شنبه ۰۳ آذر ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۹ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۷:۲۵

هیچ‌کس صدای میترا استاد را نشنید؟

هیچ‌کس صدای میترا استاد را نشنید؟
حوالی ظهر روز سه شنبه هفتم خردادماه خبر قتل میترا استاد، همسر دوم محمدعلی نجفی در فضای مجازی پیچید. از آن لحظه تاکنون حجم وسیعی از خبر و تحلیل پیرامون این اتفاق در رسانه‌های داخلی و خارجی تولید و منتشر شده است.
کد خبر : ۴۶۳۳۸۱

گروهی تلاش کردند تا انگیزه قتل را بیابند، زیرا به زعم این گروه اگر چه انگیزه قتل به لحاظ حقوقی جز در مواردی خاص به اقدام قاتل مشروعیت نمی‌بخشد، اما به لحاظ روانی یا اخلاقی می‌تواند آن را موجه و باورپذیر کند.

چنانکه یکی از اولین انگیزه‌های طرح شده مسائل ارتباطات خارج از قوانین بود تا قتل را یک قتل ناموسی جلوه دهد. اتهامی که اگر با اثبات حقوقی همراه باشد مشروع و اگر همراه نباشد حداقل به لحاظ اخلاقی در یک جامعه مردسالار پذیرفته شده است.


مورد دیگر همکاری میترا استاد با نهادهای امنیتی ذکر شده است. لوییز مامفورد در کتاب «فرهنگ شهری» معتقد است همه ما انسان‌ها به فضایی برای خلوت و عزلت گزینی نیاز داریم و در غیاب چنین فضایی، «خانه» تبدیل به «سربازخانه» و «شهر» تبدیل به «اردوگاه» می‌شود. امری که در جامعه مدرن به شدت آسیب دیده و از بین رفته تا جایی که مامفورد می‌نویسد:«امروزه، تنزل زندگی باطنی با این حقیقت مشخص می‌شود که تنها مکان مصون از دخالت‌ها، توالت خصوصی است.»


بنابراین، تحت نظارت و مراقبت دائم بودن از سوی نهادهای امنیتی می‌تواند دیوانه کننده باشد و فرد را به جنون بکشاند، اما با خود می‌گویم فردی در طراز نجفی چه مسائلی می‌توانسته داشته باشد که اطلاع نهادهای امنیتی از آن برای وی آزاردهنده و خطرآفرین بوده؟ این موضوع زمانی اهمیت می‌یابد که بنا به برخی اخبار که از زبان نجفی نقل شده و خبرنگار یکی از رسانه‌ها نیز تایید کرده، میترا استاد تصمیم داشته با رسانه‌ها مصاحبه کرده و «اسرار» زندگی نجفی را برملا کند. این مرد آرام و با اخلاق دنیای سیاست چه «اسراری» داشته که نگران فاش شدن آنها بوده؟ «اسراری» آن قدر مهم که می‌تواند انگیزه یک قتل قرار گیرد؟


انگیزه‌های دیگری نیز مطرح شده که در مجموع نشان می‌دهد کار «انگیزه یابی» به نتیجه مطلوب نرسیده است، زیرا پیش فرض اساسی «انگیزه یابان» این است که رفتار انسان‌ها دست کم برای خودشان «منطقی» می‌نماید و افراد برای هر اقدامی نیازمند آنند که انگیزه‌هایشان عمل آنها را «به اندازه کافی» موجه جلوه دهد. مهم‌تر اینکه به سبب اشتراک در انسان بودن، انگیزه‌ افراد باید برای دیگران هم قابل فهم باشد. پیش فرض‌هایی که به نظر می‌رسد محل چون و چرا باشند و با دیده تردید باید به آن‌ها نگریست.


طیف دیگری از تحلیل‌ها با روانشناسی‌گرایی تلاش کردند تا با مرکزیت نجفی در مقام مرد موجهی که در کشاکش مشکلات خانوادگی و رهاشدگی از سوی دوستان و فشارهای دیگر به مرز فروپاشی رسیده است، به ما یادآوری کنند که چه قدر انسان‌ها موجودات شکننده و آسیب پذیری هستند و به جامعه درس‌های اخلاقی بدهند که فی المثل «دوستانتان را به وقت سختی‌ها رها نکنید» یا «درون هر یک از ما قاتلی، تبه کاری نهفته است و مراقب باشید که بیدارش نکنید» و الی آخر. اشکال این تحلیل‌ها در آن است که هرچه پیش فرض «انگیزه یابان» مبتنی بر منطقی عمل کردن انسان‌هاست، اینان بر «غیرعقلانی» بودن کنش‌های افراد و اسیر بودن انسان‌ها در مجموعه‌ای از احساسات و عواطف غیرقابل کنترل تاکید می‌کنند. تاکیدی که در بعد سیاسی می‌تواند موجب افزایش کنترل سیاسی، اجتماعی شهروندان گردد.


