پیامشان این است: «سفرهتان را چینی بچینید!» و کمپینی بهنام «حمایت از کالای چینی» راه انداختهاند. در سالی که بهنام سال حمایت از کالای ایرانی نامگذاری شده است و کمپینهایی با هدف حمایت از کالای ایرانی تشکیل شده، حمایت از کالای چینی کمی عجیب است؛ اما این نمونه، کمپین موفقی بوده است و اتفاقاً در چند ماهی که شروع به کار کرده، خوب توانسته از پس کارش بربیاید؛ اما ماجرای کمپین حمایت از کالای چینی چیست؟
مردم «چین» چشمان بادامی ندارند. پرجمعیتترین در دنیا هم نیستند. چه رسد به منطقه خودشان. پاندا نمادشان نیست و اتفاقاً یکی از قطبهای اقتصادی جهان هم نیستند. زبانشان هم بهجای چینی، لری است. خلاصه این «چین» با آن کشور آسیای شرقی که میشناسیم زمین تا آسمان فرق دارد. این چین، ایرانی ایرانی است!
اینجا، دهستانی است در شمال شرقی استان کهگیلویهوبویراحمد. منطقهای خوش آبوهوا و سرسبز در دامنه کوه دنا.
محصولات چین در واقع محصولات ایرانی هستند و چین هم بخشی از خاک ایران است. چین با 65پارچه روستا در استان کهگیلویهوبویراحمد قرار دارد که مرکز آن ظفرآباد است و تقریباً دو ساعت تا یاسوج فاصله دارد و شجاعت، تلاش، سختکوشی و مهماننوازی اهالیاش شهره منطقه است.
اما چرا به این روستا، چین میگویند؟ آنطور که اهالی میگویند دلایل زیاد است. دو دلیل اما از همه معتبرتر است. یکی از این دلایل این است که دهستان در دامنه کوه قرار دارد و تمام کوههای آن چینچین و روی هم هستند. اما دلیل دیگری هم وجود دارد. به گفته قدیمیهای منطقه، دهستان راه عبوری گروهی از تاجران چینی بوده است و در زمان سفرشان در همین منطقه اتراق میکردند، اتراق تاجرهای چینی باعث شده است که دامنه بهنام چین مشهور شود.
چین منطقهای کوهستانی و سردسیر و پوشیده از جنگلهای بلوط است. چینیها هنوز کشاورزی دیمی، دامداری و باغداری به روش سنتی دارند؛ با وجود طبیعی بودن، محصولات چین اما در بازارهای شهرهای دیگر عرضه نمیشود. دلیل آن هم فاصله زیاد دهستان و جادههای نامناسب است. به خاطر همین است که بسیاری از جوانهای روستاهای دهستان، برای کار، به شهرهای دیگر سفر کردهاند. همین مساله سبب شده است تا یک کمپین در حمایت از کالای چینی به راه بیفتد تا محصولاتشان را برای نخستینبار بهصورت اینترنتی عرضه کنند و محصولات ارگانیک را از چین به همهجای ایران برسانند. با این اتفاق امید دارند تا جوانهایی که برای کار از روستا رفتهاند، دوباره به روستاها برگردند و در روستای خودشان کار کنند.
