البته چین در بین کشورهای توسعهیافته یک مورد خاص است، هم به دلیل وسعت زیاد آن و هم به خاطر جمعیت زیادی که دارد از بین هر ٥ انسانی که در کرهزمین زندگی میکنند، یکنفر چینی است و به همین دلیل اتفاقاتی که در این کشور رخ میدهد، روی شاخصهای جهانی تأثیر چشمگیری دارد.در چین مرسوم است که وقتی تصمیمی گرفته میشود، مردم با آن همراهی میکنند و برای اجرای آن تصمیم بسیج میشوند. همین رویکرد چینیها باعث شد که در زمان تدوین برنامه توسعه و پیشرفت، همه افراد جامعه و مسئولان بدون چون و چرا برای تحقق آن دست به دست یکدیگر دادند.
به گزارش شهروند چینیها در زمان اجرای برنامههای توسعهای انعطافپذیری چشمگیری از خود به نمایش گذاشتند و وقتی مشاهده کردند که برخی از سیاستهایشان غلط است و تأثیری روی پیشرفت کشور ندارد، از آن چشمپوشی کرده و بقیه برنامههای خود را دنبال کردند.
یکی دیگر از عواملی که باعث پیشرفت و رهایی چینیها از فقر شد، «تدریجیگرایی» آنها بود. چینیها به شدت آیندهنگر هستند و تغییر و تحولات را به صورت تدریجی در کشورشان پیاده کردند تا در صورت بروز مشکل بتوانند تغییرات لازم را ایجاد کنند. آنها این تغییرات را ابتدا به صورت جزیی ایجاد کردند تا اگر نتیجه مثبت بود، آن را به تمام کشور دیکته کنند. همین مسائل منجر شد درآمد سرانه چینیها در طول ١٠سال، از سال ٢٠٠٠ تا ٢٠١٠، از حدود ١٠٠٠ به ٥هزار دلار افزایش پیدا کند و آنها در جمع ١٠ کشور برتر دنیا از نظر اقتصاد قرار بگیرند. چینیها سالیان دراز کشوری منزوی بودند که با همه دنیا قطع رابطه کرده بودند اما آنها به سرعت دریافتند که به تنهایی نمیتوانند بر مشکلاتشان غلبه کنند و به صادرات نیاز دارند. به همین دلیل دروازههای بسته خود را به روی دنیا گشودند و حتی از مراوده با کشورهای آفریقایی هم چشمپوشی نکردند. آفریقاییها هم که تجربه خوبی از حضور اروپاییها و آمریکاییها در کشورهایشان نداشتند، از ورود چین به خاکشان استقبال کردند. چین هم چهره خوبی از خود به نمایش گذاشت و این امکان را برای آفریقاییها ایجاد کرد تا با استخراج معادن درآمدهای هنگفتی به جیب بزنند؛ در حالی که خبری از استثمار نبود. چینیها حتی توانستند با آمریکا هم که رابطه دوستانهای با چشم بادامیها نداشت، مراودات اقتصادی موفق داشته باشند و بعد از مدتی تولیدات انبوه و باکیفیت خود را به اروپا، آمریکا، آفریقا و کشورهای همسایه صادر کنند و به تدریج بازار دنیا را به قبضه خود درآورند.
آنها با درسگرفتن از اشتباهات خود، افراد صاحب فکر و برنامه را بر رأس امور نشاندند و ایدههای نابشان را به عمل تبدیل کردند. به جز این، چینیها ملت بسیار امیدواری هستند و با شکست مأیوس نمیشوند و عقبنشینی نمیکنند.
نکته دیگر درباره اقتصاد چین این است که تفکرات چینی در مقایسه با تفکرات مدیران ما همان حکایت ماهی و ماهیگیری است. چینیها برای از بین بردن فقر و رسیدن به ثروت و موفقیت ماهیگیری را به مردمان خود یاد دادند اما ما با دادن ماهی به مردم که مصداق بارز آن همین یارانه ٤٥هزار تومانی است، میخواهیم رفاه و توسعه ایجاد کنیم، بدون اینکه به آینده مردم فکر کنیم.
در واقع حکومت چین عرصه را برای کار کردن مردم آماده کرد و مردم هم شروع به خلق ثروت کردند. یکی دیگر از مهمترین اقدامات دولتهای چینی این بود که افراد صاحب سرمایه را که بعد از انقلاب فرهنگی از کشور رفته بودند، بازگرداندند و به کمک ثروت و شناخت آنها از بازارهای خارجی توانست حرف اول را در بازارهای خارجی بزند. میتوان اینگونه خلاصه کرد که نظم آهنین چینیها، اطاعت محض از قوانین و آیندهنگری از مهمترین فاکتورهای موفقیت چینیها است.
در ایران اما سیاستهای اقتصادی منجر به گسترش و تعمیق فقر شد. در کشور ما قیمت دلار پایین نگه داشته شد و تولید و صادرات از بین رفت. در مقابل واردات هر روز بیشتر شد و تولیدکنندهها به افرادی ورشکسته تبدیل شدند و با ازبین رفتن اشتغال و گسترش واردات، فقر در کشور نهتنها ریشهکن نشد بلکه گستردهتر شد.
چینیها چگونه فقر مطلق را ریشهکن کردند؟
کشور چین ٤٠ سال قبل در زمره فقیرترین کشورهای جهان بود اما در سال ٢٠١٣ دومین اقتصاد بزرگ دنیا پس از ایالات متحده نام گرفت.