وقتی برادر بزرگ «نسرین» ازدواج کرد، تمام توجه ما معطوف وی شد چرا که احساس میکردیم تک دخترمان باید خوشبخت شود. او به تازگی وارد مقطع متوسطه اول شده بود که از من خواست گوشی تلفن هوشمند برایش بخرم.
به گزارش نوداد در نهایت با اصرارهای من همسرم یک دستگاه گوشی تلفن همراه با یک شماره رند برایش خرید، اما متاسفانه من هیچ گاه شرایط سنی دخترم را در نظر نگرفتم و او را از عواقب برخی تماسهای واهی یا دوستیهای تلفنی آگاه نکردم. در واقع فکر میکردم دخترم کم سن و سال است و من نباید درباره دوستیهای خیابانی دختران و پسران چیزی به او بگویم.
چند ماه بعد از خرید گوشی تلفن همراه متوجه تغییر رفتارهای ناگهانی او شدم و یک روز به طور اتفاقی پیامکهای او را بررسی کردم. از آنچه دیدم، احساس شرم کردم. پیامکهای عاشقانه او برای پسری ارسال شده بود که مدتی بعد فهمیدم آن جوان متاهل و شاگرد یک اغذیه فروشی است. آن روز از شدت نگرانی نتوانستم خودم را کنترل کنم و کار به مشاجره کشید، اما قبل از آن که ماجرا را برای همسرم بازگو کنم نسرین خانه را به مقصد نامعلومی ترک کرده بود بالاخره پس از چند ساعت جست و جو او را در منزل برادرش پیدا کردم و ضمن بیان رفتار ناشایست او و دوستی خیابانی اش، گوشی تلفن را از دستش گرفتم تا این که چند روز قبل وقتی در حال تمیز کردن منزل بودم، ناگهان گوشی تلفن گران قیمت و سیم کارت جدیدی را در داخل لوازم دخترم پیدا کردم که یقین داشتم گوشی را همان شاگرد اغذیه فروشی برایش خریده است. وقتی از «نسرین» در این باره سوال کردم، خیره به چشمانم نگاه کرد و گفت که قصد ازدواج با او را دارد...