روز 31 فروردین مأموران کلانتری 157 مسعودیه در جریان یک نزاع خانوادگی قرار گرفتند. مأموران راهی محل شدند و مشخص شد اعضای یک خانواده با دامادشان درگیر شدهاند اما با وساطت اطرافیان درگیری خاتمه یافت.
به گزارش ایران این در حالی بود که ساعت 3 بامداد درگیری دیگری از این خانواده به کلانتری اعلام شد اما وقتی مأموران به محل حادثه رفتند زن جوانی گفت: خواهرم مدتی است که ناپدید شده است هر چه با او تماس گرفتیم خبری به دست نیاوردیم. بههمین خاطر بهخانهاش مراجعه کردیم و دامادمان را دیدیم، او مدعی شده بود به خارج از کشور رفتهاند اما وقتی او را دیدیم تعجب کرده و سراغ خواهرم را گرفتیم که گفت خبر ندارد. تمام دعواهای امروز هم سر همین موضوع بود. این ماجرا ادامه داشت تا اینکه دامادمان لحظاتی قبل به قتل خواهرم اعتراف کرد.
سرهنگ جلیل موقوفهای، جانشین رئیس پلیس پیشگیری پایتخت با اعلام این خبر گفت: بلافاصله مرد 39 ساله بهنام کامبیز بازداشت شد که به قتل همسرش به خاطر اختلاف مالی اعتراف کرد. با اعتراف مرد جوان، به دستور بازپرس جنایی او در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت و بررسیها در این خصوص ادامه دارد.
گفتوگو با متهم
چه شد که همسرت را به قتل رساندی؟به خاطر اختلافات مالی.
نقشهای برای قتل داشتی؟اصلاً. روز حادثه باهم دعوایمان شد. او به طرف من حمله کرد تا مرا خفه کند. من هم به دفاع از خود او را هل دادم، همسرم تعادلش را از دست داد و روی زمین افتاد. دستم را روی گلویش گذاشتم. قصدم کشتن او نبود، اما همسرم بیماری دیابت داشت و خیلی زود جانش را از دست داد.
این حادثه چه زمانی رخ داد؟ساعت 5 صبح روز 5 اسفند سال گذشته بود.
بعد از جنایت چه کردی؟زمانی که بچهام خواب بود، جسد همسرم را داخل ماشین گذاشتم به سمت امامزاده هاشم حرکت کردم. در محلی خلوت و پرت در جاده هراز جسد را رها کردم و دوباره به خانه برگشتم.
چرا آنجا را انتخاب کردی؟همیشه برای رفتن به شمال از آن مسیر میرفتیم. زمانی که به فکر جایی برای رها کردن جسد بودم آنجا به ذهنم رسید.
بعد از جنایت چه کردی؟میدانستم که خانواده همسرم به سراغش میآیند. به همین دلیل خانهای اجاره کردم و مخفیانه بدون آنکه کسی متوجه شود به همراه فرزند 4 سالهام به آنجا نقل مکان کردیم. در این مدت هم اگر کسی با من تماس میگرفت میگفتم برای تعطیلات عید به خارج از کشور رفتهایم. اگر هم میخواستند با همسرم صحبت کنند بهانهای میآوردم.
چه شد که لو رفتی؟خانواده همسرم به ماجرا مشکوک شده بودند از فامیل من پرس و جو کرده بودند که یکی از آنها گفته بود ما به خارج از کشور نرفتیم و تهران هستیم. همین موضوع شک آنها را بیشتر کرده بود. آنها شنبه 31 فروردین به مقابل خانهام آمدند و به کمین نشستند. من که برای برداشتن وسایل به خانهام آمده بودم ناگهان با آنها مواجه شدم. ابتدا سعی کردم حقیقت را کتمان کنم و بهانه آوردم. سر همین موضوع هم چندین بار باهم دعوایمان شد و بعد هم مأموران کلانتری آمدند. از آنجایی که خانواده همسرم از قتل چیزی نمیدانستند با وساطت مأموران کلانتری دعوا خاتمه یافت و بعد از رفتن آنها دوباره شروع میشد. اما آنقدر اذیتم کردند که مجبور به اعتراف شدم.
در این مدت به محل رها کردن جسد نرفتهای؟نه. میترسیدم.