گروه دیگری نیز تلاش می‌کنند تا با توجه به جایگاه نجفی در سپهر سیاست ایران، به جنبه‌های سیاسی این حادثه بنگرند که این گروه را می‌توان به موافقان و مخالفان نجفی تقسیم کرد. دسته‌ای به مخالفان هشدار می‌دهند که فشارها و تنگناهای سیاسی و ایدئولوژیک باعث این فاجعه شد و از این اتفاق علیه اصلاح طلبان استفاده نکنید و دسته‌ای دیگر که اقدام نجفی را «شلیک به قلب اصلاحات» می‌دانند و در پی صید ماهی مراد خود از این آب گل آلودند.


اما هیچ کس صدای میترا استاد را نشنید و اصولاً به او و جنازه خاموشش اجازه سخن گفتن داده نشد. او که با ازدواجش «همسر دوم آقای نجفی» شده بود، در مرگش نیز «همسر دوم آقای نجفی» ماند. در واقع آنچه نادیده گرفته شد مردسالاری حاکم در پیوند با ابزار و اشکال مدرنیسم است که به سرکوب زنان مشروعیت می‌بخشد. چیزی که «هشام شرابی» (۲۰۰۵-۱۹۲۷) متفکر عرب، از آن به عنوان «پدرسالاری جدید» یاد می‌کند و معتقد است که این پدرسالاری از سنت و گذشته به جوامع فعلی رسیده است، اما در دوران مدرن شکل جدیدی به خود گرفته و نتیجه آن فلج‌شدن کامل جوامع عربی است که در بازگشت‌های دائمی به گذشته، شکست‌های پی‌درپی و فروپاشی درونی جامعه تجلی می‌یابد.


شرابی می‌گوید اگرچه پدرسالاری نقاب مدرنیته به چهره زده است، اما در واقع فقط یک مدرنیته معیوب، ناقص، دروغین و کمیک است. «پدرسالاری جدید»،  نه سنتی است و نه مدرن. ترکیبی بد و فاجعه‌بار از این دو است که فقط بدی‌ها و مصائب آن‌ها را دارد.


اگر درچارچوب نظری هشام شرابی و با استمداد از مفهوم «پدرسالاری جدید» به جامعه ایران بنگریم و مسئله ازدواج نجفی با میترا استاد و قتل وی را مورد مطالعه قرار دهیم، آنگاه این وجه کمیک و دروغین مدرنیته ایرانی که همچون پوستی بر باطن سنتی ما کشیده شده به وضوح در «ازدواج دوم» فارغ‌التحصیل MIT، استاد دانشگاه، وزیر علوم و آموزش و پرورش و فعال سیاسی «اصلاح طلب» نمایان است؛ همچنان که، آن وجه تراژیک در قتل میترا استاد به نمایش درآمد.


«پدرسالاری جدید» و مدرنیته معیوب ایرانی خود را در این فروپاشی درونی جامعه، آنگاه که تقریبا همه با نجفی «قاتل» ابراز همدردی می‌کنند و با تحلیل‌هایشان در پی «مشروعیت» بخشی به اقدام وی هستند، متجلی می‌شود. آن چیزی که رفتار محمدعلی نجفی و میترا استاد را قابل فهم می‌کند و باید همه ما به آن توجه کنیم همین «پدرسالاری جدید» است که خود را در نهادها و رفتارهای متناقض جامعه ایرانی نشان می‌دهد و شکست‌های پی در پی اجتماعی، سیاسی را برای ما رقم زده است.


اینکه می‌توان در برجی کاملاً مدرن، با امکانات مدرن زندگی کرد و همچنان «همسر دوم» بود یا «همسر دوم» داشت. امری که در نهایت به مردها این امکان را می‌دهد تا اگر زنی ساکت نشد با شلیک چند گلوله ساکتش کنند.

 

منبع: خبر آنلاین