دوشنبه ۰۵ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۱ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۸:۱۸

توپ‌های ما دست دشمنه، فقط باید بریم بَرشون داریم

خیلی‌ها می‌خندیدند که «شما فرمانده توپخونه هستید؟ پس توپ‌هاتون کو؟» با خنده اشاره می‌کرد سمت عراق. می‌گفت: «توپ‌های ما اون طرفه. دست دشمن. فقط باید بریم برشون داریم».
کد خبر : ۴۴۹۱۳۴

توپ‌های ما دست دشمنه، فقط باید بریم بَرشون داریمشهید «حسن طهرانی مقدم» به عنوان پدر موشکی جمهوری اسلامی ایران، بیشترین نقش را در توسعه صنعت موشکی جمهوری اسلامی ایران داشته است؛ موشک‌هایی که امروز با برد ۲ هزار کیلومتری، خواب راحت را بر چشمان دشمنان جمهوری اسلامی ایران حرام کرده‌اند.

«دانشمند برجسته»، «مدیر بلند همت» و «پارسای بی‌ادعا» صفت‌هایی بودند که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای چند روز پس از شهادت «حسن طهرانی مقدم» در سال ۱۳۹۰ به او اطلاق کردند. خبرگزاری میزان بُرش‌هایی از زندگی این قهرمان کشورمان را که در کتاب «مردی با آرزو‌های دوربُرد» گردآوری شده است، منتشر می‌کند.

داستان بیست و پنجم

تخصصش، «راه انداختن» بود. می‌گفت: «راه بنداز، جابنداز !»؛ منتظر نمی‌شد بستر کاری که روی زمین مانده کامل درست شود و ردیف بودجه بگیرد و چارت تشکیلاتی و مکان و پرسنل و این‌هایش فراهم شود و بعد قیچی دست بگیرد و روبان پاره کند و بشود رئیس یک جایی. مگر آن موقع‌ها که می‌خواست توپخانه‌ سپاه را راه بیندازد، سپاه توپ جنگی داشت؟! خیلی‌ها می‌خندیدند که «شما فرمانده توپخونه هستید؟ پس توپ‌هاتون کو؟» با خنده اشاره می‌کرد سمت عراق. می‌گفت: «توپ‌های ما اون طرفه. دست دشمن. فقط باید بریم برشون داریم.» همین هم شده بود. با توپ‌های غنیمتی، توپخانه‌ای راه انداخت که توی یکی دو عملیات دشمن را زمین‌گیر کرد و جرأت بی‌گدار به آب زدن را از او گرفت.

یا مگر وقتی که موشکی را راه انداخت، ایران دسترسی به موشک داشت؟ حتی بعضی از آن‌هایی که جدا کرد و با خودش سوریه برد که آموزش موشکی ببینند تا آن روز عکس موشک را هم ندیده بودند. چه برسد به خودش.

توی سی سال دوران کاری‌اش جایی نرفت که قبلا راه افتاده باشد و کاری نکرد که قبلا شبیه‌اش را کسی دیگری انجام داده باشد. حاج حسن، مرد کارهای سخت روی زمین مانده بود. تا کاری که راه انداخته بود روی غَلتک می‌افتاد می‌سپردش به دیگری و می‌رفت سراغ کار بعدی. می‌گفت «من نمی‌خوام مثل مرغ رو تخم‌مرغی که گذاشتم بنشینم و نذارم کسی بهش دست بزنه».

سازمان جهاد خودکفایی را هم خودش راه انداخت. وقتی که احساس کرد مفهوم کار جهادی کردن دارد از دایره‌المعارف مردم پاک می‌شود. پروژه‌ مهمی را که روی دست گرفته بود و به تولید کنندگان مختلف عرضه کرده بود. می‌توانستند بسازندش. منتها با چند صد میلیارد پول و ده سال زمان. جهاد خودکفایی را راه انداخت که مثلا با یک سوم آن پول و یک پنجم آن زمان بتواند کار را به نتیجه برساند و فرهنگ کار جهادی را بپاشد توی دل سازمان‌های دیگر.

آن وقت بعضی‌ها می‌نشستند خارج گود و می‌گفتند: «حاجی با این پروژه‌های بزرگش داره پول مملکتو حروم می‌کنه!» می‌گفتند: «کیلویی کاره!» حاج حسن به این حرف‌ها کاری نداشت. هدفی که توی ذهن حاجی بود آنقدر بزرگ بود که توی ذهن بعضی‌ها جا نمی‌شد. کاری به کارشان هم نداشت. تا آخرین روز کسی حاجی را در حال بد گفتن و زیر آب زدن و شکایت کردن ندید. اصلا این کارها را بلد نبود. حاجی تخصصش راه انداختن بود. آن هم نه مثل راه انداختن‌های بقیه که می‌نشینند در انتظار ترفیع و تشویق و قدر دانستن و این چیزها. می‌گفت: «کاری رو که خوب انجام دادی وانَستا همونجا تا تشویقت کنن. زودی از در پشتی در برو!»