شاید اگر چند سال پیش خبر خودکشی دختری را به دلیل پخش شدن تصویری از زندگی شخصیاش را می شنیدیم، چندان برایمان تعجب برانگیز نبود، هرچند که قطعا تاسفآور بود. در آن سالها اولین راه حل را در اقدامات قضایی و برخورد قانونی جستجو میکردند و به دنبال منتشر کننده تصویر میگشتند. اما این تفکر و این واکنش به اقدامی همچون انتشار تصویر، برای بخشی از جامعه کنونی [که کمیت آن را نظرسنجیها باید مشخص کنند] دیگر قابل پذیرش نیست.
به گزارش تبیان اگرچه نمی توان فضای مجازی را نمونهای دقیق برای بررسی کردن و حکم دادن در رابطهی با این موضوع دانست، اما واکنشهای منفی و مثبت به رخدادهای شبکههای اجتماعی از یک اختلاف و شکاف عمیق میان گفتمان رایج اعتقادی که در رسانههای رسمی تبلیغ میشود و گفتمان غیررسمی که توسط رسانههای دیگر ترویج میشوند، خبر میدهد.
نوع نگاه به موضوعاتی این چنینی، با سالهای پیش متفاوت شده و نمیتوان برخورد سخت و قضایی را به عنوان راهحلی برای برطرف کردن آن در نظر گرفت. علل تغییر و بعضا تقابل با گفتمان رایج به خصوص گفتمانهای رایج عقیدتی را می توان در عاملی به نام تغییر گروههای مرجع جستجو کرد.
اگر در سالهای گذشته این خانوادهها بودند که به عنوان نقطه ابتدایی و البته اصلیترین نقطه برای شکلگیری فرایند جامعه پذیری یک فرد تعریف می شدند، دیگر امروزه فقط خانوادهها نیستند که گروههای مرجع را تشکیل میدهند؛ رقبای کنونی خانوادهها یعنی ابررسانه ها و حتی رسانههای خرد، گروههای اجتماعی، دوستان و... در حال رقابت با نهاد خانواده هستند تا به گروه مرجع تبدیل شوند و تاحد زیادی موفق بودهاند.
گروه مرجع همان گروهی است که فرد سعی بر آن دارد که از ظواهر اندام بدن، نوع پوشش، خوراک و سبک حرف زدن تا دیدگاه، نگرش و جهان بینی خود را نسبت به آنها بسنجد و خود را به آن نزدیک کند. فرد در سنین پایین، با توجه به تقلیدی بودن رفتارها تا حد زیادی از خانواده الگو میپذیرد و سعی بر این دارد که رضایت خانواده خود را در اعمال و رفتارهایش جلب کند؛ اما با بالاتر رفتن سن و قرار گرفتن فرد در موقعیتهای مختلف اجتماعی، اقتصادی و حتی فیزیولوژی، با گروههای جدیدی رو به رو میشود.
در صورتی که ارزشهای نهاد خانواده نتواند از خود در برابر این گروههای جدید مرجع دفاع کند، مرجعیت و جایگاه خود را از دست میدهد. علاوه بر خانواده، سایر گروههای مرجع که کارکرد و روش سنتی دارند، با چنین مخاطرهای رو به رو هستند.
از این منظر میتوان وضعیت کنونی جامعه نوجوان و جوان کشور را چنین تفسیر و تصویر کرد. این گروه سِنی، در عصر و جامعهای شبه مدرن رشد کرده که رسانههای همیشه در دسترس حرف اصلی را میزنند. در مدل انتقادی باید گفت که ذات مدرنیته در عصر کنونی، جهان را به زندانی تبدیل کرده است که به انسانها میگوید، چه کسی چه بپوشد، چطور غذا بخورد و چگونه سخن بگوید؛ همه این فرایند هم توسط ابزاری به نام رسانه صورت میگیرد.
توجه افراطی به تناسب اندام و تشابه به مدلهای غربی، افزایش مصرف لوازم آرایشی به منظور زیبا نشان دادن خود، تعریف هویت فردی با مصرف زیاد، تظاهر به استفاده از کالاهای لوکس ولو تقلبی و ... نمونههایی است که نشان میدهد در جامعه امروز، فرد سعی بر این دارد که تایید خود را از گروههای مرجعی بگیرد که نظام سرمایهداری برای او تعریف کردهاند. حتی اگر این تایید صورت نپذیرد، افراد سعی در نزدیک کردن خود به این گروه و تشابه بینشی، رفتاری و ظاهری با آن را دارد.
نگاهی به نظریه وبلن می تواند بهتر شرایط کنونی جامعهای همچون ایران که در حال گذار به مدرنیته است را توضیح دهد. وبلن معتقد است که سرمایه داران با تولید انبوه به فکر رفع نیازهای مردم نیستند بلکه آنها میخواهند که سود خود را بیشتر کنند. او به یک موضوع دیگر نیز اشاره می کند که آن حرمت نفس است. از نظر وبلن حرمت نفس بازتاب همان حرمتی است که دیگران برای فرد قائل هستند! یعنی اگر فردی از سوی دیگران مورد پذیرش قرار نگیرد از فقدان حرمت رنج می برد. در واقع وبلن عملا از لزوم تایید فرد توسط دیگران سخن میگوید؛ تاییدی که ملاکهای کسب آن را سرمایهداری مشخص کرده است.
