دوشنبه ۰۵ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۰۹:۱۲

ماجرای نجات دو کودک توسط پلیس مرزبانی +عکس

آب دریا در چشم برهم زدنی بالا می‌آید، پسرها هنوز در حال شنا کردن هستند؛ فریاد مادر در ساحل می‌پیچد؛ بچه‌ها در جلوی چشمانش دست و پا می زنند؛ بدن نیمه جان بچه‌ها روی آب می‌آید. مادر نای ایستادن ندارد.
کد خبر : ۴۵۹۹۳۱

آب دریا در چشم برهم زدنی بالا می‌آید، پسرها هنوز در حال شنا کردن هستند؛ فریاد مادر در ساحل می‌پیچد؛ بچه‌ها در جلوی چشمانش دست و پا می زنند؛ بدن نیمه جان بچه‌ها روی آب می‌آید. مادر نای ایستادن ندارد.

همه چیز از یک خبر شروع شد: «دریابان مرزبانی ناجی کودک ۸ ساله شد» خبری که به سرعت در صفحه اصلی خبرگزاری هاجای گرفت و مخاطبان ضمن تقدیر از دریابان مرزبان، خواسته بودند که وی مورد تشویق قرار گیرد.

خبر حاکی از آن بود که استوار دوم «حامد عسکری‌خواه» حین گشت‌زنی در سواحل منطقه بندرعباس متوجه می‌شود که کودکی در حال غرق شدن است و سریعاً وارد عمل شده و کودک را از غرق شدن نجات داده و با وسیله شخصی خودش کودک را برای مداوا به بیمارستان صاحب‌الزمان (عج) شهرستان بندرعباس منتقل می‌کند.

ماجرای نجات دو کودک توسط پلیس مرزبانی +عکس

این خبر، تمام خبر نبود؛ چرا که بعد از گفت‌وگو با این استوار دلیر متوجه شدیم که او دو برادر را از غرق شدن نجات داده است. یکی ۸ ساله و دیگری ۶ ساله.

استوار دوم مرزبانی حامد عسکری‌خواه که متولد ۱۲ شهریور ۶۹ است؛ ۶ سال است در هرمزگان در پایگاه دریابانی مشغول خدمت است؛ اصالتاً گیلانی است اما عشق خدمت به وطن او را بر آن داشت تا به بندرعباس برود و در تیم مرزبانی آنجا خدمت کند.

عسکری‌خواه برایمان از روز حادثه می‌گوید. از روز ۶ فروردین که لب ساحل سرو در پارک کپشکن با همکارانش مشغول گشت‌زنی بوده است؛ برای ما می‌گوید که روز شلوغی بوده و تا چشم کار می‌کرده لب ساحل پر از مسافر بوده است؛ حتی تعدادی مشغول شنا بودند اما غافل از این نکته که جزر و مدی در کار است.

استوار دلیر ما با همکارانش مشغول گشت‌زنی است که مد، دریا را فرا می‌گیرد؛ آب بالا می‌آید و مسافران بی‌خبر از همه‌جا، غافلگیر می‌شوند؛ دو کودک-دو پسر ۶ و ۸ ساله- هنوز در آبند؛ آب بالا آمده یکی دست و پا می‌زند و آن یکی رمقی برایش نمانده است.

صدای شیون مادر ساحل را برمی‌دارد، مسافرند، غریبند، از سیستان و بلوچستان آمده‌اند، التماس می‌کند تا کسی برای کمک فرزندش به دریا بزند… التماس آنها را یک مرزبان غیور پاسخ می‌دهد.

تا از دور صحنه را می‌بیند بی‌محابا به آب می‌زند. ابتدا پسر ۶ ساله را نجات داده و به ساحل می‌آورد؛ نمی‌گذارد خستگی بر او مستولی شود، می‌دود با هر چه در توان دارد می‌دود، دوباره به آب می‌زند؛ با تمام وجود شنا می‌کند تا برسد به پسربچه هشت ساله‌ای که تمام توانش را از دست داده و روی آب معلق مانده … نکند جان باخته باشد.

نمی‌گذارد این فکرها بر او غالب شود؛ با تمام توان شنا می‌کند، نمی‌داند چند دقیقه؛ فقط می‌رود تا به پسربچه برسد، وقتی به پسر می‌رسد با تمام وجود او را در آغوش گرفته و به ساحل می‌آورد.

نفس‌های پسر تنگ است؛ آب و گل ریه‌اش را پر کرده است، استوار رشید ما تنفس مصنوعی می‌دهد، سعی می‌کند تمام آب‌هایی را که پسر خورده از دهانش خارج کند. این کار را می‌کند اما پسر هنوز رقمی ندارد.

صبر جایز نیست؛ پسر را بغل می کند به سمت ماشین خود می‌دود و با سرعت هرچه تمام به سمت بیمارستان صاحب‌الزمان (عج) بندرعباس می‌رود.

اما این طرف در ساحل نفس‌ها به شماره افتاده است؛ هیچکس از سرنوشت پسر هشت ساله اطلاعی ندارد. اضطراب مادر رو به فزونی است؛ فقط از خدا می‌خواهد که پسرش را به او برگرداند.

با سایر بچه‌های مرزبانی بیمارستان‌های شهر را می‌گردند و در بیمارستان صاحب‌الزمان (عج) ناجی پسرش را می‌بیند.

التماس در چشمان زن موج می‌زند؛ می‌پرسد پسرم چه شد؟ آیا زنده است؟ …فقط یک کلمه و آن هم زنده بودن پسرش بهترین خبر دنیا بود که استوار رشید مرزبانی ما به آن مادر غریب هدیه داد.

از آن لحظه تاکنون روزها می‌گذرد؛ استوار رشید ما که خود متاهل است برایمان می‌گوید که در آن ثانیه‌ها و لحظه‌ها فقط نجات آن بچه‌ها برایش مهم بوده است.

از او می‌پرسم که نترسیدی که غرق بشوی؟ استوار دوم عسکری‌خواه می‌گوید: فقط می خواستم بچه‌ها را نجات دهم؛ هنوز صدای شیون و گریه مادرشان در گوشم است؛ خودم هم در این منطقه غریبم و غریبگی او را با جان و دل احساس می‌کنم؛ من یک مرزبانم و کارم نجات هموطنانم است.

از او می‌پرسم چه پاداشی گرفتی؟ محکم و قاطع می‌گوید: من برای پاداش این کار را نکردم؛ فقط اینکه خدا این کار من را ببیند و از من قبول کند برایم کافی است؛ البته فرمانده دریابانی استان از کار من تقدیر کرد اما باید بگویم اشک شوق آن مادر برایم از هر پاداشی بالاتر است.

استوار رشید ما از آن دسته مرزبانان شجاعی است که در راه دفاع از مرز و ناموس کشور بارها از خودگذشتگی نشان داده است؛ داستان درگیری گشت دریابانی مرزبانی با قاچاقچیان سوخت و چاقو خوردن این مامور دلیر در درگیری بر روی لنج حکایت دیگری از جان‌گذشتگی این مرزبان است.

قصه این مرزبان دلیر فقط گوشه‌ای از دلاورمردی مرزبانانی است که مظلومانه خدمت می‌کنند، مظلومانه دفاع می‌کنند و مظلومانه به شهادت می‌رسند و حقاً که رهبر عظیم‌الشأن در مورد مرزبانان فرموده‌اند: شهدای مرزی ما مظلومند. شما دارید با امنیت زندگی می‌کنید.چه خبر دارید که آنکه در مرز ایستاده و جلوی دشمن را گرفته، دارد چه می‌کشد؟