روزنامه اطلاعات در یادداشت امروز خود نوشت: ماجرای حرکات موزون و کلیپهایی که در فضای مجازی مجموعهای متواتر از خوانش و رقص دانش آموزان را به همراه آورد، صرفنظر از نقد و انتقادهای کسانی که ممکن است ملایم و معتدل و از سرحسن نیت و صرفاً مؤمنانه صورت گرفته باشد و حسابشان جداست، بیش از هر چیز، دستاویزی بود تا عدهای از ظاهربینان به جای ریشهیابی مشکلات عمیق و توجه به نیازهای نسل جوان، موجی از سروصدا و غم و اندوه به راه اندازند، تاکسی به فکر تحلیل و توضیح علل و عوامل این نوع رویدادهای اجتماعی نیفتد و جویش عالمانه و راه حلی برای آن نیابد و شاید نیازی نیست و آن را به زمانی دیگر موکول کنند!
این شیوه نادرست و ناهنجار، یعنی احاله مسایل اساسی و سرزنش مردم، به ویژه نسلهای جوانتر، که صاحبان آیندهاند، اما دستشان از حوزههای تصمیمگیری، تصمیمسازی، اجرا و اقتدار کوتاه است، گویی به یک طریقت مرسوم بدل شده است. به همین دلیل، لازم است بدون توجه به نالههای جگر سوز و فریادهای جانسوز ظاهرگرایان به بحث تحلیل اخلاقی و اجتماعی در حیطه تعلیم و تربیت اهتمام نماییم و ضمن بررسی دقیق و انتقادی این موضوعات، راه حل و پاسخ مناسبی به دست آورده و بدون هراس از قیل و قالها بیان کنیم. اما پیش از طرح موضوع، چند پرسش هم مطرح است که اتفاقاً برخی از همین افرادی که ذکرشان رفت و همواره در صف نخست تظاهر ایستادهاند، در صف اول مقصرین و قاصرین قرار میگیرند و باید پاسخگوی سیاستگذاریهای سابق و رفتارهای زیانبارشان باشند، چرا که در موضوعات ظریف و حساسی همچون آموزش و پرورش و فرهنگ و تحولات فکری و معنوی، نقش مخرب و ناهنجاری داشتهاند و این مسائل باید به روشنی و با صدای رسا و بدون لکنت افشا و انشا شود.
مسئله این است که برای پاسخگویی به نیازهای نسل جوان و تربیت نیروی پیش رونده و در حال رشد فرزندان، در مراحل کودکی، نوجوانی و جوانی، چه تمهیدات و سیاستهایی در نظر گرفته شده و براساس کدام تجربه و دانش و تخصص، این نیازهای هدایت و مدیریت شده است؟ اگر از برخی متعصبان و مقدس مآبانی که فکر میکنند با تجویز افاضات و دستور منسوخات قادرند هر شیوه و رفتار و تمایلی را در هر قشر و طبقه و جنسیت و سن و سالی کنترل کرده و در صورت مغایرت با درخواستها و دستوراتشان، با برخوردهای شداد و غلاظ، ظواهر را در صحنههای آیینی و سیاسی حفظ کرده و ایمان و روح و باطن انسانها را در حساسترین سنین رشد و بالندگی نادیده تلقی کنند، سخت در اشتباهند.
نتیجه این سختگیریها، آن خواهد شد که مناجات خوانندهای که حاصل و نماد ارزشهای سنتی در موسیقی ماست و اساساً مفاخر ما از جمله در وجود همین هنرمندان قابل گنجایش و تعریف است، کنار گذاشته میشود اما دائما شعارهای وارونه سر میدهند و از تولید هنر فاخر دم زده میشود! استعدادهای نشکفته را به رخ کشیده و آن را به مثابه آرمانی برای اهداف فرهنگی طرح میکنند! نظایر این رویداد و این بازنشستگی «هنر سنتی» و «سنتهای هنری» فراوان رخ داده و معطوف به استاد ناظری و امثال ایشان و بالاتر از ایشان هم نیست. برخی برنامههای مألوف و بسیار آموزنده کودکان که نقش فوقالعادهای در تثبیت پیامهای اخلاقی کودکان ایرانی ایفا میکرد، با وجود محبوبیت و پرمخاطب بودن حذف شد و حتما همه خوانندگان گرامی نیز در جریاناند که واپسین برنامه محبوب در میان جوانان که نقش پررنگ و غیرقابل انکاری در فرهنگسازی و نقد خطاکاری و افراط و تفریط در ورزش ایران و استادیومهای فوتبال ایفا میکرد، به واسطه دستور مدیر تلویزیون بدون آن که حکمت و دلایل آن هیچگاه بیان و آشکار شود، یکباره حذف و برای همیشه تعطیل شد تا آب سردی بر آتش گرم و انرژی نهفته جوانان میهن ریخته شود و برای افکار عمومی روشن شود که برنامههای پرمخاطب و چهرههای درجه اول و متخصص میباید کنار گذاشته شوند و جایگزین ایشان هم احتمالاً بیتجربگانی باشند که از قید تخصص آزاد، و از بند آگاهی و دانش رها، و از زندان تجربه و آزمودگی به کلی گریختهاند! واقعا این چه سرنوشت و سرشتی است که در کشور ما، به ویژه در رسانههای فراگیر و مراکز مرتبط با فرهنگ و تعلیم و تربیت دنبال میشود؟
وقتی میدان را از بزرگان فرهنگ، هنرمندان اصیل و افراد خبره و دلسوزان خالی میکنید، باید بپذیرید که رقبای ناساز و چهرههای متظاهر و فاقد اصالت جایگزین میشوند، البته شاید برای مدتی اندک و حتی چندین سال متوالی، میتوان حقیقت را باژگون کرد و این بدشگونیها را در زیر پوششی از شعار و حرافی و تبلیغات مخفی کرد، اما برای همیشه این کار ممکن نخواهد بود. روزی آفتاب بر این اریکه شکسته میتابد و آن وقت است که شما نمیتوانید تعیین کنید که چه کسی باشد و چه کسی نباشد! بچهها و نوجوانها و جوانهای میدان ندیده و ناآزموده و فاقد آشنایی با مبانی و ارزشهای هنری، که هیچ بویی از زیبایی نشنوده و هیچ برگی از جمال و هنر اصیل را ندیدهاند، سر از ساسی مانکن و تتلو در میآورند… باری میدانیم که این هم آخرین ماجرا نیست و ای بسا که باز هم مصایبی بزرگتر در پی این امواج متلاطم باشد.
ظاهرگرایی، نماد و نهادی از انکار حقایق است و زمانی
برتولت برشت، ادیب ونمایشنامه نویس شهیر آلمانی جملات جالبی در این باره نوشت:
«آن که حقیقت را نمیداند ابله است، اما آن که میداند و سد راه حقیقت میشود، تبهکار است!»