همه چیز از یک خبر شروع شد. خبری که صبح چهارشنبه در خروجی خبرگزاریها نقش بست؛ «اولین نوزاد در مترو پایتخت به دنیا آمد».
خبر هیجانانگیز بود. تولد نوزاد آن هم در مترو، در دروازهدولت، شلوغترین ایستگاه مترو. اولین تصویری که از تولد نوزاد منتشر شد، نوزاد را قنداق پیچ در اغوش زنی لبخند بر لب نشان میدهد.
انتشار همین تصویر کافی بود تا کنجکاوی مان تحریک شود و تلاش کنیم برای یافتن زنی که در تصویر است؛ براستی او کیست؟
« مهناز جعفری» جواب تمام کنجکاوی مان است؛ مامور زن پلیس مترو. قرارمان شد ساعت 11 صبح روز پنجشنبه-همین دیروز- در دفتر فرمانده انتظامی تهران بزرگ.
42 ساله است و مادر یک دختر 5 ساله و یک پسر 17 ساله. با همان لبخندی که در عکس منتشر شده در فضای مجازی دیدیم به پیشوازمان میآید.
دیپلمه است و رسمی ناجا و در ایستگاه دروازهدولت به عنوان مامور پلیس مترو خدمت میکند.
از او میپرسم پلیس مترو هستید؟ برایمان بگویید پلیس مترو چه می کند؟ راحت و صمیمی میگوید: پلیس مترو برای خدمت به مردم و ایجاد امنیت و برخورد با هر آنچه که ناامنی برای شهروندان بدنبال دارد در محوطه مترو حضور دارد؛ از برخورد با تخلفات و حمل مواد ممنوعه و غیرمجاز گرفته تا نزاع و درگیری.
میپرسم دستفروشان مترو را شما هم میگیرید؟، لبخند میزند و میگوید: ما فقط تذکر میدهیم، اما اگر مسافران نسبت به حضور یا رفتار دستفروشان معترض بوده و شکایت کنند با آنها برخورد میکنیم.
یخ مان که باز می شود از ایشان میخواهم برایمان از چهارشنبه بگوید، از آن روز طلایی که تولد آن نوزاد دختر در مترو رقم خورد.
میگوید «7:50 چهارشنبه دوم مرداد بود. یکی از همکاران مرد پلیس مترو در ایستگاه دروازهدولت متوجه زنی می شود که ناخوش احوال است. زن به خود می پیچد و زار زار گریه میکند... پلیس مرد جویای حال و احوال مسافر میشود.
همسر زن که دست کودک 3 ساله اش را محکم در دست گرفته، می گوید که زنش باردار است و انگار درد زایمان به سراغش آمده.
با این توصیف، بلافاصله موضوع به اورژانس اطلاع داده شده و دو مامای مرد به مترو میآیند.
با حضور ماموران اورژانس مشخص می شود که اوضاع زن آنقدر بحرانی است که هر لحظه امکان تولد فرزند است.
وقت تنگ است و نمیتوان به هیچ عنوان روی انتقال زن فکر کرد. نمازخانه، به عنوان اولین و تنها جایی که میتوان زن را به آن انتقال داد در نظر گرفته میشود.
زن به نمازخانه میرود و 2 مامور مرد که ماما هستند بر سر زن حاضر میشوند. اینجا است که رئیس از من میخواهد به کمک زن زائو بروم.وارد نمازخانه میشوم. با چادر نمازها زیراندازی تعبیه می کنند تا زن بر روی آن دراز بکشد.
دو مامای مرد مشغول انجام وظیفه اند. زن از درد به خود می پیچد. صدای فریادهایش نفس را تنگ میکند.
تنهایی زن بیش از پیش ناراحتم میکند. استرس، ترس یا هر احساس دیگری که نمی دانم اسمش چیست به سراغم آمده است. از درون می لرزم اما نمی گذارم زن احساسم را بفهمد.
شروع می کنم به خواندن آیتالکرسی. دستانش را در دست می گیرم و بلند بلندصلوات می فرستم و آیه به آیه خوانده و روی صورتش فوت می کنم. سعی میکنم با هر آنچه که بلدم به زن آرامش بدهم.
دیگر از ترس و استرس خودم خبری نیست ؛ فقط میخواهم کاری کنم که زن آرام شود و اندکی از دردهایش کاسته. بیتابی زن روبه فزونی است. لحظات تولد نوزاد نزدیک است.
از دو کارمند زن مترو که در نزدیکیمان حضور دارند میخواهم که دعای زایمان زودرس را در اینترنت سرچ کنند...
درد و فریاد بیداد می کند. چادرم را درآورده و گوشهای میگذارم تا بتوانم کمکی کنم. یک لنگه دستکش در دستم میکنم و در کنار ماماها قرار میگیرم.