همکاری اقتصادی با چین با لهجه اصفهانی
داستان حمایت از کالای چینی از شرکتی در اصفهان شروع شد. شرکتی که درواقع کارش شناسایی و تأمین محصولات سالم و رساندن آن بهدست مشتریان است. محصولات سالمی که در کارخانهها تولید میشوند، ارگانیکاند یا اینکه بهصورت طبیعی رشد پیدا کردهاند. این شرکت کارش را دو سالی میشود که شروع کرده است. آقای «محمد ایراننژاد» مدیر این مجموعه و مدیر فروش شرکت در دهستان چین است. او درباره چگونگی همکاری با چین در گفتوگو با «صبح نو» میگوید: «ما بسته به مأموریتمان، تصمیم گرفتیم با روستاها و استانهای محروم در ارتباط باشیم. چند استان مدنظر ما بود. یکی از آنها کهگیلویهوبویراحمد بود که بعد از استان سیستانوبلوچستان دومین استان محروم، از منظر اشتغالزایی است.» ایراننژاد توضیح میدهد چهار ماهی است که دستبهکار شدهاند: «ما چهار ماهی است که به دهستان چین در رفتوآمدیم. سعی کردیم با روستاییان ارتباط برقرار کنیم. روش کار ما این طور است که اول از همه با روستاییان دوست میشویم و رفتوآمد خانوادگی میکنیم. ما سعی کردیم تا اشتغال آنها را پایدار کنیم. محصولات آنها کیفیت بالایی دارد، بنابراین محصولاتشان را میخریم و در سطح کشور میفروشیم.»
او درباره ارگانیک بودن محصولات چین میگوید: «تا الآن خانمهای هشت خانواده برای ما نان میپزند. نانی با خصوصیات ویژه آن منطقه، آب این نان با آب چشمه است و با گندم دیمی خودشان پخته میشود. این روستاها، روستای نمونه در پرداخت زکات هستند. این آردی که برای نانها استفاده میشود، آرد زکاتخورده است. با آتش چوب و بدون هیچ افزودنی یا خمیرمایهای و نمک گهرم، یعنی بدون نمکهای شرکتی و فرآوری شده، هم پخته میشوند. اگر خانمی 65هزارتومان از پخت نانش در ماه بهدست میآورده است، ما در ماه به او ماهانه 235هزارتومان میدهیم.»
اما نکته قابل تأمل در این شرکت استفاده از نام چین و ایجاد کمپین حمایت از کالای چینی است. ایراننژاد در اینباره توضیح میدهد: «ما دوست داشتیم یک اغتشاش چشمی به راه بیندازیم تا مخاطبمان جا بخورند. با کنجکاوی وارد بشوند و ببینند که نه این چین آن چین نیست و با مجموعههای ما آشنا شوند. در موضوع هم موفق بودیم.»
به همین ترتیب مجموعه کارشناسی تمام 80خانواده روستای گلال، یکی از روستاهای چین را با خود همراه کردهاند. با بسیاری از خانوادههای روستاهای دیگر هم در ارتباط هستند. وظیفهای که اما ایراننژاد درباره آن تأکید دارد، بحث مهاجرت معکوس در روستاهای دهستان چین است. او البته توضیح میدهد که در اینباره هم موفق عمل کردهاند: «موفق شدیم یک خانواده را به روستا برگردانیم. همین برای ما خیلی با ارزش است. یک خانواده را که رابط ما در دهستان چین هستند. ایشان محلی آن منطقه هستند.»
من نمونه مهاجرت معکوس هستم
آقای «رضا دانشپایه» جوان 25سالهای است که تا همین چند ماه قبل، در تهران کار میکرد. او از دوران دبیرستان در تهران زندگی کرده و در تهران به دانشگاه رفته است. بعد از فارغالتحصیل شدن از دانشگاه اما بهجای اینکه به روستای آباواجدادیاش روستای آبچندار گلال از روستاهای چین برگردد، در بازار مبل تهران مشغولبهکار میشود. داستان رضا از نوروز سال گذشته شروع شد، زمانی که با دختری از روستای خودش ازدواج کرد و دلش را برای همیشه به سرزمین آبا و اجدادیاش گره زد. او دیگر دوست نداشت که به تهران برگردد؛ اما ماندن در روستا هم آسان نبود. همسرش هم نگران ماندن در روستا بود و اصرار میکرد برای زندگی به یاسوج بروند. داستان دانشپایه اما با آشنا شدن با مسوولان کمپین حمایت از کالای چینی تغییر کرد. او حالا رابط بین مجموعه و اهالی چین است و حالا حتی ماشینی تهیه کرده است و محصولات محلی را به مجموعه میرساند تا از آنجا به همه کشور برسانند. او در زمان مصاحبه سومین مجموعه از محصولات را جمعآوری کرده بود. دانشپایه در گفتوگو با «صبح نو» درباره کسبوکار راه افتاده است تا چه حد در ده تأثیر داشته است: «حدوداً دو هفته است که استارت این کار خورده است. این کار انگیزه مثبتی را بین مردم روستا ایجاد کرده است. آنها فهمیدهاند که با یکسری از کارها میتوانند، هم درآمد خود را افزایش دهند و هم اینکه کار کنند. انگیزه هم روستاییهایم بالاست و خودشان هم علاقه نشان دادهاند. درحالحاضر فصل کارشان است و همهشان خیلی مشتاق هستند که کار انجام دهند.»
