شهید «حسن طهرانی مقدم» به عنوان پدر موشکی جمهوری اسلامی ایران، بیشترین نقش را در توسعه صنعت موشکی جمهوری اسلامی ایران داشته است؛ موشکهایی که امروز با برد ۲ هزار کیلومتری، خواب راحت را بر چشمان دشمنان جمهوری اسلامی ایران حرام کردهاند.
«دانشمند برجسته»، «مدیر بلند همت» و «پارسای بیادعا» صفتهایی بودند که حضرت آیتالله خامنهای چند روز پس از شهادت «حسن طهرانی مقدم» در سال ۱۳۹۰ به او اطلاق کردند. خبرگزاری میزان بُرشهایی از زندگی این قهرمان کشورمان را که در کتاب «مردی با آرزوهای دوربُرد» گردآوری شده است، منتشر میکند.
داستان دهم
حاج حسن استاد کادرسازی بود. در تشخیص اینکه دنبال که برود و چه کسی به دردش میخورد و نمیخورد، اشتباه نمیکرد. سعی میکرد افراد اصلیاش را دستچین کند و نگهشان دارد. بهشان آزادی عمل بدهد و ازشان کمک بخواهد. به حرفشان گوش کند و به کارشان ایمان داشته باشد.
همان روزها که توپخانه را تک و تنها میخواست راه بیندازد اول از همه رفته بود سراغ شفیع زاده. شفیع زاده را از زمان آبادان میشناخت و به تجربه و مدیریت و توانمندیاش ایمان داشت. دو تایی سنگ بنای توپخانه را گذاشتند توی یک مهد کودک در محلهی پاداد اهواز! مهدکودک پوپک ساختمانی دو طبقه بود که بعد از جنگ خالی افتاده بود و تقدیرش این بود که بشود مقر فرماندهی توپخانه سپاه. جای کوچکی بود که در آن دو حسن که مثل دو بال یک پرنده از هم جدا نمیشدند و با هم کار میکردند- جوری که کسی نمیفهمید کدام فرمانده است و کدام معاونش- کارهای بزرگی برای آینده توپخانه سپاه کردند. چارت ساختمانی نوشتند و واحد «آموزش» و «تحقیقات علمی» و «تعمیر و نگهداری» و «بهداری» و. همزمان جذب نیرو هم کردند. افرادی مثل شهید ناهیدی، شهید قاضی، شهید یزدانی و ... را در همان مقطع جذب کرده بودند.
توپهایی که توی فتح المبین از عراق گرفتند همه روسی بودند و با توپهای آمریکایی ارتش ایران فرق داشتند. برای همین آنها که از ارتش آمده بودند نحوه استفاده از توپها را یادشان بدهند چیزی زیادی نتوانسته بودند بگویند.
خودشان به تنهایی توی یک ماه سر از کار توپها درآورده بودند و حتی مشکل دارهایشان را هم برای عملیات بیت المقدس آماده و قابل شلیک کرده بودند. بچههای ارتش دهانشان باز مانده بود. میگفتند ما توپهای خودمان که از رده خارج شده باشند را نمیتوانیم یک ماهه عملیاتی کنیم. شما چطور به این سرعت توانستید؟ همهاش به خاطر اخلاص و پشتکار و دقت در انتخاب افراد بود. حسن مقدم نابغهای مثل شهید ناهیدی را انتخاب کرده بود که با یک گردان نیروی معمولی برابری میکرد. کسی که میتوانست وسط عملیات به یک سلاح پیچیده برسد و در چند دقیقه طرز کارش را کشف کند و علیه خود دشمن به کارش بگیرد، آدم کمی نبود. شهید قاضی و بقیه هم همین طور بودند. آن وقت بعد از این افراد هر کسی که وارد توپخانه میشد تحت تاثیر نوع کار و نگاه غالب در مجموعه قرار میگرفت به سرعت مثل آنها میشد. گفتم که حاج حسن استاد کادرسازی بود.
«دانشمند برجسته»، «مدیر بلند همت» و «پارسای بیادعا» صفتهایی بودند که حضرت آیتالله خامنهای چند روز پس از شهادت «حسن طهرانی مقدم» در سال ۱۳۹۰ به او اطلاق کردند. خبرگزاری میزان بُرشهایی از زندگی این قهرمان کشورمان را که در کتاب «مردی با آرزوهای دوربُرد» گردآوری شده است، منتشر میکند.
داستان دهم
حاج حسن استاد کادرسازی بود. در تشخیص اینکه دنبال که برود و چه کسی به دردش میخورد و نمیخورد، اشتباه نمیکرد. سعی میکرد افراد اصلیاش را دستچین کند و نگهشان دارد. بهشان آزادی عمل بدهد و ازشان کمک بخواهد. به حرفشان گوش کند و به کارشان ایمان داشته باشد.
همان روزها که توپخانه را تک و تنها میخواست راه بیندازد اول از همه رفته بود سراغ شفیع زاده. شفیع زاده را از زمان آبادان میشناخت و به تجربه و مدیریت و توانمندیاش ایمان داشت. دو تایی سنگ بنای توپخانه را گذاشتند توی یک مهد کودک در محلهی پاداد اهواز! مهدکودک پوپک ساختمانی دو طبقه بود که بعد از جنگ خالی افتاده بود و تقدیرش این بود که بشود مقر فرماندهی توپخانه سپاه. جای کوچکی بود که در آن دو حسن که مثل دو بال یک پرنده از هم جدا نمیشدند و با هم کار میکردند- جوری که کسی نمیفهمید کدام فرمانده است و کدام معاونش- کارهای بزرگی برای آینده توپخانه سپاه کردند. چارت ساختمانی نوشتند و واحد «آموزش» و «تحقیقات علمی» و «تعمیر و نگهداری» و «بهداری» و. همزمان جذب نیرو هم کردند. افرادی مثل شهید ناهیدی، شهید قاضی، شهید یزدانی و ... را در همان مقطع جذب کرده بودند.
توپهایی که توی فتح المبین از عراق گرفتند همه روسی بودند و با توپهای آمریکایی ارتش ایران فرق داشتند. برای همین آنها که از ارتش آمده بودند نحوه استفاده از توپها را یادشان بدهند چیزی زیادی نتوانسته بودند بگویند.
خودشان به تنهایی توی یک ماه سر از کار توپها درآورده بودند و حتی مشکل دارهایشان را هم برای عملیات بیت المقدس آماده و قابل شلیک کرده بودند. بچههای ارتش دهانشان باز مانده بود. میگفتند ما توپهای خودمان که از رده خارج شده باشند را نمیتوانیم یک ماهه عملیاتی کنیم. شما چطور به این سرعت توانستید؟ همهاش به خاطر اخلاص و پشتکار و دقت در انتخاب افراد بود. حسن مقدم نابغهای مثل شهید ناهیدی را انتخاب کرده بود که با یک گردان نیروی معمولی برابری میکرد. کسی که میتوانست وسط عملیات به یک سلاح پیچیده برسد و در چند دقیقه طرز کارش را کشف کند و علیه خود دشمن به کارش بگیرد، آدم کمی نبود. شهید قاضی و بقیه هم همین طور بودند. آن وقت بعد از این افراد هر کسی که وارد توپخانه میشد تحت تاثیر نوع کار و نگاه غالب در مجموعه قرار میگرفت به سرعت مثل آنها میشد. گفتم که حاج حسن استاد کادرسازی بود.