به گزارش فارس دو بیت مستحکم «ملکیان» در این دیدار موجب شد حاضران نیز به تحسین لب بگشایند.
دیانت بر سیاست چیره شد، آری جهان فهمید
رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه!
***
دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد
زمین کارزار ما تل آویو است، تهران نه!
البته این شاعر جوان پیش از این نیز در دیدارهای نیمه ماه مبارک، شعرخوانده بود، اما بیت اخیر وی در مورد «تل آویو» در فضای مجازی بارها و بارها نشر شد و این روزها بر سر زبانها نیز این شعر ملکیان جاریست.
فرصتی دست داد تا با «محمدحسین ملکیان» که دوستانش فراز خطابش میکنند گفتوگویی به مناسبت این شعر و دیدار داشته باشیم. آنچه در پی میآید مصاحبه فارس با این شاعر جوان است که از او تاکنون مجموعههایی، چون «جمع مکسر»، «نتهای گریه دار» و «توارد شخصی» منتشر شده است.
آقای ملکیان از فعالیت این روزهایتان بگوئید؟
محمدحسین ملکیان متولد پنج تیر ۱۳۶۴ اصفهان هستم. فارغ التحصیل کارشناسی مکانیک دانشگاه آزاد اسلامی واحد خمینی شهر، اما شغلم متاسفانه یا خوشبختانه با شعر ارتباطی ندارد.
اغلب در جشنوارههاه نام شما در فهرست برگزیدگان دیده میشود، هدفتان همین است؟ یعنی در حوزه شعر برجسته بودن؟
رتبههای زیادی به دست آوردهام. بیش از دویست رتبه استانی و ملی و بین المللی. از جشنواره بینالمللی فجر تا شعر و داستان جوان سوره و انقلاب. از معرفی شدن به عنوان جوان برتر ایرانی توسط وزارت ورزش و جوانان تا انتخاب شدن بعنوان مولف برگزیده. اما این رتبهها نمیتواند برای من راضی کننده باشد. من به دنبال هدف بزرگتری هستم.
چه هدفی؟
اضافه کردن یک سطر به ادبیات ایران.
از شب شعر دیدار با رهبری برایمان بگویید. چندبار تاکنون در آن جلسه حضور داشتهاید.
سه بار. دومین بار بود شعر خواندم. برای من جلسه بسیار خوبی ست. نه بخاطر شعرهایش، نه بخاطر افطاری و نه بخاطر اعتبار و شهرتش؛ فقط بخاطر دیدار شخص آقا، شاید یک عده که این متن را میخوانند من را متهم به خیلی چیزها کنند، اما من اعتقاد قلبیام را گفتم. شخص رهبری را دوست دارم. با ایشان احساس راحتی میکنم. در این دوبار که شعرخواندم ذرهای استرس نداشتم و این گواه علاقه من به ایشان است.
در صحبتهایتان گفتید شاید شما را بخاطر ابراز علاقه به خیلی چیزها متهم کنند. مثلا چه چیزهایی؟
صریح و راحت باشیم؟
بله. حتما بفرمائید.
واکنش بعضیها را در فضای مجازی نسبت به شعر من دیدهاید؟ متهم به چاپلوسی و دامن زدن به آتش جنگ و تامین مالی شدن بواسطه شعرخوانی در بیت و هزار چیز دیگر شدهام. باور کنید بعد از انتشار کلیپ شعرخوانیام، بعضی کامنتها را که در صفحه خبرگزاریها یا جاهای دیگر میخواندم خندهام میگرفت. با بعضی کامنتها گریه کردم.
از خندهدارهایش بگویم؟
بله. یکی نوشته بود با این شعر وام ازدواجش جلو افتاد! در حالی که من بیش از پنج سال است ازدواج کردهام و خدای من شاهد است به چه بدبختی وام ازدواجم را گرفتم. یا مثلا یکی نوشته بود من این را میشناسم، این خودش آقازاده است! دیگری نوشته بود با این شعر یک میلیارد به جیب زد!
اهانتهای بسیاری نسبت به خودم و خانوادهام برخیها روا داشتند، واقعا جای تاسف داشت که بگذریم، پیامهای خصوصی زیادی دریافت کردم. البته الحمدلله تعداد تبریکها و تحسینها خیلی بیشتر بود. اما بودند حرفهایی که دلم را به درد آوردند. جا دارد از دوستانی که حمایت کردند علی الخصوص بچههای اصفهان تشکر کنم، که اگر حمایت آنها نبود دوستانی حتی سعی داشتند هجو بنویسند و...
خب به نظرتان دلیل این جبههگیریها چیست؟
خیلی چیزها. شاید عدهای با خود من مشکل دارند، عدهای ناراحتند که چرا آنها دعوت نمیشوند. عدهای با فلان شخص مسئول در برگزاری شب شعر و انتخاب شاعران مشکل دارند. عدهای تعریفی از آزادی دارند و همه را ملزم به زندگی بر اساس آن تعریف میکنند بدون اینکه ذرهای فکر کنند این خواسته شان با تعریفی که خودشان دادهاند منافات دارد. عدهای میگویند در شعرخوانیها پارتی بازی میشود. همه اینها که با به جا یا نابجا بودنش کاری نداریم در جبهه گیریها موثر است. از طرفی تبلیغات و ضدتبلیغات دشمن، شایعه پراکنیهای فضای مجازی، تلاش براندازها و ... باعث تحریک اذهان عمومی میشود و اگر بخواهیم با هم صادق باشیم از یک طرف شرایط اقتصادی جامعه، برملا شدن بعضی رانتها، مشاهده نفاق در گفتار و عمل بعضی دولتمردان و رجال و بعضی بی عدالتیها مردم را ناراحت کرده است. اینها همه با هم یکی میشوند و هر جا که شد سر باز میکنند؛ که البته اشتباه است. بی انصافی ست که همه مشکلات را یکجا حساب کنیم و هر حرفی یا مطلبی که میشنویم چشم بسته بپذیریم و همواره عینک بدبینی به چشم داشته باشیم. مشکلات هرچه هم باشند باید در سایه نظام و اتحاد حل شوند و هیچ کس به اندازه خود مردم در بوجود آمدن و حل شدن آنها سهیم و تاثیرگذار نیست.
