صراط: یک روز اعزام شدم به آدرس بیمارستانی در شمال شرق تهران، وقتی به بیمارستان رسیدم مسئول سردخانه گفت: امروز ۵ تا جنازه داشتیم که سه تا از آنها را همکارانتان به بهشت زهرا (س) منتقل کردند.
با دیدن همراهان فوتی که نامش در برگه مأموریت من درج شده بود با احترام، سلام و تسلیت گفتم. همراهان دو نفر بودند که حدود ۵۰ سال داشتند به ایشان گفتم برای شناسایی متوفی باید داخل سردخانه بروند و جنازه را شناسایی کنند آنها وارد سردخانه شدند، ولی با دیدن جنازهها بیرون آمدند و گفتند؛ هیچ کدام برای ما نیست؟!
گفتم؛ دوباره با دقت نگاه کنید، شاید اشتباه میکنید. گفت؛ نه آقا، من پدر خانم خودم را که میشناسم! این میت ریش داره، ولی پدر خانوم من ریش نداشت!
گفتم؛ چند وقته که ندیدیش. گفت؛ دیروز آمدم بیمارستان ملاقاتش؟! وقت ملاقات هم صورتش را اصلاح کردم.
مسئول سردخانه گفت؛ جنازه دومی را ببینید شاید اون باشه؟! گفتند؛ نه آقا اینکه اصلا هیچ شباهتی ندارد. باز جنازه اولی بیشتر شبیه است.
خوب جنازه دیگهای در سردخانه بیمارستان نبود و چون جنازه اولی کمی به جنازه پدر خانوم آنها شباهت داشت رضایت دادند تا او را سوار آمبولانس کنیم و برای تشیع به درب منزل راهی شدیم.
جلوی درب منزل افراد زیادی جمع شده بودند. خانواده متوفی بسیار گریه و زاری و بیتابی میکردند. همسایهها و حاضرین نیز مشغول نوحه سرایی و سینه زنی بودند. همسایهها به همراه خانواده متوفی با قربانی کردن گوسفند و ذکر گویان جنازه را همراهی و تشیع کردند.
بعد از دعا خواندن در مسجد جنازه را تحویل آمبولانس دادند و من هم بعد از خداحافظی از خانواده متوفی به طرف سازمان راهی شدم.
وقتی وارد سازمان شدم خواستم با بیسیم رسیدنم را به مرکز اطلاع دهم که مرکز زودتر از من روی خط آمد و نام فوتی را که در خودرو داشتم و به بهشت زهرا (س) آورده بودم را پرسید و من هم مشخصات فوتی که در برگه مأموریتم بود خواندم.
در همین حین 2 نفر از جلوی غسالخانه به طرف من آمدند و گفتند؛ "پوریحیی" شمایید؟ گفتم؛ بله؟! گفتند: نیم ساعت پیش از همان بیمارستانی که شما آمدید فوتی ما را آورده اند و بعد از اینکه کارهای تشییع و مراحل اداری وی طی شد، در وقت شستشو و غسل جنازه متوجه شدیم اشتباهی شده و بیمارستان نام متوفی را به اشتباه درج کرده.
در همان وقت که داشتند برای من توضیح میدادند صاحب این متوفایی که من آورده بودم و در خودرو داشتم رسیدند و من از آنها خواستم که بروند داخل غسالخانه و جنازهای که ادعا شده نامش اشتباهی توسط بیمارستان ثبت شده را ببینید، بعد از اینکه رفتند و فوتی را دیدند آمدند و گفتند؛ بله آقا جنازه عوض شده است.
در همان وقت که داشتند برای من توضیح میدادند صاحب این متوفایی که من آورده بودم و در خودرو داشتم رسیدند و من از آنها خواستم که بروند داخل غسالخانه و جنازهای که ادعا شده نامش اشتباهی توسط بیمارستان ثبت شده را ببینید، بعد از اینکه رفتند و فوتی را دیدند آمدند و گفتند؛ بله آقا جنازه عوض شده است.
قبل از اینکه من چیزی بگویم یکی از آنها گفت ما جنازه را از در منزل که در غرب تهران بود تشییع و سپس با جمعیت زیاد عزاداری و سینه زنی کردیم و با قربانی کردن گوسفند مراسم تدفین را از در منزل آغاز کردیم و جنازه را به بهشت زهرا آوردیم؟! خانواده آن متوفی که من همراهشان بودم هم گفتند: ما هم عین همین مراسم را برگزار کردیم، اما در شرق تهران و تصورمان این بود که متوفای خودمان است.
من مات و مبهوت شدم از اینکه دو نفر یکی در شرق تهران و دیگری در غرب تهران به دست خانوادهای که برای متوفی غریبه محسوب میشد، تشییع شدند و جالب اینکه هردو مراسمی مثل هم داشتند.
باز برای چند هزارمین بار با خودم گفتم؛ فقط خواست خداست.
منبع: میزان