ماماها متبحرند، لحظات طلایی آرام آرام رقم میخورد. نوزاد به دنیا میآید؛ بند ناف بریده میشود و من میمانم و دو ماما و یک نوزادی که هیچ چیز نیست تا به دورش ببندیم.
یادم رفت برایتان بگویم امکانات در حد ابتدایی است و اورژانسی. حتی پارچه ای برای پیچیدن نوزاد نیست.
نوزاد به دنیا آمده به ناگاه در لحظه ای رنگش عوض می شود.
یکی از ماماها از من میخواهد که ست بنفش را سریع به دستش بدهم. وسایلشان را میگردم آن را مییابم. سرش مثل شیردوش بود و تهش قطرهچکانی داشت. اسمش را نمی دانم. ماما آن را گرفت و توی بینی کودک پمپاژ کرد. نفس به نوزاد بازگشت.
ماما از من خواست که کودک را بگیرم. گفت فکر کن کودک خودت است, همان گونه نوزاد را بگیر.
نوزاد کموزن است و ظریف.
دور و اطراف را نگاه می کنم. با چه چیز نوزاد را بپوشانم. از ماما میپرسم تشکچه دیگری همراهتان نیست که تمیز باشد و بتوانم کودک را در آن بپیچم.
ماما یک تشکچه میدهد و من آن فرشته کوچولو را درون آن قرار میدهم. قنداقوار تشکچه را دور نوزاد پیچیده و در آغوش میکشم.
چشم به نوزاد میدوزم و خدا را شکر میکنم که به سلامت به دنیا آمد و مادرش نیز سالم است.
چند لحظه ای است که از زایمان گذشته. مادر سلامت است و ساعت را میپرسد. میگویم 8 و 8 دقیقه. کودک را نشانش میدهم و اسم بچه را میپرسم اما دیگر نایی برای مادر باقی نمانده که بخواهد حرفی بزند.
مقدمات انتقال مادر به بیمارستان فراهم میشود. برانکارد میآید و مادر بر روی آن جای میگیرد و به سمت در خروجی میرود.
من هم نوزاد در آغوش به سمت ماشین اورژانس میروم و نوزاد را تحویل عوامل میدهم».
از پلیس زن می پرسم سابقه حضور در هنگام زایمان فردی را داشته اید؟ میگوید: من جرأت نداشتم حتی دو فرزند خود را تا 40 روزگیشان به حمام ببرم و همیشه مادرم این کار را انجام میداد؛ خدا را شکر که این توان را داشتم که بتوانم در ان لحظه به همنوع خود خدمت کرده و خواهری کنم.
از مامور زن میپرسم از حال و احوال زن باردار و فرزندش خبر داری ؟ میگوید؛ بله، تلفنی با همسرش صحبت کردم. همسرش گفت که دو پسر 3 و 13 ساله دارند و در یکی از شهرستانهای غرب کشور ساکن هستند؛ 5 مرداد زمان زایمان خانم بود، اما آنها 10-15 روزی بود که به خانه یکی از اقوام در اسلامشهر آمده بودند تا بتوانند روز زایمان در بیمارستانی در تجریش حضور یابند که به ناگاه از سهشنبه شب دردهای زن شدت گرفت وتصمیم گرفتند که صبح چهارشنبه به بیمارستان مراجعه کنند که نوزاد عجله داشت و نگذاشت که پای مادر به بیمارستان برسد.
گرم صحبت هستیم که مسئول دفتر سردار رحیمی صدایمان کرده و ما را به داخل دفتر رییس پلیس رهنمون میکند.
همراه با پلیس امدادگر مترو وارد دفتر رئیس پلیس میشویم.
سردار حسین رحیمی فرمانده انتظامی پایتخت با اظهار رضایت از عملکرد پلیس زن به تمجید از وی پرداخت و اظهار داشت: خوشبختانه ماموران پلیس با جانفشانی و فداکاری آماده خدمترسانی به مردم در هر لحظه و هر موقعیتی هستند و با تصمیمگیریهای به لحظه شان در سختترین شرایط همواره خوش درخشیدهاند .
سردار رحیمی با بیان اینکه وظیفه دارد به عنوان فرمانده از عملکرد بجا و مسوولانه این پلیس زن تقدیر کند,افزود: وجود مامور پلیس در قضیه زایمان یک زن باردار در مترو نشان از آن دارد که پلیس برای ایجاد امنیت و آرامش همواره در کنار مردم است و در دستگیری از افراد ناتوان و بیمار و مراقبت از آنها از هیچ تلاشی فروگذار نمیکند.
لازم به ذکر است که سردار حسین رحیمی فرمانده انتظامی پایتخت با اهدای لوح و هدیه نقدی از عملکرد بههنگام و همراهی مامور پلیس زن در قضیه تولد نوزاد در متروی دروازهدولت تقدیر و تشکر کرد.