این نگاه وبلن هنگامی بیشتر قابل فهم می شود که بخواهیم به مفهومی به نام "ارزش" اشاره کنیم. پیشتر گفتیم که این گروه های مرجع هستند که ارزش ها را مشخص می کنند؛ اگر در سال های گذشته، به عنوان مثال در دهه شصت مفاهیمی همچون دفاع از وطن، از جان گذشتگی، فداکاری، کمک به دیگری، قناعت و ... به عنوان ارزش شناخته می شد، اکنون این مفاهیم جایگاه خود را از دست داده اند و این رسانه های جدید هستند که ارزش های جدید را تعریف می کنند. مفاهیمی چون مصرف بیشتر، پول بیشتر، توجه به زیبایی و... که در دهه شصت به عنوان ضدارزش معرفی می شدند، امروز به مفاهیم ارزشمند جدیدی تبدیل شده که رسانههای سرمایهداری آن را به بدنه جامعه تزریق کرده اند.
اما نوجوان و جوانی که به دلیل ضعف ممتد گروه های مرجع سنتی همچون خانواده، نهادهای دینی و مدرسه، به گروه و یا گروههای مرجع جدید و غیر رسمی رو آورده، قرار است کجا این تشابه به آن گروهها و یا تایید آنها را به "نمایش" بگذارد و "حرمت نفس" کسب کند؟
برای تایید اینکه آیا این سوال مطرح شده صحیح است یا خیر باید اشاره ای داشت به نظر بودریار. بودریار معتقد است که جهان کنونی جهان فراواقعیت است. از نظر او کالاها کارکرد اصلی خود را از دست دادهاند و صرفا به عنوان محصولی برای "نمایش" تعریف میشوند. پس عملا نمیشود که در این جهان با همه ملزوماتی که دارد زیست کرد و نمایشی رفتار نکرد! بازتاب این نمایش، باید در جایی صورت پذیرد؛ بستر حقیقت یا مجاز و یا هردوی آنها.
در بستر حقیقت نمایش آنچه که مدرنیته و سرمایهداری برای نسل جدید تعریف کرده است انجام می پذیرد اما نه در همه وجوه آن. یعنی نوجوان و جوان امروزی اگر با ظاهری نامناسب(نسبت به آنچه که عرف معرفی می کند) در جامعه ظاهر میشود، در حال نمایشی است از آنچه که به او آموزش داده اند؛ هرچند شاید با گشت ارشاد هم رو به رو شود. لباس پاره، آرایش غلیظ، مدل های رفتاری و ظاهری شبه غربی و ... همان چیزی است که گروههای مرجع جدید به این نسل آموزش داده اند و نسل جدید برای گرفتن تاییدیه اجتماعی و طبقاتی آن را به اجرا در میآورد.
این تاییدیه در بُعد اقتصادی خودش را در مصرف گرایی دیوانه وار نیز به نمایش می گذارد. صف های طولانی خرید جدیدترین مدل های تلفن همراه مصداقی از زندان اقتصادی سرمایهداری مدرن است. در همه اینها ارزشهای قدیمی که توسط نهادهای سنتی ترویج می شدند جای خود را به ارزش ها جدید دادهاند.
در بستر مجازی نیز این وضعیت به شکل افراطی آن وجود دارد. تلفن های همراه به عنوان خرده رسانه های عصر حاضر این قابلیت را دارند که با برنامه های کاربردی گوناگونی که تحت عنوان شبکه های اجتماعی شناخته میشوند، فضای جدیدی را برای نمایش های گوناگون ایجاد کرده اند. اگر در بستر حقیقی جامعه، به دلیل حضور رواج گفتمان رسمی دینی و بافت اعتقادی و همچنین نهادهای نظارتی همچون گشت ارشاد، نمایش آنچه که گروه های مرجع غیررسمی آموزش داده اند، سخت باشد؛ در فضای مجازی این نمایش به راحتی صورت میگیرد؛ به همین دلیل است که میان فضای مجازی و فضای حقیقی جامعه، اختلافاتی را شاهد هستیم.
مائده هژبری و سایر نوجوانان هم سن و سال او را باید بر طبق همین بستر مورد بررسی قرارداد. نسل کنونیِ امثال هژبری را باید نسلی دانست که گفتمان رسمی و رایج را نمیتواند بپذیرد و با آن کنار بیاید چون گروهها مرجع جدیدی را پیدا کرده است، که ساختار شبهمدرن و یا به تعبیری کژمدرنِ جامعه ایجاد کرده است. در واقع نشر ناقص اعتقادات رسمی و رایج از یک طرف و حمله رسانه های مدرن از طرف دیگر، گروه های قدیمی و سنتی را از مرجعیت خارج کرده است.
گرچه نمیتوان این آسیب را کاملا فراگیر دانست اما باید پذیرفت که امثال مائده هژبری در چنین فضایی رشد کرده و طبیعی است که میل به خودنمایی، پوشش نامتعارف و آرایش داشته باشد و یا رقصیدن و انتشار آن را هنر بداند؛ اما هرچه باشد، نوع برخورد با این مسئله اجتماعی نباید قضایی و انتظامی باشد.
خانوادهای که با مسائل جدید فرزندان خود آشنا نیستند، نهادهایی که در بلع، هضم و دفع بودجههای میلیاردی ید طولایی دارند، ضعف آموزش و پرورش، ناتوانی حوزههای علمیه در فهم اقتضائات نسل جوان، رسانه ملی که فشل است و خود در زمین سرمایه داری بازی میکند و برخوردهای نابخردانه نسبت به شبکههای اجتماعی و... بخشی از پازل رشد امثال هژبری است! باید این مسائل برطرف شود و ریشهی آن در حل مشکلات گروههای مرجع ناتوان است.
چرا امثال مائده هژیری ها در حال گسترش هستند؟
نسل کنونی امثال هژبری را باید نسلی دانست که گفتمان رسمی و رایج را نمیتواند بپذیرد و با آن کنار بیاید چون گروهها مرجع جدیدی را پیدا کرده است، که ساختار شبهمدرن و یا به تعبیری کژمدرنِ جامعه ایجاد کرده است.