عباس جهانگیریان میگوید: ما نویسندگان کودک و نوجوان باید جمع شویم و ببینیم چه کاری میتوانیم در زمینه پیشگیری از آزار جنسی بچهها انجام دهیم.
این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفتوگو با ایسنا، درباره ظرفیت ادبیات در زمینه آگاهیبخشی به بچهها برای شناخت بدن خود و پیشگیری از اتفاقهایی مثل تعرض و تجاوز به آنها، اظهار کرد: ادبیات ظرفیت همه چیز را دارد؛ البته نه اینکه بخواهیم از طریق ادبیات کار آموزشی انجام بدهیم. من مخالف آموزش مستقیم هستم زیرا آموزش مستقیم همان کاری است که معلمان در مدرسه انجام میدهند. اگر این موضوع بخواهد از طریق ادبیات بیان شود باید به صورت غیرمستقیم باشد و زیر پوست اثر بتواند تأثیر خود را بگذارد.
او با شاره به فیلمنامه خود با عنوان «مترسک» که موضوعش تجاوز به کودکان است، گفت: این موضوعی است که میتوان از طریق نمایشنامه، فیلم و داستان آن را آموزش داد. اگر کاری از طریق ادبیات انجام میشود باید غیرمستقیم باشد تا بتواند تأثیر بگذارد.
جهانگیریان سپس گفت: ما نویسندگان کودک و نوجوان باید جمع شویم و بگوییم چه کاری میتوانیم در این زمینه انجام دهیم یعنی همان سوالی که شما طرح میکنید. نویسندگان میتوانند با همکاری انتشارات کانون پرورش فکری کوکان و نوجوانان و مدرسه و منادی تربیت که به آموزش و پرورش وابسته هستند، داستانهایی را با این مضامین منتشر کنند. بیاییم بعضی از مضامین و آسیبهای اجتماعی و موضوعاتی را که جامعه مجبور میشود بعدا برای آنها هزینه بدهد مانند برخی اتفاقهای اخیر در حوزه تعرض و تجاوز را در کتابهای داستان منعکس کنیم. این سه ناشر وابسته به وزارت آموزش و پرورش میتوانند آنها را چاپ کنند و در اختیار بچهها قرار دهند.
این نویسنده در ادامه گفت: باید فیلمهایی ساخته شود و آموزش و پرورش آنها را در مدارس به نمایش بگذارد. اگر این اتفاقها بیفتد ادبیات ما ظرفیت همه چیز را دارد؛ از جمله این مورد را.
او درباره چگونگی بیان این موضوع که خانوادهها تمایل داشته باشند کتابها را برای کودکان خود تهیه کنند، گفت: اگر مواضع خانوادههایی را که به بچههایشان تجاوز شده دنبال میکردید، یکی از انتقادهایشان به آموزش و پرورش این بود که چرا به بچههای آنها آموزش نداده که آنها مصونیت پیدا کنند تا اگر معلم و ناظم و یا بیرون از مدرسه کسی به آنها دستدرازی کرد و یا قصد تعرض داشت، کودک به قدری آگاه باشد که بتواند از بدن و حقوق خود دفاع کند. به طور مثال در شهرهای گرمسیری چون استخری وجود ندارد و یا بچهها پول ندارند برای شنا به برکههای اطراف شهر میروند، اتفاقات اینچنینی هم در جاهای پرت و دور از چشم ناظران اعم از خانواده، مربیان و پلیس میافتد، پس بهترین کار این است که کودک و نوجوان مصونیت روانی و فرهنگی پیدا کند که بتواند تشخیص دهد کجا برود و کجا نرود، با چه کسی دوستی کند و با چه کسی دوستی نکند. در واقع ما علائم را آموزش میدهیم و خود بچهها تشخیص میدهند چه کار کنند.
جهانگیریان سپس بیان کرد: مشکل اساسی ما این است که چیزهای کوچکی که در دنیا بر روی آنها کار میشود، در کشور ما تابو است. مثلا در سوئد این چیزها را به بچهها آموزش میدهند که نسبت به بدنشان مالکیت دارند. زمانی که بچه آموزش ببیند میتواند از بدن خود مواظبت کند. اما ما اینها را تابو میکنیم؛ مثلا اگر به صدا و سیما بگوییم این فیلم را درباره این موضوع ساختهایم و شما پخش کنید، چون تابو است این کار را نمیکند. آنها برای همه چیز خط قرمز دارند؛ هر چیزی را تابو میکنند و نمیگذارند اتفاقی بیفتد.
او در پایان افزود: اگر سازمان بهزیستی و آموزش و پرورش فیلمهای کوتاهی با این مضمون بسازند میتوانند تأثیر بگذارند، اما آنها استقبال نمیکنند، در حالی که جزو وظایف بهزیستی است که فیلم کوتاه بسازد تا خانوادهها ببینند.