خلاصه این میشود که طرف هنوز شعر من را نشنیده دست به سلاح دشنام میبرد. در حالی که من یک حادثه دلخراش تاریخی را بازگو کردهام.
خب، پاسخ شما برای این دسته از مخاطبین چیست؟
طی این چند روز با بعضی شان در فضای مجازی و حقیقی صحبت کردم.
در جواب آنها که ناراحتند چرا من در بیت حضور داشتهام باید عرض کنم به اعتقاد قلبیام لبیک گفتهام. بار اول نبوده که به دیدار آقا میرفتم و انشاالله بار آخر هم نیست. بیش از شصت درصد محتوای چهار تالیف من آیینی و دفاع مقدس است. نمیخواهم ادای آدمهای انقلابی را در آورم، اما خیلیها ادای انقلابی و یا مذهبی بودن دارند، اما در عمل بر خلاف این عمل میکنند نخواستم و نتوانستم پشت اعتقاداتم را خالی کنم.
جنگ و انقلاب در خانه پدری من اتفاق افتاده است و من کاری جز عقیدهام انجام ندادهام؛ لذا با احترام به مخاطبین موافق و مخالفم از آنها میخواهم همه چیز را با هم اشتباه نگیرند. مذهبیها بدانند اگر خدشهای به نظام وارد شود هیچ تضمینی وجود ندارد که به ساحت مقدس امام رضا علیه السلام توهینی نشود.
عدهای با بیت آخر شعر مشکل داشتند و بنده را به جنگ افروزی متهم کردند در حالی که بیت آخر میگوید اگر بنای جنگ باشد ما در زمین خودمان نخواهیم جنگید و این کاملا منطقی ست. ما جنگ را تجربه کردهایم. جنگ خانمان سوز است. دنبال راه انداختن جنگ هم نیستیم، اما قطعا اگر پای مان را به جنگ بکشند در خانه نمیجنگیم که تلفات جانی و مالیمان سر به فلک بکشد. ما از حرمها دفاع کردیم و جوانان مان را به عراق و سوریه فرستادیم که پای داعش به ایران باز نشود.
عجیب است که عدهای این دو دو تا چهارتا را متوجه نمیشوند. اگر بدانیم اگر خدشهای به نظام وارد شود چقدر ضرر میکنیم تا پای جان پشت این نظام میایستیم. ایران با همه جای دنیا تفاوت دارد. تاریخ گواه است.
با این تفاسیر و پس از شعرخوانی در بیت از این پس بصرفا با اشعار انقلابی محمدحسین ملکیان مواجه خواهیم بود؟
خیر. من صرفا شاعر انقلابی نخواهم بود و نبودهام. همانطور که پس از دو دیدار قبل نشان دادم. من در هر فضایی نیاز باشد مینویسم. از عاشقانه گرفته تا آیینی. از انقلابی گرفته تا اجتماعی. شاعر نباید تک بعدی باشد. من اعتقاداتم را مینویسم. مثل همیشه.
حرف آخرتان با مخاطبان؟
چه مخالف چه موافق را دوست دارم. اصلا بدون وجود آنها من شاعر وجود نخواهم داشت. انتقادی اگر باشد شاید نپذیرم، اما گوش خواهم داد. امیدوارم اگر انتقادی میکنیم سازنده باشد و نیت مان خیر باشد.
متن کامل شعر ملکیان در محضر رهبر انقلاب در ذیل میآید: اینجا ببینید.
یکایک سر شکست آن روز، اما عهد و پیمان نه
غم دین بود در اندیشهی مردم، غم نان نه
شبی ظلمانی و تاریک حاکم بود بر تهران
به لطف حضرت خورشید، اما بر خراسان نه
کبوترهای گوهرشاد بودیم و صدای تیر
پریشان کرد جمع یکدل ما را، پشیمان نه
سراسر، صحن از فوج کبوترها چنان پر شد
که چندین بار خالی شد خشاب آن روز و میدان نه
یکی فریاد میزد شرمتان باد آی دژخیمان!
به سمت ما بیاندازید تیر، اما به ایوان نه
یکی فریاد سر میداد بر پیکر سری دارم
که آن را میسپارم دست تیغ و بر گریبان نه
برای او که کشتن را صلاح خویش میداند
تفاوت میکند آیا جوان یا پیر؟ چندان نه
دیانت بر سیاست چیره شد، آری جهان فهمید
رضاجان است شاه مردم ایران، رضاخان نه!
کلاه پهلوی هم کم کم افتاد از سر مردم
نرفت، اما سر آنها کلاه زورگویان، نه!
گذشت آن روزها، امروز، اما بر همان عهدیم
نخواهد شد، ولی اینبار جمع ما پریشان، نه!
به جمهوری اسلامی ایران گفته ایم "آری"
به هرچه غیر جمهوری اسلامی ایران: "نه"
کجا دیدی که یک مظلوم تا این حد قوی باشد
اگرچه قدرت ما میشود تحریم، کتمان نه
دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد
زمین کارزار ما تلاویو است، تهران نه!