چند سالی است که در حوزه مشاوره و راهنمایی در امر طلاق و ازدواج کار می کنم، همیشه به مراجعانم که اغلب زنان و مردان جوانی هستند، تاکید دارم برای ساختن زندگیتان بیشتر انرژی بگذارید، کمتر غر بزنید و دشواری ها و سختی ها را به جان بخرید.
چندی پیش مقاله ای از مارک منسون در مجله ترجمان با این عنوان که «از خودتان بپرسید: در زندگی چه رنج هایی را به جان می خرم؟» را می خواندم سطر به سطر مقاله را که می خواندم ناخود آگاه به تمام جلسات مشاوره ای فکر می کردم که سالهاست بر همین اساس پی گرفته ام. اگرچه تنوع مسائل و مشکلات زناشویی بسیار است ولی به واقع اصلی ترین عامل، کم کاری نسل جدید در «عدم تحمل رنج» است. همه ما آرزوی شغل خوب، ماشین مدل بالا و درآمد عالی داریم، همه ما می خواهیم زندگی زناشویی آرام و کم دغدغه ای داشته باشیم. اما اینکه چقدر به این فکر کرده ایم که برای آرزوهایمان رنج بکشیم، چقدر خودمان را فدا بکنیم به چه مقدار دلخوری ها، بگو مگوها و صحبت های سخت و جدی را تحمل می کنیم؟جای سوال است.
بله، جمله کلیدی همین است: «خوشبختی نیازمند تلاش و مبارزه است». از روزها و لحظه های سخت نباید فرار کرد، زندگی با تجربیات سخت است که اعصاب و روان و زندگی اجتماعی را تحت تاثیر قرار می دهد وگرنه با تجربیات مثبت همه قادرند کنار بیایند. «شریک زندگی می خواهیم، ولی نخواهیم توانست شخصی جالب را به خود جلب کنیم مگر با فهم و پذیرش ناملایمات عاطفی حاصل از طرد و ردهای مدام و فرسایشی، تنش های جنسی که گویی پایانی نخواند پذیرفت و نگاه های خیره به تلفن هایی که دیگر زنگ نمی خورند. این بخشی از بازی عشق است. اگر بازی نکنید که نمی توانید برنده شوید». درست است، اگر هزینه ندهید از مزایای چیزی برخوردار نخواهید شد.
مسئله این است که اگر فواید زندگی زناشویی را می خواهیم باید زحمتش را هم بخواهیم، اگر همسر بیکار دارید، اگر اعتیاد سخت زندگیتان را متاثر کرده است، اگر همسرتان نسبت به فرزندانش بی تفاوت است و ... این را خوب بدانیم که برای سامان دادن به این وضعیت نیاز به مبارزه ای سخت دارید. مبارزه نه به معنای جدل، مبارزه ای عاقلانه و آگاهانه جهت یافتن راه حل هایی برای برون رفت و ساختن کیفیت بالایی از زندگی. رویاهایمان جز با این مبارزه به حقیقت نمی پیوندد. در این مبارزه باید توقعاتمان را قابل انعطاف کنیم به این باور برسیم که هر چقدر چیزی غیرعادلانه، مستبدانه و ناراحت کننده به نظر آید باز هم نمی توان خیلی وحشتناک و یا افتضاح باشد.
این زندگی"خیلی وحشتناک و افتضاح است" یعنی نقطه تسلیم ما، یعنی دیگر تحمل نمی کنم. برای تغییر چیزهای ناخوشایند باید شهامت به خرج داد، باید عزت نفس و کارایی خود را افزایش داد. خودکم بینی و احساس ناتوانی نقطه پایانی است بر آرزوهای نابودشده مان. جهان پر از مردان و زنان عاشق و معشوقی است که برای بازآفرینی زندگی عاشقانه شان حاضر به تحمل اندکی «رنج» نیستند.
*کارشناس ارشد روانشناسی بالینی . فریبا احمدی