این حادثه بیستم اردیبهشت سال 96 در پارکینگ یک مجتمع مسکونی در امیرآباد تهران رخ داد. مأموران کلانتری یوسف آباد با اطلاع از ماجرای درگیری خونین به محل رفتند. با وجود دستگیری دونفر از افراد حاضر در این نزاع، ردی از متهم اصلی به دست نیامد.
به گزارش ایران مأموران در ادامه بررسیها دریافتند طی یک نزاع و درگیری که بین دونفر از اهالی یک ساختمان رخ داده فردی به نام مجید ٥٠ساله با ضربه چاقو از ناحیه سینه مجروح شده و ضارب هم به نام مهدی ٤٥ساله از محل حادثه متواری شده است.
مأموران کلانتری در ادامه تحقیقات دریافتند متهمان دستگیر شده برادر و خواهرزاده ضارب فراری هستند.
با وجود انتقال مجید به بیمارستان و انجام اقدامات درمانی، او در ساعت ٣ بعدازظهر همان روز در بیمارستان جان باخت. در گزارش بیمارستان به کلانتری اصابت ضربه جسم تیز به قسمت سینه و آسیب شدید به قسمتهای حیاتی بدن و خونریزی شدید علت مرگ اعلام شد.
با تشکیل پرونده مقدماتی با موضوع قتل عمد و به دستور بازپرس شعبه سوم دادسرای ناحیه ٢٧ تهران، پرونده برای رسیدگی در اختیار اداره دهم ویژه قتل پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت. کارآگاهان پلیس آگاهی با حضور در محل جنایت اطلاع پیدا کردند که مقتول در طبقه چهارم و قاتل نیز در طبقه اول مجتمع مسکونی محل جنایت زندگی میکردند و درگیری در طبقه چهارم و پس از مراجعه قاتل و دو همراهش به درِخانه مقتول آغاز شده است اما در ادامه درگیری به پارکینگ ساختمان کشیده شده است.
بررسیهای مأموران آگاهی نشان داد علت نزاع این دونفر اختلاف بر سر احداث اتاقکی در فضای مشاع پارکینگ این ساختمان بوده است.
ماموران پلیس در ادامه تحقیقات و ضمن هماهنگی با بازپرس پرونده وارد خانه متهم شدند و در بازرسیها دهها بطری مشروبات الکلی و نیز تجهیزات و لباسهای نظامی کشف کردند. با توجه به این کشفیات احتمال سوءاستفاده و فعالیتهای غیرقانونی قاتل از این تجهیزات قوت گرفت. با وجود این سرنخی از محل اختفای او در دست نبود و همین موضوع کار رسیدگی به این پرونده را به تأخیر انداخت.
با توجه به شواهد و مدارک به دست آمده، دستگیری قاتل به اولویت اول تیم تحقیقات این پرونده تبدیل شد تا اینکه درنهایت کارآگاهان به سرنخهایی از مخفیگاه او دست یافتند.
این متهم صبح دیروز درشعبه دوازدهم دادگاه کیفری به ریاست قاضی تولیت وبا حضور قاضی ملکی مستشار ارشد دادگاه تحت محاکمه قرار گرفت. درابتدای جلسه اولیای دم خواستار قصاص متهم شدند. سپس متهم در جایگاه قرار گرفت ودر شرح ماجرا به دادرسان دادگاه گفت: همانطور که به بازپرس هم گفتم، قصد من کشتن مجید نبود. من به هیچکس صدمهای وارد نکردم. چاقو داشتم، اما اگر میخواستم او را بکشم، همان اول با یک ضربه کارش را تمام میکردم، اما ما فقط با هم درگیر شدیم. اگر برادرش دخالت نمیکرد، او الان زنده بود و هیچیک از این اتفاقات پیش نیامده بود. آنها میخواستند چاقو را از دست من بگیرند. چاقو در دستم بود، برادر مجید از پشت من را گرفته بود، من هم صورتم را برگردانده بودم و داشتم او را نگاه میکردم. یکدفعه دستم را به سمت جلو هل داد. صدایی شنیدم، صورتم را که برگرداندم، دیدم مجید شکمش را گرفته و روی زمین افتاده است. گفتم به اورژانس زنگ بزنید. رفتم بالا چاقویم را در خانه گذاشتم و برگشتم. بعد هم سوار موتور شدم و از آنجا رفتم.
چرا با هم درگیر شدید؟ اختلاف ما سر پارکینگ بود. من یک واحد را با پارکینگ به مجید فروخته بودم، اما او یک پارکینگ اضافه میخواست. من هم برای خودم یک اتاقکی در آنجا ساخته بودم. سر همین موضوع با هم اختلاف داشتیم. آن روز متوجه شدم که از من شکایت کرده است. زنگ خانهاش را زدم، از پشت آیفون شروع به فحاشی کرد. من هم عصبانی شدم و به درِ خانه او رفتم، آنجا هم فحاشی میکرد، من میخواستم با او صحبت و مشکل را حل کنم اما او خیلی عصبی بود. من برای اینکه اتفاق بدی نیفتد از خانه خارج شدم و به حوالی میدان انقلاب رفتم. با موبایلم تماس گرفت و گفت که دارم ماشینت را تخریب میکنم. برای همین من هم دوباره به خانه برگشتم. وقتی وارد پارکینگ شدم، دیدم چند نفری با چوب و زنجیر ایستادهاند، با هم درگیر شدیم.
اگر آنطور که میگویی در قتل مجید بیتقصیری چرا فرار کردی؟ به دلیل اعتیاد. من اگر معتاد نبودم همان روز خودم را معرفی میکردم. در این مدت فرصت داشتم که از کشور خارج شوم، اما چون جرمی مرتکب نشدم این کار را نکردم. من در کار ساخت و ساز هستم. تا الان چند آپارتمان در امیرآباد و یوسفآباد ساختهام. زمین میخرم و ساختمان میسازم. دلیل فروش دو واحد امیرآباد هم این بود که برای خرید زمینی در حوالی میدان انقلاب یک و نیممیلیارد پول کم داشتم. من آنجا را فروختم تا پول خرید زمین جبران شود.
چرا لباس نظامی نگهداری میکردی؟ من به این لباس علاقه داشتم. یکبار برای کارهای ساختمان به شهرداری رفتم که دیدم چند سرهنگ با لباس پلیس آنجا هستند. خیلی آنها را تحویل میگرفتند. من هم خوشم آمد و رفتم لباسی با درجه سرهنگی به قیمت ٢٠٠هزار تومان خریدم، اما یکبار هم آن را نپوشیدم.
پس از پایان اظهارات متهم قضات برای صدور حکم وارد شور شدند.