رضا تأکید میکند که به خاطر ارتباط با اهالی در روستا زندگی میکند. او درباره شرایطی که در گذشته برای فروش محصولاتشان داشتند، توضیح میدهد: «محصولات اصلی دهستان ما روغن گوسفند، روغن گاو، گندم، عدس و گردو هستند. این محصولات را معمولاً از روستا بار میزدند و به شهر رضا میبردند. اینها یا به فروش میرسید یا اینکه نمیرسید. حالا اما شرایط تغییر کرده است. مردم ده مطمئن هستند که بازار فروش محصولاتشان پیدا شده است. در گذشته این محصولات یا به فروش نمیرسید یا اینکه ارزان به فروش میرسید. بسیاری از دلالان از سر زمین محصولاتمان را خرید میکردند و بعضی از روستاییان هم که ماشین داشتند، خودشان جنسشان را به فروش میرساندند.»
جوان آبچناری آینده این کار را خوب میداند: «خوشبین هستم که شرایط خوب پیش برود. هرچند که ما کار را تازه شروع کردهایم.» او البته درباره مهاجرت معکوس چین نیز میگوید: «زمان میبرد تا کسانی که به شهر مهاجرت کردهاند متوجه این قضیه شوند و دوباره به سر زمینهایشان برگردند و دوباره در روستا ساکن شوند.»
چین را در ایران مشهور میکنیم
آقای «محمد فریدونی» روحانی روستای آبچندار گلال دهستان چین است. روستایی که زنان ده در آنجا با گندمی که خود میکارند، برداشت میکنند و تبدیل به آرد میکنند، آرد میپزند. فریدونی از مهرماه سال گذشته به چین منتقل شده است و از همان ابتدا از حامیان اصلی کمپین بوده است. او در گفتوگو با «صبح نو» توضیح میدهد: «من خودم با خانمهای ده صحبت کردم. لیست خانمها را آماده کردم و تلاش کردم تا برای خانمهای ده این اتفاق بیفتد.» او وجود کسبوکارهای این چنین در روستاها را مهم میداند: «روی زندگی اهالی ده خیلی تأثیر میگذارد. اتفاقهای اینچنین برای خانمهای روستا یک کمک اقتصادی است و با این اتفاقها میتوانند رشد کنند.»
فریدونی البته توضیح میدهد که چند روزی است که نان پختن خانمهای ده با نارضایتی همراه بوده است: «خانمهای ده ناراضی هستند و میگویند که نانهایی را که با مشقت فراوان میپزیم، آنها میگویند که ما از صبح تا شب کار میکنیم ولی برای هر نان 200تومان دریافت میکنیم. در مجموع برای یک روز کار کردن به آنها 50هزار تومان میدهند. دفعه قبلی که نان پختند با رغبت این کار را انجام ندادند.» روحانی روستا دلیل نارضایتی خانمهای ده را هم تنها یک چیز میداند: «درحالحاضر فصل برداشت عدس و گندم است و سر خانمهای ده شلوغ است و مشغله دارند. خستگی به چشمشان خیلی زیاد میآید و به خاطر همین است که میگویند 50هزارتومان کم است. شاید در زمستان و تابستان که آنها کار زیادی ندارند نان میپختند، شرایط برای آنها تغییر میکرد و با میل بیشتری نان میپختند.»
