواده تئاتر بردارد!!
و سئوال آخر اینکه چرا مرکز هنرهای نمایشی، برای رفع بحران موجود که تا حدودی سکوت و بیعملی خود او موجب تشدید و تقویت آن شده است، پیش از هر اقدامی به شناسایی الگوهای آزموده شده جهانی و بهرهگیری از مناسبترین آنها برای شرایط ویژهی تئاتر کشور ما نپرداخته و نمیپردازد؟ و دیگر اینکه چرا پیش از هر اقدامی، طرحها یا الگوهای مورد نظر خود را به گونهای شفاف با جامعهی تئاتری ایران درمیان نگذاشته است؟ اینها و بسیاری دیگر سئوالاتی هستند که مرکز هنرهای نمایشی نمی تواند به صرف درشتنمایی چالشها و تناقضات مدیریتی و بودجهای میان دو بخش دولتی و حاکمیتی از پاسخگویی صریح به آنها طفره بروند.
در میان بیانات، توصیهها و پرسشهای راهگشای متعددی که نماینده مستقل شرکتکننده در این نشست، یعنی جناب آقای دکتر خاکی مطرح کردند و به عقیده نگارنده هر جزء آن میتواند مبنایی برای نشستهای پژوهشی مستقل آینده خانوادهی تئاتر باشد. این سئوال که آیا هنوز هم مرکز هنرهای نمایشی باور دارد که ساختار عادتشده مدیریتی این مرکز غیرقابلاصلاح و تغییرناپذیر است؟ و آیا در صورت وجود یک اراده جدی و یک نگاه علمی نمیشود ساختار موجود آن را تغییر داد؟ دو نمونه از مهمترین پرسشهای اهالی تئاتر هستند؛ پرسشهایی که میتوانند ما را به طرح پرسشهای دیگری رهنمون شوند. از جمله این که آیا مدل مدیریتی تئاتر شهر ما، نباید بعد از گذشت 40 سال مورد بازنگری جدی قرار بگیرد؟ این مرکز مهم تئاتر کشور ما واقعاً از چه مدل یا الگوی تجربه شده جهانی یا ملی پیروی میکند؟ آیا غیر از تغییر مدیران و انتصابها و جابهجاییهای جدید در تئاتر شهر، واقعاً نمیتوان کار دیگر برای آن صورت داد؟ آیا نمیتوان از تئاتر شهر تهران یک مرکز تئاتری ملی و الگویی برای تئاتر کشورمان فراهم کرد.
و بالاخره اینکه چرا مسئولین فرهنگ و هنر و بهویژه تئاتر کشور ما، یکبار هم که شده، به تجربههای جهانی نظر نمیکنند؟ چرا نمیخواهند بپذیرند که تکرار راه های رفته، جز تحمیل هزینههای هنگفت و عقبماندگی، هیچگونه دست آورد دیگری برای ما نخواهد داشت. چرا نمیخواهیم بپذیریم که در دنیای پرشتاب معاصر، تکرار تجربههای قرون سپری شده، جز حسرتِ عقبماندگی ، وابستگی فکری و زیباییشناختی و عدم اعتماد به نفس ابدی چیزی برای ما به ارمغان نخواهد آورد. چرا نمیخواهیم بپذیریم که ملل موفق امروز جهان نیز زمانی با صرف هزینههای انسانی و مادی و معنوی بسیار، همین مسیر را طی کردهاند و جز از طریق همفکری، پژوهش و تحلیل و اصلاح و ارتقاء تجربیات دیگران، راهی برای برونرفت از بحران نداشتهاند. تاریخ تئاتر ملی اکثر کشورهای پیشرفته و موفق جهان که الگوی ناگفته و پنهان تئاترما و بسیاری جوامع دیگر بوده و خواهند بود، گویای حقایق بسیاری در همین زمینه است.