روستا به تکاپو افتاده است
آقای «محمد آقایا» مدیر شرکت تبلیغات اجتماعی اینترنتی است که محصولات چین در آن انتشار به فروش میرسد. او در گفتوگو با «صبح نو» با اشاره به برجسته کردن هویت آدمها در بازار اجتماعیاش و مشکلاتی که حفظ این هویت میگوید: «کار در دهستان چین یکی از سختترین جاهایی است که تا به حال تجربه کردهایم چون آنجا به خوبی اینترنت پوشش نمیدهد و اداره پست شعبه جدی ندارد بنابراین نتوانستیم غرفه خاص آنها را داشته باشیم و از غرفههای دیگر برای این کار استفاده کردیم تا کمپینی برای پیشفروش محصولات ایجاد کنیم.»
او تأکید میکند: «دوست داشتیم مردم دهستان را به این نتیجه برسانیم که اگر خودتان همت کنید و محصولاتی را که با این کیفیت خودتان استفاده میکنید، به دست شهرهای دیگر هم برسانید، خودتان میتوانید کسبوکار خودتان را راه بیندازید.»
او البته تأکید میکند که کسبوکار چین نیاز به استمرار دارد: «این کار ما پیشخرید بود. باید با مردم دهستان صحبت شود. باید آنها توجیه شوند در این مرحله اول، محصولاتی که پیشخرید شده است، به دست مشتری رسیده است و این رضایتمندی مشتریهاست که ادامه کار را ایجاد میکند. باید بازخوردهای مشتریها را بدانیم و اگر آنها درباره کیفیت بازخورد مثبتی داشتند راند بعدی کار را شروع میکنیم و هم درخواستها بیشتر میشود و هم اینکه به چین توجه میشود.» «آقایا» تأکید میکند که این جریان نباید خاموش شود و چین باید خود را شناخته و شناختهتر کند: «مرحله دوم کار در داستانهای دیگری که مشتریهایمان از بازخوردها بهوجود آوردهاند شکل میگیرد. اوایل کار ما داستانها را تعریف میکنیم. کمکم ما کمرنگ میشویم و داستانها توسط مشتریها گزارش میشود؛ مثلاً مشتری درباره نان یوخه صحبت میکند. این یک جریان طبیعی را شروع میکند. باقی داستان را خود اهالی روستا و مشتریها بهوجود میآورند. ما استارت کار را زدهایم و تکاپو را بقیه بهوجود میآورند.»
مدیر شرکت تبلیغات اجتماعی اینترنتی تأکید میکند که این تکاپو و موفق بودن زمانی بهوجود میآید که اهالی چین خود بخواهند: «واکنشهای چین مثبت است اما مشکل مواجهه روستا با تجارت بیرونی است. همیشه بدبینی وجود داشته است؛ اما این تکاپوی اولیهای که در روستا اتفاق افتاده است و توجهی که به آن شده مثبت است. در چین آنتندهی سخت است و اینترنت خیلی سخت آنتن دارد. همه اهالی اما در موبایلهایشان ویدئوی مربوط به چین را دارند. مردم چین واکنشهایی که به کمپین وجود داشته است را حس میکنند و متوجه آن میشوند.»
او میگوید: «اگر سفارشها هم بیشتر شود، این اعتماد کامل شکل میگیرد. روستاییان میفهمند که آدمهایی که در شهر هستند کسبوکار روستا برایشان مهم است. این حس و پیغام که مردم شهر بدون واسطه از روستاییان خرید میکنند، بالاخره فرستاده میشود. این اتفاق البته به مرور زمان نیاز دارد. تا هم ما شهریها و هم روستاییان باورشان شکل بگیرد.»
داستان چین تازه شروع شده است، اگر انرژی مثبت اهالی ده و حمایت مردمی از چین ادامهدار باشد، بعید نیست که نام «چین» از همینجا و لابهلای جنگلهای بلوط و کوههای بلند زاگرس، جهانی شود.
منبع: صبح نو